آدرس پست الکترونيک [email protected]









آدينه، 11 فروردین ماه 1391 برابر با 2012 Friday 30 March

کیش اهریمنی - فیروز نجومی

در بیست دوم بهمن 1357 آئین عرب برای بار دوم کشور ایران را مورد تاخت و تاز خود قرار داد. اگر در بار نخست در لباس بیگانه در مرزهای ایران ظاهر گردید و بر نظامی پوسیده و در حال از هم گسیختگی پیروز شد، در دفعه ثانی از درون شبیخون زد و حکومت شاهی را که به ضعف و سستی گراییده بود، در هم فرو ریخت. اگر در تاخت و تاز اول در چهارده قرن پیش از این(651 میلادی)، پرچم سیاه دین خود برافراشته بود و با سپاه ایران برهبری رستم فرخزاد سردار ایرانی روی در روی گردید، در هجوم اخیر پرچم آئین عربی، اسلام را در پس بیرق آزادی و استقلال پنهان ساخته و موذیانه به سوی کسب قدرت خزید ن گرفت . از اینرو نه تنها مقاومتی در برابر خود ندید بلکه با استقبال و خوشآمد گویی مردم از یکطرف و تسلیم سران سپاهیان شاهی از طرف دیگر روی در روی شدند. چه بختی؟.

شاعر بزرگ، ابوالقاسم فردوسی، در قسمت آخر اثر جاودانه ی خود، شاهنامه، فروپاشی ساسانیان را بدست سعد وقاص سردار لشگر اسلام، به نظم در میآورد بعنوان یک واقعیت تاریخی نه افسانه ای بر ساخته ی تخیلات شاعرانه. فردوسی واژگونی نظام شاهنشاهی ایران و تغییر و تحولاتی که از پی آن بوقوع پیوست، چنین توضیح میدهد:
چو بخت عرب بر عجم چیره شد
همی بخت ساسانیان تیره شد
بر آمد ز شاهان جهان را قفیز
پنهان شد زر و گشت پیدا پشیز
همان زشت شد خوب و خوب زشت
شد راه دوزخ پدید از بهشت

اگر چه شاهنشاهی پهلوی را نمیتوان با شاهنشاهی دوران باستان از جمله دوران ساسانیان، مقایسه نمود. اما هم اکنون پس از گذشت چهار دهه از پیروزی آئین اسلام بدست عرب پرستان خانگی همان گند ی را ببار آورده اند که پیشینیان عرب شان- همانگونه که فردوسی در بالا توصیف نمود. یعنی بار دیگر بخت دین عرب، و یا همچنانکه خواهیم دید، آنچه رستم فرخزاد، سردار ایرانی، "کیش اهریمنی " میخواند، بدست مزدور ان ایرانی بار دیگر بالا گرفت. ضمن اینکه دوران شاهی بسر آمد، هرچه زیبا و دل آرا بود، هرچه شادی و طرب و پایکوبی بود، هرچه آزادی، هرچند محدود و نسبی، مثل آزادی در پوشیدن و نوشیدن و معاشرت و آمیزش بین جنسیت ها، چیزی که عرب پرستان خانگی "فحشا " می نامند، همه به پایان رسید. گدایان ناگهان خود را بر تخت شاهی دیدند. شریعت آوردند و بگیر و ببند و بزن. نه گویان و دگر اندیشان را راهی دوزخ نمود و عرب زده های خودی را راهی بهشت.

اما فردوسی تراژدی شکست سپاه ایران را از زبان رستم فرخزاد، یکی از برجسته ترین سرداران ایران، نقل میکند، سرداری که خود او را "خردمند و گرد و جهاندار،" میخواند. شاهنشاه او را برگزیده بود که لشگر سعد وقاص را از حمله به ایران باز دارد. وی در حالیکه آمادگی های سپاه خود را مدیریت میکرد، دو نامه تحریر میکند. یکی از آن نامه ها را به برادر خود می نویسد و دیگری را به سردار تازی، سعد وقاص. در نامه ای که رستم فرخزاد به برادرش مینویسد (تنها نامه ای که مورد بحث است اینجا)، از آگاهی خود به "راز چرخ فلک " رازی که بدان از حرکات ستارگان دریافته و قلب او را از اندوه پر ساخته بود، خبر میدهد. از آنجاییکه او ستاره شناس هم بود، بنا بر قول فردوسی، رستم فرخزاد، " بیاورد صلاب و اختر گرفت." ستاره گان را در هم فرو ریخته فرو شکسته دید، چنانکه از آینده ای شوم و تیره و تار حکایت میکرد. فردوسی واکنش سردار ایران را نسبت به آنچه در صلاب مشاهد میکند، چنین توصیف مینماید: ز روز بلا دست بر سر گرفت. آری او وقوع روز بلا، روز فاجعه ای بس بزرگ، یعنی پیروزی تازیان و شکست و تار و مار شدن سپاه ایران بدست لشگر اسلام را در جایگاه ستارگان در آسمان بیکران نظاره کرده بود. از این روی ست که نامه به برادر مینویسد که درد نهان با او بگوید. که بر او چه میگذرد و چرا آینده ای تیر و تار در راه می بیند، آینده ای که محتوم است. از احساس گناهی که سراسر وجود ش را گرفته بود. چرا که آگاه بود که اینبار تاج و تخت ساسانیان را نتواند نجات بخشد. از یکطرف خانه را تهی از پادشاهی میبیند و از طرف دیگر،با اهریمن است، نه هر دشمنی، که باید به جنگ به پردازد، با خدای شر و بدیها، خدایی که نتوان شکست داد باین سادگی ها. چرا چنین سرنوشتی محتوم؟ رستم به برادر مینویسد که:

همان تیر و کیوان برابر شدست
عطارد به برج دو پیکر شدست

بی نظمی ستارگان حکایت از آمدن "گزند " میکند. وقتی تیر که ستاره ایست از فلکه دوم با کیوان که در فلکه هفتم قرار دارد، برابر شود بیانگر اوضاعی شوم و شر انگیز است. زمانیکه عطارد هم که ستاره ایست در فلک دوم و معروف به دبیر فلک و نماد علم و عقل، در هم شکسته میشود، خبر از تیره روزی و سیه بختی میدهد. اگرچه، رستم فرخزاد به راز آینده آگاه گردیده بود با این وجود به برادر خاطر جمعی میدهد که سرداران و سپاهیان ایران آماده همه گونه جان فشانی اند در دفاع از مرز بوم و "بجنگند با کیش اهریمنی." کمی بعد نیز میافزاید که:
بکوشیم و مردی بکار آوریم
بر ایشان جهان ننگ و تار آوریم

اما رستم، نمیتواند از بیان واقعیت، شکست اجتناب ناپذیر و آنچه در پی خواهد آمد خود داری کند و به برادر به تلخی خبر میدهد که:

کزین پس شکست آید از تازیان
ستاره نگردد مگر بر زیان

تاریخ بر درستی پیشگویی سردار ایران، مهر تایید و تصدیق میزند. از پیشگوئی های دقیق و مشخص و جز به جز رستم است که میتوانیم به عمق آنچه که پیروزی کیش اهریمنی ببار میآورد پی ببریم. چرا که زیان و خسارتی که شکست از تازیان ببار میآورد گویی که ابدی میشود و غیر قابل جبران. چرا که تنها نظام سیاسی نیست که فرو میریزد، بلکه نظام ارزشی ایرانیان است که با ورود کیش اهریمنی از هم می پاشد. نقل شمّه ای از تغییراتی که در آینده پس از پیروزی اعراب بوقوع می پیوندد از زبان رستم فرخزاد که آکنده است از تلخی و غم و اندوهی بسیار، بر مطلب روشنایی بیشتری می بخشد. در اینجا البته از آینده ای سخن میرود که فردوسی خود زاده و نظاره گر آن بوده است.

چو با تخت منبر یکی شود
همه نام بوبکر و عمر شود
***
ز پیمان بگردند و راستی
گرامی شود کژی و کاستی
***
رباید همی این از آن، آن از این
ز نفرین ندانند باز آفرین
***
نهانی بتر ز آشکارا شود
دل مردمان سنگ خار شود
***
زیان کسان از پی سود خویش
بجویند و دین اندر آرند به پیش

مسلم است، اگر قبل از ظهور کیش اهریمنی بدست عرب پرستان وطنی در 1357، همچون رستم فرخزاد صلاب میانداختیم، ز روز بلا دست بر سر میگرفتیم. چون میتوانستی بنگری که تیر و کیوان باهم برابر شده است و آیت الله ها و حجت الاسلام ها از حوزه ها به بیرون خریده و تاج شاهی بر سر مینهند. در نتیجه امید واهی به گفتار آنان نمی بستیم. همچنانکه رستم فرخزاد از خصلت تازیان به برادر گزارش میدهد که "چنین است گفتار و کردار نیست." چه حقیقت پایداری؟

اما حدود چهارصد سال بطول انجامید که ایرانیان به کیش اهریمنی ایمان آورند و هزار سال دیگر به درازا کشید که پیشگویی های فردوسی و رستم فرخ زاد، قهرمان ایرانی که برای شهادت ش بدست تازیان مهاجم تا کنون اشکی نریخته ایم، صورت واقعیت بخود بگیرد و کیش اهریمنی سلطه ی خود را مطلق و کامل سازد. چرا که از زمان شکست ایرانیان در قادسیه تا 1357، کیش اهریمنی خود را در پس ساختار قدرت پنهان ساخته بود که بتواند عمیق تر در نهاد ایرانیان نفوذ نماید. بهمین دلیل، شمشیر و ابزار قهر و خشونت را بدست شاهان ایرانی سپرده بود.

امروز اما کیش اهریمنی خود را آشکار ساخته است. تاج شاهی، خود بر سر نهاده در یک دست شریعت الهی دارد و در دست دیگر شمشیر مقدس. درست است که تازیان بومی به روش تقیه در امتداد صد ها سال در سوراخ و در لای درز دیوارها پناه گرفته و همچون موش و موریانه میزیسته اند. اینبار، اما، کیش اهریمنی شرایط را مناسب دیده، به بیرون جهید ه و چهره کریه خود را به ملت فریب خورده نشان داده است. از همان آغاز خود شمشیر بدست گرفت و چه سرها که بر زمین نیافکند. بعبارت دیگر، اگر کیش اهریمنی پس از چهارصد سال سر انجام توانست به درون مردم رخنه کند به آن دلیل بود که شمشیر شاهان را در خدمت گرفته بوده است، شمشیری که در صیقل و برنده ساختن آن تازیان بومی مهارت خیره کننده ای داشته اند. گویا هم اکنون کیش اهریمنی رمز بقای خود را فراموش کرده است.

واقعیتی ست تاریخی که از زمان چیره شدن عرب بر عجم در یکهزار و چهار صد سال پیش از این تا 1357 ، شمشیر شاهان بود که بخون آغشته بود. این شاهان بودند که ظالم و ستمگر بودند. حال شمشیر کیش اهریمنی است که برگردن ملت فرود میآید. هم چنانکه شاهان با شمشیر خود گور خود کندند، چه دلیلی وجود دارد که باور کنیم که کیش اهریمنی نیز گور خود را نکند. در واقع هرچه حکومت و سلطه اش طولانی تر شود، دین اهریمنی به گور خود نزدیکتر شود. چرا که آن روز دیر یا زود فرا خواهد رسید، اگر هم اکنون فرا نرسیده باشد که عجم بر شیفتگان کیش اهریمنی، بر عرب پرستان بومی، پیروز شوند، آن روز که "پشیز " و "زشت " به زیر زمین فرو روند و ره "دوزخ " ناپدید و بار دیگر زر و زیبایی رخ نماید بوی بهشت از سر زمین ایران به مشام رسد. چرا که کیش اهریمنی ضعیف و تهی از افسون گردیده است. مردم به تجربه در یافته اند که کیش اهریمنی چه سخت است و خشک و منجمد، چه خشن است و خشمگین و کین خواه، تهی از توانایی برتابیدن زمان و آنچنانی بودن آن. هرچند هم سخت تر تازیان بومی حاکم در بوق و کرنای علم و دانش و کمال انسانی و نیز جهش های بزرگ در صنعت و تکنولوژی هسته ای میدمند، بیشتر حرمت و اعتبار خود را از دست میدهند.


Firoz Nodjomi
[email protected]
rowshanai.org




Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español

به اشتراک بگذارید:






© copyright 2004 - 2024 IranPressNews.com All Rights Reserved