دینی که آدم می کُشد ... و بیداد ها که رفت
دو شعر از : م.سحر
١
آدم کُشی درهیچ آئین نیست
دینی که آدم می کُشد دین نیست
گر کِشت دین، بار آرد از کُشتار
این کِشته اِلّا نفرت و کین نیست !
نام خدا یادآورِ صلح است
زینتگر ِ شمشیر و زوبین نیست !
پیغمبران ، پیغامِ مِهر آرند
در آستینشان دستِ سنگین نیست
در قولشان فرمان ِ غارت نی
در دستشان گُرز و تبرزین نیست
هم نوعشان سُم کوب استر، نه !
خونریزشان برخانهء زین نیست
هرگز کتاب آسمانی شان
در سایهء بیداد، تدوین نیست
هرگز خداشان دهشت آور ، نی !
هرگز نداشان وحشت آگین نیست
بنگر مسیحا را که در مَقتل
بر قاتلانش نیز نفرین نیست
زرتشت را بنگر که درسنجش
جز نیکی اش معیار و شاهین نیست
هان ای فقیهان ِ جنایت کیش
دین محمد هرچه هست ، این نیست
نهب و قِتال و ظُلم و بی رحمی
دستورِ الرحمن و یاسین نیست
دین کرده دست افزار جور ، اما
جز ننگتان درجوف ِ خورجین نیست
بیمارقدرت را به غیر از خون
گویند دانایان که تسکین نیست
بیماری قدرت شما را کشت
گور ِ شما جز تلّ ِ سرگین نیست
.....................................
٢
بابخت ما زمانه به کین بود
دوران ترکتازی دین بود
ابلیس زیر پرچم الله
فرمانروای کل زمین بود
بر تخت سلطه ، گاو سفه را
فکر بلند و رای رزین بود
ارباب فقه و روضه و تزویر
خاقان و میر و بیگ و تگین بود
اوباش و رذل و دزد و دنی را
حکم جهان به زیر نگین بود
انسان حقیر و خائف و رنجور
خلوت گزین و گوشه نشین بود
تقدیر خلق در کف جُهال
دنیا به کام دیو لعین بود
اندیشه پایمال توحش
آزادگی خرابه گزین بود
دیوار بود و دود و تباهی
دل غرق ناله های حزین بود
مسجد کنام ِ جُندِ دنائت
منبر ، مکان اهل کمین بود
نام خدا به قبضهء شمشیر
دین خدا به فتنه قرین بود
زینسان چهار نسل تبه شد
تقدیر چار نسل چنین بود !
بیدادها که رفت بر ایران
یکسر به حُکم دین ِ مبین بود
م.سحر
پاریس 9 و 13/10/2012
http://msahar.blogspot.fr/