سایت الف: اینکه کارگردانی ایرانی فیلم قابل تأمل و درخوری ساخته؛ که ابتدا با کسب چندین جایزه در جشنواره ملی فیلم فجر نگاههای بسیاری را به خود جلب نماید و سپس با پشتوانه تواناییهای هنری و جوایز دریافت شده در جشنواره فیلم فجر خودمان، نگاه دیگران در فراسوی مرزها را نیز به خود معطوف داشته و در جشنوارههای خارجی چندین جایزه دریافت داشته، بذاته در کارنامه هر فیلمسازی ارزشمند و قابل تحسین است. اگرچه ممکن است زاویه نگاهها به این فیلم و ملاک برگزیده شدنش در داخل و خارج متفاوت باشد، اما این مسأله نمیتواند از ارزش و اعتبار آن بکاهد. اینکه کارگردان این فیلم – متأسفانه و صدها بار میگویم متأسفانه – رفتارهایی از خود بروز داده که با عرف و شرع ما سازگار نیست و متأسفانه و باز هم متأسفانه نتوانسته از هویت ایرانی - اسلامی خود و مردم و کشورش صیانت کند، اما همه اینها از ارزش و اعتبار محصول ارزشمندی که تولید شده، نمیکاهد. هرچه این رفتارها ناپسند و نپذیرفتنی است؛ در عین حال آن فیلم، ارزشمند و دوست داشتنی است.
هرچه باشد یکی از هموطنان ما توانسته توجه جامعه جهانی را به ایران و ایرانی جلب کند. گرچه ما معتقدیم که ممکن است بخش اعظم این توجه، به جهت فاکتورهای سیاسی موجود در فیلم باشد، ولی در هر حال باعث گردیده تا ما و جهان به توانمندی قابل احترام یک هنرمند ایرانی پی ببریم.
اما نحوه مواجهه ما با این مسأله تا چه اندازه اصولی، حساب شده، عاقلانه، عالمانه، از روی تدبیر و سیاست بوده است؟
ما برای جذب یک معاند، یک مخالف، یک غیرمسلمان و . . . چه قدر نیرو و هزینه صرف میکنیم؟ آیا مگر نه این است که اگر غیرمسلمانی به دین اسلام مشرف میشود، موجب شادمانی و شعف ماست؟ در دین ما چه پاداش عظیمی برای چنین کاری در نظر گرفته شده است؟ آیا نباید هر اندازه که از اسلام آوردن کسی خوشحال میشویم، از سوق دادن مسلمانی به خروج از دایره دین و ایمان و اخلاق پرهیز نماییم و اشتباه دانسته و ندانسته او را گناه کبیره تلقی نکنیم؟
رسانه ملی، سایتها، روزنامه ها و خانواده سینمای ایران چرا خود را در اشتباه اصغر فرهادی مقصر نمیدانند؟ چرا ما کوتاهی خود را برای پیشگیری از جوگیر شدن اصغر فرهادی به حساب نمیآوریم؟ آنجا که برای اولین بار نام ایران اسلامی در تریبونهای هالیوود به گوش رسید، قلم و میکروفونهای ایران کجا بود که فرهادی دلخوش باشد که برای ایران افتخار است و ایرانیان نظارهگر رفتارهای او هستند و به آن ببالد و خطا نکند. آن زمان خبرنگاران ما کجا بودند که همانند دیگر افتخارات ورزشی- علمی و . . . مصاحبهی زندهای با اصغر فرهادی داشته باشند؟
اگر فضای اطلاع رساني اين مراسم به جهت برخي مسايل از جمله پوشش بد حضار و ديگر موارد خلاف عرف ما، بهطور زنده و مستقیم فراهم نبود، چرا قبل و يا بعد از اين مراسم، با او مصاحبه نشد؟ تا شاید اصغر فرهادی از ياد نبرد که نماينده کدام ملت و سرزمين و آيين است و بداند که ملتش نیز به او افتخار میکند و همچنان که او از مردمش در حال دریافت جوایز یاد میکند، آنان نیز او را فراموش نکرده و به یادش هستند. چرا به اصغر فرهادی نشان ندادیم که تو همانگونه که نام ایران را به جهان نشان دادی ما الگو بودنت را به ایرانیان نشان میدهیم؟ چرا به او نشان ندادیم که تو فرزند این آب و خاکی و ما برای پوشش موفقیت تو در کشور آبا و اجدادیات به اینجا آمدهایم و مردم کشورت و همه ایرانیان تو را خواهند دید؛ شاید آن موقع اتفاق دیگری میافتاد! چرا به او نگفتیم که میتواند الگوی جوانان هنرمند ایرانی باشد تا شاید اصغر فرهادی دست دراز شده انجیلیا جولی را رد کرده و مشتاقانه دست هموطنان ایرانی خود را به گرمي بفشارد.
با خود بگوییم شاید ما هم در گناه آگاهانه یا – شاید - نا آگاهانه، عامدانه یا شاید غیر عامدانه او مقصریم. آن زمان که با بيتوجهي و تخطئه کردن او خواسته يا ناخواسته وي را به سوي آنچه نبايد انجام میداد، سوق داديم. باید میدانستیم که او نیز ممکن است همچون کودک نافرماني که چون خود را محروم از همراهی مهربان پدر ميداند، هر دست دراز شده ناشناس و نامحرمی را بفشارد.
ما مدعي خطا نبودن برخي اقوال و رفتار اصغر فرهادی نيستيم، اما در جايي که خطاهاي فاحش و نابخشودني صورت گرفته در جلوي ديدگان هزاران تماشاچی حاضر در استاديوم ورزشي و صدها هزار بيننده تلويزيوني در داخل و خارج از کشور به سادگي و با جريمههاي محدود مورد عفو قرار ميگيرد، (يادآور ميشوم غرض، تساهل و تسامح و کم ارزش تلقي نمودن احکام عاليه اسلام نيست) آیا نبايد در نحوه برخورد با اين هنرمند اندکي تأمل نمود؟ آیا گناه اشاعه منکر کمتر از ارتکاب منکر است؟ هدف از نمایش تصاویر آنچنانی اعطای جوایز، در رسانههای مختلف مدعی اخلاق و عفت عمومی چیست؟ آیا با قرار دادن عکسهای خطاي يک مسلمان بر سایتها به منظور انتقاد و زير سؤال بردن اين رفتار ناشايست، علاوه بر هتک حرمت يک انسان، قبح يک کار ناشايست را در جامعه مخدوش نکردهايم و بيش از پيش دیگران را به پیگیری این خبرها تحریک ننموده ايم؟
در جامعهاي که افشای نام يا تصوير مفسدان اختلاسهاي ميلياردي پس از سالها ارتکاب جرم و پایمال کردن ثروت یک ملت ممکن نمیگردد، نشر و بازنشر تصاوير دست دادن اين کارگردان با يک زن به نيت عقدهگشايي و زير سؤال بردن موفقيتهايش یا هر هدف دیگری چه مفهومی دارد؟ پس جايگاه ستر و پردهپوشي خطاي يک انسان، و نه حتي يک مسلمان کجاست؟ مگر نه اينکه فرهادي، هرجاي دنيا و در هرلباسي که باشد، يک ايراني هموطن است و صلاح و خطايش، بخواهيم يا نخواهيم، دامنگير ما هم خواهد بود؟ پس چرا اينگونه از لغزشش ذوق ميکنيم و آبروي هموطنمان را به حراج مي گذاريم؟
مگر نه اينکه امروزه ايران و ايراني در عرصه جنگ نرم دشمن از هر طرف مورد تاخت و تاز قرار ميگيرد؟ پس ما را چه شده که به يکباره در صف دشمن قرار گرفته ايم و همراه با آنان به سوي ایران و ایرانی هجمه ميکنيم؟
اگر آنان با اهداف خاص و با ترفند اعطاي جایزه و رسيدن به شهرت جهاني، محصول هنرمندان ما را با محک خود مي سنجند و از ميان همه نکات مثبت و انساني و ديني آن، رها کردن آب و خاک و تنگي عرصه زندگي در ايران را برميگزينند، چرا ما جوانب مثبت و ارزشهاي انساني و اسلامي نمایش داده شده در فیلم "جدایی نادر از سیمین" را مورد تآکید قرار نمی دهیم؟
آن زمان که نادر تنها به دليل نگهداري از پدر پیر و سالخورده و بيمارش، از سفر به خارج از کشور و همراهي با همسرش- که به بهانههای سست و واهي "به ظاهر" عازم ديار فرنگ است- امتناع ميکند و در جواب همسرش (که خطاب یه قاضی دادگاه میگوید: "پدرش آلزایمر داره، اصلا نمیدونه اون پسرشه") میگوید: "اون نمیدونه من پسرشم، من که میدونم اون پدرمه!"؛ جمله زیبا و تاملبرانگیزی که موجب جاری شدن اشک بیداری بسیاری از بینندگان میشود و شاید به عنوان ماندگارترین دیالوگ این فیلم، ارزشهای والای اخلاقی و انسانی جامعه ما را به زیباترین شکل در ذهنها جای میدهد.
آیا صحنه شستوشوی پدر پیر و بیمار در حمام در عین مهربانی و قدرشناسی و اشکهای جانسوز نادر در حال شستوشوی پدر، آموزش عملی آموزههای دینی در احترام به پدر و مادر نیست؟
يا آن زمان که پرستار پیرمرد برای حفظ دیانت خود ابهامات شرعی خود درخصوص برخورد با نامحرم را از طریق تلفن پرسوجو میکند، و یا زمانی که در اوج فقر حاضر نمیشود که به ناحق قسم یاد کند تا مبادا لقمه حرامی زندگیش را درگرگون سازد؛ همه اینها آیا از نکات مثبت و پندآموز برای هر بیینده این فیلم نیست؟
هنر مسلمانی آن است که با تأسی از اخلاق نبی مکرم اسلام که خداوند متعال به وجود مقدسش میفرماید بخش مهمی از پیروزی های تو مرهون حسن خلق و و رفتار نیکوی توست در میانه این جنگ روانی، مسلمانی را که ممکن است تا بیراهه ی نامسلمانی پیش رود، با دستان مهربان رافت اسلامی به آغوش وطن بازگردانیم. آیا نباید همانند مادری مهربان فرزند خطاکارمان را در آغوش پر مهر خویش جای دهیم؟
بیایید ستاره ی سینمای امروز خود را دریابیم او را برای ادامه راه به گناه دیگری سوق ندهیم. بیایید مدبرانه بکوشیم تا در هر ایستگاه زمانی و مکانی، به جای پیاده کردن فرزندان این وطن از قطار همراهی و همدلی (به جرم گناهی که قابل بخشش و چشمپوشی است) سرمایه های آب و خاک خویش را حفظ کنیم و بالندهتر سازیم.
یادمان باشد کسی دلسوز این نظام است که بکوشد معاند را به مخالف، مخالف را به منتقد، منتقد را به ممتنع، ممتنع را به موافق و موافق را به مدافع بدل کند؛ نه آن که چرخ را وارونه بگرداند.
بیایید به جای آنکه چون سیمین فیلم فرهادی، نسیان و فراموشی پدر را بهانه ای برای طرد و رها کردنش در ناکجاآباد جهان بیرحم و پرتزویر نماییم، همچون نادر، وظایف خویش را به یاد آورده و با وجدان بیدار خویش زمزمه کنیم: اگر چه او شاید، فراموش کرده که از ماست، اما ما به یاد داریم که او از ما و برای ماست.