آدرس پست الکترونيک [email protected]









سه شنبه، 24 مرداد ماه 1402 = 15-08 2023

حکومت طالبان؛ استاد دانشگاه: به‌ جای تدریس، دامداری می‌ کنم!

رنج دختران و زنان افغان از حکومت قرون وسطايی طالبان

بی بی سی در گزارشی درباره شرایط وخیم زنان و دختران افغانستان پس از حاکمیت مجدد گروه واپسگرای طالبان، نوشت: دو سال پیش در چنین روزهایی طالبان بار دیگر قدرت را در افغانستان به دست آوردند و نظام جمهوری سقوط کرد. برای زنانی که سال‌ها برای به دست آوردن حقوق‌شان در حاکمیت جمهوری تلاش کرده بودند، بازگشت این گروه که تنها شنیدن نامش «مخالفت با زن» را تداعی می‌کرد، کابوسی بزرگ بود. وحشتی که چند هفته پس از بازگشت آنها، برای شماری با خوش‌باوری و امیدواری جای بدل کرد اما همه چیز اینطور نماند. طالبان با محکم کردن پایه‌های قدرت‌شان شروع کردند به صدور فرامینی برای محدود کردن زنان. محدودیت‌های که هر روز و هر ماه بیشتر و بیشتر شد. از محدودیت‌ها در پوشش تا ممنوعیت تحصیلی برای دختران دانش‌آموز و دانشجو. حق کار را هم کم کم در ادارات مختلف و رشته‌های گوناگون از زنان گرفتند و دایره آزادی‌های دیگر چون تفریح و گشت و گذار را نیز برای‌شان تنگ‌تر کردند. در دومین سالگرد بازگشت طالبان روایت‌هایی از زنانی که تنها در یک سال گذشته همان اندک امیدی را هم که داشتند، از دست دادند، گردآوردی کردیم.

از برکت طالبان با سند ماستری‌ام به جای تدریس در دانشگاه، حالا دامداری می‌کنم

مریم هستم ۳۶ ساله، هفت سال استاد دانشگاه بودم و خواب ریاست دانشگاه را می‌دیدم اما حالا در روستایی خانه‌نشین شدم و به بزها و گوسفندها می‌رسم. یک مادر مجرد هستم و در خانه برادرم، از زمین میراثی پدرم، نان می‌خورم. به اجبار بسیار چیزها را در زندگی نادیده می‌گیرم تا زندگیم بگذرد. زمانی که حکومت جمهوری سقوط کرد در یکی از کشورهای خارجی درس‌های ماستری‌ام تمام شده بود. طالبان در مکتوبی از همه ما خواسته بودند برگردیم. من که مادرم هم مریض بود برای ادای تعهدی که برای خدمت به کشور داشتم در حالی که هم‌قطارانم به کشورهای اروپایی و آمریکا پناهنده شدند، به افغانستان برگشتم. برگشتم اما پس از ماه‌ها منتظر ماندن برای به دست آوردن اجازه ورود به دانشگاه، سرانجام از کار برکنارم کردند بدون این که حقوقم را بپردازند. تمام موهایم سفید شده و وزن باختم. می‌توانید تصور کنید برای یک مادر که مسئولیت چهار فرزند را به تنهایی برعهده دارد، به یکباره از دست دادن درآمد چقدر می‌تواند سخت باشد. مادرم فوت کرد. یکی از برادرانم در ارتش شهید شده بود. برای به دست آوردن سند رسمی طلاقم به محکمه طالبان رفتم و گفتند «طلاق در دوران جمهوری و کافری قبول نیست. اگر شوهرت حاضر شد و تو را طلاق داد، تو باید دوباره با یک مسلمان و مجاهد ازدواج کنی» و من به سند شرعی که بر اساس آن از شوهرم طلاق غیابی گرفتم، بسنده کردم و به روستا پناه آوردم. زمانی که برای تحصیل آنهم با اجازه شوهرم رفته بودم، او زن دیگری گرفت و من از او جدا شدم. کم‌کم تمام آموخته‌هایم را فراموش می‌کنم. آینده روشن برای خودم و بچه‌هایم نمی‌بینم. حالا فقط به مصونیت خودم و فرزندانم فکر می‌کنم و بس. مشکلات اقتصادی زیادی داریم . تغییر بزرگی در سفره ما آمده و من شرمنده‌ام که نمی‌توانم هزینه امتحان تافل پسرم را که شاگرد اول کلاسش است، تامین کنم.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: