آدرس پست الکترونيک [email protected]









دوشنبه، 14 مهر ماه 1393 = 06-10 2014

از پدرم هیچ خبری نیست و ناپدید شده است!

میترا پورشجری
6 اکتبر

یک هفته شد که از پدرم هیچ خبری نیست و ناپدید شده است!

پدرم دوشنبه هفته پیش به قصد سفر راهی ارومیه می شود و بستگانمان در ارومیه هرگز او را ملاقات نکردند. در یک تماس چند ثانیه ای می گوید " من رو دستگیر کردند و از کرج تحت تعقیب بودم، به میترا خبر دهید" و دیگر تا همین الان که این متن را مینوسم کوچکترین خبری از سلامتی و محل دستگیری وعلت آن، اطلاعی ندارم!

بستگانم در اورمیه پیگیر شدند و به آنها گفتند در پاسگاهها دنبالشان نگردید و این دستگیری توسط اطلاعات صورت گرفته است.

به آقای ولایتی زنگ زدم، (فردی در نهاد ریاست جمهوری در امور گذرنامه که درطی یکماه آزادی پدرم دایه مهربان تر از مادر شده بود ودر طی بازجویی ها به جای پاسخگویی به درخواست پدرم برای دریافت گذرنامه به وی وعده صدور دفترچه بیمه و انتخاب بیمارستان مورد دلخواه برای درمان بیماری های وی را میداد.) به او گفتم پدرم دستگیر شده است و من جویای علت ان هستم و شما تنها نهادی بودید که پیگیر وضعیت پدرم بودید و لحظه به لحظه دنبالش، او در جواب گفت: پدرت ما را ناامید کرد، ما میخواستیم او را درمان کنیم و به او کمک کنیم ولی او نپذیرفت، پاسپورت او توسط دادگاه توقیف شده بود و اجازه خروج از کشور را ندارد و این تنها کمکی بود که ما میتوانستیم انجام دهیم و او قبول نکرد.

من پاسخ دادم: پدر من از شما تقاضای درمان نکرده بود، و چرا در آخرین ملاقاتش با شما، این مساله را نگفتید که در دادگاهی(!!) پاسپورتش توقیف شده و الان دارید به من می گویید! گفتم من بیش از 3 سال به هر دری زدم تا پدرم درمان شود و هیچ جوابی نگرفتم و حتی دادن داروهای ساده را در درون زندان با آن شرایط جهنمی از وی دریغ کردید، چرا با وجود این عذابها پدرم باید اعتماد می کرد و به درمان بیماری خود پس از اتمام دوران مجکومیت 4 ساله خود و در شرایطی که یک شهروند ازاد است و تحت مسولیت هیچ ارگانی نیست، به این پیشنهاد مشکوک شما تن دهد؟ کدام را باور کند؟

وی گفت در اولین بحث ما با پدرت او گفت برای درمان بیماری ها و دیدن دخترش میخواهد از کشور خارج شود، ما هم سعی کردیم ابتدا او را درمان کنیم و بعد دیدن شما هم که ان شاالله میسر میشد!!

(در اینجا دقیقا منظورش میزبانی از من در اوین بوده است)

حال از اینها که بگذریم، یک هفته شد که در بلاتکلیفی و ندانی مطلق از وضعیت پدرم به سر میبرم، بر فرض محال هم که قصد خروج از کشور را میداشت،(که با زمان بندی دقیق امکانی مبنی بر رسیدن او به مرز نیست و عملا در راه ارومیه دستگیر شده است) چرا باید اینگونه ناپدید شود وامکان اطلاع به خانواده را نداشته باشد؟ چرا ارگانی پاسخگو نیست؟ به چه جرمی باید اینطور بازداشت شود؟

من شدیدا نگران پدرم هستم، او از بیماری های مختلفی رنج میبرد و عملا دستگیری دوباره و شرایط بازداشت تا همین الان هم برای سلامتی اش مضر و خطرناک است و تحمل دوباره آن شرایط طاقت فرسا تهدیدی برای جانش می باشد.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: