یکشنبه، 14 آبان ماه 1402 = 05-11 2023مگر مرگ برای هنرمند چیزی جز این است که او را از هنر جدا کنندصدایی که از ما دریغ شد، صدایی که از دیوارها گذشت! بهارنیوز در مطلبی در باره درگذشت گلپا نوشت: ما از نسلی بودیم که هنوز کودکی را تمام نکرده بودیم که انقلاب شد و با شعارها و رفتارهای انقلابی بزرگ شدیم؛ شعارهایی که نه تنها سیاست را تسخیر کرده بود، که فرهنگ و هنر را هم زیر و رو میکرد. در شعر و موسیقی و سینما و تاتر و نقاشی و... هنر متعهد را برایمان تجویز میکردند که چیز دندانگیری از آن درنیامد، جز ادعا و ادعا. اگر هم در خانوادههای مذهبی بودیم که هالهای شیطانی به دور هنر برایمان کشیده بودند: مطربی و رقاصی و معصیت و هزار توصیف که انزجار از آن میبارید. برای ما بچههای انقلاب، موسیقی در سرودهایی خلاصه میشد که «گلریز» میخواند و شور انقلابی را بیشتر میکرد؛ دریغ که نمیدانستیم در همان سالها خوانندهی دیگری به نام «گلپا» خانهنشین شده است... ما چه میدانستیم ما را از چه نعمتهای بزرگ و ارزشمندی محروم کردهاند. از ما آلات موسیقی را مخفی کرده بودند، چه برسد به هنرمندان خواننده. اما مگر میتوان هنر را از روح انسانی دریغ کرد؟ کدام شعار میتواند شعور را برای همیشه سرکوب کند؟! صدای اکبر گلپایگانی، مثل صدای خوانندگان بزرگ دیگر، از دیوارها میگذشت و روح تشنهمان را سیرآب میکرد. گناه، احساس گناهی که برایمان ساخته بودند فرو میریخت و احساس زیباییخواهی و زیبایی شناسی جایش را میگرفت. نه ما در آن دنیای تلخ ساخته شده ماندیم و نه بچههایمان که امروز سالها جلوتر از ما هستند. اما در همین سالها، همان هنرمندانی که زندگی را برایمان رنگین کرده بودند، در انزوایی خاکستری و در حسرت هنرآفرینی ماندند و رفتند. وقتی هنرمندی بیش از چهل سال اجازه هنرنمایی پیدا نکرد، در آن سالها ذره - ذره مرده است. مگر مرگ برای هنرمند چیزی جز این است که او را از هنر جدا کنند؟! حالا در زمان وداع یکی از آن هنرمندان غیرانقلابی، من، یکی از آنها که کودکی و نوجوانی و جوانیاش را با شعارهای انقلابی و با هنر متعهد پر کرده بودند، شهادت میدهم که در آن همه حرف و شعار و ادعا چیزی نیافتهام و بر هنر متعالی گلپا و گلپاهای محروم شهادت میدهم. روحش شاد!
|