سینمای ایران در وضعیت اورژانسی است
احمدرضا درویش معتقد است: اثری که مطابق با مجوزهای قانونی، حجت شرعی و همچنین متکی بر صدق و باور سازندگانش ساخته شده است،یقینا مرز نمیشناسد و در حبس نمیماند.
به گزارش ابتکار، کارگردان فیلم «رستاخیز» که طی چند ماه گذشته اکران فیلمش در روز اول نمایشاش با تصمیم وزارت ارشاد متوقف شد، پس از این ماجرا کمتر مصاحبه کرد اما به تازگی در یک برنامهی تلویزیونی سخنانی را مطرح کرد، بازتاب این سخنان بگونهای بود که ایسنا به بهانه حواشی «رستاخیز» ، درباره وضعیت فرهنگ و سینما از او پرسشهایی کرد که در ادامه میخوانید:
در جایی گفتهاید که اعتقاداتتان با توقف اکران «رستاخیز» به گروگان گرفته شده است،فکر میکنید که چه زمانی این فیلم از حبس دربیاید؟
این اثر سینمایی متکی بر باور و اعتقاد، توسط عدهای ساخته شده با مضمون بلندترین قله معرفتی و هویتی یک ملت و یک امت که آن هم واقعه عاشورا است، آیا این مضمون را میشود،معلق کرد؟ آیا حبس آن در شان سپهر فرهنگی جامعهای است که با روح و اندیشه حسین (ع) عجین شده است؟ دستاورد مهم سازندگان فیلم «رستاخیز» تولید آن است و هدیهای است به همه آزادگان و تشنهگان حقیقت. معتقدم اثری که مطابق با مجوزهای قانونی، حجت شرعی و همچنین متکی بر صدق و باور سازندگانش ساخته شده است، یقینا مرز نمیشناسد و در حبس نمیماند.
برویم سراغ وضعیت فرهنگ و سینمای ایران؛ سالهاست که همه میگویند حال سینمای ایران خوب نیست؟ بیماری سینمای ما چیست؟
برای اینکه بفهمیم سینمای ایران به چه بیماری مبتلا شده ، ابتدا لازم است ترسیم کنیم که سلامت سینمای ایران، تحرک و حیات آن چگونه باید باشد تا سینمای سالم، سرپا و اثرگذاری باشد؟!
سینمای دارای حیات، سینماییست که بتواند مطابق با ظرفیتها و انتظاراتی که از آن هست نقش خود را به خوبی ایفا کند؛ از جمله، انتظارات نیروی انسانی درون خودش را برآورده کند، رابطهی متعارف و طبیعی با مخاطب و مردم داشته باشد، ارتباطش با دولت و نظام، یک ارتباط کاملا طبیعی و منطقی باشد و از درون ارتباط با مخاطب ارتزاق کند، از طریق ارتباط طبیعی با مردم، ایدهها و قصههای خودش را به صورت مستقیم دریافت کند. ارتباطش با منافع ملی،تاریخ ،هویت و مولفههای معرفتی، یک ارتباط اثرگذار باشد. سینمایی که معرف و نمایندهی شایستهی فرهنگ، تاریخ و هویت ملت ایران در عرصهی داخلی وخارجی باشد؛ این سینما، سینمای متحرک، سالم، هویتمند و زندهای است.
چرا ما با چنین سینمایی مواجه نیستیم؟
دلایل مختلف دارد. برای ترسیم سینمای ایدهآل و دارای وجاهت برای کشور، هرکس با سلیقهی خودش این وجاهت را تعریف و ترسیم میکند. در بحث جزئیات، فرض بگیرید که سینما یک تلاش جمعی و متکی بر مدیریت رسمی ست در عین حال بحث فردیت هنرمند هم مطرح است، تعریف رابطهی این فردیت با منافع ملی و با سیاستهای رسمی چگونه ترسیم میشود؟ به نظر میرسد سینما به عنوان یک بخش مهم از حوزه فرهنگ و هنر، در عرصهی مدیریت و برنامهریزی و پشتوانههای رسمی دچار بحران است. این پریشان حالی و فضای وارونه تحت تاثیر سیاستهای غیرمتمرکز،متعارض و پراکنده باعث شده که در هر دورهای یا با هر تغییرات سیاسی، سینمای ایران تحت تاثیر قرار بگیرد و در شرایط تعلیق به سر ببرد. در واقع سینما هست ولی در حالت توقف است، چرخهای این سینما درجا حرکت میکنند. مثال میزنم؛ اکثر کارشناسها و متخصصین، وضعیت فعلی محیط زیست ایران را ناشی از تدبیرهای غلط در نحوهی مدیریتها و برنامهریزیها ارزیابی میکنند. درخصوص تاثیر کاهش نزولات آسمانی بر تخریب محیط زیست سهم اندکی قائل هستند یعنی در چند دههی اخیر در حوزهی انرژی، باد، هوا، سدها، برق و … سیاستهایی اعمال شده که باعث وضعیت فعلی شده است. امروز با خشک شدن دریاچهها و پایین رفتن بسترهای آب در صدها دشت کشور و با مهاجرت بیرویهی مردم و تورم جمعیت در حاشیهشهرها با سیل بیکاری، بزهکاری و مشکلات دیگر اجتماعی مواجه هستیم؛ و علیرغم همهی هزینهها که در حوزهی توسعهی علم و سوادآموزی میشود، با حدود ۱۰میلیون بیسواد روبرو هستیم و بحران اشتغال جوانان جدی است! اینها همه نتیجهی سیاستهای غلط در حوزهی مدیریتی است. از یاد نبریم که در سالهای نه چندان دور وقتی یک سد احداث میشد، اخبار و فیلمهای تبلیغاتی در این زمینه به نمایش درمیآمد و در اتوبانها و خیابانها بیلبورد نصب میشد. حالا امروز همان سدها برای محیط زیست به معضل و ضد ارزش تبدیل شدهاند.
این مثال را زدید که شرایط فرهنگی را مقایسه کنید!
یقینا وضعیت فرهنگ از محیط زیست بدتر است. برای اینکه در بخش محیط زیست، سرزمین ایران در یک قلمرو خشک و نیمه خشک؛ قرار دارد؛ بنابراین طبیعتا باید حساس باشیم؛ یعنی بحث تغییرات اقلیمی در کل جهان در بستر محیط زیست کشور ما هم اثرگذار است اما در حوزه فرهنگ، ما در یک موقعیت خشک و نیمه خشک قرار نداریم و اتفاقا در موقعیت بسیار آباد به سر میبریم. پبشینهی تاریخی ما این را اثبات میکند؛ هویت گذشتهی ایران در حوزهی فرهنگ و علم، بنا بر گواهی مشاهیر بزرگ، بنا بر میراث گرانبهایی مثل کتابخانهی مراغه و آثار بزرگانی همچون ابوریحان بیرونی، عینالقضات همدانی، بنا بر گلستان و بوستان و شاهنامه و بسیاری از شاخصها فرهنگی و هنری که از گذشته به ارث رسیده در واقع گلستان آبادی داشتهایم. اوضاع فعلی در فرهنگ و هنر،خیلی به تحریمهای غرب و مسائل اینچنینی ربطی ندارد؛ ما در گذشته در عرصهی صدور علم، هنر و تفکر به دنیا شاخص بودهایم اما امروز ما در زمینههای ادبیات، تئاتر، موسیقی، معماری و هنرهای تجسمی نه تنها در داخل دچار بحران و کمبود هستیم بلکه در منظومهی جهانی هم سهم و نقش زیادی نداریم. ما در حوزهی کتاب بیشتر ترجمه میکنیم، در حالیکه دستاوردهای ادبی ما باید برای جهان ترجمه شود. در حوزهی تئاتر نه تنها در بخشهای بینالمللی بلکه در داخل هم با مشکل مواجهیم، در موسیقی و هنرهای دیگر هم همینطور. اقبال مردم نسبت به تولیدات و آثار بیگانه را هم در عرصهی رسانه و هم در عرصههای دیگر شاهد هستیم. امروز خانوادههای ایرانی سالیانه بیش از ۵۰۰ میلیارد تومان برای دانلود بازیهای رایانهای برای کودکان خود هزینه میکنند، این رقمها رسمی است، اینها را من نمیگویم! سالیانه بیشتر از ۶۰۰میلیارد تومان درآمد سیدیهای قاچاق است. در حالی که درآمد سالیانهی سینما به ۶۰ میلیارد تومان هم نمیرسد. امروز عرصه فرهنگ در کشور ما تسلیم کالای خارجی شده است. چه اتفاقی افتاده کشورمان که حدود ۱۲۰۰ شهر دارد، فقط ۶۴ شهر آن صاحب سالن سینماست! در این شرایط میزان عقبگرد و خشکسالی در سینما در چه سطحی است؟ آیا این خشکسالی در عرصهی فرهنگ مانند عرصهی انرژی، آب و نیرو با رساندن تانکرهای آب حل میشود؟ با این کمبودی که در عرصهی فرهنگ و هنر و وجود دارد. آیا صرفا با دیجیتال کردن ۲۰۰، ۳۰۰ سینما مشکل حل میشود؟ آیا در این شرایط باز کردن درب خانهی سینما صرفا مشکل سینمای ایران بوده است؟ تا چند سال دیگر باید بشنویم که موفقیتهای مدیران دولتی در عرصهی سینما فقط به باز کردن درب خانهی سینما و دیجیتال کردن سالنهای سینما منحصر میشود؟ اگرچه اینها کارهای مهم و ارزشمندی است ولی باید ببینیم، وضعیت در عرصه فرهنگ در چه حجمی از بحران است؟ حجم مطالبات انباشته شده از گذشته بسیار زیاد است. در این شرایط باید پرسید که آیا به مُسکن احتیاج داریم یا عمل جراحی؟ این بیمار در چه وضعی است؟ آیا یک پاشویه حالش را خوب میکند؟ آیا روی تخت اورژانس است و یا نیاز به شوک دارد؟ به نظرم اول باید نبضش را تنظیم کرد و بعد مطالعه کرد که چگونه آن را معالجه کنیم.
پس سینما الان در وضعیت اورژانس است؟
بله! و ضرورت دارد در چنین وضعیتی، اعمال و رفتار اورژانسی در خصوص آن تجویز شود. در چنین شرایطی که بیمار، یعنی سینما روی تخت اورژانس است باید یک خیزش یا شوک فرهنگی اتفاق بیافتد. یکی از مشکلات سینما این است که، شاهرگ حیات آن، هم در تبیین قوانین و هم دربخش روابط حرفهای بطور انحصاری و با تصدیگری در دولت تعریف شده است که این موضوع تناقضهای زیادی را بوجود آورده است. در این شرایط مهم است که مدیریت فرهنگی در وجه رسمی با چه رویکردی به آن نگاه میکند. میخواهم یک مثال بزنم؛ امروز کشور ما در دورهی پس از تحریم قرار دارد و قرار است زیرساختهایی که بر اثر تحریم مورد لطمه قرار گرفتهاند بازسازی و شکافها ترمیم شوند.
خانه سینما چه جایگاهی در رسیدن به این وضعیت مطلوب دارد؟ و الان به این وظیفهاش عمل میکند؟
نمیخواهم قضاوت کنم، چرا که اصل جایگاه خانه سینما بسیار محترم است. اما اینکه خانه سینما در شرایط فعلی نقش خود را به درستی و مطابق با انتظارات ایفا میکند، کسانی که بیشتر فضا را رصد میکنند باید قضاوت کنند. مهمترین رسالت صنف و خانهی سینما دیدهبانی است، دیدهبانی با دقت نظر و دقیق نسبت به جزییات و مطالبهی حقوق آحاد سینمایی در راستای منافع کلان سینما. خانه سینما لازم است، این دیدهبانی را مطابق با نیازها و بحرانهایی که سینمای ایران با آن مواجه است، انجام دهد.
برگردیم به فیلمسازیتان. همچنان در آرزوی ساخت فیلمی با موضوع فتح خرمشهر هستید؟
هنوز یکی از ایدههایم هست ولی باید دید چه پیش میآید، ایدهها به شرایط، زمان و مکان خودشان متکی هستند، وقتی به اقتضای زمان و مکان، شرایط فراهم شود، آدم را صدا میزنند.
پس شاید با این حساب الان از آن فاصله گرفتهاید؟
نه وقتی فیلم میسازم، تا زمانی که آن فیلم از من منفک نشود کار دیگری نمیکنم. آرزو دارم فیلمی با حال و هوای فیلم «بر باد رفته» در مورد خرمشهر بسازم.
چرا وقتی نسل شما از سینمای دفاع مقدس فاصله گرفت، باعث شد این نوع سینمایی به اینجا برسد؟
دلیل اینکه سینمای دفاع مقدس به اینجا رسیده است، این نیست که من و امثال من فیلم دفاع مقدس نمیسازیم چون به نظرم سینمایی که بخواهد به نسل متکی باشد، خیلی نمیتواند به حیات طبیعی خودش ادامه بدهد من در عرصهی فیلم سازی به گونهی خاصی از فیلم سازی تعلق ندارم؛ بستگی به نوع تعلق درونی به یک پدیده و ایده آن را میسازم، مانند فیلم «رستاخیز» که بیست سال آرزوی ساختش را داشتم.
به آرزویتان رسیدید؟
بله اقبال بزرگی برایم بود. یکی دیگر از آرزوهایم این است که یک فیلم کودک بسازم، ایدهاش را دارم ولی امکانش در کشور وجود ندارد، به دلیل سرمایهای که نیاز دارد کار بسیار سختی است که در حوزهی کودک و جنگ است.