پنجشنبه، 13 شهریور ماه 1393 = 04-09 2014بلایی که آخوندها سر زینب آوردندروزنامه اعتماد: تمام محيط را سكوت فرا گرفته است. زينب وسط اتاق نشسته، سرش تا روي زمين خم شده. يك دست فندك، دست ديگر پايپ. متولد 1365 است. سه بچه دارد كه هيچ كدامشان پيش او زندگي نميكنند، بچه اول و دوم فروخته شدند و سومي هنوز چشم انتظار بهزيستي است. زينب يكي از زنان معتاد در كشور است. «زينب 10 ساله كه تو دره زندگي ميكنه اما الان مدتيه كه ازش خبر ندارم با يه مردي زندگي ميكنه» اين شروع حرفهاي نورالدين برادر زينب است كه فكر ميكند در معامله كودكان خواهرش او را دور زدهاند و پول فروش بچهها را مردي كه با او زندگي ميكند به جيب زده است. جاده امامزاده داوود را تا آخر كه بروي به كوچههايي ميرسي كه صدها پله دارد و بايد آنها را آنقدر پايين بيايي تا به دره برسي. اينجا زباله حرف اول را ميزند تا چشم كار ميكند زباله است. از ميان آنها بايد رد شوي تا به يكي از پاتوقها و بعد به خانه زينب برسي. پشهها و مگسها دورت جمع ميشوند. صاحبخانه به شرطي خانه را به زينب و مردي كه با او زندگي ميكند داده كه زينب از آن جا خارج نشود. ساعت حدود سه بعدازظهر است و زينب تازه بيدار شده. تمام اتاق را بوي مواد گرفته و نفس كشيدن بسيار سخت است. يك سماور كوچك و يك دست تشك تمام جهيزيه زينب 28 ساله است. زينب قهر كرده و حرف نميزند. او توسط طرح مادرانه جمعيت امام علي(ع) شناسايي شده و بچه سوم را اين جمعيت دانشجويي فعال در زمينه معضلات اجتماعي به بهزيستي داده است تا فروخته نشود. حالا زينب بو برده و حرف نميزند. يك رود كوچك از ميان درختها دره را به دو بخش تقسيم كرده و راهي ميان اين دو بخش وجود دارد. چوبدار آخر مسير ايستاده و هركسي كه از آن جا ميخواهد رد شود بايد با او هماهنگ شود. حتي نورالدين را هم او صدا زد. زينب يكي از 123 هزار زن معتاد آرمان كه با زينب زندگي ميكند و خيلي دوستش دارد، ضبط ميزند. كار رسمي اين دره سرقت است. زينب نه خودش نه بچههايش شناسنامه ندارند. بچههايي كه پيش او نيستند. خودش هم پول را به بچه ترجيح ميدهد. دروازهغار كه بروي تكليف مشخص است كه بچهها بايد چه كارهايي انجام دهند اما اينجا هيچ چيزي مشخص نيست، ساعتها طور ديگر حركت ميكند. 29 بهمن 1392 نوشتم كه خريد و فروش بچه در دروازهغار از صدهزار تا پنج ميليون تومان بود اما اينجا شايد نرخها فرق كند. نورالدين فكر ميكند كه بچه سوم را زينب فروخته و به او پول نداده است و از هيچ چيز ديگري خبر ندارد. «اين آرمان بچه را 12 ميليون فروخته و همه اين پول رو همون شب تو قمار باخته، اصن به من چه من ميخواستم به خودشون كمك كنم وقتي نميخواد من كاري ندارم.» آمار معتادان زن در كشور در پنج سال گذشته، از 2/ 5 به 3/ 9 درصد رسيده است. معني اين آمار آن است كه 5 سال پيش، از هر 20 معتاد ايراني يكي زن بوده و اكنون تقريبا از هر 11معتاد ايراني، 10نفر مرد و يك نفر زن است. براساس آمار رسمي ستاد مبارزه با موادمخدر كه در بهمن ماه سال 1392 در اختيار رسانهها قرار گرفت، هماكنون يك ميليون و 325هزار معتاد در كشور وجود دارد كه با احتساب 3/9 درصد معتاد زن در اين بين، تعداد زنان معتاد در حال حاضر حدود 123هزار نفر است. اينجا قطب سكوت است، فقط هر چند دقيقه صداي تق فندك ميآيد و پايپي پر از دود ميشود. بوي فاضلاب تندي ميآيد تمام فاضلاب منطقه به داخل دره ريخته ميشود. همين جايي كه پاتوقها وجود دارد. دره از سطح خيابان خيلي پايين تراست و اگركسي حالش بد شود تقريبا محال است كه به راحتي به خيابان و درمانگاه برسد. كل اين منطقه يك درمانگاه بيشتر ندارد. مردمي كه اينجا زندگي ميكنند علاوه بر قوميتهاي ايراني شامل دو رگههاي افغان و ايراني هم هستند كه تعداد زيادي از آنها در اين منطقه حضور دارند. خريد و فروش و به دنيا آوردن بچه يكي از مشاغل پردرآمدشان است. از 40 هزار تومان تا شايد 20 ميليون تومان. پسر پنج، شش سالهيي روي تنه بي رمق درخت بالا و پايين ميپرد. ميخندد و معلوم نيست در فكرش چه چيزي در گذر است و قرار است چه كاري كند. آخرين آمار مربوط به اعتياد زنان را آخرين بار عبدالرضا رحماني فضلي، وزير كشور و دبير كل ستاد مبارزه با مواد مخدر اعلام كرد، وي در اين باره گفت: «نزديك به 6 ميليون ايراني با اعتياد درگير هستند و سهم زنان معتاد بيش از 123 هزار نفر است.» در بخشي ديگر از اين آمار آمده است كه حدود 63 درصد معتادان متاهل هستند كه سهم زنان در اين ماجرا كم نخواهد بود. هر كسي روايت خودش را از خريد و فروش دارد كسي نميداند واقعا بچههاي زينب و خيلي از دختران اين دره چگونه و به چه قيمتي فروخته شده و ميشوند. هر كدامشان با تصور خودشان روايت ميكنند و شايد حتي ندانند چه كسي آنها را خريده است. خود زينب درباره بچههايش گفته بوده كه دومي را 250 هزار تومان فروخته و اولي را نزديك به 40 هزار تومان. اما نورالدين حرفهاي ديگري به ما زد. صداي دعوا ميآيد؛ مردي درشت هيكل كه موبايلش را در يك دست دارد و در دست ديگر مواد است به التماس يكي از معتادان پاتوق اينگونه جواب ميدهد «20 تومن بده تا حسابت صاف بشه بهت يه خورده شيشهام ميدم» مرد از آن سمت التماس ميكند كه «حالا فقط اين بار، خواهش ميكنم، تورو خدا» اما پاسخ همان پاسخ قبلي است. در كنار تمامي حوادثي كه در دره است اينجا كودكان معتاد هر روز بيشتر ميشوند. كودك دوساله، هفت و 13 ساله. پدر خانواده كه ميخواهد مشغول مصرف شود بچهاش را هم بغل ميكند و با هم مواد ميكشند. پديدهيي كه باعث مسموميت شديد ميان كودكان و گاهي اوقات هم ميان نوزادان ميشود. عرشيا نوزاد چهار ماههيي بود كه چند ماه پيش به همين علت فوت شد. شايد تنها تفريح بچهها چه پسر و چه دختر ديدن صحنه مواد كشيدن پدر و مادرشان باشد و البته تفريح بعضي از پدرها آزار و اذيتهاي مختلف بچههاي شان. اينجا كم به دختران آسيب نميرسد. دره به اين كارها معروف است. زينب از زماني كه با آرمان زندگي ميكند كمي آرامتر است. دوري او از نورالدين كمي آرامشش را بيشتر كرده و حالا با خيال راحت در كنار آرمان شيشه ميكشد و بچه هايش شايد در طرف ديگري از شهر زندگي ميكنند. شايد خوب شايد بد. چه فرقي ميكند، اينجا زندگي مكث كرده و حركت نميكند، صبح و شب با همديگر فرقي ندارند، جريان زندگي از داخل شيشه پايپي در گذر است، اين رود كوچك هم حركتي ندارد و گنداب شده است، همان جايي كه بعد از مصرف ميآيند و سرشان را داخل آن ميشورند. رهبر جمهوری اسلامی ایران بار ديگر تاکيد کرد که از نظر او، افزايش جمعيت، «موضوعی مهم» برای اقتدار ملی است ما معنویت شما را بالا میبریم امام خمینی جهت آگاهی امت همیشه در صف انتخابات از سید خندان و پدیده قرن بیستم تا این تحفه جدید روباهه بنفش |