شنبه، 16 تیر ماه 1403 = 06-07 2024اینهم آخر و عاقبت اصلاحاتیهای خائن خودفروش؛ چوب دو سر طلامعنی ضرب المثل چوب دو سر طلا: کسی که نزد هر دو طرف دوست و دشمن خفیف و بی آبرو شده باشد شهلا شفیق، جامعه شناس از سایت بی بی سی «سرنوشت غمانگیز اصلاح طلبی در جمهوری اسلامی» فارغ از شک و شبهه برحق در باره آمار وارقام جمهوری اسلامی پيرامون ميزان مشارکت، اين انتخابات، فزايندگی و تعميق چالشهای اجتماعی سياسی در جمهوری اسلامی را به روشنی نشان داد: مردم وسيعا صحنه انتخابات را ترک کردهاند، اما ابزارهای حکومتيان برای حفظ قدرت، گرچه کندتر شده، هنوز اين کارآیی را دارد که به کار بقای نظام بيايد. مهم ترين شاخص چنين مشاهدهای اين است که علیرغم آنکه بسياری از چهرههای شاخص اصلاحطلب با تکيه بر تجربه ناکارایی رای گيری در نظام ولايت فقيه از شرکت درانتخابات صرف نظر کردند، حاميان رای به پزشکيان، نه از سراعتقاد به اصلاح سيستم، بلکه با استدلال پيشگيری از خطر سعید جليلی وارد ميدان شدند. به ديده من، اين تابلو به وضوح نشانگر سرنوشت غمانگيزاصلاحطلبی درجمهوری اسلامی است که با ويژگی پساتوتاليتر اين نظام رابطه تنگاتنگ دارد. تشخيص اين ويژگی، به درک روشنتر صحنه امروزين انتخابات درايران کمک میکند: با شکست فاحش الگوی ايدئولوژيک جمهوری اسلامی، اين نظام، دهههاست به مرحله پساتوتاليتر گام نهاده و به «نظامی تمام گرا با دندانهای شکسته» بدل شده است. الگوی ايدئولوژيک همچنان منبع مشروعيت سلطه صاحبان قدرت است اما پايبندی تودهها به الگوی اعتقادی اينان ديگر موضوعيت ندارد. شرط اصلی تداوم نظام فقط و فقط سر نهادن مردم و تن دادنشان به سلطه حاکمان است. تحقق اين شرط در بیقدرت کردن شهروندان و خلع سلاح جامعه مدنی است. دراين راه، سرکوب و ارعاب، ترساندن شهروندان و توسل به فريب، ابزارهای اصلی صاحبان قدرت است. در پروپاگاندای اينان حول انتخابات، پراکندن ترس از آينده نامعلوم و فريفتن شهروندان در مزايای رای دادن نقش مهمی دارد. با طراحی مهندسان رژيم، صفحه شطرنج انتخابات چيده میشود و چنان که در جنبش سبز شاهد بوديم، حاکمان بدون رودربايستی، اگر لازم بدانند صفحه را با تقلب و سرکوب به هم میريزند و مهرهها را دوباره میچينند. با تجربه تلخ اين واقعيت، اينک اکثريت ملت ايران، چنانکه اعتراضات انقلابی «زن، زندگی، ازادی» پديدار کرد از نظام حاکم رو برگرداندهاند. معمای «انتخابات» جمهوری اسلامی چنان حل گشته و روشن شده که حاکمان هم به بیرونقی آن اذعان دارند. بخش قابل توجهی از رای رای دهندگان به مسعود پزشکيان نيز نه تنها در انتصابی بودن او شک نمیآورند بلکه بيش و کم میدانند که نمیتوان از او انتظارات جدی داشت. در اين ميان، با چند و چون در استدلالهای اين دسته افراد میتوان ديد که هراس از بدتر شدن وضع دست بالا را دارد. هراسی که ريشه در اين گزاره دارد که گويا عدم شرکت در انتخابات رژيم به معنای هرجومرج است. گفتنی است که تجربيات موجود در جهان گواه ابطال چنين ديدگاهی است و هيچ نظريه جدی علوم سياسی به آن اعتبار نمیدهد. تکرار اين استدلال در ميان مبلغان مشارکت در انتخابات که داعيه مخالفت با نظام را هم دارند تنها و تنها میتواند نوعی خودفريبی تلقی شود که علیرغم هر نيت و نظر، به فريبکاری راه میدهد. يک روی ديگر سکه اين رایگيری اما برآمدغير قابل انکار جامعه مدنی در مقابله با استراتژی جمهوری اسلامی برای ابزار سازی از انتخابات است. درصد بالایی از مردم آشکارا از صندوقهای رای نظام روی برگرداندند و صداهای بسياری در ضرورت نه گفتن به انتصابات برخاستند. گفتارها هر چه شجاعانهتر به نقد استراتژی نظام برخاستند. اين رخدادها آيا از ثمرات اعتراضات انقلابی «زن، زندگی، آزادی» نيست ؟ بی گمان چنين است و يادآور جايگاه تعيين کننده تک تک شهروندان. چرا که در نظام پسا توتاليتر، در شرايط فقدان احزاب سياسی و سرکوب هر گونه تشکل يابی مدنی، اين تک تک آحاد ملتاند که میتوانند با کردار خويش به تدوام مبارزه حق خواهانه و آزادی طلبانه برای خلاصی ملک و ملت از سلطه ويرانگر جمهوری اسلامی ياری دهند.
|