یکشنبه، 31 شهریور ماه 1392 = 22-09 2013روایت حاج خانم رفسنجانی از زندگی با شیخ اکبرعفت مرعشی حالا در آخرین روزهای شهریور 1392 و در اولین گفتوگوی خود با یک روزنامه، به سوالات «شرق» پاسخ داده است. این گفتوگو به مدد محسن هاشمی پسر بزرگتر او و نیز آیتالله هاشمی انجام شد. روزنامه شرق: «در سال 1337 در رفسنجان برایم خواستگاری کردند؛ دختر حجتالاسلام آسید محمدصادق مرعشی. همسرم از خانوادهای است روحانی، از فامیل بزرگ مرعشی.» این بخشی از خاطرات آیتالله هاشمیرفسنجانی از ازدواج با زنی است که در جایجای کتابهای خاطراتش از او با نام کوچک یاد کرده است. عفت مرعشی، مادر محسن، فائزه، فاطمه، مهدی و یاسر هاشمیرفسنجانی. زنی که به گواه خاطرات آیتالله، نقش بسیار مهمی در زندگیاش ایفا کرده، نشان به آن نشان که او دستکم یکبار در شب چهارم خرداد 1358 در حالی که دو نفر از اعضای گروهک فرقان تلاش میکردند شیخ اکبر را به رگبار گلوله ببندند مانع از کار آنها شد، جان شوهرش را از مرگ حتمی نجات داد و تروریستها را فراری داد. عفت مرعشی حالا در آخرین روزهای شهریور 1392 و در اولین گفتوگوی خود با یک روزنامه، به سوالات «شرق» پاسخ داده است. این گفتوگو به مدد محسن هاشمی پسر بزرگتر او و نیز آیتالله هاشمی انجام شد. گفتوگویی که از اولین روز اقدام برای انجام آن تا به سرانجام رسیدنش حدود 20 روزی طول کشید و بالا و پایین شد. محسن هاشمی با درخواست ما برای گفتوگوی حضوری موافقت نکرد در نهایت قرار بر این شد سوالات را به «حاج خانم» برساند و جوابها را به ما. با این حال رسیدن جوابها کمی طول کشید، وقتی از «محسن» علت را جویا شدم، خندید و پاسخی که داد این بود: «قرار شد من و بچهها جواب سوالهای شما را براساس کتاب خاطرات حاج خانم بنویسیم و بعد به تایید، خودشان برسانیم، اما وقتی برای تایید جوابهای نوشتهشده را به او دادیم آنها را که خواند گفت این چیزهایی که شما نوشتید سطحی است و باید خودم دوباره بنویسم، حالا هم خودش در حال نوشتن جوابهاست و چند روز دیگر آماده میشود.» چند روز دیگر طبق وعده گذشت و از دفتر «نشر معارف انقلاب» که محسن هاشمی ریاستش را عهدهدار است تماس گرفتند که برای گرفتن فایل گفتوگوی «حاج خانم» بیایید. متن کامل این پرسش و پاسخ غیرحضوری با عفت مرعشی که به گفته پسر بزرگش، در حضور او، «حاجآقا» و «حاجخانم» پاسخ داده شده، در ادامه میآید. خاطرهنویسی در خانواده هاشمی بهخصوص توسط خود آیتالله از گذشتههای دور مرسوم بوده است، آیا انتشار کتاب خاطرات پیشنهاد خودتان بود یا این کار با نظر فرزندان یا آقای هاشمی انجام شده است؟ کتاب خاطرات شما «پابهپای سرو» فقط مربوط به خاطرات قبل از انقلاب است، آیا امکان دارد خاطرات پس از دوره انقلاب تاکنون را هم تهیه و منتشر کنید؟ آیا عنوان «پابهپای سرو» پیشنهاد و انتخاب خودتان برای اسم کتاب بود یا فرد دیگری آن را انتخاب کرده است؟ آنگونه که در کتابهای خاطرات آیتالله هاشمی خواندهام بسیار از شما یاد کردهاند چه درباره مسایل خانواده و چه درباره مسایل سیاسی، آیا آقای هاشمی درباره مسایل مملکتی چه آن زمان که رییس مجلس و رییسجمهور بود و چه در سالهای اخیر که در مجمع تشخیص هستند با شما مشورت میکردند، اگر موردی بوده است میتوانید به آن اشاره کنید؟ آیتالله هاشمی در چند سال اخیر دوبار برای ریاستجمهوری ثبتنام و شرکت کرد؛ یکی در سال 84 که نتیجهاش قبولی احمدینژاد بود و دیگری سال 92 که شورای نگهبان اعلام کرد صلاحیت ایشان احراز نشده است، آیا در این دوبار برای شرکت با شما مشورت کردند؟ مثلا امسال وقتی برای ثبتنام راهی وزارت کشور شدند شما در جریان بودید؟ نظر شما در این دو مورد چه بود آیا موافق ثبتنام ایشان بودید؟ از زمانی که با آیتالله هاشمی ازدواج کردهاید تاکنون تلخترین و شیرینترین روزی که در زندگی مشترک با ایشان تجربه کردهاید چه روزهایی بوده و چه اتفاقهایی باعث این تلخی و شیرینی شده است؟ در دوره پیش از انقلاب، آیتالله هاشمی مدتی در زندان بودند و شما در کتاب خاطرات آن روزها و تحمل سختیها را شرح دادهاید، اخیرا هم دو نفر از فرزندان شما به زندان رفتند، به نظرتان همسر یک زندانی بودن سختتر است یا مادری که فرزندش در زندان است؟ در دورهای که مهدی و فائزه در زندان بودند هرچند وقت یکبار برای ملاقات آنها میرفتید؟ از آزادی «آیتالله» بیشتر خوشحال شدید یا مهدی و فائزه؟ شما پنج فرزند دارید و هر پنج فرزند هم در فضای اجتماعی - سیاسی کشور شناختهشده و مطرح هستند، به نظر خودتان کدامیک از فرزندانتان بیشتر از همه در روحیات و رفتارها شبیه حضرت آیتالله هاشمی است؟ بیشتر از همه کدامیک از فرزندانتان به روحیات و رفتارهای شما رفته و شبیه شما شده است؟ شما بیشتر از همه کدام ویژگی آیتالله هاشمی را دوست دارید؟ آیا آیتالله خلقیات یا روحیاتی دارد که در مورد آن با ایشان اختلاف داشته باشید و آن را نقد کنید، این تفاوت در چه موردی است؟ تذکراتی همیشه وجود دارد نه چیزی که نقد کنیم نه؛ البته نه من کاری میکنم که ایشان ایراد بگیرند و نه ایشان کاری میکنند که من ایراد بگیرم. در دوران مبارزه که آقای هاشمی اغلب در خانه نبوده و مشغول مبارزه و زندان بوده و به همین جهت افسار زندگی دست من بوده است. یاسر دوماهه بود و مهدی سهساله بود که آقای هاشمی به آخرین زندان رفت، زمانی که برگشت مهدی کلاس اول بود. بنابراین فرصتی نبود که همدیگر را نقد کنیم. آیتالله هاشمی از پیش از انقلاب با بسیاری از بزرگان انقلاب رابطه صمیمانه و نزدیکی داشته است. شما بیشتر با خانوادههای کدامیک از این بزرگان رابطه خانوادگی و صمیمی داشتهاید؟ من از وقتی که از رفسنجان به قم آمدم، با اغلب خانوادههای دوستان آقای هاشمی، مراوده و رفتوآمد داشتیم. مثلا من با خانم آقای مصباحیزدی دوست بودم. با خانم آقای حجتیکرمانی دوست بودم. با خانواده امام(ره) بعد از انقلاب آشنا شدم، چون قبل از انقلاب در خارج تبعید بودند. با خانواده آقای خامنهای هم در یک خانه همسایه بودیم. ما به خاطر مسایل مبارزه، از قم به تهران کوچ کرده بودیم. در تهران خانهای را اجاره کرده بودیم که در طبقه دوم این خانه، مدتی آقای موحدیکرمانی ساکن بودند، یکسالی، خانواده آقای هاشمیان بودند و مدتی خانواده آقای خامنهای مستقر شدند. مشهد هم که میرفتیم، با برادر ایشان، محمدآقا خامنهای، همراه خانوادهها بودیم و خیلی دیگر از خانوادههای مسوولان فعلی که فرصت و مجال آن در این مصاحبه نیست. واقعا زیاد است. مانند خانوادههای شهیدان بهشتی، مفتح، مطهری، عراقی، طالقانی و خانوادههای سیاسی و مبارزین که بهدلیل مصحلتهای پیشآمده در بعد از پیروزی انقلاب چندان نامی از آنها نیست. آقای روحانی رییسجمهور از دوستان و همفکران نزدیک آیتالله هاشمی است، آیا شما یا دخترانتان با همسر و خانواده آقای روحانی رابطه دوستانه و نزدیکی دارید، اینکه مثلا به خانه شما بیایند یا شما برای دیدن آنها بروید، رابطه شما با همسر و اعضای خانواده آقای روحانی در چه حدی است؟ بهنظر میرسد شما نسبت به مسایل کشور پیگیر و مطلع هستید، اخبار جریانات روز را بیشتر از چه رسانهای پیگیری میکنید؟ روزنامه؟ اخبار صداوسیما؟ ماهواره؟ سایتهای اینترنتی یا از طریق آقای هاشمی و فرزندان؟ من سایتهای خبریرو میبینم. روزنامهها را هم بعضا مطالعه میکنم. اخبار رادیو و تلویزیون را هم گوش میدهم. آقای هاشمی هم که دیگر منبع خبر هستند! شما نزدیکترین فرد به آیتالله هاشمی هستید، بهنظرتان سختترین روزهای زندگی ایشان در طول زندگی مشترکتان چه روزهایی و به چهدلیلی بوده است، میتوانید چند مورد از این روزها را ذکر کنید؟ آقای هاشمی آنقدر صبور هستند که آدم نمیفهمد که چیزی شده است. روزگار هر چقدر که سخت باشد، ایشان صبور هستند و این صبوری ایشان به همه ما نیز منتقل شده است. لذا لحظات سخت جدی بهیاد ندارم جز اتفاقات و ترورهای اول مخصوصا ترور آقای هاشمی و بمبگذاری هفت تیر و سال 1360 که نگران صدمهخوردن آقای هاشمی بودم و موشکباران تهران که البته نگرانی از استفاده از بمب شیمیایی مطرح میشد. آیتالله هاشمی در کتابهای خاطراتشان از دستپخت شما تعریف و تمجید کردهاند، ایشان از میان غذاهای مختلفی که شما تهیه میکردید کدام را بیشتر دوست داشت و غذای محبوبشان بوده است؟ آنقدر در غذاخوردن سهل برخورد میکنند که نمیدانم و نمیفهمم غذای محبوب ایشان چه بوده، هر چی که من میپختم و میپزم ایشان بدون گله و شکوه و با لذت میخورند. غذای مخصوص هم ما هیچوقت نداشته و نداریم. مثل همه خانوادهها غذای معمولی در خانه خودم درست میکنم. دستپخت هرچه باشد دوست دارند. همه فرزندان شما ازدواج کرده و زندگی مستقل دارند، اعضای خانواده هاشمی هر چند روز یکبار همه دور هم جمع میشوند و با هم دیدار میکنند؟ کدامیک از فرزندان در سالهای پس از ازدواج بیشتر از بقیه با شما ارتباط دارد و برای دیدنتان میآید؟ |