مقدمه:
گروه فرقان نه یک سازمان با ساختار تشکیلاتی پیچیده بلکه یک گروه از فعالین مذهبی بودند که از سال ۵۶ در ارتباط با یکدیگر و حول محور اکبر گودرزی یک روحانی جوان فعالیت میکردند. نام این گروه با ترور سرلشگر قرنی در سوم اردیبهشت ۵۸ بر سر زبانها افتاد و سپس با ترور چهرههای مذهبی، سیاسی و اقتصادی به یکی از مطرح ترین گروههای سیاسی ایران تبدیل شد و با دستگیری و اعدام رهبران آن به سرعت به خاموشی گرایید. پس از گذشت سی و سه سال صرفنظر از دیدگاه فردیام نسبت به لزوم جدایی «مذهب از سیاست» و نافرجام دانستن مبارزهی «مکتبی» و مخالفتم با حاکمیت هر نوع ایدئولوژی، نگاهی اجمالی خواهم داشت به تاریخچهی این گروه و فراز و فرودش در اواخر دههی ۵۰ خورشیدی.
چگونگی شکلگیری گروه فرقان
اولین هستههای گروه فرقان در سالهای ۵۵ و ۵۶ در مساجد تهران، به ویژه مناطق قلهک، سلسبیل، شوش، جوادیه، خزانه، اتابک و نازیآباد و در قالب جلسات تفسیر قرآن اکبر گودرزی شکل گرفتند.
در آغاز، فعالیتهای اکبر گودرزی رهبر این گروه عمدتاً تشکیل جلسات تفسیر قرآن و تبیین مفاهیم ایدئولوژیک در قالب برداشتهای مادی و تمثیلی بود. وی در تفاسیر خود برخلاف دیگر مفسران به كتب روایی و احادیث شیعه كمتر مراجعه کرده و بعد از قرآن به طور نسبی به نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه استناد میکرد.
به باور فرقان ضعف عمده سازمانها و تشکلهای انقلابی از مشروطه به بعد نداشتن آگاهی مکتبی و اندیشهی راهنمای عمل بود. ضعفی که بنیانگذاران مجاهدین پیشتر در دههی ۴۰ خورشیدی روی آن انگشت گذاشته بودند و به زعم خود در رفع آن کوشیده بودند.
فرقان در سال ۵۶ با تدوین دیدگاههای ایدئولوژیک و انتشار تفاسیر قرآن خود به عنوان یک گروه پا به عرصه وجود گذاشت. از آن پس، علاوه بر تلاش برای پیگیری کارهای ایدئولوژیک، به درک و تحلیل شرایط سیاسی جهان و طرح استراتژی جنگ مسلحانه علیه رژیم شاه پرداخت. در واقع فرقان رسالت خود را در مرحلهی نخست تدوین ایدئولوژی و سپس تلاش برای تحقق آن میدانست.
گودرزی در دادگاه در مورد چگونگی تشکیل فرقان میگوید:
«ما از ابتدایی که شروع کردیم، چهار پنج نفر بودهایم، مسائل فکری و اعتقادی و سیاسی را با همدیگر مطرح و تحلیل میکردیم و نتیجهگیریهایمان را به صورت کتابهای ایدئولوژیکی یا به صورت نشریات سیاسی منتشر کردیم. سیر کار ما این چنین بوده است» (کتاب ماه، فرهنگی تاریخی یادآور شماره ۶،۷،۸ ص ۲۹۰
گودرزی علاوه بر جلسه تفسیر قرآْن اقدام به برگزاری جلساتی به صورت خصوصی در منزل افراد اصلی این گروه كرد. «این جلسات عبارت بودند از جلسات خصوصی در منزل عباس عسگری با محمد متحدی و شاه بابا بیگ، در خیابان جوادیه با سید مهدی[آیتی] و حسن آقرلو، در خیابان گرگان با عباس عسگری و محمد متحدی و حسن آقرلو، در خیابان فرصت نیز با حمید[نیکنام] و رضا[یوسفی] و سعید[مرأت] و علی [حاتمی] و محسن سیاهپوش و بهرام [ آذر تیموری]. وی در خیابانهای اوستا و آزادی و باغ كرج و شورا نیز جلسات خصوصی داشت» (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اكبر گودرزی، كد 18383).
سرعت تحولات در سال ۵۷ به این گروه فرصت نداد تا دست به اقدام جدی علیه رژیم شاه بزند. به خاطر ضعف ساواک در دو سال آخر حکومت پهلوی و عدم فعالیت جدی این گروه، ردی از فرقان در اسناد ساواک به دست نیامده و این گروه برای شاخکهای اطلاعاتی و امنیتی ساواک و تحلیلگران آن ناشناس مانده بود. این دورانی است که گروههای اسلامی بنیادگرای متعددی از جمله «صف»، «منصورون»، «فلاح» و ... هم پا به عرصهی وجود گذاشته و عملیاتهای نظامی نیز انجام میدهند بدون آن که اعضای آن دستگیر شوند.
نخستین اطلاعیهی رسمی فرقان در پاسخ به اطلاعیهی مشترک مرتضی مطهری - مهدی بازرگان (۱) که در ۲۳ آذرماه ۱۳۵۶ علیه شریعتی انتشار یافته بود، صادر شد. این دو نفر صدور اطلاعیه علیه دیدگاههای شریعتی را که زنده نبود تا از خود دفاع کند «وظیفه شرعی» خود دانسته بودند. فرقان اطلاعیه بازرگان- مطهری را «ائتلاف ناجوانمردانهی ارتجاع و روشنفکران مدرن» دانسته و آنها را به «عوامفریبی» و «خیانتپیشگی» متهم کرد. بازرگان پس از مشاهدهی مخالفتهای وسیع در اقشار مختلف جامعه و به ویژه دانشجویان و روشنفکران در داخل و خارج از کشور و حتی دوستان و نزدیکان خود در تاریخ دوم بهمن ۱۳۵۶ اطلاعیهی جدیدی صادر کرد و به زعم خود در رفع سوءتفاهمات کوشید. اینجا کلیک کنید
در سالگرد سفر دکتر شریعتی به اروپا نیز فرقان با صدور اطلاعیهای به مطهری و بازرگان حمله کرد.
در اطلاعیهی مزبور خطاب به شریعتی آمده است: «روحانیت تجدید حیات یافته و انقلابی که هنوز هم از متهم کردن تو به انواع تهمتهای سفارشی دست باز نداشته و هنوز هم ملایان بزرگ و فقهای عظیمالشأن و مفسران عالیقدر و وعاظ شهیر و فضلای فضول به کفر و وهابیبودنت فتوا میدهند و مطالعه آثارت را تجویز نمیفرمایند... بار دیگر سنگر مدافع اسلام شدند»
اطلاعیهی دیگر فرقان به مناسبت تظاهرات قم و تبریز صادر شد. فرقان «ضمن احترام به خون بیگناهان» خطری که جنبش را تهدید میکرد پیشبینیکرد. در اطلاعیه مزبور فرقان «زنده کردن دوباره روحانیت حاکم» و «دخالت بیرویه روحانیت» را «فاجعهای عظیم» دانست.
در این دوره فرقان بر تز «اقتصاد منهای نفت – اسلام منهای روحانیت» را که پیشتر شریعتی مطرح کرده بود صحه گذاشت و آن را در جامعه ترویج کرد.
رسول جعفریان یکی از محققان وابسته به مرکز اسناد انقلاب اسلامی و حوزهی علمیه قم در مورد کارهای ایدئولوژیک فرقان در این دوره مینویسد:
«فرقان در سالهای ۵۶ و ۵۷ مجلدات زیادی از تفسیر قرآن خود را که تحت عنوان پیام قرآن منتشر میشد، پخشکردند. تفسیر (با عنوان کلی پیام قرآن) و آثاری که از آنها ملاحظه شد، عبارت است از: «تفسیر فاطر»، «یس»، «صافات»، «تفسیر احزاب»، «سبأ و نجم، «تفسیر عنکبوت و روم»، «تفسیر لقمان و سجده»، «تفسیر شوری، و زخرف»، تفسیر «محمد، فتح و حجرات»، «تفسیر دخان، جاثیه و احقاف»، «تفسیر سوره مؤمن و فصلت» و تفسیر سوره «فرقان و نور»؛ همه اینها که گفته شد، نام مؤلف آنها نجمالدین شکیب آمده است که مانند دیگر نامهای روی تفاسیر مستعار است. تفسیر سوره انبیا به نام حسین صادقی، تفسیر سوره بقره (جواد صابر) تفسیر سورهمریم، تفسیر سوره طه (حسن قائمی)، تفیسر توبه، تفسیر شعراء، نمل، و قصص (احسان کمالی) تفسیر سوره یوسف، تفسیر جزء سیام (یا تفسیر نبأ تا ناس)، (محمد حسین آل یاسین و نیز به اسم احسان کمالی)، تفسیر مزمل، مدثر، قیامت، انسان و مرسلات (نجم الدین منتظر)، تفسیر سوره کهفو تفسیر ذاریات و ق؛
ترجمه کامل از قرآن نیز از آنان منتشر شده است. همچنین کتابی با نام فرازی از نهج البلاغه و شرح دعای عرفه (نام دیگرش، پیام حسین)، فروغ نهجالبلاغه دو جلد و کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» (صادق داودی، نشر کاظمیه 320 ص). [کتاب توحید و ابعاد گوناگون آن ۲ جلد است. جلد اول به همین نام و جلد دوم به نام اصول تفکر قرآنی انتشار یافت.] نشریات یک ساله آنان (۱۳۵۷) تحت عنوان سالنامه فرقان چاپ شده است.
کتابی با نام دعا: تجلی خداگونگی انسان از سوی همین گروه (به نام محمد حسین آلیس) چاپ شده که شرح صحیفه سجادیه است. »
نشریات تبلیغی فرقان عبارت بودند از: نشریه "فرقان"، ارگان مرکزی و سراسری گروه؛ که اولین شمارهی آن در اسفند ۵۶ به چاپ رسید و تا اسفند ۵۹ سی و پنج شماره از آن به طور ماهانه منتشر گردید.
"انذار"، نشریه بخش دانشجویی؛ "بینه"، نشریه بخش دانشآموزی؛ "ذکر"، نشریه بخش دانشآموزی و نشریه "بقره".
فرقان خود را ادامه دهندهی راهی میدانست که شریعتی آغاز کرده بود. به اعتقاد آنها «در نهایت مرحوم دکتر علی شریعتی، آخرین تلاشش را برای جدایی تسنن اموی از تسنن محمدی [و] تشیع علوی از تشیع صفوی انجام داد و جامعه ما را تا مرز تدوین ایدئولوژیخلقهای اسیر پیش برد. مگر نه این که اسلام ایدئولوژی مستضعفین است؟» با این تعریف فرقان خود را ادامهی تشیع علوی و دشمن «آخوندیسم» معرفی کرد.
گودرزی در پاسخ یک پرسش (ش ۲۱۲) درباره این که آیا شما ادامهدهنده راه شریعتی هستید یا نه؟ میگوید: «فرقان کوشش داشت که افکار و اندیشههای شریعتی را هم ترویج کند، اگر این امر معنایش ادامه دادن راه شریعتی میباشد، آری ما ادامه دهندگان راه او بودیم.»
او در پاسخ به پرسشی دربارهی تشکیل گروه فرقان مینویسد: «فرقان جریانی [است] که با بهرهگیری از برداشتهای درست مؤمنان به خداوند، در طول تاریخ و به ویژه شهید شریعتی» شکل گرفته است.»
در نگاه فرقان توحید فقط وحدانیت خدا و هستی نیست، فقط نمود خارجی جنگ سراسری و دائمی موجودات برای حل تضادها و راه¬یافتن به تکامل برتر و والا نیست، توحید اندیشهای است برای تعریف سیر حرکت موجودات در دل این تضادها بسوی ¬الله که نقطه¬ی نهایی تکامل است، توحید نفی ظالمان و مشرکان و کافران هم هست. ظلم به شرک و کفر و به فقر اکثریت و غنای اقلیت میانجامد. پس مبارزه علیه ستمگران عین توحید است و...
در سالنامه یکم فرقان با اشاره به تاریخ خونین تشیع به پنج شهید تحت عنوان شهدای اول تا پنجم ایدئولوژی اشاره شده است. «شهید اول» (محمد بن مکی عاملی جزّینی در قرن هشتم) «شهید ثانی» (زینالدین بن علی بن احمد عاملی در سده دهم هجری)، «شهید ثالث» (حاج ملا محمد تقی برغانی قزوینی قرن سیزدهم هجری قمری)، «شهید چهارم» مجید شریف واقفی، شهید پنجم دکتر علی شریعتی.
فرقان در نوشتههای اولیهاش از آیتالله سعیدی و آیتالله غفاری به عنوان کسانی که زیر شکنجه به شهادت رسیدند تجلیل زیادی کرده بود اما پس از آن که مشخص شد این دو نفر نه در زیر شکنجه بلکه به خاطر بیماری و سکته قلبی در زندان فوت کردهاند و کمترین شکنجهای نشدهاند نوشتههای قبلی خود را تصحیح کرد.
فرقان با آنکه نظر مثبتی نسبت به آیتالله طالقانی(۲) و روحانیونی چون حبیبالله آشوری و جلال گنجهای داشت با این حال به شدت با روحانیت به عنوان یک طبقه مخالف بود.
پیش از پیروزی انقلاب برداشتهای متفاوت فرقان از قرآن آنچنان در محافل مذهبی نفوذ کرده بود که برخی از اشخاص و گروههای مذهی نیز مشتاق همکاری با آنها بودند. این همکاری و یا همدلی جنبهی تشکیلاتی نداشت و بیشتر ارتباط فردی با اعضای فرقان با مطالعهی آثار آنها بود. مرتضی الویری یکی از گردانندگان گروه «فلاح» که بعد از انقلاب از تشکیلدهندگان «سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی» بود میگوید:
«بعدها باخبر شدیم كه تفسیرهایی از قرآن در حال انتشار است و دست به دست میگردد از جمله تفسیر سوره كهف و بخشهایی از سوره بقره و... كه این تفسیرها نگاهی نو به قرآن داشت. وقتی اینها را خواندیم برایمان بسیار جالب بود و احساس میكردیم قرائت دیگری از اسلام درحال مطرحشدن است. به نظر میرسید این دیدگاهها مترقیتر و نوتر از دیدگاه دكترشریعتی بود. این مسئله برایمان جالب بود و احساس میكردیم این دیدگاه جدید كه گرایش بسیار پررنگی با مسائل اجتماعی دارد میتواند در جریان مبارزاتی به كارمان بیاید و به درد ما بخورد. ما در گروه فلاح برنامههای آموزشی مذهبی و اسلامی داشتیم. وقتی با طرز تفكر گروه فرقان روبهرو شدیم، تصمیم گرفتیم این را هم در گروه خودمان بررسی كرده و برای اعضا ارائه و توزیع كنیم. امكانات گروه فرقان بسیار محدود بود، از اینرو ما سعی كردیم به آنها برای نگهداری این جزوهها كمك كنیم. به یاد دارم مقدار زیادی از این جزوهها را در خانه یكی از دوستان در تهراننو نگهداری میكردیم و مقداری از آن را هم به باغی در دماوند بردیم و جاسازی كردیم تا بهتدریج مورد استفاده قرار بگیرد.»
الویری و گروه «فلاح» که به توصیهی مرتضی مطهری از همراهی با اندیشههای فرقان صرفنظر کرده بودند میگوید: «دیگر برای توزیع و نگهداری کتابهای آنها آمادگی نداشتیم. به یاد دارم چندصد هزار جلد کتاب آنها نزد ما باقی ماند که کتابها را معدوم کردیم.» [به نظر چند صد و یا چند ده صحیح است. چرا که کتابها در چنین ابعادی انتشار پیدا نمیکردند.]
حمیدرضا نقاشیان سراکیپ حفاظت از خمینی در مورد چگونگی آشناییاش با گروه فرقان میگوید:
«قبل از انقلاب گروههای مذهبی فعال و مبارز برای جوانان جذابیت داشتند. در غرب وشمال و اطراف تهران هم جلساتی با رهبری جوان پرشوری که تحصیلات حوزوی بسیار اندکی داشت تشکیل میشد که توانسته بود بچههای تحصیلکرده و بعضی از بچه هیأتیها را جذب کند. من تقریباً به تمام کانونهایی که در آنها مسائل مبارزاتی مطرح میشدند، سرک میکشیدم. بعد از شرکت در این جلسات حس کردم یک جای کار میلنگد. موضوعات مشکوک فکری مطرح شده در آن جلسات را با شهید عباسعلی ناطقنوری مطرح کردم و توسط ایشان به شهید مطهری انتقال یافت و بعد هم چند تا از جزوات آنها را به ایشان دادیم. شهید مطهری بعد از یک هفته مطالعه روی جزوات فرقان فرمودند اینها از مجاهدین خلق هم خطرناکترند و مأموریت دادند تا با شرکت در آن جلسات، در واقع عملکردشان را رصد کنیم و ایشان را در جریان بگذاریم.»
اینجا کلیک کنید
یکی از دوستانم تعریف میکرد کتاب «توحید و ابعاد گوناگون آن» نوشتهی فرقان و کتاب «توحید» نوشتهی حبیبالله آشوری علیرغم این که با نگاه امروز از استحکام چندانی برخوردار نبودند جزو تفاسیر قرآنی بودند که در سال ۵۶ به زندان مشهد راه یافتند. وی پس از مدتی متوجه میشود که مقدمهی «توحید و ابعاد گوناگون آن» در صحافی مجددی که از سوی زندانیان در زندان صورت گرفته حذف شده است که با اعتراضات جدی او دوباره مقدمهی مزبور را به کتاب اضافه میشود.
مواضع فرقان در ارتباط با کردستان، ترکمنصحرا، انتخابات، گروگانگیری، رفراندوم و ...
فرقان در بحبوحهی انقلاب و محرم ۵۷ و دورانی که عکس خمینی در ماه دیده میشد مینویسد:
«دیکتاتوری آخوندیسم بگونه گذشته میکوشد تا از خارج سرنوشت ملت مستضعف را تعیین کند. این دیکتاتوری که روزگاری در نجف و خارج از مرزهای ایران و دور از تضادها و درگیریها و دردها و رنجهای مردم این مرز و بوم سیاست اهریمنی خود را اعمال میکرد و دخالت همین سیاست از خارج بود که به همدستی ارتجاع داخلی انقلاب مشروطیت را تبدیل به کودتا کرد، و زمینههای مناسب را برای خونریزیها و «ذبح شرعیهای» بعدی فراهم ساخت اکنون بساط خود را در جای دیگری پهن کرده است. راستی آیا سرنوشت ایران و مردم مستضعف آن که روزگاری دیکتاتوری سیاست جهانی، آن را در لندن و ژنو تعیین مینمود و دیکتاتوری آخوندیسم روزگاری در نجف مدعی تعیین آن بود اکنون در پاریس تعیین میشود؟ و آیا در صورت تحقق این امر مردم مستضعف ایران و جامعه ایرانی از اسارت و خفقان رهایی خواهند یافت؟ پاسخ بدین پرسشها را تحولات آینده روشن خواهد ساخت. اما آنچه در اینجا باید بدان اشاره کرد و آن را به عنوان یک امر قطعی و تجربی لااقل از نظر ما دانست این است که سیاستهای خارجی حاصله از دیکتاتوری سیاست جهانی و دیکتاتوری آخوندیسم هیچگاه به سود مستضعفین ایران و راهگشای انقلاب توحیدی آنها نبوده و نخواهد بود. و از نظر ما هیچ تفاوتی میان سیاستهایی که از مسکو یا واشنگتن در جهت تعیین سرنوشت خلقها اعمال میشود با سیاست دیکتاتوری آخوندیسم که روزگاری از نجف و امروز از پاریس اعمال میشود نیست، و حتی دومی برای ملت مستضعف ایران و انقلاب توحیدی آنها غلط اندازتر و تباهی آورتر و انحرافزاتر است.»
نشریه فرقان، شماره ۱۰، آذر ۱۳۵۷ ص ۷
فرقان همزمان با ورود خمینی به ایران بدون آن که اطلاعی از سیاست «هلال سبز» غرب داشته باشد به درستی مینویسد:
«اروپا طبق تجربیات زیادی که در طول قرنها استعمار ایران کسب کرده، به خوبی دریافته که باید ضمن تأکید بر روی وجود رژیم طرفدار غرب در ایران از آخوندیسم هم به عنوان عاملی که بقا و دوام رژیمی اینگونه را تضمین میکند، حمایت نماید. » فرقان شماره ۱۲، بهمن ۵۷ ، ص ۹
اما به شکل سادهانگارهای سقوط شاه را به درگیری بین اروپا و آمریکا ربط میدهد:
«انگلیسیها به تلافی سقوط هویدا در ایران و فرانسویها به تلاقی سقوط بوتو در پاکستان، زمینه سقوط شاه خائن را فراهم آوردند و بدین ترتیب آمریکاییها را خلع سلاح کردند و سازمان جاسوسی سیا را در محاصره قرار دادند .» فرقان شماره ۱۲ ، بهمن ۵۷ ، ص ۷
و یا در اولین موضعگیری خود پس از سرنگونی رژیم شاه در ادامه تحلیل قبلی خود مینویسد:
«رقابت بین آمریکا و اروپای استعمارگر یکی از عوامل اساسی ایجاد بحران سیاسی و اقتصادی در ایران گردید و تا آنجا ادامه یافت که رژیم ضدخلقی دست نشانده آمریکا را سرنگون کرد و رژیم منحط آخوندیسم و دست نشانده اروپا را روی کار آورد و انقلاب توحیدی خلق را به انحراف برد.» فرقان ، شماره ۱۳ ، اسفند ۵۷ ، ص ۶
ولی در ادامه به درستی میافزاید:
«به هر حال اکنون دیکتاتوری آخوندیسم به کمک دیکتاتوری سیاست جهانی همان طور که از قبل هم پیشبینی میشد، دیکتاتوری حاکم را به ظاهر سرنگون کرده و خود بر خر مراد سوار شده است، بدون این که خود ماهیت مردمی و توحیدی داشته باشد.» فرقان ، شماره ۱۳ ، ص ۱۰
فرقان در شماره فوقالعاده خود و در ارتباط با برگزاری رفرنداوم جمهوری اسلامی در فروردین ۵۸ مینویسد:
«فویل للذین یكتبون الكتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله... بقره ۷۹ پس وای بر آنان كه كتاب را به دست خود مینویسند و سپس میگویند این از نزد خداست...
محتوای ژرف و عمیق آیه در عین استمرار تاریخی تبلور جهتگیری خاص ملایان و آخوندیسم تبهكار در برابر خدا و خلق است. آخوندیسم كه به كمك چماق تكفیر و تحمیق هزار ساله خود، و به بركت نفهمی و بیسوادی توده ها بر خر مراد سوار شده، ساخته و پرداختهها و افكار دروغین خویش را به نام خدا و با مارك اسلام به خورد مردم میدهد و تا آنجا در خیانت پیش میرود كه مخالفین خود را هر چند عناصر توحیدی باشند به نام مخالف اسلام قلمداد میكند و هدفش هم از این كار روشن است، همان هدفی كه ملایان در طول تاریخ داشته و با توجیهات و تاویلات در تحقق آن كوشیدهاند، هدف دینفروشی برای كسب قدرت. آخوندیسم خیانتپیشه بر اساس دیكتاتوری مذهبی، بافته خود و نوشته خویش یعنی جمهوری اسلامی را به نام خدا ارائه داده و با به راه انداختن رفراندوم قلابی آن هم در محیطی آكنده از خفقان و تخدیر و توهین و اتهام و سركوبی و خیانت میگوید هر كس بگوید جمهوری اسلامی آری یعنی اسلام آری!، و هر كس بگوید جمهوری اسلامی نه، یعنی اسلام نه! آری، در همان حال كه مردم كردستان ایران در عزای قربانیان آخوندیسم و باندهای قدرتطلب دیگر در جامعه نشستهاند، در همان حال كه مردم اسیر و درمانده تركمن صحرا برای احقاق حقوق خود به مبارزه با ارتش مزدور و آخوندزدههای خائن پرداخته و در همان حال كه در بلوچستان ایران، آخوندیسم به توطئه و خیانت برای تخدیر و فریب و سركوب مشغول است و بالاخره در اوضاع نابسامان ایران، استعمار جهانی به كمك عامل اجرای سیاست های خود در ایران بازی رایگیری را به راه میاندازد تا همانگونه كه در هفتاد و چند سال قبل با تحكیم پایههای "مشروطه اسلامی" به قیمت سركوبی و قربانی شدن روشنفكران متعهد و توده های ناآگاه، مردم ما به اسارت چندین ساله رفتند و منافع خارجی تامین گشت، این بار هم با بنای "جمهوری اسلامی" دیگر بار شاهد احیای همه نمودهای پلیدی و زشتی و از همه مهم تر تحكیم پایههای دیكتاتوری و استبداد قرون وسطایی در جامعه باشیم. فرازهایی از بیانیه « رفراندوم: توطئه استحمار و استعمار» (فوقالعاده فروردین ۱۳۵۸)
همچنین فرقان با پخش تراکتی که روی آن نوشته شده بود «رفراندوم: توجیه شرعی و قانونی دیکتاتوری آخوندیسم» به استقبال رفراندوم ۱۲ فروردین ۱۳۵۸ رفت.
فرقان در مورد لشکرکشی به کردستان مینویسد:
«لشکرکشی به کردستان و توطئه سرکوبی ناجوانمردانه خلق مسلمان مستضعف کرد با توجه به زمینه سازیهای قبلی و نقش امپریالیستها در جهت بخشیدن به تحولات سیاسی ایران، ضمن تأیید ماهیت ارتجاعی و ژاندارم گونه ملایان، از نظر عوامل گوناگون داخلی و خارجی قابل بررسی است. به عبارت دیگر ضرورت اجرای این نقشه خائنانه از سوی رژیم فاسد حاکم را از یک طرف تضادهای داخلی و از طرف دیگر سیاست های خارجی توجیه می کنند ... آخوندیسم با تحریک عوام و تهییج واحدهای مختلف ارتش برای قتل عام خلق کرد به خیال واهی خویش موقعیت خود را تثبیت نموده و حاکمیت اهریمنانه اش را علنی ساخت تا بدین ترتیب یکه تاز میدان قدرت سیاسی گردد و سرنوشت توده های مستضعف این مرز و بوم را در خدمت منافع خود و اربابانش به دست گیرد .» نشریه فرقان ، شماره ۲۰ ، مهر ۵۸ ، ص ۴
و یا:
«دیکتاتوری آخوندیسم برای اعمال حاکمیت و ارضای شهوت قدرتطلبی خویش از هیچ جنایتی به خلق کرد خودداری نکرده و خاطره تلخ جنایات مهاجمان مغول و تاتار و جنایتکاران نازی و آدم کشان اسرائیلی را در رابطه با خلقهای تحت ستم به یاد میآورند، از محاصره اقتصادی شهرها و بخشها گرفته تا بمباران مراکز بیدفاع و آواره ساختن مردم بیگناه و مسلمان کرد ... » فرقان ، شماره ۲۰ ، مهر ۵۸ ، ص ۴ و ۵
همچنین:
«خلق مسلمان کرد هنوز هم خاطره تلخ سازش با رژیم ضدملی قبلی و نتایج شوم آن را که به قیمت ریختن خون صدها و هزاران رزمنده کرد و بیخانمان و آوارگی آنها و غارت سرمایههای مادی و معنوی شان تمام شد. از یاد نبرده بود که توطئهها و نیرنگهای سیاسی و کشتارهای وحشیانه تازهای آن هم به نام اسلام و به حساب ملت کرد درگیر شد.» فرقان، شماره ۲۰، مهر ۵۸، ص ۴
فرقان از تسخیر سفارت آمریکا به عنوان بلوای گروگانگیری یاد کرده و معتقد بود که جمهوری اسلامی برای تسلط بر برخی از چالشهای داخلی به گروگانگیری دست زده است این اهداف عبارت است از :
۱- خلع سلاح کردن مخالفان
۲- استحکام پایههای حاکمیت
۳- سرکوب وحشیانه معترضان
۴- پروندهسازی و زمینهسازیهای عوامفریبانه
۵- پیروزی در رقابت بین جناحهای حاکم.
فرقان به قدرت رسیدن روحانیت را ناشی از انحراف جنبش از مسیر خود میداند:
«ما در عین آن که به ایثار و گذشت مردم و جنبشهای قبلی احترام میگذاریم و آن را بزرگترین افتخار تاریخ و جامعه خویش تلقی میکنیم، ولی معتقد به انحراف جنبش از مسیر راستین خود هستیم، بنابراین اگر از دید مردم و آن کسانی که از سالیان دراز در نابودی رژیم ضدمردمی و طاغوتی قبلی بودند به مسئله بنگرید، انقلاب را طالب بودهاند، ولی اگر در رابطه با آنچه اکنون مطرح شده و هیئت حاکمهای که اکنون مسلط است بنگریم، حالت کودتا به خود میگیرد.» جزوه رهروان فرقان ، ۲۲ بهمن ۱۳۵۹، ص ۱
«رهروان فرقان» در مورد ماهیت حاکمان جدید مینویسند:
«اکنون ما با ایمان راسخ و قاطعیت انقلابی جهت احیای مجدد موضعگیریها و تحلیلهای به حقمان از چگونگی به حاکمیت رسیدن نظام حاکم و اثبات این حقیقت که رژیم دیکتاتوری آخوندیسم یک رژیم کودتایی است و نه تنها در ادامه طبیعی سیر مبارزات راستین خلق ما و بر اساس مبارزات خستگیناپذیر مجاهدین تشیع و انقلابگران توحیدی و به صورت ثمره و تبلور آنها به حاکمیت نرسیده، بلکه عظیم ترین خیانتها و بزرگترین انحراف ها را در حرکت توحیدی خلق مسلمان ایران و حتی منطقه ایجاد نموده و خود به عنوان یک زائده برای اسلام و اندیشه توحیدی و یک سد در راه اوجگیری مبارزات توحیدی محسوب میشود.» جزوه رهروان فرقان ، ۲۲ بهمن ۱۳۵۹ ، ص ۲
«رهروان فرقان» در مورد ماهیت جنگ ایران و عراق مینویسد:
«بیش از چهار ماه است که از جنگ ضدمردمی بین رژیمهای حاکم بر ایران و عراق میگذرد و در این مدت دیکتاتوری آخوندیسم نه تنها ارزشهای انقلابی خلق مسلمان کشورمان را به باد داده است، بلکه بیشتر از هر زمان دیگری استقلال، ارزشهای انقلابی و اخلاقی و اجتماعی خودش را چه در داخل کشور و چه در رابطه با خلقهای محروم سراسر جهان از دست داده است .» رهروان فرقان دیماه ۱۳۵۹
فرقان مخالف مالکیت خصوصی بوده و مینویسد:
مالکیت یک پدیدهی استعماری است. چه در رابطه با استعمار قدیم و چه در رابطه با استعمار جدید. به بیان دیگر انسان بر مبنای انحرافش از مدار توحیدی و فطرت انسانی خویش و فرار از اشتراک اولیه و بروز روح خودخواهی، برتری طلبی، تجاوزگری، استثمار و ... توانست خلاء درونی خود را که عمال همان انحرافش بود با دستاویزی اینچنین پر کند و با دلخوشی به این که این مالک بر زمین ونمودهایش شده است نوعی بیخیالی را از آنچه که تاکنون انجام داده است برای خویش فراهم آورد... مالکیت از دید کلی و عمومی آن منحصر به خداوند است و همه مدعیان مالکیت غارتگران حقوق خلق و چپاولگران اموال عمومی میباشند. (اصول تفکر قرآنی، توحید کتاب دوم)
فرقان همچنین «سرمایهداران بزرگ و ملاکان و بانکداران و کارتلهای بینالمللی و بورسبازان و زمینخواران» را عامل «همه بدبختیهای اجتماعی و فقر و ناداری و بحران و ورشکستگی اقتصادی تودههای اسیر» میداند.
پیام قران، تفسیر سوره فجر ص ۱۲۳.
فرقان از آنجایی که معتقد بود «ارزشهای راستین تشیع سرخ علوی» توسط روحانیت پایمال شده برای «آزاد ساختن اسلام علی از اسارت آخوندیسم»، به مبارزه قهرآمیز روی آورد. و مثلث «زر و زور و تزویر» را که شریعتی تبیین کرده بود هدف حملات خود قرار داد.
ترورهای فرقان
فرقان تحت عنوان مبارزه با «ائمهالکفر» به «اعدام انقلابی» سمبلهای «زر و زور و تزور» دست زد. حسن آقرلو یکی از رهبران فرقان در بازجوییهای خود دلایل ترور افراد را اینگونه بازگو میكند:
«قرهنی به دلیل عضویتش در باند زور، مطهری به دلیل عضویتش در باند تزویر كه همان روحانیت انحصارطلب میباشد، رفسنجانی به دلایل بالا، رضی شیرازی به دلایل بالا، دشتیانه به دلیل بالا، لاجوردی به دلیل عضویت در باند زر، مفتح به دلیل عضویت در باند تزویر، مهدیان به دلیل عضویت در باند زر، طرخانی به دلیل عضویت در باند زر...» پرونده حسن آقرلو، آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، كد ۸۶۴۱.
بر اساس برآورد نیروهای امنیتی درگیر در پروندهی فرقان، اعضای آن «۱۲۰ نفر بودند که هستهی عملیاتیشان به پنجاه نفر میرسید.» و نیروهایی که مستقیماً در عملیات نظامی دست داشتند ۱۷ نفر بودند. گفته میشود پس از پیروزی انقلاب انتخاب خط مشی مسلحانه و «اعدام انقلابی» چهرههای نظام توسط اکبر گودرزی و چند نفر از نزدیکانش صورت گرفت. در این تصمیمگیری حسن آقرلو، محمد متحدی، عباس عسگری و علیرضا شاهبابابیگ، حمید نیکنام و غلامرضا یوسفی شرکت داشتند. این تصمیمگیری در خانهای تیمی واقع در خیابان آزادی که توسط محسن سیاهپوش اجاره شده بود گرفته شد. پرونده اکبر گودرزی سوال ۲۲۵.
سرلشگر محمد ولی قرنی
۳ اردیبهشت ۵۸ سرلشگر محمدولی قرنی نخستین رئیس ستاد ارتش پس از پیروزی انقلاب که در بمباران کردستان نقش اساسی داشت و به دستور بازرگان در تاریخ ۶ فروردین ۵۸ برکنار شده بود در خانهی مسكونیاش توسط حمیدرضا نیکنام که به خانهی بهشتی هم رفت و آمد داشت و محمدعلی بصیری دانشجویی که در فیلیپین مشغول تحصیل بود به قتل رسید. قرنی در جریان کودتای ۲۸ مرداد علیه مصدق، فرمانده تیپ گیلان بود و پس از کودتا به ریاست رکن دو ارتش که نقش سیستم اطلاعاتی و امنیتی را داشت رسید. در اسفند ۱۳۳۶ به اتهام طرح توطئهی کودتا با حمایت آمریکا علیه رژیم شاه بازداشت شد؛ اما با وجود جرایم سنگینی که به وی نسبت داده شد تنها به سه سال زندان محکوم شد و چند ماه قبل از پایان محکومیت آزاد و از ارتش اخراج گردید. وی در بهمن ۱۳۴۲ به اتهام داشتن رابطه با آیتالله طالقانی، میلانی و زنجانی و چهرههایی چون بازرگان، سنجابی و اللهیار صالح دستگیر و در اواخر سال ۱۳۴۳ از زندان آزاد شد. در سالهای بعد از سوی رژیم شاه از وی «اعادهی حیثیت» شد اما تحت نظر باقی ماند.
سازمان مجاهدین، چریکهای فدایی خلق، جبهه دمکراتیک ملی و ... پیشتر نسبت به انتصاب او به فرماندهی ستاد ارتش اعتراض کرده و وی را مهرهی آمریکا معرفی کرده بودند.
فرقان در اطلاعیهای که پس از ترور قرنی انتشار داد او را متهم به موارد زیر کرده بود:
سرسپردگی به امپریالیزم آمریكا و كوشش در جهت انجام كودتای آمریكایی، همكاری با رژیم طاغوتی قبلی، همكاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی و سرسپردگی به دیكتاتوری آخوندیسم، مفسد فیالارض، اقدام برای سركوبی مردم كردستان در جهت قلب حقایق و واقعیات و متهم كردن مردم به اینكه مامور اجنبی هستند، كوشش برای خلع سلاح مردم مبارز و محروم ایران و بازسازی ارتش، (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی كد ۱۷۶۰۱ )
روز هشتم اردیبهشت ۵۸، روزنامه اطلاعات خبر داد که چهارتن از متهمان به قتل سرلشگر قرنی دستگیر شدند و در بازجویی نشان دادهاند که اطلاعات زیادی از مذهب ندارند. این روزنامه مدعی شد که افراد یاد شده محرمانه بازجویی میشوند و به شرکت در قتل و عضویت در گروه فرقان اعتراف کردهاند که البته واقعیت نداشت.
آیتالله مرتضی مطهری
شبانگاه ۱۱ اردیبهشت ،۵۸ محمدعلی بصیری (ضارب) و وفا قاضیزاده (راننده ماشین) هنگامی که مرتضی مطهری رئیس شورای انقلاب از منزل یدالله سحابی خارج شده بود با شلیک گلوله به قتل رساندند.
مطهری (۳) در حالی رئیس شورای انقلاب شده بود که در طول سالهای گذشته هیچ نقشی در مبارزه نداشت و در قشرهای مذهبی مبارز، سمبل «روحانیت اشرافی» تلقی میشد؛ کسی که در بالای شهر خانه دارد و با رانندهی شخصی تردد میکند. وی جایی در میان نسل جوان نداشت و نه تنها از طرف مبارزان مذهبی و دانشجویان داخل کشور بلکه از سوی دانشجویان خارج از کشور نیز طرد شده بود و نفرت از او در اطلاعیهی «دانشجویان مسلمان کالیفرنیا» که در زمستان ۵۶ خطاب به بازرگان انتشار یافته بود نیز دیده میشد:
«در خاتمه به عرضتان برسانیم که نسل جوان مسلمان، به امثال آقای مطهری که مسائل مردم برایشان مسئله نیست و از جیب مردم ارتزاق میکنند و کشته شدن هزاران و بیخانمان شدن میلیونها مردم مسلمان و تحریف اسلام راستین و دسیسه گشتن دین در دست جلادان زمان برایشان بیتفاوت است، کاری ندارند. ما کسانی را که به زندگی عثمانوار نشستهاند و دم از علی میزنند، جزء علمای راستین اسلام نمیدانیم که خود را مسئول شنیدن فتوایشان کنیم ...» شریعتی به روایت اسناد ساواک ج۳-ص۴۴۲
حتی مرتضی الویری نیز تأیید میکند که گروه فلاح که بعدها یکی از تشکیل دهندگان سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی شد نظر مثبتی به مطهری نداشت و در اثر توصیهی خمینی به او نزدیک شدند.
فرقان پس از ترور مطهری با صدور اطلاعیهای دلایل محکومیت او را چنین اعلام کرد:
۱- همکاری با رژیم طاغوتی قبلی ۲- همکاری با رژیم ضدتوحیدی فعلی و طراحی سیاستهای دیکتاتوری آخوندیسم ۳- مفسد فیالارض ۴- بدعت گذاری در دین و جعل اصطلاح دروغین «ماتریالیسم منافق» ۵- کوشش برای بازسازی ارتش ضدملی ۶- سکوت در برابر کشتار وحشیانه خلق مسلمان کرد، ترکمن صحرا و ... توسط ارتش.
روز پانزده اردیبهشت، آیتالله خسروشاهی رئیس کمیته منطقه ۹ از دستگیری دو دختری خبر داد که اطلاعیهی فرقان در مورد ترور مطهری را پخش میکردند. اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۵۸ صفحهی ۱۲
محمدعلی بصیری و حمید نیکنام که پس از ترور به فاصلهی کوتاهی دستگیر شده بودند تا مدتها مورد شناسایی قرار نگرفته بودند ولی عاقبت به همین اتهام اعدام شدند. یکی از بستگان حمید نیکنام در قزوین در گفتگو با او متوجهی مواضع ضد روحانیت وی شده و او را لو میدهد. محمدعلی بصیری در چاپخانهای کار میکرد که اطلاعیهی مربوط به ترور مطهری در آنجا چاپ شده بود و مأموران با پیگیری کاغذ به کار رفته در اطلاعیه به چاپخانهی مزبور رسیده بودند.
وفا قاضیزاده که رانندگی اتومبیل عملیات ترور مرتضی مطهری را بر عهده داشت، توسط نیروهای رژیم مورد شناسایی قرار گرفت و طی درگیری کشته شد.
حجتالاسلام علیاکبر هاشمی رفسنجانی
۴ خرداد ۱۳۵۸ هاشمی رفسنجانی در منزل مسکونیاش هدف حملهی سعید واحد و غلامرضا یوسفی قرار گرفت و از ناحیهی کبد مجروح شد، وی با تلاش همسرش از این حادثه جان سالم به در برد.
آنها مدعی شده بودند که حامل پیامی از سوی علیاکبر ناطقنوری هستند و به این ترتیب به منزل رفسنجانی راه یافته بودند. سعید واحد پس از ورود هاشمی به اتاق پذیرایی با او گلاویز میشود كه بر اثر سر و صدای آنها عفت مرعشی همسر وی به سرعت خود را به اتاق پذیرایی میرساند و به او حمله میکند. غلامرضا یوسفی که در حیاط پاسداران را تهدید میکرده که دخالت نکنند به یاری سعید واحد میشتابد. در این درگیری هاشمی هدف دو گلوله قرار میگیرد و آنها به تصور این که وی به قتل رسیده به سرعت با اتوموبیل «بیامو» که همراه داشتند محل را ترک میکنند. اعلامیه زرد رنگی از سوی فرقان در اتاق پذیرایی به جای مانده بود كه هاشمی را به خیانت و دیكتاتوری در قبال جنبش توحیدی خلق مستضعف ایران متهم كرده بود.
خلاصهای از متن بازجویی سعید واحد دانشجوی صنعتی شریف و ضارب هاشمی رفسنجانی که توسط سایت خلیج فارس منتشر شده است:
«گروه فرقان دارای چه ایدئولوژی است؟
ایدئولوژی توحیدی.
استراتژی گروه فرقان را مفصلاً بیان كنید؟
مبارزه مسلحانه استراتژی گروه فرقان است به این معنا كه برای از بین بردن ایدئولوژی شرك و پاسداران و حامیانش جز توسل به اسلحه چاره دیگری نیست كه البته این هدف درازمدت است و در رابطه با این هدف اهداف كوتاهمدت و استراتژیهای مرحلهای را باید در نظر گرفت كه در این مرحله این استراتژی نابود كردن رهبران كفر است.
سازماندهی گروه فرقان را شرح دهید.
طبق اصول تفكر قرآنی بر مبنای تقسیم كار برای گروه اقتصادی و [گروه] انسانی است.... به علت كمبود نیروی انسانی هر دو كار را خودمان انجام میدادیم.
آموزشهای نظامی را كجا میدیدید؟
بیشتر در باغ كلاك كرج.
برای سنجش وظایف عبادی به چه مرجع یا منبعی مراجعه میكنید؟
به قرآن رجوع میكنم.
آیا اجتهاد و تقلید را قبول دارید؟ و اگر نه، احكام را چگونه استنباط میكنید؟
به آن معنا كه در فرهنگ روحانیت حاكم است نه، ولی به این معنا كه میشود (نه اینكه باید) و بهتر است به متخصص رجوع شود، آری.
كدامیك از تفاسیر موجود (از قرآن) را قابل اعتماد میشناسید؟
پرتوی از قرآن [آیتالله طالقانی] تفاسیر مجاهدین خلق، علی شریعتی و گروه فرقان.
كدام روزنامه را میخوانید؟
بامداد، اطلاعات و كیهان و از همه منحرفتر (روزنامه جمهوری اسلامی است.)
مسائل جنسیتان را چگونه حل میكردید؟ (۴)
مطرح نمیشد.
علاقههای عاطفیتان را چگونه حل میكردید؟
علاقههایی بالاتر از علاقههای عاطفی خانوادگی این علائق را تحتالشعاع قرار میداد فیالمثل زندگی با برادرانم این مسائل را كلا حل میكرد و علاقه و احساساتم در جهت دوستی و رفاقت با آنها شكل گرفته بود و لزومی به مبارزه با علائق خانوادگی نبود.»
اینجا کلیک کنید
حاج محمد تقی حاجطرخانی
۱۶ تیر ۱۳۵۸ محمدتقی حاج طرخانی از بنیانگذاران مسجد قبای تهران و باجناق هاشم صباغیان توسط گروه فرقان به قتل رسید.
اکبر گودرزی انگیزه ترور حاج طرخانی را مسائل سرمایه داری، ارتباط وی با محافل ارتجاعی و استفاده از سرمایه برای وجیهالمله شدن اعلام كرد. بازجویی اكبر گودرزی، ۲۱/۱۰/۵۸
«طرح ترور حاج تقی طرخانی نیز همانند ترورهای قبلی با حضور اكبر گودرزی و محمد متحدی بررسی شد. افراد دیگری چون علی فلاح اسدی و حسین قاسمی در اجرای آن نقش داشتند و محمد متحدی خود نیز در مرحله اجرا با آنها همكاری كرد.» (پرونده اكبر گودرزی 18383)
علی فلاح اسدی به شرکت در ٢٢ فقره ترور فرجام و نافرجام و سرقت بیش از ٨ بانک کشور متهم شد. (اطلاعات ۲۰ اسفند ۱۳۵۸)
مهندس عباس امیرانتظام
۲۰ تیرماه ۵۸ یك گروه سه نفره كه اقدام به شناسایی خانه عباس امیرانتظام، معاون نخست وزیر دولت موقت كرده بودند، مورد شناسایی گروه ضربت نخستوزیری قرار گرفتند و یکی از آنها به نام محمدعلی شیرینپور برادر رئیس ساواک آستارا دستگیر و دو نفر دیگر متواری شدند. بنا به گزاش روزنامه اطلاعات فرد دستگیر شده اعتراف كرد كه از سوی گروه فرقان مامور ترور امیرانتظام بوده است. روزنامه اطلاعات،۲۴ تیر ۱۳۵۸، ص ۱
بعدها هیچ گزارشی در این مورد انتشار نیافت و افراد دستگیر شده نیز آزاد شد. در پروندهی فرقان هم ذکری از این عملیات نیست. ظاهراً انتشار خبر فوق تلاش مأموران امنیتی و دولتی برای وصل فرقان به ساواک بود.
حجتالاسلام سیدرضی شیرازی
۲۴ تیرماه ۵۸ سیدرضی شیرازی پیشنماز مسجد شفا ترور شد. وی در گفتگو با نشریه یادآور در سال ۸۹ مدعی شد که مقر کمیته منطقه ۳(یوسفآباد و ولیعصر) در مسجد شفا بود و ریاست کمیته نیز بدون اطلاعش از طرف مهدوی کنی به وی واگذار شده بود! همچنین وی تأکید کرد که قرار بود کاندیدای روحانیت مبارز برای مجلس خبرگان باشد که بعلت ترور امکان آن به وجود نیامد. در حالی که وی در گفتگو با روزنامهی اطلاعات ۲۵ تیرماه ۵۸ هم ریاست کمیته را تکذیب کرده بود و هم کاندیداتوری برای مجلس خبرگان را و مدعی شده بود او را با شخص دیگری اشتباه گرفته بودند! وی که توسط محمود کشانی ترور شد میگوید:
«بعد از نماز ظهر و عصر از مسجد شفا بیرون آمدم. ... نزدیکی منزل دیدم که جوانکی پیدا شد و هفتتیری را زا جیبش در آورد و با خونسردی تمام شروع به شلیک کرد. اولین تیر به دستم خورد. دومی را میخواست به سرم بزند که از میان عمامهام رد شد و به سرم نخورد. سومی را به شکمم زد و چهارمی به پایم خورد. ... من با وجود این شلیکها بیهوش نشدم و بلافاصله مرا به بیمارستان منتقل کردند. ... بعد از چندی چون معالجات بیشتری لازم بود، به دعوت یکی از نزدیکانمان به بلژیک رفتم. شش ماهی آنجا بودم تا بهبودی نسبی حاصل شد.» نشریه یادآور شمارهی ۶ ، ۷ ، ۸ صفحههای ۴۳ و ۴۴
پس از ترور رضی شیرازی، خمینی در پیامی آن را به «عناصر فاسد رژیم منحط سابق» نسبت داد. و در ادامهی پیام از فرصت استفاده کرد به مجاهدین و فدائیان نیز طعنه زده و نوشت: »گروهی که به اسم اسلام، فرزندان اسلام را ترور میکنند و به اسم خلق، زندگی خلق را به تباهی میکشند. میتوان آنها را جزو هواخواهان اجانب و خیانتکاران به اسلام و خلق مسلمان دانست.» صحیفه امام جلد نهم صفحهی ۸۶
حجتالاسلام سیدمحسن بهبهانی
30 تیر ۵۸ سیدمحسن بهبهانی از مجریان برنامه های مذهبی رادیو تلویزیون در دوره پهلوی به اتهام همكاری با رژیم گذشته و طرفداری از آیتالله ابوالقاسم كاشانی توسط امرالله الهی ترور و در دم كشته شد. اطلاعات ۳۰ تیرماه ۱۳۵۸ ص ۱۱
امرالله الهی جریان ترور را بدین شرح توضیح میدهد:
«شناسایی بهبهانی را کمال [کمال یاسینی] کرده بود که بعداً با من در میان گذاشت و مشورت کردیم و اسلحه و موتور نیز او برایم آورد و من خودم تنها این کار را کردم. اسلحه کالیبر ۳۸ و موتور هوندای آبی رنگ ۱۲۵. من خودم تنها به آنجا رفتم و موتور را روشن کمی جلوتر از درب گذاشتم و اسلحه هم در داخل کیف بود. بعداً درب را زدم، او آمد. من این جمله را گفتم حجتالاسلام غفوری را میشناسید تا او خواست فکر کند، من هم کارم را انجام دادم و بعداً اسلحه را در داخل کیف گذاشتم و آن را زیر پایم گذاشتم و سوار موتور شدم و آمدم .»
پرونده امرالله الهی، کد پرونده ۱۸۷۳۹، ص ۹. ترور او از سوی دوایر حکومتی محکوم نشد و خمینی هم به روی خود نیاورد چرا که نمیشد ترور او را مانند دیگر ترورها به «عناصر فاسد رژیم منحط سابق» نسبت داد.
احمد لاجوردی
17 مردادماه ۵۸ احمد لاجوردی رئیس گروه صنعتی بهشهر هنگام خروج از خانهاش به همراه عباس اطمینان رانندهاش هدف گلوله دو موتورسوار [حسن نوری و امرالله الهی] قرار گرفت و هر دو نفر به شدت زخمی شدند. اطلاعات ۷ مرداد ۱۳۵۸ ص ۲
احمد لاجوردی پس از ترور برای درمان خود به خارج از کشور رفت و در اردیبهشت ۸۸ در کانادا درگذشت.
پیش از این واقعه در نیمههای تیرماه ۱۳۵۸، به پیشنهاد و پیگیری عزتالله سحابی قانون «حفاظت و توسعه صنایع» از تصویب شورای انقلاب گذشت و براساس آن اموال و داراییهای احمد لاجوردی و ۵۱ سرمایهدار دیگر به اتهام داشتن روابط غیرقانونی با رژیم پهلوی و انباشت سرمایه و ثروت از راههای نامشروع مصادره و به بنیاد مستضعفان داده شده بود. اکثر صنایع مزبور پس از مصادره در اثر سوء مدیریت یا به ورشکستگی کشیده شدند و یا نصیب نهادهای وابسته به رژیم شدند و مردم نفعی از آن نبردند.
در حالی که گروههای سیاسی ترورهای گروه فرقان را محکوم میکردند اما ترور ناکام احمد لاجوردی و رانندهاش مورد توجه این گروهها قرار نگرفت. دولت جمهوری اسلامی، شورای انقلاب و نهادهای حکومتی هم در محکومیت این ترور سخنی نگفتند. پیش از ترور لاجوردی، کازرونی یکی از بنیانگذاران صنعت نساجی مدرن در ایران ترور شده بود که مسئولیت آن را هم به دوش فرقان گذاشته بودند که به نظر میرسد واقعی نیست.
حاج مهدی و حسام عراقی
۴ شهریور ۵۸ حاج مهدی عراقی رئیس امور مالی روزنامه كیهان و پسرش حسام هدف شلیک مسلسل یوزی غلامرضا یوسفی قرار گرفتند و در دم کشته شدند و دیگر همراهشان حسین مهدیان (مدیر موسسه كیهان) مجروح شد.
حاج مهدی عراقی یکی از اعضای هیئتهای مؤتلفه بود که به اتهام شرکت در ترور حسنعلی منصور نخست وزیر اسبق ایران به زندان ابد محکوم شده بود اما بعد از درخواست عفو از شاه و شرکت در مراسم «شاهنشاها سپاس» بعد از تحمل ۱۲ سال زندان در سال ۵۵ آزاد شد. وی در سال ۵۷ به پاریس رفت و همراه با خمینی به کشور بازگشت.
بر اساس اعترافات اکبر گودرزی، رهبر گروه فرقان، طرح ترور حاج مهدی عراقی از سوی وی و محمد متحدی مسئول نظامی مطرح شد. «پیشنهاد مزبور مثل برنامههای قبلی ابتدا بین من و مسئول عملیات نظامی طرح شد و تصمیم بر انجام آن گرفته شد.» بازجویی اکبر گودرزی ، ۲۱/۱/۵۹
در پرونده گودرزی آمده است: علی فلاح اسدی، غلامرضا یوسفی و محمد متحدی، مهدی و حسام عراقی را به قتل رساندند و مهدیان را مجروج کردند. (پرونده اكبر گودرزی 18383)
حجتالاسلام محمدباقر دشتیانه
۱۷مهرماه محمد باقر دشتیانه، سرپرست كمیته انقلاب اسلامی منطقه 13 تهران ترور شد و جراحت برداشت. روزنامه اطلاعات، 18/7/58، ص 2ـ1
محمود کشانی ۲۱ ساله در عملیات ترور محمد باقر دشتبانه، نقش ضارب را بر عهده داشت. وی همچنین در سرقت از بانک شرکت داشت و در حملهی سپاه به یکی از خانههای تیمی گروه فرقان، واقع در خیابان سپه، دستگیر شد. یک نفر از ساکنین این خانه تیمی مجروح و دو نفر دیگر دستگیر شدند. افراد مذکور به سرقت یک میلیون تومان پول در تاریخ ۲۹ دی ماه ۵۸ از بانک ملی شعبه عباس آباد اعتراف کردند. در تراکتی که فرقان در ارتباط با ترور دشتیانه پخش کرد آمده بود: «اعدام انقلابی محمدباقر دشتیانه» و در پایین آن جملهی زیر از مقدمهی «با مخاطبهای آشنا» دکتر علی شریعتی آمده بود: «خداپرستی را آخوندیسم به ابتذال کشاند»
هانس یوآخیم لاریب (تبعه آلمان)
22 مهرماه ۵۸ هانس یوآخیم لاریب رئیس حسابداری و معاون مدیرعامل شركت داروسازی ایران مرك توسط امرالله الهی به قتل رسید. فرقان در اطلاعیه خود، او را به جاسوسی برای دولت آلمان متهم كرده بود. اطلاعات ۳۰/۷/۵۸، ص ۲
اکبر گودرزی درباره ترور وی میگوید:
«در رژیم قبلی یک بار عباس عسگری در جمع چهار نفری (من و خودش و محمد و علیرضا) مطرح کرد که یک خارجی را شناسایی کرده است که با توجه به حفاظتی که از او میشود ، پیداست که نقش مهمی دارد که اگر زده شود بد نیست. ولی ما در آن موقع سلاح نداشتیم و این کار میسر نشد.» پرونده اکبر گود�
جمال اصفهانی رئیس اطلاعات کمیته و یکی از مسوولان پرونده فرقان میگوید:
«بعد از ترور آقای مطهری این مساله جدی شد. بچههای کمیته و اطلاعات و سپاه هر کدام جداگانه و به صورت موازی بازداشتهایی را به صورت کور و خودجوش انجام دادند. مردم در دانشگاهها و خیابانها هر کس را که فکر میکردند به گروه فرقان گرایش دارد لو میدادند و او بازداشت میشد. یادم هست که رانندهای با زنش دعوایشان شده بود و آن زن، شوهر خود را به عنوان قاتل شهید مطهری به ماموران معرفی کرده بود و روزنامهها هم تیتر زدند که «قاتل مطهری بازداشت شد». تا اینکه همان زمان آقای مهدویکنی در مقام ریاست کمیتهها، آقای آذریقمی در مقام دادستان و آقای محسن رضایی در مقام ریاست اطلاعات سپاه جلسهای گذاشتند و تصمیم گرفتند که برنامههایشان را متمرکز کنند.»
محمد عطریانفر، یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از جمله عوامل کشف این گروه و بازجویی از اعضای آن بوده، در این زمینه به «شهروند امروز» میگوید:
«... با این حال ترورها دوش به دوش بازداشتها و پیگیریها ادامه پیدا كرد. در زندان اوین بند جدیدی را كه زمان شاه ساخته شده بود و الان معروف به 209 است، اختصاص دادند به كسانی كه دستگیر میشدند. بچههای مجاهدین انقلاب با توجه به سوابق آشناییشان با فضای زندان و بازجویی در سالهای قبل از انقلاب توسط بخش اطلاعات كمیته به كمك گرفته شدند و سرانجام اطلاعات لازم درباره 21 خانه تیمی گروه فرقان جمعآوری شد... از طرف مجاهدین انقلاب اسلامی، محمد بروجردی بیشتر از همه در جریان این پرونده و پس از بروجردی، «جمال» (جمال اصفهانی) كه ظاهرا مسئولیت واحد اطلاعات كمیته را بر عهده داشت نقش داشت. در یک عملیات شبانه، اكبر گودرزی هم بازداشت شد؛ ... به گفته او در آن شب عموم بچههای فرقان یعنی حدود شصت تا هفتاد نفر بازداشت شدند و این گروه به كنترل درآمد. تمام سلولهای بند 209 اوین پر شد و ترورها متوقف شد.» اینجا کلیک کنید
مرتضی الویری در این زمینه میگوید:
«در آن زمان آقای هاشمی رفسنجانی وزیر كشور بود. من به نزد ایشان رفتم و درباره تشكیلاتمان با ایشان صحبت كردم و خواستم به ما فقط ۵ دستگاه اتومبیل پیكان و ۵ دستگاه بیسیم بدهند تا بدین ترتیب با گروه فرقان و تروریستهای دیگر مقابله كنیم و با اتومبیل به تعقیبشان بپردازیم. آقای هاشمی رفسنجانی موافقت كرد و دستور داد كه آنچه خواستهایم به ما بدهند بدین ترتیب ما اسلحه داشتیم و بیسیم هم گرفتیم و آماده بودیم تا با گروه فرقان مقابله كنیم. دوستی [محسن شریعت] داشتم كه در دوران سربازی با یكی از فرقانیها در یك پادگان بود. او به نزد ما آمد و گفت كه یكی از فرقانیهای را میشناسد و اینكه دوران سربازی را باهم گذراندهاند و میتواند در حال حاضر به آن شخص نزدیك شود و رابطه برقرار كند. ما پذیرفتیم و به دوستم گفتم كه با آن شخص تماس بگیرد و خود را هواخواه او معرفی كند و بگوید كه میتواند خانه و امكانات برایشان مهیا كند.
دوستم این كار را كرد و آنها كه فعالیت زیرزمینی داشتند و نیازمند جا و مكان بودند از گفته دوستم استقبال كردند. ما خانهای را در اطراف مدرسه رفاه در نظر گرفتیم و یك طبقه آن ساختمان دو طبقه را برای گروه فرقان تعیین و طبقه دیگر را گذاشتیم تا مأموران ما در آنجا شنود كنند.
برای اینكه شنود كنیم یك خط تلفن هم برایش كشیدیم و یك میكروفن هم در سقف گذاشتیم كه به ضبط صوت مأمور ما منتهی میشد و او میتوانست مكالمات غیرتلفنی را ضبط كند. كارمان كه تمام شد گروه فرقان در آنجا مستقر شدند.
مدتی گذشت و ما توانستیم از طریق مكالمات آنها اطلاعات خوبی كسب كنیم حتی رفت و آمدها را نیز با تعقیب كردن پیگیری میكردیم و چند كادر قوی مسئول تعقیب آن بودند.
اطلاعات ما از شبكه تروریستی فرقان هر روز كاملتر میشد و عاقبت زمانی فرا رسید كه كل شبكه شناسایی گردید و با كمك نیروهای كمیته انقلاب اسلامی در یك زمان به تمام خانههای تیمی آنها حمله شد و همه شان یا دستگیر شدند و یا در درگیری از بین رفتند. بدین ترتیب شبكه تروریستی گروه فرقان كاملاً متلاشی شد.» (خاطرات مرتضی الویری، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاب اول ۱۳۵۷ صفحه ۸۶ تا ۸۸).
الویری در مورد مسئولیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تعقیب و مراقبت از فرقان میگوید:
«به هر حال ما این خانه را برای فرقانیها گرفتیم و سرنخهائی را هم پیدا کردیم، سپس موضوع را در شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب مطرح کردیم و پرسیدیم که آیا سازمان اساساً میخواهد روی این برنامه وقت بگذارد یا نه؟ تصویب شد که وقت بگذاریم و آقای دکتر داروسازی را که شاید نخواهند نامشان را ذکر کنم، مسئول کمیته پیگیری فرقان کردیم.»
اینجا کلیک کنید
حمیدرضا نقاشیان در همین رابطه میگوید:
«ابتدا به زندان قصر رفتم و با حمید نیكنام ملاقات كردم. من او و برادرانش را میشناختم. در جلسه اول فقط سكوت كرد و مثل یخ منجمد بود، ولی بعدها خیلی به ما كمك كرد. برای رسیدگی به این پرونده، بخشی را در زندان اوین در اختیار ما گذاشتند كه شماره تلفن داخلی آن 209 بود و به همین نام هم مشهور شد. هنوز هم همین اسم را دارد.
ما هم امكانات شنود و پیگیری نداشتیم و محدودیتهای خاصی داشتیم. تشكیلات ساواك از بین رفته و اتصال به بخشهای زیادی از مخابرات غیرممكن شده بود. ما برای یك شنود ساده باید به محل میرفتیم و یك ضبط صوت را به سیم داخل كیوسك مخابرات وصل میكردیم و پشت سر هم نوارها را عوض میكردیم و وقتی بر میگشتیم، مینشستیم و آنها را گوش میدادیم.»
نقاشیان در مورد ضربه به خانههای تیمی گروه فرقان و دستگیری گودرزی میگوید:
«آن شب یازده خانه تیمی را زدیم، من فرماندهی كل عملیات را داشتم و با تیمها در ارتباط بودم ولی وقتی او را به اوین آوردند، دیدمش. او به محض اینكه چشمش به من افتاد، سخت یكه خورد. شاید پیش خودش فكر نمیكرد جمع آوریشان كار ماست! من قبل از انقلاب، نوعاً در جلسات سؤال پیچش میكردم، ولی قطعاً تصور نكرده بود كه گزارش كارهای او را برای شهید مطهری و دیگران میبرم؛ به همین دلیل برایش بسیار حیرتآور بود كه من آنجا به عنوان كسی كه قرار است از او بازجویی كند، ایستادهام. ... من هفتهای یك بار خدمت امام میرفتم و به ایشان گزارش میدادم و با مرحوم احمد آقا صحبت میكردم. گاهی شكایتی داشتم كه مطرح میكردم و امام به احمدآقا دستور رسیدگی میدادند.»
اکبر گودرزی به همراه حسن آقرلو در پایگاه خیابان جمال زاده، کوچه اخوان، شماره ۲۳، در تاریخ ۱۹/ ۱۰/ ۵۸ دستگیر شدند. پس از رد و بدل کردن آتش در نیمههای شب، دو تن از نیروهای کلاه سبز تیپ نوهد ارتش به نامهای حمید جراحی و اکبر پژمان پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتیده و خود را به اتاق اکبر گودرزی رسانده و یک نارنجک داخل اتاق او میاندازند که باعث بیهوشی او میشود. گفته میشد نیروهای کلاه سبز تحت امر علی صیاد شیرازی که بعدها به فرماندهی نیروی زمینی ارتش رسید بودند. به گفتهی مقامات شرکت کننده در دستگیری گودرزی آنها تا پیش از سقوط پایگاهی وی اطلاعی از حضور وی در محل نداشتند.
حسن آقرلو واقعه سقوط این پایگاه و دستگیری خود و اکبر گودرزی را چنین شرح میدهد:
«حدود ساعت ۳ بعد از نیمه شب بود که برادرم اکبر مرا بیدار کرد و گفت زنگ طبقه بالا را میزنند و خانمی که در آنجا زندگی میکند میگوید چند نفر با تفنگ جلوی در ورودی ایستادهاند. از اینجا ما فهمیدیم که خانه لو رفته و درصدد مقابله برآمدیم. با دو کلتی که داشتیم چند تیر به سمت محل تیراندازی شلیک کردیم ... در این مدت به طور مرتب رگبار مسلسل به ساختمان مسکونی ما بسته میشد ... به هر حال پس از چند لحظه که ما همچنان به تیرها پاسخ میدادیم، یک نارنجک توأم با رگبار مسلسل به هال پرتاب شد که در این هنگام برادرم اکبر شروع کرد به ناله کردن، من به گمان این که گلوله به وی اصابت کرد به طرف او رفتم و در آغوشش گرفتم، اما به علت تاریکی بیش از حد موضع جراحت در سر او دیده نمیشد. در طول مدتی که مأمورین یکسره به سوی ما تیراندازی میکردند، من به طور نیمه خیز برادرم را که به حالت اغما افتاده بود، نفس مصنوعی میدادم. در لحظات آخر هم که نارنجک گاز سمی به اتاق پرتاب کرده و قادر به تنفس نبودیم، برای این که امکان به بیمارستان رساندن برادرم وجود داشته باشد، هیچ چارهای جز تحویل سلاحها و تسلیم خود ندیدم.»
پرونده حسن آقرلو ، کد پرونده ۸۶۴۱ ، بازجویی ۷/۲/۵۹
یک مقام آگاه در سپاه پاسداران پس از دستگیری گودرزی مدعی شد در پایگاهی که او به سر میبرد جلسهی سران این گروه بوده و ۱۵ نفر در آن خانه همراه با گودرزی دستگیر شدند. روزنامه اطلاعات ۲۲ دیماه ۵۸
شکنجهی زندانیان فرقان
از آنجایی که اکثر اعضای فرقان در یورش سراسری به خانههای تیمی آنها دستگیر شده بودند و امکان سوختن اطلاعات آنها نبود، شکنجهی آنها که شامل کابل زدن و قپانی بود به شکل حساب شده و در صورت لزوم صورت میگرفت. به گفتهی دوستانم که از نزدیک در جریان بودند، تمامی اعضای فرقان که اعدام شدند مورد شکنجه قرار گرفته بودند اما اکبر گودرزی، حمید نیکنام و مهدی آیتی بیشتر از بقیه شکنجه شدند.
یکی از دوستانم تعریف میکرد حمید نقاشیان به او و حسن ملکیپور گفته بود شما دو نفر جا دارد ۳۰۰ تا کابل بخورید، از آن بیشتر خواهید مرد. در پاسخ آنها که پرسیده بودند از کجا اینقدر دقیق میگویی، پاسخ میدهد: تجربهی ساواک اینجاست ما همه را میخوانیم و آموزش میگیریم.
وی همچنین میگفت: ۴ ماه بعد از دستگیریام، من و مسعودرضا امیری را به سالن دادگاه بردند تا فیلم دوم دادگاه گودرزی را ببینیم، آن موقع ۹ ماه از دستگیری مسعودرضا میگذشت ولی هنوز پاهایش به خاطر ضربات کابل داغون بود. وی بیش از یک سال در انفرادی ۲۰۹ به سر برد و عاقبت در سال ۶۰ اعدام شد.
اسامی تعدادی از اعضای گروه فرقان
۱- حمید احمدیان ۲- جمشید احمدی ۳- فرهاد اقبالی ۴- غلامرضا بهرامینژاد ۵- مهدی حسینی ۶- حسن حسینیخرمآبادی ۷- تقی شعبانی ۸- مجید عزیزی ۹- محمدرضا ظریففرد ۱۰- رحیم اسدزاده ۱۱- امیر هوشنگ فعله نوتاش ۱۲- احمد رضاییملایری ۱۳- داود درستی ۱۴- فرشاد رحیمی ۱۵- حسن عزیزی ۱۶- عبدالرضا رضوانی ۱۷- محمود مشهدی ۱۸- محسن خطیبی ۱۹- حسن آقرلو ۲۰- سعید مرآت ۲۱- عباس عسگری ۲۲- مرتضی واحدی ۲۳- صالح قنادی ۲۴- حسین گلزار ۲۵- سیدمصطفی حسینیجوادی ۲۶- حسین فلاح ۲۷- زهرا ترابی ۲۸- سیدمصطفی بیژنی ۲۹ - علی حاتمی ۳۰- ناصر شیرینکامی ۳۱- عباس امینی ۳۲-مجید مرآت ۳۳- نورالله خدارحمی ۳۴- رسول همکار ۳۵- محمد مهری ۳۶- عارف رضوانی ۳۷- علیرضا شاه بابابیکتبریزی ۳۸- علیرضا ابراهیمزاده ۳۹- غلامرضا بیات ۴۰- حمید نیکنام ۴۱- حسن نوری ۴۲- بهرام آذرتیموری ۴۳- غلامرضا یوسفی ۴۴- سعید واحد ۴۵- محمد متحدی ۴۶- اکبر گودرزی ۴۷- علیاکبر منصوری ۴۸- ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۴۹- علی فلاح اسدی ۵۰- حسین ملکی ۵۱- حمید متحدی ۵۲- فریبرز کشاورز ۵۳- احمد محبی ۵۴- محمد نیکنام ۵۵- امرالله الهی ۵۶- محمد نوری ۵۷- محمدحسین بیدهندی ۵۸- پیروز پورمند شهیدلو ۵۹- محمود کشانی ۶۰- محمدعلی بصیری ۶۱-کمال یاسینی ۶۲- مسعود تقیزاده ۶۳- علی مشکینی ۶۴- سعید یاسینی، ۶۵- مصطفی اشرفیموسوی ۶۶- سیدمهدی آیتی ۶۷- فرهمند توکلی ۶۸- محراب مندیزاده ۶۹- غلامرضا اربابی ۷۰- مسعودرضا امیری ۷۱- شیرین رضایی ۷۲- مصطفی شریفی ۷۳- اکبر قاسمی ۷۴- گوهر (خدیجه) گودرزی ۷۵- رسول گیاهی ۷۶- کاظم متحدی ۷۷- شیوا (شیدا) مرآتنوبری ۷۸- فرحام مقبلیزال ۷۹- حسن ملکیپور ۸۰- محمدرضا ملکیپور ۸۱- مرتضی نبیالهی ۸۲- جعفر کفاشان ۸۳- وفا قاضیزاده ۸۴- نسرین نکوبخت. ۸۵- عباس اسدی ۸۶- کامبیز عباسی کوسچی ۸۷- نیکو سخن ۸۸ اروج امیرخانزاده ۸۹- فروردین ۹۰- حسین چرندابی ۹۱-هوشنگ دریانورد ۹۲- عباس هاشمی ۹۳- علی خادمی -۹۴ علی سیرانی ۹۵ - حمید میرحاجی ۹۶- ایرج افشاری ۹۷- حسین قاسمی ۹۸- محمد حسینی ۹۹- نورمحمدی ۱۰۰- صادق مرآت ۱۰۱- مهین احمدیان ۱۰۲- معصومه بهرامینژاد ۱۰۳- معصومه دارایی.
تمام کسانی که در رابطه با فرقان هرکجای ایران دستگیر میشدند به اوین فرستاده میشدند. برای مثال وابستگان فرقان که در نقده و تبریز دستگیر شده بودند به اوین منتقل کردند و بعد از چند سال آزاد شدند.
در جریان حمله به خانههای تیمی فرقان و پایگاههایشان مقادیر زیادی پول و سلاح و امکانات چاپی به دست نیروهای پاسدار افتاد. مهمترین مخفیگاه فرقان در كلاك كرج در تاریخ ۶/۸/۵۸ كشف و وسایل زیر به دست آمد:
ـ یك آزمایشگاه مجهز شیمی و مقدار زیادی مواد منفجره
ـ یك تن گوگرد و مقدار زیادی تجهیزات جنگی، نارنجك، ادوات و آلاتی كه برای ساختن فشنگ و چاشنیهای انفجاری بكار میرفت و همچنین تعدادی بمب ساعت شمار
ـ بیست و هشت قبضه مسلسل كلاشینكف و یوزی، بیش از هزار تیر فشنگهای مختلف
- سه قبضه کلت و یک قبضه کلت مخصوص پرتاب گاز اشکآور
ـ تعدادی باطری انفجاری و گاز اشكآور
ـ سه دستگاه بیسیم
ـ شش كارتن چاپ شده از اعلامیههای گروه فرقان
ـ مبلغ چهار میلیون و پانصدهزار ریال وجه نقد و تعدادی چك و شناسنامه جعلی (شماره بازیابی ۱۱۶۰) و روزنامه اطلاعات ۷ آبان ۱۳۵۸
بعد از دستگیری گروه فرقان نیروهای درگیر در این موضوع تشویق شدند و قطعه زمینی در ملاصدرا و شیخ بهایی به آنها داده شد (خاطرات ناطق نوری 188 تا189).
محاکمه و اعدام اعضای گروه فرقان
در ابتدا محاکمهی اعضای گروه فرقان به محمد محمدیگیلانی رئیس حکام شرع اوین سپرده شد اما به دنبال اختلاف وی با قدوسی دادستان کل انقلاب و نقاشیان بازجو و مسئول پرونده و ناطقنوری که در پشت صحنه رشتهی قضایا را در دست داشت این مسئولیت از او سلب شد و به خواست آنها با حکم آیتالله منتظری و مشکینی به علیاکبر ناطقنوری و عبدالمجید معادیخواه سپرده شد. تا پیش از ۳۰ خرداد محمدیگیلانی به خاطر آنکه سه پسرش عضو مجاهدین بودند (۱۱) در چنین پروندههایی مورد اعتماد رژیم نبود و تصور دستگاه قضایی این بود که وی تحتتأثیر مجاهدین است. کما این که پروندهی سعید متحدین، محمدرضا سعادتی و تقی شهرام نیز برای محاکمه به او داده نشد.
محمدی گیلانی پس از آغاز به کار دادگاه فرقان اعلام کرده بود که «از این به بعد (۸ بهمن ۵۸) خانواده شهدا و خبرنگاران میتوانند در جلسات محاکمه اعضای گروه فرقان شرکت داشته باشند.»
گیلانی معتقد بود سری بودن و یا علنی بودن جلسات دادگاه بستگی به نظر حاکم شرع دارد و نه دادستان. علنی بودن محاکمات گروه فرقان قبل از هر چیز دست خمینی، رفسنجانی و باند حاکم را در تبلیغات لجامگسیختهای که علیه نیروهای چپ و مجاهدین کرده بودند رو میکرد و نشان میداد که این گروه بر اساس برداشتشان از اسلام و به منظور مقابله با حاکمیت «آخوندیسم» دست به ترور زدهاند. از مقایسه گفتههای نقاشیان و ناطقنوری که هر دو در موضوع برکناری گیلانی و برگماری لاجوردی دخیل بودند مشخص میشود که هیچیک راست نمیگویند.
حمیدرضا نقاشیان در ارتباط با چگونگی برکناری گیلانی از قضاوت پروندهی فرقان میگوید:
«ابتدا آقای گیلانی، قاضی بودند. اولین محاكمه هم مربوط به حمید نیكنام، ضارب شهید قرنی بود. شهید لاجوردی كیفرخواست را خواند و در این فاصله آقای گیلانی سه چهار بار احساساتی شدند و متهم را لعن و نفرین كردند. من دو سه بار یادداشت دادم كه آقا! قاضی باید بیطرف باشد و حق ندارد عصبانی بشود، ولی ایشان ترتیب اثر ندادند. من دادگاه را تعطیل و به وقت دیگری موكول كردم و بلافاصله نزد شهید قدوسی رفتم و ماوقع را شرح دادم. در آنجا پیشنهاد دادم كسانی به عنوان قاضی انتخاب شوند كه زندان رفته باشند و این فضا را بشناسند و با روند این گونه محاكمات آشنا باشند و لذا آقایان انواری، معادیخواه و ناطق را پیشنهاد كردم. آقای قدوسی پذیرفتند و به من فرمودند برای انجام این كار به قم بروم. آقای انواری به علت بیماری از قبول این مسئولیت خودداری كردند و من به قم رفتم و با جلب نظر حضرت امام احكام قضاوت را نوشتم و امضا گرفتم و برگشتم.»
اینجا کلیک کنید
برخلاف ادعای نقاشیان، ناطقنوری که از قضا نقاشیان نوچهی اوست اعتراف میکند وقتی که ریاست دادگاه به وی محول شد او به دیدار لاجوردی رفته و پذیرش دادستانی پرونده را به او پیشنهاد میکند و لاجوردی بعد از مخالفت اولیه می پذیرد:
«گروه فرقان به كمك آقایان نقاشان و هنردوست و نیروهاى صیادشیرازى دستگیر شدند... بعد من به آقاى بهشتى گفتم حضرت عباسى اینها را دست كسى بدهید كه شل نباشد كه بعد اینها را آزاد كند. مرحوم بهشتى بسیار زرنگ بود یك لبخندى زد و گفت خودت. تا گفت خودت، من لكنت زبان گرفتم. آمادگى هم نداشتم یك دفعه گفتم: "م م.. من اصلاً تا به حال قضاوت نكردم، قاضى نبودم پدرم و پدر بزرگم هم قاضى نبودند". مرحوم بهشتى فرمودند: مگر پدر من رییس دیوان عالى كشور بود انقلاب شده خودت قاضى باش. آقاى معادیخواه و انوارى هم كمك مىكنند. گفتم بسیار خوب اما اگر من بخواهم قاضى شوم براى این پرونده دادستان آن را باید خودم انتخاب بكنم. مرحوم شهید بهشتى فرمود: بكن. یكى دو روز فكر كردم و قاطعتر و جدىتر از مرحوم شهید لاجوردى پیدا نكردم. لذا با توجه به شناختى كه مرحوم لاجوردى از منافقین در زندان داشت و با اینها در زندان بحثهاى طولانى كرده بود، به مغازه ایشان در بازار رفتم و بعد از احوال پرسى گفتم : آقا اسدالله یك خوابى براى من دیدهاند و من هم یك خواب براى تو دیدهام. مرحوم بهشتى به من گفته كه پرونده گروه فرقان را پیگرى كنم. من هم فكر كردم تنها كسى كه میتواند دادستان این پرونده باشد شما هستى! ایشان فرمود: من به درد دادستانى نمىخورم. حافظهام ضعیف است. دادستان باید حافظه قوى داشته باشد گفتم عیبى ندارد با همین حافظه قبولت دارم شما بیا. گفت اگر تكلیف و وظیفه است مىآیم. گفتم بله وظیفه است (خاطرات ناطق نوری جلد ۱، ص۱۸۶)
تردیدی نیست ناطقنوری در نقل گفتههای بهشتی دروغ میگوید چرا که حکم مشترک آیتالله منتظری و مشکینی برای او و عبدالمجید معادیخواه جهت تصدی دادگاه فرقان در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۸ صادر شده است در حالیکه بهشتی در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۵۸ از سوی خمینی به ریاست دیوان عالی کشور رسید و لاجوردی در تاریخ ۴ بهمن هم دادستان دادگاه بود!
نکتهی قابل توجه آنکه حکم انتصاب ناطقنوری و معادیخواه به خط حمید نقاشیان است.
در ثانی حمید نقاشیان میگوید به قم رفته و «با جلب نظر حضرت امام احكام قضاوت» ناطقنوری و معادیخواه را گرفته است. خمینی در تاریخ سوم بهمنماه ۱۳۵۸ به خاطر عارضهی قلبی به تهران منتقل و در بیمارستان قلب بستری شد.
نقاشیان در همان مصاحبه و یک پارگراف قبل در مورد چگونگی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی گفته بود:
«ما برای انتخاب دادستان با آقای ناطق مشورت كردیم و به این نتیجه رسیدیم كه باید فردی زندان كشیده و آشنا با تفكر گروهكهای گوناگون سیاسی باشد. وقتی به این نتیجه رسیدیم كه شهید لاجوردی فرد مناسبی است، موضوع را با شهید قدوسی در میان گذاشتیم و ایشان هم تأیید كردند، سپس در معیت آقای ناطق به مغازه آقای لاجوردی در بازار رفتیم. ایشان روسری فروشی داشت و از دیدن ما خیلی تعجب كرد. وقتی پیشنهاد ما را شنید، مهلت خواست تا فكر كند و پس از استخاره، جواب ما را بدهد. فردا صبح به من تلفن زد كه میآیم. ایشان رابطه نزدیكی با شهید كچویی و اصغرآقا رخصفت داشت و از آنها هم كمك گرفت. ... خودم برای ایشان كارت ورود به زندان صادر كردم و حكم بازپرس و نمایندگی دادستانیاش را از مرحوم شهید قدوسی گرفتم.»
اینجا کلیک کنید
نکتهی بدیع در تاریخ قضاوت این که همه چیز را از قبل آراستهاند؛ بازجو و مسئول دستگیری متهمان(نقاشیان)، حاکم شرع و مسئول قضایی پرونده (محمدی گیلانی) را برکنار و افراد مورد نظر خودشان (ناطقنوری و معادیخواه) را انتخاب میکند و حاکم شرع مربوطه(ناطقنوری) دادستان مورد نظرش (لاجوردی) را برمیگمارد و دادستان مربوطه(لاجوردی) رئیس زندان مورد علاقهاش (کچویی) را انتخاب میکند تا پرونده را به شکلی که میپسندند جمع و جور کنند.
احمد قدیریان معاون اجرایی لاجوردی و قدوسی که تا زمان برکناری لاجوردی در دیماه ۶۳ اعدامها نیز تحت نظر وی صورت میگرفت در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید:
«اعدامیهای گروه فرقان ۴، ۵ نفر بیشتر نبودند و مابقی توبه كردند، عدهای هم به جبهه رفتند و شهید شدند. آنها تا آخر عمر با آقای لاجوردی رابطه بسیار صمیمانهای داشتند، از زندان كه آزاد شدند، عمدتاً در جلسات قرآن منزل ایشان شركت میكردند. من معتقدم لاجوردی حق ناشناخته و حتی مورد ناسپاسی قرار گرفتهای، برگردن این انقلاب دارد. فكر میكنم واقعاً كسی جز مرحوم امام، شهید بهشتی و شهید قدوسی بهدرستی به این نقش پی نبردند.» اینجا کلیک کنید
حمیدرضا نقاشیان در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید:
«ما ۶ نفر اعدامی داشتیم، در حالی كه شهدا 9 نفر بودند. [وی احمد لاجوردی، هانس یوآخیم لاریب و محسن بهبهانی را از آنجایی که وابسته به رژیم نبودهاند در زمرهی قربانیان محسوب نمیکند] قاتل بعضی از این افراد یك نفر بود. یكی از علل هم این بود كه امام به من فرمودند: "برو و به حكام شرع بگو فقط برای كسانی حكم اعدام صادر كنند كه آدم كشتهاند." در اسلام بعضی از جرمها از جمله محاربه با نظام هم حكم اعدام دارد، منتهی در آن روزها، حضرت امام به دلیل آشنا نبودن جهان با احكام اسلامی، چنین مصلحت میدیدند كه جنبه رأفت بیش از خشونت مطرح شود. حكام شرع به این فرمایش امام دقت كردند و لذا تعداد اعدامیها بیش از ۶ نفر نشد.»
اینجا کلیک کنید
ناطقنوری در خاطراتش برخلاف نظر نقاشیان در مورد فرمان خمینی در ارتباط با فرقان مینویسد:
«با توجه به این که حضرت امام فرموده بودند: "نفس عضویت در فرقان محاربه با خدا و رسول است" اما حکام و قاضیان شرع که آقایان: ناطق نوری، معادیخواه و آقای انواری بودند با این اندیشه که جوانان کم سن و سال فریب رهبران فرقان را خوردهاند، با دیده اغماض محاکمات را اداره میکردند.» (خاطرات ناطقنوری، ج ۱، ص ۱۸۷)
عبدالمجید معادیخواه در مورد تعداد اعدامیها میگوید:
«میدانید چرا میگویم برگ زرین دستگاه قضایی است؟ به خاطر اینکه تعداد اعدامیهای گروه فرقان، کمتر از تعدادی است که این گروه، شخصیتها را ترور کرده بودند.» شهروند اردیبهشت 1387شماره ۴۴
عطریانفر درباره اعدامشدگان میگوید: از حدود 110 نفری كه بازداشت شده بودند، ۲۵ و حداكثر سی نفر بیشتر اعدام نشدند.
اینجا کلیک کنید
این ادعاها درحالی صورت میگیرد که دهها نفر از اعضای فرقان اعدام شدند که نام تعدادی از آنها در اطلاعیههای دادستانی و روزنامهها آمده است. از این تعداد بیش از ۲۰ نفر در فاصلهی بهمن ۵۸ تا خرداد ۵۹ اعدام شدند که نام آنها در جرائد رژیم آمده است:
-۱ بهرام آذرتیموری ۱۷ اسفند ۱۳۵۸ درگیری
۲-سید مهدی آیتی ۶ اسفند ۱۳۵۸
زیر شکنجه کشته شد
۳-غلامرضا اربابی تیر ۱۳۶۰
۴-مرتضی اشرفی موسوی ۷ تیر ۱۳۶۰
(قبلاً به ده سال زندان محکوم شده بود)
۵-حسن آقرلو ۳ خرداد ۱۳۵۹
۶-امرالله الهی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۷-مسعودرضا امیری ۲ آبـــــان ۱۳۶۰
۸- عباس اسدی فروردین ۱۳۶۱
۹-اروج امیرخانزاده ( تبریز ۱۳۶۱)
۱۰-ایرج افشاری ۱۳۶۱
۱۱-محمدعلی بصیری ۵ بهمن ۱۳۵۸
۱۲-مسعود تقیزاده ۹ بهمن ۱۳۶۰
۱۳-علی حاتمی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۱۴-معصومه دارابی ۱۲ مهر ۱۳۶۰
۱۵-شیرین رضایی ۲۸ فروردین ۱۳۶۲
۱۶-ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۱۷-علی سیرانی ۴ مهر۱۳۶۰
۱۸-علیرضا شاه بابابیگ تبریزی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۱۹-مصطفی شریفی ۸ تیر ۱۳۶۰
۲۰-عباس عسکری ۳ خرداد ۱۳۵۹
۲۱-کامبیز عباسی کوسچی بهمن ۱۳۵۸
۲۲-علی فلاح اسدی ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۲۳-اکبر قاسمی ۱۳۶۱
۲۴-محمود کشانی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۲۵-جعفر کفاشیان ۱۷ اسفند ۱۳۵۸
۲۶- اکبر گودرزی ۳ خرداد ۱۳۵۹
۲۷-گوهر(خدیجه) گودرزی ۱۳۶۲
۲۸-رسول گیاهی ۱۳۶۱ (درگیری)
۲۹-کاظم متحدی بهـــــــــار ۱۳۶۱
۳۰-محمد متحدی ۹ بهمن ۱۳۶۰
۳۱-احمد محبی ۶ تیـــــر ۱۳۶۰
۳۲-سعید مرآت ۳ خرداد ۱۳۵۹
۳۳-شیوا (شیدا) مرآت نوبری ۲۶ مهــــر ۱۳۶۰
۳۴-فرجام مقبلی زال ۱۴ مهـــــر ۱۳۶۰
۳۵-حسن ملکیپور ۲۷ مهــر ۱۳۶۰
۳۶-محمدرضا ملکیپور ۶ دی ۱۳۶۰
(وی به همراه مرتضی نبیاللهی در مشهد دستگیر شده بود)
۳۷-محراب مندیزاده ۱۴ مهر ۱۳۶۰
۳۸-مرتضی نبیاللهی ۸ آذر ۱۳۶۰
(وی در سال ۵۸ با آن که زخمی شده بود از زندان پادگان عشرت آباد فرار کرد و پس از دستگیری در مشهد به سرعت اعدام شد. )
۳۹-حمید نیکنام ۵ بهمن ۱۳۵۸
۴۰-حسن نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۱-محمد نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۲-نیکوسخن ۱۳۵۸
۴۳-سعید واحد ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۴-کمال یاسینی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۵-غلامرضا یوسفی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸
۴۶-وفا قاضیزاده ۳ بهمن۱۳۵۸ (درگیری)
(محمود سعیدی در سال ۱۳۶۱ در نماز جمعه همدان به دار آویخته شد)
علیرغم ادعاهای عناصر رژیم تعدادی از اعضای فرقان همچون،شیرین رضایی، شیوا مرأت، حسن و محمدرضا ملکیپور، سید مهدی آیتی، علی حاتمی، مسعودرضا امیری، احمد محبی، غلامرضا اربابی، علی سیرانی، مصطفی شریفی، مرتضی اشرفی موسوی و ... در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشتند با این حال به جوخهی اعدام سپرده شدند.
عبدالمجید معادیخواه حاکم شرع دادگاه در مورد نحوهی دادرسی گروه فرقان در پاسخ به سؤالات نشریه شهروند میگوید:
«کی به زندان رفتید؟
شاید ۲۴ساعت از دستگیری این افراد نگذشته بود که رفتم.
بند خاصی بودند؟
بله. همین بند 209 که الان زبانزد است، احتمالاً کارش را با همین گروه شروع کرده است. آنجا از آقای نقاشان سراغ قاتل شهید مطهری را گرفتم. گفت اعدامش کردیم. من شوکه شدم. برایم عجیب بود که در فاصله حدود ۲۴ساعت او را اعدام کردهاند.
وقتی آقای نقاشان به شما گفت که قاتل را اعدام کردند، شما اعتراض نکردید که چرا بدون دادرسی این اتفاق افتاده؟
من گفتم که این کار از هر جهت خیلی بد است. ایشان گفت بقیه را هم میکشیم.
حکم اعدام قاتل شهید مطهری را چه کسی داده بود؟
نمیدانم. هنوز هم مشخص نیست. بعدا هم که مشغول کار شدم، دیگر نپرسیدم چه کسی این حکم را صادر کرده است. احتمالاً آقای محمدی گیلانی باید حکم را داده باشد. چون اوین یک افرادی را برای این کارها داشت. آن افرادی که آن زمان در اوین مشغول بودند، در رأسشان محمدی گیلانی بود. بقیه نیروهای ایشان بودند.
رأی صادر نمیکردید؟
نه. فقط برای اکبر گودرزی و دو نفر دیگر حکم صادر کردم.
در جریان احکام هم بودید؟
نکته جالبش همین جا بود. وقتی قضیه تمام شد، یک شب لیستی را آوردند که من احکام را امضا کنم. گفتم من که اصلاً در محاکمه اینها نبودم که امضا کنم. گفتند که آقای منتظری به شما حکم داده است. گفتم اگر در آن حکم، دو نفر قاضی وجود داشته، پس چرا محاکمه تنهایی انجام شده است؟
یعنی آقای ناطق آنها را محاکمه کرده و حکم دادند؟
من دقیق نمیدانم.» شهروند شماره ۴۴ اردیبهشت 138۷
معادیخواه که امروز خود را مخالف خشونت و اهل مدارا و گفتگو نشان میدهد، کمتر از یک ماه پس از اعدام تعدادی از اعضای گروه فرقان که به حکم وی صورت گرفت در نماز جمعه ۲۳ خرداد ۵۹ به عنوان سخنران پیش از خطبهها حضور یافت و گفت: «در هر وزارتخانهای، مؤسسهای و در هر سازمان بزرگی باید در همانجا یک دادگاه انقلاب پیشبینی شود، هرکس ثابت شد که برای متوقف کردن چرخ انقلاب کوچکترین عملی انجام میدهد، کمترین کیفرش اعدام انقلابی است.» نشریه مجاهد شماره ۹۰ سه شبنه ۲۷ خرداد ۱۳۵۹
ناطق نوری در گفتگو با نشریه یادآور و در پاسخ به سؤال «یکی از مهمترین ویژگیهای دادگاه فرقان این بود که تعداد اعدامیهای آن خیلی کمتر از کسانی بود که به دست آنها شهید شده بودند»، میگوید:
«فقط سه چهار نفر از اینها لجبازی کردند و بر مواضع خود ماندند و گرنه بقیه برگشتند. علت هم این بود که دوستان ما و از جمله مرحوم لاجوردی انصافاً برای بحث و روشنگری اینها وقت و انرژی فراوانی گذاشتند و اغلب تا سپیده صبح با اینها صحبت میکردند. گاهی هم اینها را با سرانشان روبرو میکردیم»
و همچنین در ادامه میگوید:
«چند وقت بعد از رسیدگی به پرونده فرقان، رفتم اوین و دیدم یک خانمی مثل کارمندان آن مجموعه غذا میبرد و میآورد. لاجوردی گفت: "این را میشناسی؟ خودت محاکمهاش کردی." زن سعید مرآت بود! خودش و شوهرش خیلی هم تند بودند، حالا به خاطر نوع برخورد ما شده بود از پرسنل خدمتگزار اوین! این شیوه سبب شد که شاکله فکری اینها به هم بریزد و به اسلام واقعی برسند.»
تا آنجا که میدانم سعید مرآت ازدواج نکرده بودکه همسرش «پرسنل خدمتگزار اوین» شده باشد. شاید منظور کس دیگری بوده است.
در جریان کشتار سال ۶۷ در تهران باقیماندهی اعضای فرقان در زندان که ۶ نفر میشدند همچون هواداران شریعتی (آرمان مستضعفین و موحدین) نزد هیئت ویژه مرگ برده نشدند.
برای آزادی باقیمانده اعضای گروه فرقان در سال ۷۰ نیز ناطق نوری به عنوان حاکم شرع و لاجوردی دادستان نظر میدادند. این در حالی بود که در دوران یاد شده این دو پست قضایی نداشتند. لاجوردی رئیس سازمان زندانها بود و ناطق نوری نمایندهی مجلس.
اکبر گودرزی رهبر فرقان
اکبر گودرزی با نام مستعار «عباس» در ده کوچکی به نام دوزان (بین خمین و الیگودرز) در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمد. از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانیها از وی با عنوان «چوپان زاده آزاده» یاد میکردند. وی بین سالهای ۵۱ و ۵۲ از الیگودرز به خوانسار رفت و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرده و سپس به قم عزیمت کرد و ضمن آن که در دبیرستان درس میخواند در مدرسه علمیه آیتالله نجفی نیز به صورت نیمه وقت به تحصیل پرداخت. گودرزی سپس به تهران آمده و مدتی در مدرسه چهلستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و در سال ۵۶ با مطرح کردن بحث شکل و محتوا از سلک روحانیت خارج شد. وی روحانیت شیعه را مصداق آیهی ۳۴ سورهی توبه میدانست و معتقد بود مراجع تقلید و دستگاه روحانیت به ناحق اموال مردم را به عنوان خمس، زكات، سهم امام، صدقات و ... میگیرند و سیستم باطلی را بهوجود میآورند که سد راه خداست.
«یا ایهاالذین امنوا ان كثیراً منالاحبار و الرهبان لیأكلون اموالالناس بالباطل و یصدون عن سبیلالله والذین یكنزون الذهب والفضه ولاینفقونها فیسبیلالله فبشرهم بعذاب الیم.» (توبه:3۴)
اى كسانى كه ایمان آوردهاید، به یقین بسیارى از دانشمندان اهل كتاب و راهبان آنها، اموال مردم را به باطل مىخورند و مردم را از راه خدا باز مىدارند و كسانى كه طلا و نقره را گنجینه مىسازند و در راه خدا هزینه نمىكنند همه آنان را به عذابى دردناك بشارت ده. وی به شدت به حرام و حلال خداوند باور داشت و امکان نداشت ذرهای در این راه مماشات به خرج دهد و یا از اموال عمومی استفاده شخصی کند.
گودرزی که از استعداد شگرفی برخوردار بود و ذهن خلاقی داشت در سال ۵۷ در حالی که تنها ۲۲ سال از سن او گذشته بود دهها جلد کتاب تفسیر قرآن و شرح آیات و ترجمه و تشریح ادعیه و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و ... انتشار داده بود.
مرتضی مطهری از سال ۵۵ خطر اکبر گودرزی را احساس کرده و عدهای را برای زیر نظر گرفتن وی مأمور کرده بود. به اعتقاد او گودرزی که از قضا چون بسیاری از پیامبران «چوپان» و «چوپانزاده» بود میتوانست «غائله»ای همچون محمدعلی باب و «بابیه» علم کند و چالشهای بزرگی را برای دستگاه روحانیت به وجود آورد.
مرتضی الویری یکی از اعضای رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که یکی از مسئولان تعقیب و مراقبت و دستگیری گروه فرقان بود در مورد گودرزی میگوید:
«چیزی كه برای من جالب توجه بود زندگی آقای گودرزی بود. ایشان هنگام دستگیری در خانه بسیار ساده و فقیرانهای زندگی میكرد و زیلوی مندرسی در آنجا بود، ولی در همان خانه فقیرانه 300هزار تومان نگهداری میشد. این امر نشان میداد كه او در كار خودش چقدر جدیت و اعتقاد داشت، اما به هر حال سبك و سلیقه خاص خود را داشت و پولها را صرف رفاه خود نمیكرد.»
جمال اصفهانی مسئول اطلاعات کمیته میگوید:
«یک بار من پدر و مادر او را آوردم و روبرویش نشاندم. آنها گفتند که تو با نظام مشکل داشتی، ولی مشکلت با خانواده چه بود و چرا رابطهات با ما را قطع کردی؟ من یک بار به زخمزبان به اکبر گودرزی گفتم که تو حداقل میتوانستی به خانوادهات محبت داشته باشی و به آنها سر بزنی. اکبر گودرزی به من گفت که پولهایی که من داشتم و از سرقت بانکها به دست آمده بود، متعلق به بیتالمال بود و من شرعاً اجازه نداشتم که با آن پول به دیدن پدر و مادرم بروم. »
اینجا کلیک کنید
با آن که از گودرزی به عنوان رهبر گروه فرقان یاد میشود اما وی در بازجوییها و دادگاه منكر نقش رهبری خود شده و ادعا میکند كه بحث رهبری در گروه فرقان مطرح نبوده بلكه وی صرفاً مباحث ایدئولوژیكی را طرح میكرده است. در دادگاهی که برای رسیدگی به پروندهی او تشکیل شد ناطق نوری و معادیخواه محاکمهی او را توأمان به عهده گرفتند و لاجوردی نقش دادستان را داشت.
موارد اتهامی اكبر گودرزی در دادگاه توسط دادستان چنین مطرح شد:
ـ مسخ اندیشه توحیدی با اتكا به دروغ و تزویر
ـ تأسیس و بنیانگذاری و رهبری گروه فرقان با مشی مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی
ـ ایجاد رعب و وحشت در جامعه و زمینه سازی برای برقراری یك دیكتاتوری یعنی خط آمریكا
- ترور شخصیتهای قابل قبول مردم و نیز ترور كسانی كه باید توسط دادگاههای عدل اسلامی مجازات میشدند (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده اكبر گودرزی، كد 18383).
در این «دادگاه» لاجوردی در نقش دادستان به جای دفاع از کیفرخواست، به صورتی تحریف شده تفاسیر قرآن صورت گرفته از سوی فرقان را مورد تمسخر قرار داده و از گودرزی به عنوان «ملعون کثیف» نام میبرد.
همچنین در متن کیفرخواست آمده بود: «دادگاه انقلاب اسلامی، امروز با چهرهای روبروست که در تاریخ جنایت و انحراف و بدعت، به سختی میتوان همانند او را جست و در پلیدی نیز دارای نبوغهایی است. ... بدون شک دادگاه انقلاب را توان آن نیست که این نابغه جنایت و تزویر را کیفر دهد و جز عذاب الهی همه کیفرها در این زمینه نارساست.... فرقان به رهبری داهیه اکبرخان که روی خانهای تاریخ را سفید کرده، پیشگام در جنایت میشود...»
اکبر گودرزی در دادگاه همچنان بر مواضع خود پایداری کرده و به دفاع از عملکرد فرقان پرداخت. وی در پاسخ به ناطقنوری گفت: «در مورد زمینهسازی برای روی کار آوردن رژیم دیکتاتوری، حرف بیربطی است، برای اینکه ما در برابر رژیمهای دیکتاتوری و ضدمردمی حرکت کردیم و نوشتهها و گفتهها و عملکرد ما مشخص میکند که نه تنها جویای رژیم دیکتاتوری نبودهایم، بلکه قربانی این رژیمها بودهایم و با تمام توانمان با این رژیمها مبارزه کردهایم.»
وی همچنین در پاسخ به ناطقنوری که مدعی بود مطهری را به خاطر نوشتن مطلبی علیه شریعتی ترور کردهاند گفت: «این دروغ است» و در ادامه توضیح داد: «اصولاً موضعگیری ما در برابر مطهری و امثال او، هیچوقت به عنوان این که اینها نظریات و افکار مخالف دارند، نبوده. موضعگیری ما در برابر اینها به خاطر وجود رژیمی بوده که حاکم بوده و اینها هم در رأس این رژیم جا داشتند. در سرکوبی مردم نقش داشتند و دستور میدادند.»
او چندین بار از ناطقنوری خواست تا دلایل ترور مطهری را که در اطلاعیه فرقان آمده در دادگاه بخواند که ناطق نوری از انجام آن سرباز زد.
وی همچنین در دادگاه جعل واژهی «ماتریالیسم منافق» از سوی مطهری را خدمت به دستگاه ساواک و رژیم شاه دانست و اضافه کرد: «جامعه ما قربانی اصطلاحاتی چون مارکسیست اسلامی شد و افرادی از این مملکت قربانی همین اصطلاحات شدند، چه در زندانهای رژیم، چه در رابطه با توده مردم. وقتی این اصطلاحات مطرح شدند، مردم یک حالت بدبینی نسبت به [عدهای] پیدا کردند که این اصطلاحات و این اتهامات بر آنها بار میشد و این خودش عاملی بود در جدایی مبارزین از مردم و مردم از آنها.» وی همچنین به «تفتیش عقاید» در جلسه دادگاه اعتراض کرد. و در پاسخ به ناطق نوری که از او میپرسید اگر حضور در شورای انقلاب جرم است چرا نگاه شما به آیتالله طالقانی فرق میکند و او را همسنگ با مطهری نمیدانید گفت: «نقشی که طالقانی در شورای به اصطلاح انقلاب داشته، مثل نقش علی بود در شورای عمر، علی هم در شورای عمر شرکت میکند.»
گودرزی به عنوان آخرین دفاع با استناد به آیات قرآن به استقبال مرگ رفت و گفت: «مطلب به عنوان این که بخواهم از خودم دفاع کنم ندارم، فقط یک سری مسائل را دربارهی خط مشی کلی خودمان و این موضوعات میخواهم مطرح کنم. بسمالله الرحمن الرحیم، اشهد ان لا الله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله و اشهد ان علیا ولیالله. قالالله العظیم فی کتابه: قال امنتم له قبل ان اذن لکم انه الکبیر کم الذی علمکم السحر فلسوف لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف و لا صلبنکم اجمعین. قالوا لا ضیرانا الی ربنا منقلبون.[سوره الشعراء آیات ۴۹ و ۵۰] فرعون گفت شما پیش از این که برایتان اجازه داده شود، به او ایمان آوردید. او رهبر بزرگ شماست که شما را سحر آموخت. پس به زودی آگاه میشوید. حتما دستها و پاهایتان را بر نحو خلاف قطع میکنند و شما را همگی به دار میآویزند. گفتند چارهای نیست و قطعاً ما به سوی پروردگارمان برگرداندهایم. به راستی ما از خداوند طمع داریم که پروردگارمان برایمان گناهانمان را بیامرزد. از این که ما اولین گرایش یافتگان باشیم. اصولاً نظامات حاکم بر جوامع... (صحبت گودرزی توسط ناطقنوری قطع شد و اجازه نداد ادامه دهد)
حمیدرضا نقاشیان و دیگر بازجویان و متصدیان سرکوب گروه فرقان تلاشکردهاند که به دروغ گودرزی را شخصی مذبذب و سست عنصر معرفی کنند که در همان ابتدای ورود به اوین اسامی کسانی که مطهری و رفسنجانی و قرنی را ترور کرده بودند لو داد. در حالی که در دادگاه مشخص شد او حسن گودرزی و مهدی حسینی دو نفر از اعضای سپاه پاسداران و به قول ناطق نوری «بهترین چهره»های نظام را به عنوان ضارب آنها معرفی کرده بود.
گروه فرقان پس از اعدام اکبر گودرزی در ویژهنامهای که به یاد او انتشار داد وی را ششمین شهید ایدئولوژیک نامید. در ابتدای یادنامهی مزبور آمده است:
«با یاد زندگی سراسر درد و محرومیتش و فریادهای آغازین از جان برخاستهاش که جوانان مرحوم و پاک را ابوذر وار به رویارویی با غارتگران خلق و ملکهای ظالم بر میشوراند... » فرقان ، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵
«با یاد رگبارهای آتشیناش که در غیر منتظرهترین موقعی که دشمن انتظارش را نداشت، قلب و مغز عناصر خیانتکار نظام نوپا را نشانه گرفت و به آنها فهماند که به سادگی نمیتوانند بر سرنوشت ملت محروم کشورمان تسلط یابند ... و خواب و خیال امپراطوریهای روم باستان و واتیکان قبل از رنسانس را در سر بپرورانند .» فرقان، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵
«آری، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه، اکبر گودرزی چوپان زاده آزاده، این الگوی درد و رنج و محرومیت و انسانیت و این تجسم عینی عصیان و قاطعیت و سازشناپذیری و آزادگی، در طول زندگی گوتاه و سراسر تلاش و حرکتش با فریاد و قلم رسواگرش به تمام آنها که مشتاق اسلام و قرآنند، فهماند که تا اسلام و قرآن اسیر طبقه و قشر خاصی همچون روحانیت است، هدایتگری و تکامل آفرینی اندیشه توحیدی انتظاری عبث و بیهوده است و قبل از این که از اسلام و توحید انتظار رهاییبخشی و آزادسازی داشته باشیم، باید که خود اسلام و توحید را از اسارت متولیان غاصبش آزاد ساخت.» فرقان شماره ۲۶ ، هشتم خرداد ، ۱۳۵۹ ، ص ۳
در تراکتی که فرقان پس از اعدام گودرزی پخش کرد آمده است:«ما آزادانه فکر کردیم، آزادانه عمل کردیم و آزادانه هم میمیریم»
اعضای اصلی گروه فرقان
اکبر گودرزی، عباس عسگری، حسن آقرلو، علیرضا شاه بابابیك تبریزی، علی حاتمی، محمد متحدی، سعید مرآت، کمال یاسینی، مهدی آیتی، حمید نیکنام اعضای اصلی فرقان را تشکیل میدادند.
عباس عسگری دانشجوی پلیتکنیک و نفر دوم فرقان محسوب میشد و در مطالب انتشار یافته از سوی منابع امنیتی و پژوهشی رژیم و در جریان نخستین بازجویی خود در تشریح نگاه فرقان به روحانیت شیعه میگوید: «از صفویه به بعد روحانیت همواره در کنار رژیم فاسد حاکم ، بر گرده مردم سوار بوده و به تحمیق آنها پرداخته است و اکثریت روحانیت .... در مقابل ظلم و ستم و بدعتهای رژیم سکوت میکردهاند.»
حسن آقرلو در یک خانه تیمی با اکبر گودرزی زندگی میکرد و به لحاظ نوشتاری و قلمی به وی کمک میکرد و تا آخرین لحظه بر اعتقاداتش پافشاری کرد.
علیرضا شاه بابابیك تبریزی دانشجوی رشته مكانیك دانشگاه صنعتی تهران بود و در بهار 57 برای تهیه وسایل از قبیل كلت و ارزیابی چگونگی ارتباط با جنبشهای آزادیبخش حدود یك ماه به خارج سفر كرد و از جمله تخصصهای وی در زمینه شیمی و مواد انفجاری بود. نشریه آخوندیسم چگونه به قدرت میرسد در نتیجه تلاشهای او تهیه شد. وی در بازجوییهای خود میگوید: «من به اندیشه فرقان معتقد میباشم. من از زمینههای این اندیشه از طریق مطالعه آثار دکتر شریعتی آشنا گشتم». یک بار لاجوردی به اعضای دستگیر شدهی فرقان در زندان گفت: ما یک روزنههای امیدی داشتیم که گودرزی از مواضعاش برگردد ولی در رابطه با شاه بابا بیک این روزنه را هم نداشتیم.
سعید مرات: دانشجوی دانشكده ارومیه و از عناصر فعال گروه بود كه در تهران و آذربایجان در جهت تحقق اهداف فرقان تلاش كرد.
علی حاتمی معلم مدرسهی جهانآرا در قلهک بود و در زمرهی شاگردان شریعتی به شمار میرفت.
در اسناد مرکز اسناد نقلاب اسلامی راجع به او آمده است: «معلمی به نام علی حاتمی كه در بخش كتابخانه مسجد [خمسه] مشغول به كار بود، عدهای از جوانان را كنار خود گرد آورده بود و برای آنان از مباحث اخلاقی و برداشت قرآنی میگفت. شیوه رفتاری و خصوصیات فردی او باعث جذب جوانانی میشد كه به این مركز راه پیدا میكردند. مدتی نگذشت كه به دعوت حاتمی، گودرزی برای برگزاری جلسات تفسیر قرآن به مسجد اعظم قلهك آمد. ورود این طلبه جوان و حرفهای تازهای كه از برداشتهای قرآنی داشت برای جوانان جذابیت داشت.» (پرونده محمود كشانی، شماره بازیابی ۱۱۵۶)
او که چهرهی شناخته شدهای بود بعد از ترور قرنی دستگیر و سپس آزاد شد. بعد از ترور مطهری دوباره دستگیر شد و تا سال بعد که اعدام شد در زندان بود. وی در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت. در آخرین دفاع او آمده است: «خدایا تو شاهدی که من در گروه نظامی نبودم و هیچ اطلاعی هم از این که فرقان گروه نظامی داشته، نداشتم و ترورها از دید من برخوردی غیراصولی و محکوم است» (پرونده علی حاتمی۹۳۶، آخرین دفاعیه ۵۹/۳/۲) افرادی چون محمد موسویخوئینیها، محمد غرضی و محمد مفتح که بعدها در زمرهی مقامات رژیم قرار گرفتند به خوبی وی ر ا میشناختند. مفتح پیش از انقلاب از طریق او تلاش کرد که گودرزی را برای تفسیر قرآن به مسجد قبا ببرد که مورد قبول گودرزی قرار نگرفت.
علی حاتمی تفسیر سورهی «کهف» را که یکی از اولین تفاسیر قرآن فرقان بود برای چاپ در خارج از کشور در اختیار دکتر محمد ملکی قرار داد. عدهای که فرقان را نمیشناختند این گروه را «کهفیها» مینامیدند.
شیرین رضایی معلم و یکی از اعضای خانوادههای قدیمی قلهک بود که در اواخر ۵۶ با علی حاتمی