شب یلدا و خاطرهء گل، که دود شد!
عارف پژمان
شب یلدا که به رخ آب زنی، پاور چین
عکس و آیینه، ز دیوار، بیفتد پائین
واپسین آتش سیگار تو، خاموش شود
برف از پنجره ، مهمان بر ودوش شود
از شب و ثانیه و دلهره ، لبریز شوی
ربع ساعت، همه با گریه گلاویز شوی
نامه ء خط خطی ، در موی تو، ماوا گیرد
چون پر کاه، به بن بست بلا ،جا گیرد :
پشت ایوان، کمر کوچه، خبر هایی است
سایهء مضطرب عابر تنهایی است !
+++
سال ها شد که زمستان و بهارت، دودی است
بوسه های که فرستی به نگارت، دودی است
کیک میلاد تو، تا شمع مزارت ، دودی است
کوپه ات ، همسفرت، رنگ قطارت، دودی است
عشق ، در مدرسه و خانه، حسابی خشکید
جویباری ز نیلوفر آبی، خشکید !
+++
در میخانه چو بسته است ، سر سنگ خوش است
آبجو،رطل گران، بهر دل تنگ، خوش است
بر سرسنگ، یکی زمزمه ، آهنگ خوش است
شرح این غصهء سی ساله ، به هر رنگ خوش است
نگذاریم که غم رخنه کند، جای دیگر
+++
بگو ای یار، شب تیره، سحر خواهد شد؟
به مراد دل ما ، دور قمر خواهد شد؟
دیو درشیشه به نوروز، مگر خواهد شد؟
تخت ضحاک زمان ، زیر و زبر خواهد شد؟
شاید آخر، نرسیدیم ، به یلدای دگر...!