شنبه، 19 مرداد ماه 1392 = 10-08 2013باز هم «اگر بگذارند...» - الاهه بقراطارائه یک تعریف مشخص از اینکه اینها چه کسانی هستند که «نمیگذارند...» آنهای دیگر کار کنند و «اگر بگذارند...» همه چیز درست میشود، بسیار مشکل است چرا که طبق ادعای هر دو طرف، اگر آنهای دیگر بگذارند، اینهای دیگر خیلی کارها خواهند کرد! در اینجا یک پرسش کلیدی مطرح میشود: تا وقتی این دو طرف، تکلیف خود را با یکدیگر مشخص نکردهاند، چرا از مردم میخواهند که در نمایشهای آنها شرکت کنند تا هر کدام از آنها که از صندوقها در آمدند، چهار یا هشت سال دیگر مدعی شوند که آنهای دیگر نمیگذارند که اینها کار کنند؟! ***** کیهان لندن 08 اوت 2013 یادآوری میشود که رییس جمهوری «مهندسی« شده و مورد توافق رژیم، که به همین دلیل هر یک از دستجات رژیم وی را منسوب به خود میدانند، نمیتواند کابینهای تشکیل دهد که از یک سو در چهارچوب آن توافق نباشد، و از سوی دیگر نتواند دو سال با مجلس اسلامی کنونی کار کند. در چنین شرایطی بار دیگر نداهای «اگر بگذارند...» از سوی کسانی مطرح میشود که هرگز نمیگویند اینها چه کسانی هستند که نمیگذارند؟! افراطیون کیانند؟! موضوع «نمیگذارند...» و «اگر بگذارند...» با نخستین دور ریاست جمهوری حجتالاسلام محمد خاتمی شروع شد. تا پایان دولت حجتالاسلام علی اکبر هاشمی رفسنجانی، ریش و قیچی در دست خودشان بود و کسی نمیتوانست مدعی موجوداتی شود که «نمیگذارند...». جامعه نیز چنان خسته از جنگ و سرکوب بود که تا به خود بجنبد، با «پروژه اصلاحات» روبرو شد که با اینکه درِ باغ سبز نشان میداد ولی پس از هشت سال از احمدی نژاد سر در آورد و آنگاه از سبزی وعدههایی که در سال 88 به خون سرخ کشیده شد، رنگ بنفش اصولگرایی از آب در آمد که رنگ شکلاتی اصلاحات را نیز با خود دارد (از ترکیب دو رنگ سبز و بنفش، رنگ بلوطی یا شکلاتی حاصل میشود). میرحسین موسوی نیز خود را «اصلاح طلبِ اصولگرا» میدانست و با این همه از حصر خانگی سر در آورد و امروز در حالی که از سوی بسیاری از آنهایی که ادعای طرفداری از وی را داشتند به فراموشی سپرده شده، از او خواسته میشود «توبه» کند و پوزش بخواهد. شیخ حسن روحانی اما اصلا چیزی نمیگوید. نامی بر خود نمیگذارد. فعلا نه از جریانی دفاع میکند و نه علیه جریانی حرف میزند. حتی سربسته نیز چیزی نمیگوید. شاید میخواهد همه را غافلگیر کند. شاید هم ریاست جمهوریاش فقط برای سیاست خارجی و برنامه اتمی «مهندسی» شده است. کسی نمیداند. حتا آنهایی که به او رأی دادند! «افراطیون» اما، بنا بر آنچه ادعا میشود، موجوداتی هستند که «نمیگذارند» کسانی مانند خاتمی و روحانی و این روزها، رفسنجانی، کار کنند. این موجودات ظاهرا در دوران ریاست جمهوری خود رفسنجانی وجود نداشتند و اگر وجود داشتند، یا با او همراه و همصدا بودند و یا به هر دلیلی «میگذاشتند» که او کارش را بکند. شواهد نشان میدهد که یکی از این افراطیون، همین روزنامه کیهان تهران و مدیر مسئولش است. افراد دیگر افراطیون در دستگاههای امنیتی و سپاه و بسیج حضور دارند. «افراطیون» در «تیم احمدی نژاد» هم که با این دانش و ادبی که دارد میخواهد برود دانشگاه تأسیس کند نیز فعال هستند. یعنی همانهایی که به نظر نمیرسد پس از هشت سال کوبیدن میخ خود به همین سادگی پی کار خود بروند. اما «افراطیون» دیگری هم وجود دارند که حتا افراطیون «تیم احمدی نژاد» را دستگیر کرده و به زندان انداخته و سایتهایشان را نیز بستند! لباسشخصیها و خودسرها نیز که از بیت رهبری هدایت میشوند از «افراطیون» به شمار میروند. این همه در حالیست که این «افراطیون»، طرفداران «اصلاحات» منجر به تغییر و «سبزها» را «تندرو» و «افراطی» میخوانند! به این ترتیب ارائه یک تعریف مشخص از «افراطیون» که اینها چه کسانی هستند که «نمیگذارند...» آنهای دیگر کار کنند و «اگر بگذارند...» همه چیز درست میشود، بسیار مشکل است چرا که طبق ادعای هر دو طرف، اگر آنهای دیگر بگذارند، اینهای دیگر خیلی کارها خواهند کرد! احمدی نژاد نیز همین ادعا را داشت و با این همه معتقد است دولتاش خیلی کارها کرده است. در اینجا یک پرسش کلیدی مطرح میشود: تا وقتی این «افراطیون» از هر دو طرف، تکلیف خود را با یکدیگر مشخص نکردهاند، چرا از مردم میخواهند که در نمایشهای آنها شرکت کنند تا هر کدام از آنها که از صندوقها در آمدند، چهار یا هشت سال دیگر مدعی شوند که آنهای دیگر نمیگذارند که اینها کار کنند؟! «اعتدالیون» کیانند؟! از شوربختی، این همه به جای آنکه به یک سیاست جدی و راهگشا شبیه باشد، به بازی طنابکشی شباهت دارد که باز هم بازندهاش نه دستجات مافیایی رژیم، بلکه مردمی هستند که چون سیاهی لشکر شاهد سیاستهای نابخردانهای هستند که نهایتا تاوانش را خود آنها باید بپردازند. این سخن رفسنجانی که یک هفته پیش از معرفی کابینه شیخ حسن روحانی در دیدار با نمایندگان مجلس اسلامی گفت، بر همین زمینه بیان شده است: «سالهاست که ایشان [حسن روحانی] را میشناسم و اگر بگذارند، با همکاری دیگر قوا، به اعتماد و امیدواری مردم پاسخ شایسته میدهند». باز هم چنین بادا! اما اگر کسی به هیچ کدام از این «افراطیون» و «اعتدالیون» و «اصولگرایان» و «اصلاحطلبان» احساس تعلق و دلبستگی نکند، صحنه را گونه دیگری خواهد دید: تکرار در جمهوری اسلامی به یک عادت مزمن تبدیل شده است. اگر کسانی که در این عادت مشارکت میکنند، از «افراطیون» و «اعتدالیون» بخواهند که پیش از آنکه ملت را بازی دهند، پیشاپیش بر سر اینکه که چه کسانی چه کارهایی را «بگذارند» یا «نگذارند» به توافق برسند، آنگاه به سود همه خواهد بود و شاید خود رژیم نیز از طلسم این تکرارِ عادت که سرانجام مانند چوپان دروغگو گریبانش را خواهد گرفت، به در آید. در این میان، یادآوری یک نکته اساسی به کسانی که چنان رهنمودهای سیاسی و اقتصادی به شیخ حسن روحانی میدهند که گویا «رهبر» و نهاد «ولایت مطلقه فقیه» هیچ کاره است، و زمامداران خردمند و امروزی بر سر کارند، لازم به نظر میرسد: بیتردید مشکل و اولویت مردم، اقتصادی و اجتماعی است. مشکل و اولویت رژیم اما سیاسی و فرهنگی است! یعنی نه فرد و گروه بلکه همان عامل اصلی که «نمیگذارد...» و همه دستجات و زمامداران رژیم از جمله خود رفسنجانی نیز حامل آن هستند: ایدئولوژی راهنمای رژیم! 01 اوت 2013 |