آدينه، 15 فروردین ماه 1393 = 04-04 2014دختر آخوند با بقیه فرق داردبه گزارش بی باک به نقل از فارس، در مهر ماه ۹۲ گفتوگویی با حجتالاسلام علی اکبری یکی از روحانیون حوزه علمیه قم که در مناطق محروم استان بوشهر به امر تبلیغ میپرداخت، انجام دادیم که مشروح آن از اینجا قابل مطالعه است. در ادامه گزیدهای از این گفتوگو را با هم مرور میکنیم: *کار برای خدا باشد، سنگ را هم آب میکند -اعتقاد داریم اگر کاری برای خدا انجام شود، بازخورد آن کار باعث میشود که سنگ هم آب شود، این شیوه در سیره اهل بیت(ع) نیز به دفعات دیده شده است که آن بزرگواران به دیدار دشمنان خود میرفتند و در اثر همین ملاقاتها توانستند این افراد را در زمره محبان اهل بیت(ع) قرار دهند. در یکی از بازدیدهای صورت گرفته به دیدار خانوادهای رفتیم که یکی از اعضایش تصادف کرده بود، این دیدار باعث شد که علاقه بیشتری ایجاد شود، به طوری که اکنون رفت و آمد خانوادگی داریم. *آببازی با کودکان در کنار سواحل خلیج فارس -یک روز بعد از نماز مغرب و عشاء بدون اعلام قبلی گفتیم که فردا قرار است که بچهها را کنار ساحل ببریم، از روستا تا کنار ساحل نزدیک دو کیلومتری فاصله بود، بنابراین بچهها تا آنجایی که توانستند اطلاعرسانی کنند حدود هشت ماشین شدند، این حضور روحانی در کنار ساحل، آب بازی با آنها و حتی ماهیگیری برایشان بسیار دلسچب و شیرین بود، آقای مریزاد (عکاس خبرگزاری فارس) از نزدیک در جریان این ماجرا بودند و در قاب تصویر ثبت کردند، گزارش ایشان باعث شد که در سایتهای محلی انعکاس وسیعی داشته باشد. *ماهی بند انگشتی که حاج آقا صید کرد! -از آنجایی که صیادها در منطقه فعال هستند ماهی بزرگ نصیب ما نمیشود، البته مردم از روی اسکله ماهیهای یک تا دو کیلویی صید میکنند، ما اگر هم موفق به صید ماهی میشدیم، ماهیهای کوچک اندازه کف دست یا بند انگشت نصیب ما میشد، البته اگر همان سه اتوبوس میآمدند فکر کنم چشم ماهی هم به ما نمیرسید چه برسد به گوشت ماهی!(خنده) *دختر آخوند با بقیه فرق دارد -بیشتر موارد همراه من است! گاهی اوقات که بالای منبر میروم از پلههای منبر بالا میآید، این رفت و آمد فاطمه زهرا در چهارمحال بختیاری برای خودش داستانی شده بود، من در حسینیهای که مملو از جمعیت بود مشغول سخنرانی بودم و فاطمه زهرا از منبر بالا میآمد، بار اول گفتم این دختر را بگیرید، کسی آمد او را برداشت و به پشت پرده قسمت بانوان برد، بار دو و سوم این مسأله تکرار شد و من گفتم این دختر آخوند است با بقیه فرق میکند(خنده)، دفعه چهارم یک پیرمرد که از ماجرا خبر نداشت، دست فاطمه زهرا را گرفت و به پشت پرده پرتاب کرد که موجب دلخوری همسرم شد. *حاج آقا بادکنکم ترکیده! -من همیشه عادت دارم در جیبم شکلات، عطر و بادکنک بگذارم تا احیاناً اگر کودکی یا نوگلی را دیدم به او بدهم، یک روز در درب مسجد الغدیر زابل به کودکی بادکنکی دادم و داخل مسجد برای اقامه نماز رفتم، مشغول کارهای ابتدایی نماز بودم و داشتم اقامه را میگفتم که این کودک وارد مسجد شد و بین گریه کردن و گریه نکردن بلند بلند گفت: حاج آقا بادکنکم ترکیده! از آنجایی که میکروفون همراه داشتم صدا در کل مسجد پیچید و مردم حسابی خندیدند |