فیلم زیر؛ پیام نوروزی شاهزاده رضا پهلوی: سالی که پیش روست، سال فراتر رفتن از امید و رسیدن به باور است؛ سال در انداختن طرحی نو
هممیهنان عزیزم،
فرا رسیدن نوروز، این یادگارِ ماندگارِ نیاکانِ ما را به شما شادباش میگویم. نوروز، نمادی از پیوستگی فرهنگی و تاریخی ما ایرانیان است؛ یادآور اینکه از پی سرمای جانسوز و تاریکی زمستان، نور بار دیگر، جانِ جهان را گرما و روشنایی میبخشد.
سالی که گذشت، سالی بود پرفراز و نشیب. شاید در آغاز سال، سرکوب جنایتکارانهی رژیم، و به بار ننشستنِ فداکاریهای جاویدنامانِ خیزش مهسا، برخی از شما را دلسرد کرد. اما با خردمندی و ارادهای ملی، پرچم مبارزه را برافراشته نگه داشتید، و در پایان سال، در سیرک انتخابات، شکستی بزرگ را به جمهوری اسلامی و سرکردهاش تحمیل کردید، و گامی مهم در راه آزادی میهن برداشتید.
سالی که پیش روست، سالِ عملگرایی و کوشش و فداکاری دوچندان است؛ سال بالا زدن آستینهای همت و بپا کردن چکمههای استقامت؛ سال عبور از آنها که بخشی از مشکلاند و بهم پیوستن آنها که به دنبال حل مشکلاند؛ سال فراتر رفتن از امید و رسیدن به باور؛ سال در انداختن طرحی نو.
ما چهل و پنج سال است که در شب بلند زمستانی خود بسر میبریم. اما امروز حتی پاسداران ضحاک نیز شمیم نور را حس میکنند، و طنین گامهای رهایی ایران، قلبهای تیرهشان را هراسناک ساخته است.
پیام نوروز برای ما روشن است: شب میرود و روز میآید. تاریکی میگذرد و نور، پردیس ایران را دگرباره روشن خواهد کرد و گرما خواهد بخشید.
نوروزتان پیروز!
پاینده ایران
دیگر امروز به تظاهرات خیابانی نیاز نداریم چون هر کس که قرار بود از این نظام فاصله بگیرد گرفته حتی کسی که من دشمن شماره یک مردم ایران می نامیدم محمد خاتمی هم از نظام جدا شد
امروز روز مقاومت و حرکت برای سرنگونی است و ما باید با اعتصابات و خرابکاری نظام را به زانو درآوریم در آخر کار هم با یک حمله برق آسا تمام ارکان نظام را بزور دستگیر کنیم و ما میتوانیم چون ما در اکثریت ۹۹ درصدی هستیم و سرنگونی حتمی است
اگر برنامه ریزی درست باشد با کمترین تعداد کشته و زخمی میتوانیم نظام را از سر راه برداریم بشرط اینکه بسیاری از مهره های کلیدی این نظام را پیش از فرا رسیدن روز سرنوشت ساز از میان برداریم درست مانند اعدامهای رژیم که همین کار را انجام میدهد
سال نو را به همه هموطنان عزیز تبریک میگویم و درود میفرستم به رضاشاه بزرگ و محمد رضا شاه مهربان و ایرانساز
برافروختند خشم مردم به شاه با دروع و نیرنگ و ناسزاه
همان شاه که وفادار بود به میهن و مردم یار بود
بکشتد میهن پرستان و شاه را نبودند آب و روح چهره را
از آن پس پست و خوار شدند به پای شهزاده به زانو شدند
نبود کینه در دل پسر نگیرُفت انتقامِ خون ِ پدر
بگفتا که کوشم به راهِ پدر کنم کشور آباد بارِ دگر