آدرس پست الکترونيک [email protected]









پنجشنبه، 5 اردیبهشت ماه 1392 = 25-04 2013

محصولات فرهنگی در کنار ماست و تخم ‌مرغ

عبدالحسین مختاباد معتقدست باید برای ارائه محصولات فرهنگی مراکز فروش بزرگ و مناسب در نظر گرفته شود نه اینکه این آثار را در سوپرمارکت‌ها در کنار محصولات لبنی و تخم‌مرغ به فروش رساند.

خبرگزاری مهر - گروه فرهنگ و هنر: عبدالحسین مختاباد خواننده‌ و آهنگساز موسیقی ایرانی که با آلبوم "تمنای وصال" جایگاه خود را در موسیقی سنتی ایرانی تثبیت کرد و انتشار آلبوم‌های دیگرش خاطره‌هایی از موسیقی دهه 60 و 70 را رقم زد. "ماه مجلس"، "سپید و سیاه"، "بهشت من" و "سایه دوست" نیز از آخرین کارهای این خواننده به شمار می‌رود. وی همزمان به فراگیری آموزش موسیقی از استادان این هنر پرداخت و در سال 87 دکتری خود را در رشته آهنگسازی و اجرا از دانشگاه "گلد اسمیت" لندن دریافت کرد.

مختاباد در این گفتگو از محدودیت‌هایی که فعالیت هنرمندان موسیقی را با مشکل روبه‌رو می‌کند، سخن گفت و بسته بودن فضای فرهنگی- هنری کشور را دلیلی بر رکود نظام موسیقایی کشور دانست. این مسایل از نبود سیستم آموزشی علمی گرفته تا عدم خلاقیت در آثار موسیقایی و همچنین نبود حمایت سازمان‌های دولتی، شهرداری و صداو سیما عنوان شد. در نظر مختاباد این مشکلات تا آنجا پیش رفته‌اند که موسیقی را به نوعی تکرار و تقلید از آهنگ‌ها و خواننده‌های مطرح دچار کرده است.

*مدتی است که در فضای موسیقی کشور خبری از شما نداریم. چرا؟

- محدود شدن فعالیت افراد در حوزه موسیقی فقط منحصر به من نیست. خیلی از گروه‌های موسیقی کم فعالیت شده‌اند و موسیقی دچار رخوت شده است و تهیه‌کننده و سرمایه‌گذاری وجود ندارد. اسپانسرهای دولتی و خصوصی ورشکست شده‌اند و کنسرت‌ها بعضا به دلیل هزینه‌های بالای اجرا برگزار نمی‌شوند. از طریق درآمد بلیت نمی‌توان دستمزد و هزینه نوازنده و گروه را پرداخت کرد. بنابراین هم اکنون بیشتر موسيقيدانان حرفه‌اي در حوزه موسیقی وقت خود را برای تدریس می‌گذارند.

* اما بسیاری از گروه‌ها در حوزه موسیقی فعال هستند و کنسرت‌های زیادی از اسفند تا امروز برگزار شده‌اند و برنامه‌های زیادی برای چند ماه آینده وجود دارد.

- بله اما تعداد خواننده‌ها و آهنگسازان ما که همین 10-20 نفر نیستند. صدها خواننده، نوازنده و آهنگساز در این کشور وجود دارند. خود من به عنوان مختاباد مشکلی ندارم اما از صنفی صحبت می‌کنم که دائم با محدودیت‌ها و مشکلات بیشتری برخورد می‌کند. از سويي همين آدم‌هاي معروف اگر پارسال ده شب می‌توانستند اجرا کنند امسال این اجراها به نصف می‌رسد.

* آیا آهنگسازان و خواننده‌ها در کاهش این اجراها هیچ نقشی ندارند؟

- البته، موسيقيدانان هم نقش دارند چون کارهایشان بعد از مدتی به تکرار می رسد و به این دلیل است که سیستم موسیقایی کشور دچار مشکل شده است. اشخاص در حوزه موسیقی خیلی زود به شهرت می رسند و دیگر برای پله‌های بعدی تلاش نمی‌کنند. چند وقت پیش شنیدم که خواننده‌ای در مصاحبه اش گفته بود من در زندگی عادت ندارم موسیقی گوش کنم. درست مثل این است که یک استاد دانشگاه، کتاب مطالعه نکند. در هنر موسیقی هم هر کسی که وارد می شود باید هر روز تحقیق و مطالعه كند و آثار موسيقايي فاخر را بشنود، از آنها الهام بگيرد و در يك نقطه درجا نزند.

* به نظر شما چه شرایطی می‌تواند به وضعیت موسیقی کشور کمک کند؟

- فضای کشور باید براي فعاليت‌هاي فرهنگي و هنري باز باشد. جشنواره‌های متعددی در طول سال شکل بگیرند. شرایط کاری مثبتی برای سرمایه‌گذاری تهیه‌کنندگان موسیقی به‌وجود آید تا آثار موسیقی فروش موفقی داشته باشند و سرمایه‌گذاران تشویق شوند. برای یک اثر حداقل 50 میلیون سرمایه لازم است. در وضعیت کنونی بازار که آثار کپی می شوند و بعد در شرایط غیر قابل قبولی در سوپر مارکت‌ها در کنار اقلامی مثل لبنیات و تخم‌مرغ به فروش می‌رسند، کسی حاضر به سرمایه‌گذاری نیست.

*این نحوه پخش محصولات صوتی و تصویری باعث می‌شود محصولات فرهنگی بیشتر و سهل‌تر در دسترس مردم قرار بگیرد.

- خیر این روش درست نیست. باید مراکز بزرگ فروش محصولات فرهنگی در کشور وجود داشته باشند در غیر این صورت درست مثل این است که سینماها تعطیل شوند و بعد سی دی فیلم‌ها در کوچه و بازار به نمایش گذاشته شوند. در حال حاضر این مراکز عرضه محصولات فرهنگي اصلا وجود خارجی ندارند چون آنها هم هیچ سودی نمی بینند که بخواهند محصوات فرهنگی را عرضه کنند.

*آیا این ضعف به خود محصولات و آثار فرهنگی بازنمی‌گردد که توان سودرسانی ندارند؟

- ببینید اقتصاد هنر دچار اضمحلال شده است. دولت از ابتدا علاقه‌ای نداشته است که در این زمینه سرمایه گذاری کند. یک تاجر ترجیح می دهد ده برابر سرمایه خود را بدهد تا یک مکان فرهنگی را به یک فضای مسکونی و تجاری تبدیل سازد تا به جای ماهی یک میلیون چند ده میلیون بدست بیاورد اما در کشورهای پیشرفته دولت و ارگان‌های نيمه‌دولتی و تشکل‌های بزرگ فعالیت‌های هنری را حمایت می‌کنند. فعالیت‌های عظیم هنری مثل کارهای تحقیقاتی هستند و باید برای آنها سرمایه‌گذاری شود. به طور مثال در لندن شهرداری، ارکستر سمفونیک پایتخت را حمایت می‌کند.

در اینجا ارگان‌های مختلف میلیاردی پول درمی‌آورند ولی حاضر نيستند بك صدم آن را به ارکستر سمفونیک تهران بدهند تا منحل نشود. فراي دعواهاي سياسي بهتر است ارگانهاي دولتي و نيز نيمه دولتي به ياري موسيقي فاخر بيايند به‌طور مثال چقدر خوب است شهرداری تهران همان قدر که برای آبادانی تهران هزینه می‌کند برای هنر و فرهنگ هم هزینه بیشتری بکند.

* به نظر شما این حمایت‌ها باید چگونه باشد که در نهایت استقلال هنر و هنرمند را زیر سوال نبرد؟

- به طور مثال می‌توانند آثار خوب هنری را از خوانندگان ارزشمند بخرند و بعد آنها را هدیه کنند. از این طریق می توانند چرخه اقتصاد هنر را به حرکت بیندازند. حتی در سایر حوزه‌های هنری مثل تئاتر می‌توانند بلیت نمایش های فاخر را خریده و تقدیم مردم کنند. وقتی خواننده های مطرح اروپایی یا امریکایی 20 میلیون دلار دستمزد می گیرند همه آن را از درآمد بلیط بدست نمی آورند بلکه بخشی از این پول را چنین ارگان هایی پرداخت می کنند.

* خود موزیسین‌ها و کانون‌ها و نهادهایی مانند خانه موسيقي که برای این منظور تعریف شده‌اند چطور؟ آنها چه کارکردی دارند؟

- متاسفانه سیستمی برای هدایت و حمایت آثار هنری تعریف نشده است و خود کانون ها و موسساتی که برای موسیقی کار می کنند گاهی هیچ کارکرد مثبتی ندارند. در چنین سیستمی اثر و یا گروهی هم که جایگاهی پیدا می کند، کمتر شانسی برای ماندن و بقا پیدا می کند و بعد از یک سال همان گروه از هم می پاشد. به نظر من وضعیت موسیقی قبل و بعد از تشکیل خانه موسیقی هیچ تفاوتی نداشته است. اشخاص فقط در خانه موسیقی پست و مقام خود را عوض می کنند و از میزی به میز دیگری تغییر مکان می دهند. صنف موسیقی نتوانسته مثل صنف سینما از وحدت و پیوستگی لازم برخوردار باشد. مسئولان خانه موسیقی نتوانسته اند مثل خانه سینما با وجود همه فشارها سرپا بمانند و کارکرد چالشی خود را حفظ کنند. این تشکیلات از برنامه ریزی برای 2 درصد جامعه موسیقی هم ناتوان است. خانه موسیقی باید این مشکلات را ریشه‌یابی کند.

یک دلیل رکود موسیقی ما وارد شدن هر نوع آهنگ و ملودی و خواننده‌ای است که کمتر آموزش دیده‌اند. باید آثار از طریق استادان و صاحبنظران شنیده، نقد و داوری شوند و مثلا اثر من به عنوان شخص مختاباد نقد و ارزیابی شود. در کشورهای دیگر برای آثار هنری فیلترهایی از طرف کارشناسان و متخصصان وجود دارد اما در اینجا همه چیز تصادفی، بی نظم و درهم و برهم است مثل فیل اندر خانه تاریک. به سختی می توان هویت واقعی پدیده های فرهنگی و هنري را تشخیص داد.

* شما بارها از این سخن گفته‌اید که ما موسیقی مولف نداریم با توجه به اینکه مدرک دکتری آهنگسازی خود را از لندن دریافت کرده اید به نظر شما چه تفاوت هایی بین آموزش‌های آکادمیک در ایران و سایر کشورها وجود دارد؟

- هیچ شباهتی بین شرایط آموزشی موسیقی در ایران و انگلیس وجود ندارد و در واقع از نوک پا تا فرق سر تفاوت است. در اینجا به دلیل برخی مخالفت‌ها سیستم آکادمیک موفق نیست. باید افراد از سنین کودکی این آموزش‌ها را شروع کنند تا وقتی به دانشگاه می‌رسند بتوانند به طور تخصصی و حرفه‌ای هنر موسیقی را ادامه دهند. بنابراین هم اکنون فقط آموزشگاه‌های موسیقی در كار آموزش فعالند. هرچند وقتی سیستم آموزشی حرفه‌ای نباشد مدرس حرفه‌ای هم وجود ندارد و شاید بتوان گفت فقط حدود 20 درصد آموزشگاه‌ها استاندارد هستند. همه این شرایط دست به دست هم می‌دهد تا ما در موسیقی خواننده و آهنگساز مولف نداشته باشیم و 80 درصد صداها و آهنگ‌هایی که تنظیم می‌شود به تقلید از خوانندگانی مثل محمدرضا شجریان باشد. باز هم تاکید می کنم که آهنگسازان ما باید مطالعه و تحقیق کنند و بعد خلاقیت داشته باشند. آهنگسازان فکر می‌کنند فقط تکنیک کافی است اما تکنیک باید با محتوا همراه شود.

در بسیاری از موارد آهنگسازان یک اثر ماندگار قدیمی یا یک ملودی غنی را انتخاب کرده و بعد همان را با روتوشي ناشيانه عرضه می‌کنند. مثل این است که فرش ماشینی را از روی فرش تبریز الگوبرداری کنید که به هر حال هیچ گاه آن اصالت را ندارد.

* بنابراین شما چرخه‌ای از مسئولان، مدرسان و حتی خود هنرمندان موسیقی را در رکود موسیقی کشور مقصر می‌دانید.

- بله. اما شاید سهم مخالفت‌ها با موسیقی از همه بیشتر بوده است. در این سال‌ها به دلیل برداشت ناصحيح با موسیقی برخورد شده است. به بخش خصوصی برای ساخت هنرستان موسیقی مجوز نمي دهند يا اصلا نمی تواند این مجوز را اخذ کند. فضا به گونه‌ای شده است که فعالان عرصه موسیقی به جای کنش‌های خلاقانه فقط می‌توانند واکنش‌های دفاعی انجام دهند. هنرمند اگر از آرامش و امنیت روانی برخوردار نباشد در تولید کار هم از ثبات فکری لازم برخوردار نیست و مثلا هر لحظه باید منتظر لغو کنسرت و اجراي برنامه‌هایش باشد.

* به نظر شما این نگاه در همه طبقات جامعه جریان دارد؟

- خیر. با وجود همه محدوديت‌ها موسيقي در جامعه از عمق و جايگاه ويژه‌اي برخوردار است و در اکثر خانه‌ها داشتن ساز ایرانی یک افتخار محسوب می شود. موسیقی‌دان‌ها جایگاه این هنر را در حرکت‌های فردی حفظ کرده‌اند. موسیقی ملی مملکت مثل آموزش و پرورش است و باید همان قدر که به نظام آموزشی بها داده می‌شود برای هنر موسیقی هم ارزش قائل شد.

* صدا و سیما چقدر در تغییر این نگاه نقش دارد؟ خود شما زمانی با صدا و سیما همکاری داشتید اما حضورتان خیلی کمرنگ شده است.

- همکاری با صدا و سیما فایده‌ای ندارد نگاه صدا و سیما ابزاری شده است. مثل کارخانه و یا نانوایی شده است که فقط کالا تولید می کند و برایش اهمیتی ندارد که این کالا مصرف می‌شود یا خیر. البته رادیو فرهنگ در این زمینه تلاش بیشتری داشته اما برخوردهای تلویزیون دست دوم است. در سراسر دنیا شبکه‌های ورزش و موسیقی 24 ساعته برنامه پخش می‌کنند اما تلویزیون جمهوری اسلامی رادیوی تصویری شده است كه هشتاد درصد برنامه‌هايش سخنراني و بحث و فحص است. شبکه‌های تلویزیونی متعلق به همه مردم هستند و باید برای هر سلیقه‌ای برنامه داشته باشند. بزرگترين مشكل رسانه ملی ناتوانی آن در خاطره‌سازي است، سیستمی که نتواند در هنر خاطره‌سازی کند خودش هم به تدریج از خاطره ها خواهد رفت.

نکته دیگر این است که در نگاهي كلان زمان در موسیقی ما منجمد (فریز) شده است اکثر شبکه ها به خواننده‌ها و آهنگ های دهه های 30 و 40 می پردازند (هم سنتي و هم پاپ) و این باعث شده موسیقی ما در همان دوران باقی بماند و فراتر نرود. بنابراین مردم با موسیقی و آهنگ های دهه های بعد کمتر آشنایی دارند و از سويي توانايي‌هاي بي‌نظير بيش از دو نسل در موسيقي چندان به چشم نمی‌آيد.

* البته صداو سیما هرگز اینطور که شما می‌گویید به خواننده‌های بعد از انقلاب نمی‌پردازد.

- بحث من مربوط به شبکه‌هایی غیر از صدا و سیمای ملی خود ما و در نهايت فضاي موسيقايي حاكم بر رسانه‌هاي عمومي و بعضا رسانه‌های فارسی‌زبان آن سوی مرزهاست. صدا و سیما در زمینه بررسی و جذب آثار موسیقایی نه تنها نتوانسته هنرمندان کشور را جذب کند بلکه یک سیستم موسیقی کُش بوده است، زيرا در طول بيش از سه دهه توجهي به موسيقدانان نداشته است. حتي در زمينه موسيقي ملي آيا در اين سال‌ها مردم صد دقيقه اساتيد و بزرگان موسيقي را در رسانه ملي مشاهده كرده‌اند؟ آيا آثار هنرمندان وموسيقدانان برجسته ايراني به درستي تبليغ شده و... بنابراین در نگاهي كلان بايد اذعان کرد كه صدا و سیما و نيز مطبوعات در این سال‌ها موسيقي و موسيقیدانان نسل بعد از انقلاب را هنوز به رسميت نشناخته‌اند البته اين امر به معني ناديده گرفتن و يا خداي ناكرده بي‌حرمتي به محضر اساتيد و پيشكسوتان نيست.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: