۲۰۰ هزار میلیارد تومانی که سوخت شد! کاهش نرخ باروری در ایران؛ پاسخ طبیعی یک جامعه به ناامنی اقتصادی
ایران امروز در میانه یک گذار جمعیتی بیبازگشت ایستاده است؛ کشوری که روزی جوانترین جامعه خاورمیانه خوانده میشد، اکنون با سرعتی بیسابقه به سمت سالخوردگی پیش میرود. هرم سنی کشور بهتدریج در حال وارونگی است؛ جایی که سهم سالمندان از ۴.۵ درصد در سال ۱۳۹۳ به ۶.۳ درصد در ۱۴۰۲ رسیده، در حالی که سهم نوزادان زیر یک سال در همین بازه از ۰.۶ به ۰.۴ درصد کاهش یافته است.
به گزارش اقتصاد ۲۴، پیشبینیها حاکی از آن است که نرخ رشد جمعیت ایران تا سال ۱۴۲۰ به صفر نزدیک خواهد شد. این آمارها نه تنها زنگ خطر را برای آینده اقتصادی و اجتماعی کشور به صدا درآورده، بلکه نشان میدهد سیاستهای دو دهه اخیر برای افزایش نرخ زادوولد، به بنبستی عمیق رسیده است.اما چرا این تلاشها ناکام مانده؟ پاسخ را باید در تقابل میان واقعیتهای اقتصادی، اجتماعی و رویکردهای سیاستگذاری جستوجو کرد.
اقتصادِ فرزندآوری: فاصله وحشتناک میان درآمد و هزینه
کارشناسان معتقدند مشکل اصلی، ناهمخوانیِ مشوقهای دولتی با واقعیتهای اقتصادی است. هزینههای فرزندآوری در ایران از دوران بارداری آغاز میشود: هزینه زایمان در بیمارستانهای خصوصی، خرید شیرخشک (با قیمتهای سرسامآور)، پوشاک، و مراقبتهای بهداشتی. در مرحله بعد، هزینههای آموزش به عنوان یکی از سنگینترین بارهای مالی خانوادهها ظهور میکند.
از وام تا واماندگی؛ چرا سیاستها شکست خورد؟
نکته تأملبرانگیز دیگر، رویکرد تقلیلگرایانه به مسئله جمعیت است. سیاستگذاران به جای درک پیچیدگیهای جامعهشناختی و روانشناختی فرزندآوری مانند تغییر سبک زندگی، تمایل به استقلال فردی، یا نگرانی از آینده مبهم ترجیح دادهاند با ابزارهای سادهانگارانهای مانند محدودیتهای دستوری یا تبلیغات رسانهای، به جنگ واقعیتها بروند. اما آیا واقعاً میتوان با جرمانگاری غربالگری یا حذف آموزشهای تنظیم خانواده، افکار عمومی را به افزایش فرزندآوری ترغیب کرد؟
تجربه کشورهای پیشرفته نشان میدهد که نرخ باروری بالاتر، نتیجه مستقیم امنیت اقتصادی، حمایت همهجانبه از والدین و دسترسی به خدمات آموزشی و بهداشتی باکیفیت است، نه اجبار یا شعار. در واقع مسئولان گمان میکنند با تصویب قوانین و تزریق منابع مالی میتوانند رفتار اجتماعی را تغییر دهند، غافل از اینکه فرزندآوری یک انتخاب پیچیده فرهنگی-اقتصادی است که با تبلیغات یا وامهای ناچیز تعدیل نمیشود.
ضمن اینکه بسیاری از سیاستها بدون مشورت با جامعهشناسان و جمعیتشناسان طراحی شدهاند. برای مثال، حذف غربالگری اجباری نه تنها نتوانست باروری را افزایش دهد، بلکه با افزایش نگرانی درباره تولد نوزادان با بیماریهای خاص، تمایل به فرزندآوری را کاهش داد. بماند که سیاستهای تشویقی عمدتاً بر طبقات کمدرآمد متمرکز شده، اما طبقه متوسط شهری که پیشران اصلی تغییرات جمعیتی است، به دلیل بیاعتمادی به آینده اقتصادی، تمایلی به افزایش فرزند ندارد.
منابع ملی در گرداب سیاستهای پوپولیستی
بانک مرکزی در گزارشی اعلام کرد در سال ۱۴۰۲، حدود ۲۰۰ هزار میلیارد تومان صرف تسهیلات قرضالحسنه فرزندآوری شده است. این رقم کلان که میتوانست زیرساختهای بهداشتی یا آموزشی را متحول کند به جای سرمایهگذاری در تولید و اشتغال، صرف طرحهای کوتاهمدتی شد که نتیجه آن، تنها افزایش نقدینگی و تشدید تورم بود.
واقعیت این است که کاهش نرخ باروری در ایران، نه یک «انتخاب»، که پاسخ طبیعی جامعه به ناامنی اقتصادی است. از سوی دیگر، تمرکز سیاستها بر افزایش کمی جمعیت بدون توجه به کیفیت زندگی میتواند به جای حل بحران، به فاجعه نسلی بینجامد؛ نسلی که نه آموزش دیده، نه شغل دارد، و نه امیدی به آینده.
از طرفی گزارشها حاکی از آن است که جمعیت ایران در پایان چشمانداز ۲۰ ساله خود، به ۱۰۷ میلیون نفر خواهد رسید و بیش از ۱۵ میلیون و پانصد هزار نفر (۱۴/۷ درصد) از این تعداد سالمندان خواهند بود. این تغییرات میتواند به یک تراژدی تبدیل شود که نیمی از جمعیت سالمند باشند. این امر ممکن است باعث شوکهای اقتصادی و اجتماعی شدید شود، از جمله مشاهده تصاویر تلخِ مدارس خالی از کودکان، صندلیهای خالی از دانشجویان و نیروی کار کمتر.
متاسفانه سیاستهای کلان و به ویژه تئوریهای عقلکلهایی که ایران را به این روزگار درآوردهاند نه مانعی بر سر مسیری پیری جمعیت ایران قرار داده، نه برای احیای جمعیت جوان قدم برداشته و نه تفکری برای بالا بردن کیفیت دوران سالمندی در ذهن دارد. گویی وقتی جمعیت بیش از هرچیز، به یکی از موئلفههای قدرت بدل میشود مسئولان برای بقای خود هم که شده و برای حفظ و افزایش آن چنگ به هر ریسمان پارهای میزنند.
با این سیستم معیوب مدیریتی، که نه محیط زیست دغدغه است، نه تاریخ و تمدن چند هزارساله این مرز و بوم، نه ناامنی اقتصادی و اجتماعی، نه نرخ بالای زادوولد اتباع، نه فقر فرهنگی و نه این جمعیت مایوس از همه جا رانده و مانده، امید به فرزندآوری برای رهایی ایران از چنگال سالخوردگی، محال است. همان امید محالی که تصویر آینده این مادرِ تکیده را غمانگیز میکند.
به راستی سی سال بعد، ایران چگونه است؟
مسخره و خنده آور اینست که برای فرزند آوری تبلیغ کنی و ثروت مردم ایران را به این بهانه برای دزدان و چاقو کشان در طبق حراج بگزارید و در عین حال این آخوند جانی دستور به تیر بار بستن کودکان بی گناه را به وسیله این وطن فروشان را میدهد