آدرس پست الکترونيک [email protected]









دوشنبه، 3 شهریور ماه 1393 = 25-08 2014

چه رؤیای شیرینی - محمد نوری زاد

اوباما که هیچ، کل صاحب منصبان ژاپن، که همگی استاد پوزشخواهی و استعفا و خودکشی هستند، یا همین اروپایی های قانون مدارِ از خود راضی باید سرشان را از خجالت به زیر برند و آب شوند و در زمین گم شوند. داستان چیست؟ می گویم.

دو تا اتفاق مشابه در دو کشور آمریکا و ایران رخ داد با دو جور رویکرد متفاوت. پلیس آمریکا زد و یک جوان سیاه پوست را کشت و مردم به شورش در آمدند و شهرهای دیگرهم بهم پیوستند و کاری کردند که اوباما رسماً پوزشخواهی کرد آنهم با چه ادبیاتی. در ایران؟ مأموران ورزیده و زبده و رزمی کار و چاقو کشِ شهرداری با پنجه بوکس و ابزاری از این قبیل، یک راننده ی وانت را که روزی اش را از سطل های زباله می جست، زدند و ناکارش کردند و طرف دو روز نکشید که رفت به دیار باقی.

اوباما عمده کاری که کرد، آمد پشت دوربین تلویزیون و عذر خواست و مردم را به آرامش دعوت کرد و دستور پیگیری قضایی داد. این، همه ی کاری بود که اوباما کرد. بیشتر از این در توانش نبود. حالا بیا و ببین در ایران چه ها که نمی کنند این عصاره های اسلام ناب. از رهبر بگویم که منطبق با آموزه های عرفانی و اخلاقیِ اسلام ناب، با پای پیاده و آشفته موی، رفت به درِ خانه ی آن راننده ی وانت و همان دمِ در صورت به زمین چسباند و به اهل خانه ندا در داد: تا رخصت ندهید صورت از خاک بر نمی دارم. عینهو گاندی! زن و بچه ی مرحوم دویدند و شانه های حضرت آقا را گرفتند و بلندش کردند و گفتند: این چه کاری است که شما می کنید؟

حضرت به اشک و آه و استغاثه در آمد که: جدم از جدش از جدش ازجدش همه از رسول خدا نقل کرده اند که: آنچه را برای خود می پسندی برای دیگران نیز بپسند. برعکسش را هم فرموده اند البته. این که: آنچه را که برای خود نمی پسندی برای دیگران نیز مپسند. حضرت آقا اشک از گونه های نازنین سترد و ادامه داد: ما که رهبر مستضعفین جهان هستیم، و شما که از مستضعفانِ زباله کاوِ ایران اسلامی هستید، باید درس باشیم برای اوباما و ژاپنی ها و صغیر و کبیرشرقی و غربی.

حضرت ادامه می دهند: هردوی ما زده ایم و یکی را کشته ایم و باید تلافی کنیم. اوباما که مردی ظاهر ساز و فریبکار و غیرقابل اعتماد است، به همان پوزشخواهی سطحی و دروغین اکتفا کرد اما ما چه؟ ما آمدیم و صورت بر آستان خانه ی مرحومِ مستضعف ساییدیم. بعد که شما ما را از زمین خیزاندید، در کُنجِ حیاطِ خانه، هیزم به تنور انداختیم تا خود شخصاً برای یتیمانِ مرحوم نان بپزیم. شعله ی تنور که بالا گرفت، صورت به شعله های آتش سپردیم و گفتیم: ای علی، بچش آتش این دنیا را که آتش آخرت بسی هولناک تر است. بعدش چه کردیم؟ این جناب لاریجانیِ ورامین دوستِ شترمرغ پرور را دستور فرمودیم عملِ ناگوار بچه های شهرداری را درمتنِ حقوق بشر اسلامیِ ما بگنجاند. قالیباف؟ ای امان از قالیباف که هرچه اصرار می کنیم این سردارِ دکتر خلبان، خونِ بناحق ریخته شده ی مرحومِ شما را به گردن نمی گیرد که نمی گیرد. ضرغامی؟ این ضرغامی هم از بس سرش به کشته های غزه گرم است، فرصت نمی کند سری به سوی کشته ی شما بگرداند.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: