نوروز، دوباره آمد، زيبا و سربلند و آزاد؛ با آتش جاودان اش، با بوسه هاي آشتي جوي مهربان اش، و با شادماني زلال و طبيعي اش؛ آمد تا دوباره سرزمين هزاران ساله ی خويش را به رنگ بهار بيارايد، و ديگرباره به ياد مردمان اش بياورد که «هرگز نميرد آن که دلش زنده شد به عشق»..
اما امسال نيز، همچون سي و سه سال گذشته، لشگريانی عبوس و مرگ انديش و شادي گريز در مقابل اش صف کشيده و در تلاش اند که راه او را به سوی شادمانی مردمان ببندند.
عجيب است! به راستی در گوهر ديکتاتوري کدام نيروي اهریمنی نهفته که هيچ صداي حق طلبي تکان اش نمی دهد و هيچ تجربه اي به او درسی نمي آموزاند؟ و اگر تاريخ را نخوانده و يا نديده گرفته، چگونه است که سي و سه سال زندگي ملموس نيز به او نیاموخته که فشار و ممنوعيت و سرکوب نمی تواند مردمان را از نگاهبانی و نگاهداری از سنت های ملی شان برحذر دارد؟ چرا به او نیاموخته که نمی تواند شعله هاي آتش مهري را که در چهارشنبه های آخر هر سال بلند تر از هميشه سر مي کشند خاموش کند، سفره های هفت سین را برچیند، و در سیزدهم فروردین شتافتن به دشت و دمن، و به شادمانی و رقص پرداختن، را مانع شود؟ چگونه است که باز، به سان ماشينی بي احساس در مقابل مردم مي ايستد و آن ها را هدف تندی ها و خشونت های خویش می کند؟ و نوروز، بی خیال این همه، هر سال زيباتر و خندان تر از گذشته، نرم و سبک از کنارش مي گذرد و مردمان را در آغوش پر مهر خويش مي گيرد.
به راستي در اين سنت ها و مراسم فرهنگی چه گوهری نهفته است که مي تواند اين گونه از بستر سخت ترين فشارها و بحران ها، حتی جنگ ها و اشغال ها بگذرد، همواره به پا خيزد، نو و نوتر شود، و ـ در همان حال ـ عمري به بلنداي تاريخ داشته باشد؟
ترديدي نيست که سنت های فرهنگي، از سال هاي اول کودکي در ذهن و جان ما مي نشينند و به مرور جا خوش مي کنند و سرچشمه ی راه و روشي مي شوند که شکل دهنده ی همه ي زندگي ما است. البته برخي از اين سنت ها، مثل هر روش و عادتي، به خصوص اگر دست و پاگیر آزادی و خوشی ما باشند، از سنين جواني به بعد، با تغييرات فکري و روحي ما، يا با رشد و تکامل ما، رنگي متفاوت بخود مي گيرند؛ حتي گاه، به دلخواه يا به اجبار، کنار گذاشته مي شوند اما فراموش شدن آن ها از ذهن ما تقريباً ناممکن است.
اگر دقيق تر به اين پديده بنگريم می بينيم که فرهنگ ها مجموعه هایی از عناصر مختلفی چون علم، دانش، شناخت، تاریخ، هنر، ادبیات، مذهب، سنت و غیره هستند اما، در درون هر فرهنگ، سنت ها و مراسم نيز خود، بطور کلی، به دو بخش مهم تقسيم می شوند؛ يکي را می توانیم «سنت هاي ملي» بخوانيم و ديگري را «سنت هاي مذهبی» نام دهيم.
سنت های ملی، برخلاف سنت های مذهبی، معمولاً با اجبار در آميخته نيست و حتي آموزش آنها براي همه و به خصوص کودکان در هر سنی مطبوع است. به همين دليل سنت هاي ملي در جان آدمیان به مراتب ماندگار تر از سنت هاي مذهبي اند و کارایی بیشتری دارند و اين واقعيت درست برخلاف نظريه ي کهنه شده اي است که سنت های مذهبی را ريشه اي تر مي بييند.
به سرزمين خودمان نگاه کنيم؛ سرزميني با قدمتي چندين هزارساله که در طول تاريخ خود مذاهب زيادي را در خود پرورانده و يا بخود ديده است ـ چه با زور و چه به دلخواه. زماني ميترايي بوديم، زماني مهري، زماني، مزدکي، و زماني زرتشتي، زماني سني مسلمان و زماني شيعه مسلمان. و ده ها مذهب کوچک و بزرگ در حوزه ی باورها و اعتقادات ما آمده و رفته اند اما، در هر مذهب و مرامي که داشته ايم، نوروز ما، بعنوان يک سنت ملی همچنان با ما مانده است.
در واقعيت، مهم ترين دليلی که سنت های ملي را پايدار تر از سنت های مذهبي مي کند آن است که سنت هاي ملي (تقریباً در همه جای جهان) زمینی و معمولاً برگرفته از پدیده های طبیعی اند و، در نتيجه، در راستای کنار آمدن انسان با طبيعتی که هستی او را تضمين می کند، مهربان و آشتي خواه و ملموس اند و روشی تند و تحميلی ندارند. و همين آزادگي اين سنت ها را در ذهن ها قابل پذيرش و ماندگار مي کند.
هیچ مادر یا پدری، با هر مذهب و بی مذهبی و مرامی که داشته باشد، کودکش را با تهدید وادار به انجام سنت های ملی نمی کند، در حالی که همان پدر و مادر اگر مذهبی باشند خود را موظف می دانند که فرزندشان را وادار به انجام سنت های مذهبی کنند. آنها، حتی وقتی می خواهند کودکشان را تشویق کنند، ناچارند که او را یا از آتش دوزخ و خشم خدا و قدیسین بترسانند و یا از او بخواهند تا برای خشنودی یا رضایت آن ها به انجام این سنت ها تن دهد. حال آنکه هيچ کسي، حتي اگر عاشق سنتی ملی باشد، کودک اش را موظف به انجام یا حتی توجه به آن نمي کند. مثلاً، در سرزمین ما، هيچ کس به فرزند اش نمي گويد که مجبوری از روی آتش چهارشنبه سوري بپري، و همواره ديده می شود که خود کودک چند قدم جلوتر از پدر يا مادر مي دود تا از روی آتش بپرد. نوروز هم، با شادماني و بوسه و عطر گل و شيريني اش، هر انسان سالمي را در هر سني که باشد جذب خود مي کند و لزومي ندارد که کسي را مجبور به دوست داشتن و پذيرفتن آن وا داشت.
و چنین است که سی و سه سال است شاهد اين بوده ایم که حکومت مذهبی ناچار شده که برای هر جشن و عید و سنت و مراسم مذهبی اش رقم هایی سرسام آوری از بودجه ی کشور را خرج نموده و تجار و کسبه را نیز مستقیم و غیر مستقیم وادار به پرداخت هزینه هایی برای برگزاری عیدهای مذهبی کند، حال آنکه عیدهای ملی، با این که پشتوانه ی حکومتی ندارد، و حتی برگزاری شان از سوی حکومت ممنوع اعلام می شود، میلیون ها میلیون انسان را بخود جذب کرده و به همت داوطلبانه ی آنان برگزار می شوند؛ حال چه به صورت اعتراض در بیرون از خانه باشد و چه از ترس در پستوی خانه.
همين واقعيت انکار ناپذير نيز سبب شده است که، در دو سه سال گذشته، بخش کوچکی از حکومت مذهبی، به سرکردگی آقای احمدی نژاد، سعی کرده است تا خود را به این ارزش ها و سنت های ملی نزدیک کنند، تا شاید به وسیله ی آنها توجه مردم را بخود جلب کرده و به اهداف سیاسی خود برسند. يعنی به شکل مضحکی تلاش کرده که از این پدیده ها نيز «استفاده ی ابزاری» کند. اما چنين ترفندی به سه دلیل اساسی محکوم به شکست است و راه بجایی نخواهد برد.
1ـ فرهنگ ایرانی سکولار است. زیرا در آن هیچ مذهب و مرام خاصی برتر یا پست تر نیست.
2ـ فرهنگ ایرانی ضد تبعیض است، زیرا در آن هیچ نژاد و قومیت و جنسیت خاصی بر ديگران برتری ندارد.
3 ـ فرهنگ ایرانی، با وجود تاکید بر حق انسانی مبارزه با بیدادگر و بیدادگری، در گوهر خود ضد اعمال خشونت است، زیرا در آن شادمانی و مهر و نیک کرداری و نیک رفتاری و حتی نیک پنداری وجه مسلط را دارند و بنياد کار بر آن است که همين صفات بهترين حربه عليه حاکمانی است که دست به خشونت می زنند.
از چنین فرهنگی نمی توان به نفع هیچ امری که بیرون از ضد تبعیض بودن، سکولار بودن، و ضد خشونت بودن باشد استفاده کرد و توفیقی همگانی به دست آورد. به خصوص در زمانه ای که همه ی راه های حقوق بشری، و ذهن های آزادی خواه و انسانمدار مردم جهان نیز برای رسیدن به چنین اهدافی هموار می شوند.
و چنین است که اپوزیسیون حکومت و دولت اسلامی نیز قادر نیست بدون توجه و احترام به چنین فرهنگی توفیقی در ایران به دست آورد، چه اصلاح طلب باشد و چه انحلال طلب، چه چپ باشد و چه راست و چه لیبرال. در همان حال بايد پذيرفت که هیچ بخشی از اين اپوزیسیون قادر نخواهد بود که از این فرهنگ جز در راستای منتهی شونده به آزادی، دموکراسی، سکولاریسم، و حقوق بشر بهره بگیرد یا از آن «استفاده ی ابزاری» کند.
نوروز 1391 خورشیدی ـ مارچ 2012
http://shokoohmirzadegi.com