رسانههای حکومتی بهنقل از یک عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام گزارشی نگرانکننده منتشر کردند که نشان میدهد بیش از ۳۰ میلیون نفر از جمعیت کشور، یعنی بیش از یکسوم کل شهروندان، زیر خط فقر به سر میبرند.
فقر ۳۰ میلیون ایرانی فقط یک عدد آماری نیست؛ نشانه ای از فروپاشی تدریجی بنیان های اقتصادی و اجتماعی کشور است. خط فقر، که بر اساس برآوردهای غیررسمی در سال ۱۴۰۴ به بیش از ۲۵ میلیون تومان در ماه برای یک خانواده چهار نفره رسیده، نشاندهنده ناتوانی خانوارها در تأمین نیازهای اولیه نظیر غذا، مسکن، و بهداشت است. این وضعیت با تورم افسارگسیختهای که در دهههای اخیر بهطور مداوم ارزش پول ملی را نابود کرده و قدرت خرید مردم را به حداقل رسانده، تشدید شده است.
از منظر اجتماعی، این سطح از فقر به افزایش نابرابری طبقاتی، گسترش حاشیهنشینی، و رشد آسیبهایی چون اعتیاد، جرم، و فروپاشی نهاد خانواده منجر شده است. اما این بحران، خودبهخود یا بهدلیل عوامل خارجی پدید نیامده؛ بلکه ریشه در ساختار سیاسی و اقتصادی نظام ولایت فقیه دارد که بهطور سیستماتیک منابع کشور را به نفع حلقهای محدود از وابستگان قدرت هدایت کرده است.
نظام ولایت فقیه، که بر پایه اصل ۱۱۰ قانون اساسی ایران به رهبری قدرت مطلقهای در تمامی عرصههای سیاسی، اقتصادی، و نظامی اعطا کرده، بهجای تضمین عدالت اجتماعی، موجب تمرکز ثروت و قدرت در دستان اقلیتی خاص شده است. این ساختار، در عمل به نظامی طبقاتی بدل گشته که در آن تصمیمگیریهای کلان نه بر اساس منافع عمومی، بلکه بر پایه حفظ بقای حاکمیت و تأمین منافع نزدیکان آن صورت میگیرد. سیاستهای اقتصادی این نظام، از جمله تخصیص غیرشفاف منابع، یارانههای ناکارآمد، و بیتوجهی به توسعه زیرساختها، بهگونهیی طراحی شدهاند که اکثریت جامعه را در تنگنای معیشتی قرار داده و همزمان، ثروت هنگفتی را به جیب نهادهای تحت نظارت خامنهای سرازیر کرده است.
بیت خامنهای، مرکز فساد و انباشت ثروت
بیت خامنهای، بهعنوان هسته مرکزی قدرت در نظام ولایت فقیه، نقشی محوری در این فاجعه ایفا کرده است. این نهاد، که فراتر از هر گونه نظارت قانونی یا پاسخگویی عمومی عمل میکند، از طریق کنترل بنیادها و سازمانهای عظیم اقتصادی نظیر ستاد اجرایی فرمان امام، آستان قدس رضوی، و بنیاد مستضعفان، بخش قابل توجهی از ثروت ملی را در اختیار گرفته است.
این انباشت ثروت، که در تضاد آشکار با زندگی فقیرانه میلیونها ایرانی است، نشاندهنده عمق فساد در بالاترین سطح حاکمیت است. بیت خامنهای نه تنها از این ثروت برای حفظ سلطه خود بهره میبرد، بلکه با ایجاد شبکهای از وابستگان و آقازادهها، این غارت سازمانیافته را به لایههای پایینتر نیز گسترش داده است.
امپراطوری اقتصادی سپاه پاسداران
سپاه پاسداران، که بهعنوان بازوی نظامی و اقتصادی نظام ولایت فقیه عمل میکند، یکی دیگر از عوامل اصلی در تعمیق فقر کنونی است. این نهاد، به مرور زمان به یک امپراتوری اقتصادی تبدیل شده که بخشهای کلیدی اقتصاد ایران، از نفت و گاز گرفته تا مخابرات و ساختوساز، را در اختیار دارد. بر اساس برآوردهای غیررسمی، سپاه بیش از ۶۰ درصد اقتصاد ایران را مستقیم یا غیرمستقیم کنترل میکند. این تسلط، که اغلب از طریق قراردادهای بدون مناقصه و پروژههای کلان بهدست آمده، منابع عمومی را به نفع این نهاد و فرماندهان آن مصادره کرده است. این در حالی است که میلیونها ایرانی برای تأمین نان شب خود در تنگنا هستند.
تجمل آقازادههای حکومتی
آقازادههای حکومتی، فرزندان و نزدیکان مقامات ارشد نظام، بهعنوان نماد بارز فساد و نابرابری، نقش مهمی در این فاجعه داشتهاند. این گروه، که از رانتهای سیاسی و اقتصادی ناشی از موقعیت خانوادگی خود بهره میبرند، با دزدیهای کلان و زندگی تجملاتی، شکاف طبقاتی را به سطحی بیسابقه رساندهاند. از تجارت غیرقانونی ارز و کالاهای وارداتی گرفته تا تصاحب املاک عمومی و سرمایهگذاری در خارج از کشور، فعالیتهای این افراد نه تنها اقتصاد ایران را تضعیف کرده، بلکه احساس محرومیت و خشم را در میان مردم فقیر تشدید کرده است. در حالی که ۳۰ میلیون نفر زیر خط فقر به سختی روزگار میگذرانند، آقازادهها با نمایش ثروت خود در شبکههای اجتماعی یا زندگی در کشورهای غربی، بهصورت نمادین این شکاف طبقاتی را نشان میدهند.
فقر ۳۰ میلیون ایرانی نشانهای از فروپاشی اخلاقی و اجتماعی نظامی است که ادعای عدالت و حمایت از مستضعفان را سرلوحه خود قرار داده بود. این وضعیت، که در آن بیش از یکسوم جمعیت کشور از حداقلهای زندگی محروم شدهاند، نتیجه مستقیم سیاستهایی است که منابع ملی را به نفع بیت خامنهای، سپاه پاسداران، و آقازادههای حکومتی مصادره کرده و اکثریت جامعه را به ورطه فقر و ناامیدی کشانده است. این وضعیت به خلق جامعهای دوقطبی منجر شده که در آن اقلیتی ثروتمند و ممتاز در مقابل اکثریتی فقیر و محروم قرار گرفتهاند.
گسترش دامنه فقر به همه ابعاد زندگی ایرانیان
روزنامه توسعه ایرانی در این باره نوشت: این روزها اغلب شهروندان ایرانی هر روز چند پله خود را به فقر مطلق نزدیکتر میبینند. رشد روزافزون و مهارگسیخته نرخ ارز و طلا و سکه برای طبقه متوسط و آسیبپذیری که مدتهاست خود را دست و پا بسته در مسیر نزول میبینند، به معنای خالی شدن بیش از پیش سبد خانوار است. سبدی که کالاهای فرهنگی مدتهاست از آن رخت بربسته و اقلام حیاتیتر هم روز به روز در آن آب میرود.
به تازگی مرکز پژوهشها در گزارشی در مورد فقر اعلام کرده که جمعیت زیر خط فقر به حدود ۳۰ درصد و آمار حاشیهنشینی شهری به ۲۵ میلیون نفر رسیده است. اعدادی که نشان میدهد حدود یک سوم جمعیت کشور همین حالا هم با فقر شدید دست به گریبان هستند. عددی که طبق هشدار فرشاد مومنی، اقتصاددان در حال افرایش است و ۴۰ درصد مردم در آستانه فرو غلتیدن به زیر خط فقر هستند.
فیلم زیر؛ یک تولیدکننده: بهزودی شاهد بحران سوءتغذیه در ایران خواهیم بود
چند سال پیش پس بی آبرویی و تصادفات فرزندان مسئولین نظام خامنه ای او دستور داد که تا پورشه ها و لامبرگینی های آقازاده ها را از سطح شهرها جمع کنند تا بیتشر از این مردم به نظام بدوبیراه نگویند
پس از اختلاسهای سنگین خامنه ای در یک سخنرانی در جمع اختلاسگران گفت که سعی کنید همه پولها را برای خودتان نگه ندارید بخشی از این پولها را به دولت و نظام هم بدهید
منظور خامنه ای در آن زمان هشداری بود که به مسئولین خودش میداد که اگر سهم من را از دزدیها ندهید شما را زندانی میکنم و وادارتان میکنم که سهم من را هم بدهید برای مثال بابک زنجانی که مجبور شد مقداری از پولها را به خامنه ای بدهد تا از زندان آزاد شود
اکنون دزدان حکومتی با دادن خمس و زکات یعنی سهم خامنه ای از دزدیها بدون مزاحمت به کار خود ادامه میدهند و مردم زیر خط فقر در حال نابودی هستند