وال استریت ژورنال در گزارشی نوشت: سیاستهای ترامپ در قبال جنگ اوکراین که بهتازگی ابعاد کامل آن روشن شده، نشاندهنده استراتژیای است که او را به یک مخاطره بزرگ سوق داده است. ترامپ نخستین رئیسجمهوری نیست که برای جلب رضایت مسکو، ملاحظات اخلاقی را کنار میگذارد. پیش از او، روزولت در واپسین ماههای جنگ جهانی دوم، با هدف تقویت جبهه علیه ژاپن به یالتا رفت و برای متقاعد کردن استالین به ورود به جنگ اقیانوس آرام تلاش کرد. همچنین، ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر، در بحبوحه جنگ ویتنام و بحران اقتصادی ناشی از فروپاشی نظام برتون وودز، سیاست تنشزدایی را به لئونید برژنف پیشنهاد دادند و مسیر همکاری با شوروی را هموار کردند.
اینکه بخواهیم یا نخواهیم، ترامپ در حال پیریزی سومین توافق عمل گرایانه بزرگ میان مسکو و واشنگتن است. طرفداران او میگویند این امر بیسابقه نیست: توافق یالتا و سیاست تنشزدایی نیکسون نیز زمانی حقوق بشر را در برابر واقعگرایی سختگیرانه و بیرحم قربانی کردند. در نگاه تیم ترامپ، همپیمانی عمل گرایانه با روسیه، حتی اگر این توافق بر جنازهی خونین اوکراین شکل بگیرد، بخشی از یک راهبرد کلان برای بازتنظیم موازنهی قدرت در جهان است. این توافق بالقوه میتواند روسیه را از چین دور کند.
پرسش اصلی این است که آیا این سیاست در عمل میتواند به نتایجی دست یابد که هزینههای سنگین اولیه آن را توجیه کند؟ چشمانداز به شدت پیچیده و متناقض است. ترامپ با شناسایی رسمی یک حوزه نفوذ برای پوتین در بخشهایی از اتحاد جماهیر شوروی سابق از جمله اوکراین، بلاروس، گرجستان و ارمنستان امتیازاتی به مسکو داده که اسلافش در قرن بیست و یکم هرگز به آن تن ندادند. علاوه بر این، بازگشت ترامپ به سیاست سکوت درباره حقوق بشر و کنار گذاشتن حمایت از دموکراسی، یادآور دوران تنشزدایی نیکسون است.
اگر هدف ترامپ ایجاد توافقی تاریخی با پوتین است، او راهکاری اغواکننده و تا حد زیادی یکطرفه را در پیش گرفته است. ارائه امتیازات گسترده بدون درخواست متقابل، پیامی از حسن نیت و تمایل به همکاری به مسکو میفرستد. اما مسئله اصلی این نیست که پوتین این امتیازات را قبول خواهد کرد؛ زیرا مسلماً هر آنچه که به او داده شود را میپذیرد. پرسش واقعی این است که پس از این توافق اولیه چه روی خواهد داد؟ آیا مسکو و واشنگتن به الزامات یک توافق بزرگ پایبند خواهند ماند؟ و مهمتر از آن، آیا این سطح از سخاوت سیاسی میتواند به اهداف استراتژیکی که ترامپ دنبال میکند منجر شود؟
نگاهی به گذشته نشان میدهد که تاریخ مشترک ایالات متحده و روسیه غالباً بر پایه تضادها و تناقضها بنا شده است. با اینکه ایالات متحده بهعنوان یک دموکراسی و روسیه بهعنوان یک حکومت اقتدارگرا معمولاً از ارزشهای بنیادین متفاوتی برخوردار بودند، اما برای دورههای طولانی توانستند روابط مسالمتآمیزی برقرار کنند. توسعهطلبی روسیه در آمریکای شمالی طی اوایل قرن نوزدهم موجب شد جیمز مونرو دکترین معروف خود را اعلام کند و موج شدید یهودستیزی در روسیه که صدها هزار نفر را به مهاجرت به آمریکا واداشت، اصطکاکها را افزایش داد. با این حال، در فاصله این دو رویداد، روابط دو طرف همچنان به قوت خود باقی ماند. در همین دوران، آمریکا حتی موفق شد آلاسکا را از روسیه خریداری کند.
در قرن بیستم، زمانی که ایالات متحده و روسیه به قدرتهای جهانی تبدیل شدند، دستیابی به توافقهای پایدار بسیار دشوارتر شد. پشیمانی هری ترومن از نتایج توافقهای یالتا به حدی بود که در بهار ۱۹۴۵ آن را علناً اعلام کرد. همچنین جیمی کارتر و رونالد ریگان با موفقیت کمپینهایی به راه انداختند که بیاخلاقیهای سیاستهای واقعگرایانه نیکسون و سیاست تنشزدایی را به چالش میکشیدند. با این پیشینه، کرملین هرگونه توافق احتمالی با ترامپ را صرفاً یک آتشبس موقت تلقی خواهد کرد، نه یک صلح دائمی. این واقعیت، ارزش هر توافقی را کاهش میدهد، چرا که مسکو حاضر به قبول محدودیتهای دائمی بر رفتار خود در برابر وعدههای ناپایدار و موقتی واشنگتن نیست.
از سوی دیگر، توافق با روسیه شاید در بلندمدت برای جنبش «اول آمریکا» هزینهبرتر از آن باشد که به نظر میرسد. اگر روسیه تصمیم بگیرد مفاد توافق را دقیقاً اجرا نکند؛ چیزی که کاملاً محتمل است، افکار عمومی ایالات متحده ممکن است همان واکنش شدیدی را نشان دهد که زمانی نسبت به شکست توافقهای یالتا رخ داد. حتی اگر این توافق بتواند قدرت آمریکا را به طور موقت احیا کند، همچنان ممکن است به افزایش فشارهای داخلی برای بازگشت به سیاست خارجی مبتنی بر اصول ایدئولوژیکتر منجر شود؛ همان مسیری که ایالات متحده پس از دورههای فورد، کارتر و ریگان پیمود.
ترامپ اعجوبه موطلایی ظرف یک ماه سکونت در کاخ سفید چین و روسیه را که پشتیبانان ملاها هستند به رقابت اشکار با هم کشانید
حالا چین، روسیه را در مذاکرات با ترامپ به منظور تخلیه و تسلیم ملاهای روسی آز طریق دیپلماتیک به حاشیه می راند
به گونه ای که مزدور مجانی اول روسیه در خاورمیانه و بی ثبات کننده دیوانه پوتین در جهان بدون جنگ و هزینه برای امریکا و منطقه خلع سلاح بشود
ملاها به عنوان کارت تروریستی روسها پس از اسد از دست پوتین خارج می شوند
علی لاریجانی جاسوس مورد اعتماد چین یکبار دیگر آنتخاب خامنف برای نزدیک شدن به چین شده
روسها و خصوصن پوتین هرگز از رژیم ملاها بسادگی دست نمی کشند چرا که در دو جبهه به روسها در مقابله موثر با امریکا سود میرسانند اول در خاورمیانه و دوم در اروپا و خود امریکا ! روسها فقط در صورت مالکیت تمام و کمال اکرائین از رژیم ملاها آنهم با شروط دست خواهند کشید ! وضعیت بسیار پیچیده اروپا ،مختص به اکرائین نیست بلکه واگذاری اکرائین پیامدهای امنیتی نظامی جدی نه تنها برای اروپا (غرب و شرق) حتی در کوتاه مدت دارد بلکه به امریکا هم ضربات امنیتی مهلکی وارد میکند و نتایج این معامله برای صلح با روسیه ، امریکا را در برابر چین دست بسته خواهد کرد روسها در درازنای تاریخشان هرگز به هیچگونه توافق بدلیل ژئوپلیتیک فاجعه بارشان پایبند نمانده اند ، امریکا و خصوصن ترامپ دست به ریسک بزرگی میزنند زیرا روسها و پوتین در سیاست مارپیچی بسیار حرفه ای عمل میکنند طوریکه در آخر حریفشان ناچارا وارد بازی رولت سیاسی میشود! بهر حال این معامله ممکن است بسرعت به ضد خودش تبدیل شده و ناخواسته استارت ج ج سوم زده شود ! امریکایی ها(دولت، سنا و کنگره) باید افسار ترامپ را که در سیاست کوتوله است را محکم نگه دارند قبل از اینکه فاجعه درهایش باز شود!