آدرس پست الکترونيک [email protected]









چهارشنبه، 23 دی ماه 1394 = 13-01 2016

گزارشی از قربانیان بی صدای کمپ های ترک اعتیاد

از روانی شدن تا اعتیاد شدیدتر/21 روز درميان ته‌خطی ها!

كمپ مجاز ترك اعتياد؛ دادن لفظ مجاز به كمپ‌ها به خودي خود به اين مكان‌ها رسميت و اعتبار مي‌بخشد. در اين گزارش جداي از بحث مجاز بودن و مجوز داشتن كمپ‌ها، روش‌ها و شرايط درمان برخي از كمپ‌هاي فعال پايتخت و شرح حال بيماراني كه در اين ...
شفاف نیوز: كمپ مجاز ترك اعتياد؛ دادن لفظ مجاز به كمپ‌ها به خودي خود به اين مكان‌ها رسميت و اعتبار مي‌بخشد. در اين گزارش جداي از بحث مجاز بودن و مجوز داشتن كمپ‌ها، روش‌ها و شرايط درمان برخي از كمپ‌هاي فعال پايتخت و شرح حال بيماراني كه در اين مراكز تحت درمان قرار گرفته‌اند را با هم مرور مي‌كنيم. نگاهي كوتاه به وضعيت افرادي كه در گذشته در برخي از اين مراكز تحت درمان بوده‌اند، خود گواه موثر نبودن عملكرد اين كمپ‌هاست. اكثر اين افراد نه تنها بعد از بستري شدن در كمپ موفق به ترك اعتياد خود نشده‌اند، بلكه به دليل قرار گرفتن در كنار افرادي كه به انواع روش‌هاي خلاف و اعتياد مهارت داشتند بيماري اعتياد آنها پيچيده‌تر شده است.

آرام و مودب است. خودش مي‌گويد که اوايل فقط گل مي‌كشيدم، اما خانواده‌ام فكر مي‌كردند اعتياد من خيلي سنگين است. چهار سال پيش كه دبيرستاني بود وقتي خانواده‌اش اتفاقي ماده مخدر ماري جوانا را از جيبش بيرون مي‌كشند او را به زور به كمپ ترك اعتياد مي‌فرستند. ادموند، جوان ارمني كه ساليان سال است با خانواده‌اش در ايران سكونت دارد، از روزي مي‌گويد كه چند مرد جوان به خانه‌شان آمدند و او را گول زده و به بهانه اينكه با او درس كار كنند او را با خود بردند.

مي‌گويد: دو مرد جوان و يك مرد مسن با هم به خانه ما آمدند در حالي كه بعدها فهميدم پدر و مادرم از آنها خواسته بودند اين كار را انجام دهند. آنها مرا به جايي بردند كه بدترين و سياه‌ترين دوران زندگيم در آنجا رقم خورد. 21 روز رنج و عذاب وسط معتاداني كه اكثر آنها ته خط بودند. او مي‌گويد: بعد از برگشتن از آن كمپ نه تنها گل را ترك نكردم، بلكه تا امروز هم براي اينكه خاطره بد روزهايي را كه در كمپ بودم فراموش كنم، شيشه مي‌كشم. خانواده ادموند بعد از اينكه او از كمپ برمي‌گردد تازه مي‌فهمند چه اشتباهي كرده‌اند، اما ديگر كار از كار گذشته است.

رقم زدن روزگار سياه براي 500 هزار تومان

كمپي كه ادموند چهار سال پيش به دليل مصرف گل 21 روز سياه را آنجا گذرانده، با اعزام نمايندگاني به سطح جامعه و پرس و جو از افراد مختلف معتادان را شناسايي مي‌كند. اين افراد با مراجعه به خانواده‌هاي معتادان آنها را مجاب مي‌كنند فرزندشان را براي ترك به مركز بفرستند و در ازاي اين كار مبلغ 500 هزار تومان از هر خانواده دريافت مي‌كنند.

نيروهاي اعزامي كه كارشان بيشتر شبيه بازاريابي است فقط دنبال معتاداني هستند كه مي‌دانند خانواده‌هايشان مي‌توانند اين مبلغ را پرداخت كنند و طبيعي است كه ساير معتادان بي‌خانمان كه بدترين و بيشترين قشر معتادان كشور را تشكيل مي‌دهند به هيچ‌وجه سوژه اين بازاريابي‌ها قرار نمي‌گيرند. اما اين 500هزار تومان طي مدت 21 روز چگونه هزينه مي‌شود؟ در تمام مدت 21 روز به معتادان يك روز غذاي خوب و كامل مي‌دهند و باقي روزها يعني 20 روز ديگر را با نان و سيب‌زميني سر مي‌كنند. معتادان از هر رده سني و با هر شرايطي در اين كمپ‌ها در كنار هم قرار دارند و هر كسي هر چيزي را كه بلد نيست از اطرافيان خود ياد مي‌گيرد.

رواني شدن در كمپ

مرجان دختر 29 ساله‌اي كه از پنج سال قبل شيشه مي‌كشيده است قرباني بعدي كمپ‌هاست. او‌ زاده بندر تركمن است، اما بعد از آشنايي با يك پيرمرد ترك و ازدواج با او در تهران منزلي اجاره مي‌كند تا بتواند زماني كه فاروق به ايران مي‌آيد كنار او باشد. خانواده مرجان به دليل اين كارش يعني اينكه زن دوم مردي 85 ساله شده او را طرد مي‌كنند ولي مرجان بي‌توجه به اين مساله زندگي‌اش را وقف دوستان جديد و همسري مي‌كند كه جاي پدربزرگش بوده و البته فقط سالي چند روز او را مي‌بيند. ديري نمي‌پايد كه مرجان دوستان جديدي پيدا مي‌كند و به واسطه بودن در كنار اين دوستان به شيشه اعتياد پيدا مي‌كند. مصرفش هر روز بيشتر مي‌شود تا جايي كه بدون كشيدن شيشه حتي نمي‌تواند نفس بكشد. با تمام تلاشي كه به خرج مي‌دهد تا فاروق متوجه اين مساله نشود او بالاخره مي‌فهمد و مرجان را ترك مي‌كند.

اينجا تازه آغاز داستان بدبختي مرجان است. او كه بعد از رفتن فاروق تا چند ماه تنها در خانه مانده و شيشه مي‌كشيد، وقتي همه پولش تمام مي‌شود در وضعيتي فلاكت‌بار، توسط خانواده‌اش كه از طريق يكي از دوستانش از اوضاع او و اعتيادش مطلع مي‌شوند، براي ترك اعتياد به يك مركز ترك اعتياد فرستاده مي‌شود. مرجان اين روزها با وجود گذشت سه سال از 21 روزي كه براي ترك بستري بوده دچار بيماري رواني حاد و افسردگي است، طوري كه روزي هشت قرص قوي اعصاب مي‌خورد و البته كماكان شيشه مصرف كرده و به ساير مواد مخدر مانند هروئين و كراك هم گرايش دارد. خانواده‌اش مي‌گويند اينها نتيجه بستري شدن مرجان در آن كمپ و داروهايي بوده است كه به بهانه ترك اعتياد به او خورانده‌اند و خودش مي‌گويد در كمپ به دليل آشنايي با زني كه فروشنده كراك و هروئين بوده به اين دو ماده مخدر هم در كنار شيشه آلوده مي‌شود. مرجان مي‌گويد: تزريق كردن را در كمپ ياد گرفتم. او اين روزها يك بيمار رواني حاد است، طوري كه خانواده اش نمي‌توانند لحظه‌اي او را تنها بگذارند در حالي كه قبل از رفتن به كمپ با وجود مصرف شيشه وضعيت او تا اين حد وخيم نبوده است.

كاشكي بچه‌ام را به زندان فرستاده بودم

عليرضا به كراك اعتياد داشت. روي دست‌هايش آثار خودزني‌هاي فراواني است و مي‌گويد اينها همه يادگاري جهنم كوچك است. او نام آن كمپي را كه در آن بستري بوده جهنم كوچك گذاشته و به همه اطرافيانش اعلام كرده بود اگر فقط يك بار ديگر او را براي درمان و ترك به يكي از اين كمپ‌ها ببرند حتما خودش را مي‌كشد. مادرش مي‌گويد روزي كه عليرضا بعد از 21 روز سم‌زدايي به خانه برگشت در آغوش من از حال رفت و بعد از به هوش آمدن تا چند روز مدام خواب بود. او در خواب با صداي بلند گريه مي‌كرد و كابوس مي‌ديد. آنجا با او خيلي بدرفتاري كرده بودند، در حالي كه عليرضا بسيار مغرور است. اين پسر را لاي برگ گل بزرگ كردم، اما در سن نوجواني در اثر دوستي با افراد نااهل معتاد شد.

عليرضا حاضر نيست جزئيات خاطرات روزهايي را كه در كمپ بستري بوده تعريف كند، اما مادرش مي‌گويد: بعد از آمدن از آنجا تا دو سال بعد كراك مصرف مي‌كرد، جوري كه ديگر ما ماه به ماه هم او را نمي‌ديديم. فقط شنيده بوديم آواره شده و شب‌ها در پارك و خيابان مي‌خوابد. مادر عليرضا ادامه مي‌دهد: پسرم به دليل حمام نرفتن بدنش كرم گذاشته بود و هنوز هم با اينكه يك سال از آن روزها گذشته و پاك پاك است وضعيت جسماني‌اش تعريفي ندارد. مادر عليرضا معتقد است او بعد از برگشتن از كمپ با خودش لج مي‌كند و براي انتقام‌گيري از ما كه او را به زور آنجا فرستاديم خودش را آواره كوچه و خيابان مي‌كند.

هنوز هم دقيقا نمي‌دانيم آنجا با عليرضا چه كار كردند و چه رفتاري با او شد كه تا اين حد او را به تنگ آورد، طوري كه بعد از آن خودش را در مواد غرق كرد. او درباره اينكه چگونه با اين كمپ آشنا شد و عليرضا را آنجا فرستاد، مي‌گويد: ‌من دنبال آنها نرفتم. يك روز چند مرد جوان دم در خانه آمدند و از ما خواستند او را با خود ببرند و در ازاي مراقبت 21 روزه از او براي ترك مبلغ 360 تومان از ما طلب كردند كه ما هم بي‌درنگ اين مبلغ را به حسابشان واريز كرديم. او مي گويد: اگر عليرضا به زندان رفته بود بي‌شك اين همه آسيب نمي‌ديد. غرض از نگارش اين گزارش مخدوش كردن چهره كمپ‌ها يا زير سوال بردن آنها نيست. بي‌شك كمپ‌هاي مجازي نيز در كشور ما وجود دارند كه استاندارد بوده و باعث ايجاد مشكلات و ناراحتي‌هاي مضاعف ديگر در معتادان نمي‌شود. يادمان نرود بيماري اعتياد در روان افراد ريشه دارد و كمبود محبت و توجه اطرافيان يكي از اصلي‌ترين عوامل گرايش افراد به ويژه جوانان به مصرف مواد است.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: