یکشنبه، 25 اسفند ماه 1392 = 16-03 2014مجیزگویان حرفهای - محمود رفیعکشتار، جنایت علیه بشریت، شکنجه و قتل و ترور در داخل و خارج کشور، گرفتن اعترافات ساختگی از رهبران حزب توده، فرج سرکوهی، سیرجانی، پورزند و اقرارگیری در حسینیه اوین و پخش آن از تلویزیون رژیم، فقط جنایات هشت ساله حکومت احمدی نژاد نیستند! این جنایات از جمله به دوران "بزرگواران، عزیزان دچار حبس خانگی " ، خامنهای، رفسنجانی و خاتمی هم بر میگردد. حیرتآوراست که بعضی از عناصر حقیر و مجیزگو اصرار دارند در هر شرایطی مردم را از دالان جهنم نادانی به عمق دوزخ خرافات مذهبی و سیاسی سوق دهند. *****
محمود رفیع مجیزگویان حرفهای خمینی روز دوازدهم بهمن با کولهباری ازعقده و انبانی از کینه، بدون هیچ احساس انسانی وارد ایران شد. قبل از ورودش اعوان و انصارِ مجیزگویش مردم را به پشت بامها فرستادند تا چهرهاش را در ماه ببینند و آنگاه به پستوی اتاقها روانهشان کردند تا تار مویاش را لای اوراق قرآن بیابند. از همان ابتدا باورهای خُرافی جایگزین معقولات شد. وقتی فرش مجیزگویان به زیر پای خمینی پهن شد، او خشونت و سر کوب و کشتار را آغاز کرد. دستور داد چوبههای دار بر پا دارند و قلمها را بشکنند. مجیزگویان بِه بَه بَه و چَه چَهسرایی نظام مذهبی پرداختند و به تدریج همه مردم را از حقوقشان محردم کردند و زهرا خانم را همراه با چماق به دستان دیگر روانه دانشگاهها کردند. محدودیتهایی برای پخش موسیقی مقررشد، جداسازی زنان از مردان در مدارس و مجامع و مجالس عمومی به مرحله اجرا در آمد، بیش از چهل روزنامه ممنوع الانتشار شدند. موسوی اردبیلی در نمازجمعه اول اسفندماه 1359 هوار کشید: «آنهایی که [برای] مسأله خفقان، عزای آزادی، سانسور مطبوعات و امثال اینها فریادشان بلند است، فریادشان [ دیگر] بلندنخواهد شد؟ شما فکر میکنید آن صد نفر، دویست نفر دست به چماق که یک گوشه را در هم ریخته، او ضررش بیشتراست یا آن تیترهای دُرشت و ریز روزنامهها که برای ما هر روز جَوّ میسازند؟ » دفاع از چماقدار در ارعاب قلم ادامه یافت. میرحسین موسوی سردبیر روزنامه "جمهوری اسلامی" در ششم دیماه 1359 خطاب به چماقداران میگوید: «ازاینکه به شما بگویند چماقدار و انحصارگر نترسید، از خط عدل اسلامی عدول نکنید.» سلسله سرکوب روشنفکران، زنان و اقلیتهای قومی و مذهبی، اعدام، کُشتار دگراندیشان و "تصفیه" افراد از ادارات و کارخانهها، و دانشجویان و استادان از دانشگاهها تبدیل به تصفیه حسابهای (تسویه حساب) شخصی شد. حالا اکبر رفسنجانی، این عنصر نامطلوب، تمام تخم فساد و جنایات سی و پنج ساله نظام را در سبد هشت ساله حکومت و دولت احمدی نژاد میگذارد و میگوید: «...مردم ما چقدر در صحنه هستند. آنها فهمیدند که در این هشت سال برسرشان چه آمده است. هیچ وقت بدبین نبودم. فقط بدبینیام در این هشت سال زیاد شد. دولت خیلی بد عمل میکرد»! بعد از تثبیت حکومت مذهبی در 22 بهمن 1357 همه آزادیها زیر تیغ اوباشان و در اسارت چماقداران و عناصر مجیزگوی شیاد قرار گرفت، به ویژه آزادی اندیشه و بیان اندیشه دگراندیشان و غیرخودی خواندن مخالفان و طرد آنها از مصادر امور. انقلاب که شد، میرحسین موسوی عضوشورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی در مصدر سردبیر اُرگان این حزب یعنی روزنامه "جمهوری اسلامی" قرارگرفت، و در کابینه مهدوی کنی سرپرست وزارت امور خارجه شد. او عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزیرامورخارجه، عضومجمع تشخیص مصلحت نظام اسلامی و مرید و پیرو جنایتکاری چون خمینی و نخست وزیر دولت جنایت پیشهای به ریاستجمهوری خامنهای و رژیم مذهبی او و... بود. هم زمان با صدارتاش، ابوالفضل قاسمی دبیرحزب ایران به حبس ابد محکوم شد، صادق قطب زاده اعدام شد، خسرو قشقایی اعدام شد، حزب توده منحل شد، سلمان رشدی محکوم به اعدام شد، خفقان، خشونت، کشتار و جنایت علیه بشریت ادامه یافت و حقوق بشر در محاق فرو رفت. بیش از 700 تن از کادرهای فدائیان اکثریت بازداشت شدند. در پنجم اردیبهشت 1368 میرحسین موسوی (نه قوه قضائیه) در یک کنفرانس مطبوعاتی از دامنه بازداشتهای وسیع سخن گفت: «تعداد را عجالتاً مطرح نمیکنم و چون ممکن است مورد استفاده دستگاههای اطلاعاتی غرب قرار گیرد. تمام دستگیرشدگان به خیانتهای خود اقرار کرده و در آینده با حضور در برنامههای تلویزیونی، چگونگی فعالیتهای خود را توضیح خواهند داد». آتش به جان شمع فتد کین بنا نهاد! جامعۀ دفاع از حقوق بشر در ایران به شیوههای اقرارگیری و مصاحبههای تلویزیونی و خانههای امنیتی و حبسهای خانگی آشنا است و در تمام این مدت به این روشها اعتراض کرده است. این درست زمانی است که "زهرا" خانم دوم در دانشگاه الزهرا (مدرسه عالی دختران سابق) جا خوش کرده و همسرش در راًس حکومت قرار گرفته بود. در زمینه سرکوب و کشتار و "پاکسازی"ها و حصر خانگی و خانههای امنیتی که علیه مخالفان و دگراندیشان پیش میرفت، نه تنها صدایی از آنان بلند نشد بلکه حتی زمزمه مخالفتی را هم در پروندهشان ندارند. زهره کاظمی اسمش را عوض میکند، میشود "زهرا رهنورد" و مدل لباساش را به لچکی بر سر و توبرهای در دست تغییر میدهد و نیروهای امنیتی و بسیج و سایر گروهها و تشکلهای "کمیتههای انظباتی"در دانشگاه را برای جدا سازی جنسیتی نمیبیند و در مصاحبهای در همان دوران «شکوفایی انقلاب شکوهمند» میگوید: «در قرآن داریم که حجاب از تقوا بهتر است.» عبدالمجید معادیخواه این عنصر بی اخلاق در روزنامه "جمهوری اسلامی" در 31 شهریور1359 نوشت: «یک نامهای آوردند خدمت ایشان (خمینی) از نخست وزیر دولت موقت (بازرگان) نامه با بسمالله شروع نشده بود، انقلاب ایران بدون ذکراسلامی. امام نامه را پاره کردند و فرمودند: "بگوئبد به ایشان، فلانی نامه را پاره کرد. چند بار من به شما بگویم که انقلاب اسلامی است. انقلاب کار نکرد درایران، اسلام کار کرد در ایران "» «زهرا رهنورد» همسرنخست وزیر وقت به تبعیت از معبودش خمینی جلاد میگوید: «دولت موقت بازرگان ضربه سهمگینی به انقلاب اسلامی وارد کرد.به جرأت میتوان گفت، ضربهای که انقلاب نوپای ما با حضور و سیطره دولت موقت خورد آن چنان قوی بود که هنوز هم نتوانسته خود را ترمیم کند». وقتی خمینی، دانشگاه را "مرکزفساد" نامید و دستور داد دانشگاه را تعطیل، استادان و دانشجویان را تصفیه نمایند، "زهرا" خانم همسرنخست وزیر کجا بود و چه میکرد؟ او در یک مصاحبه داشت میگفت: «شریعتی، مطهری و طالقانی مرا جذب خودشان کردند و دیری نگذ شت که "امام"خمینی را شناختم»! شناخت از خمینی بود که در مراسم تولد فاطمه زهرا که از طرف حزب "جمهوری اسلامی" به عنوان "روززن" جا زده شد، گفت: «هر چه از زهرا بگویم از این بزرگ زن اسلام کم است، راه ما زنان، راه زهرا است.» این راه در طی سی و پنج سال گذشته توسط کسانی که در ساختار نظام اسلامی حضور داشتند و یا شریک بودند ادامه داشته و دارد. مهدی کروبی نماینده خمینی و سرپرست بنیاد شهید، نماینده خمینی و سرپرست حجاج، نماینده خمینی در کمیته امداد، نایب رئیس و رئیس مجلس اسلامی، دبیر"روحانیون مبارزتهران" در 11 آذر 1359 با انتقاد از کسانی که به دستگاه قضا اعتراض میکردند، گفت: «مگراعدام خسرودادها وهویداها و نصیریها چه جرمی دارد که الان به قضات حمله میشود؟ مردم تا زمانی که با رهبر هستند پیروزند، این مردم تا وقتی با رهبر هستند شکست ناپذیرند.» او مخالفت با "جمهوری اسلامی" را توطئه علیه"امام" اش خواند. کُرنش در بارگاه "رهبر" به حدی بود که وقتی مجلس خواست قانون مطبوعات را اصلاح نماید (قانونی که سعید مرتضوی به استناد آن و دستور خامنهای بیش از دویست روزنامه و نشریه را بَست و عدهای ازنویسندگان و مدیران این نشریات را به زندان فرستاد) خامنهای در نامهای به مجلس خواستار کنار گذاشتن این طرح شد. مهدی کروبی، طرح اصلاح قانون مطبوعات را از دستورخارج کرد و پس از اعتراض برخی از نمایندگان، به توجیه نامه خامنهای پرداخت و نامه را "حکم حکومتی" دانست و گفت: «این شما هستید که بر اساس وظیفه عمل نکرده و تذکر دادهاید.» تأئید ابن حکم توسط مهدی کروبی (رئیس وقت مجلس اسلامی) نشان داد که او به اختیار "ولی فقیه" اعتقاد دارد یا جُرئت مخالفت با آن را ندارد. رجبعلی مزروعی نماینده مجلس ششم در این زمینه اظهارداشته است: «...قانون اساسی وظایف را به طوردقیق احصاء کرده و خارج کردن طرح اصلاح قانون مطبوعات از دستور مجلس، هم خلاف آییننامه مجلس است و هم با قانون اساسی نمیخواند.» مهدی کروبی رئیس وقت مجلس اسلامی در پاسخ مزروعی گفت: «همه ما و شما همه همدیگر را میشناسبم، آن بساط را برای آذری و اینها راه انداخته بودید که همه هم مرید "امام" بودیم، چه بود؟ این را جواب بدهبد که اینها امر "امام" را چرا اطاعت نکردند؟ آن موقع اعتقاد داشتیم یا نداشتیم؟ جواب بدهید!! ... ببینید! با کسی روبرو هستید که... نه مطیع کسی است، جزخدا و "امام"». این عناصر مطیع اوامر "رهبر" در ساختار نظام مذهبی و سرکوب کشتار، حصر خانگی و خانههای امنیتی از همان اوان نقش داشتند. تکرار مداوم ترجیعبند "مردم" از جانب زمامداران سرکوبگر و واژه "زندانیان" از سوی مجیزگویان حرفهای، بدون توصیفی از مردم و توضیحی از زندانیان، چونان نقل و نبات در نوشتهها و گفتارهای حکومتی و منتقدان مجیزگوی رژیم آورده میشود. مردم ایران اما چماقدار وحزباللهی نیستند. زندانیان فقط همچون فائزه دختر رفسنجانی (که زندان برایش مانند هتل است)، یا رفیقدوست (که از درون زندان ابزار جنگی برای رژیم میخرد)، یا تاجرزاده (که از زندان مرتب تقاضانامهای به یکی از جنایتکاران سرکوبگر مثل موسوی اردبیلی و شمخانی مینویسد) نیستند. حکومت برای بقای خود از واژه"مردم" و وابستگان به سازمانها و گروهها و احزاب و زندانیان وابسته به گرایشهای فکری خودش استفاده میکند. بازداشت، شکنجه، اعدام، ترور، قتل و کشتار و زندانهای امنیتی وخانگی در این سی و پنج سال همواره وجود داشته است. جامعه دفاع از حقوق بشر علیه همه این جنایتها به طور مداوم اعتراض کرده است. امروز نیز وظیفه خود میدانیم از حقوق همه افراد بدون در نظرگرفتن گرایش فکریشان دفاع نمائیم. اما موظفیم حقایق را نیز درباره آنها و زندانیانی و سرکوبشدگانی که صدایشان به هیچ جا نرسید و نمیرسد، بگوییم. اینها کجا بودند وقتی عدهای از روحانیان مخالف رژیم به حصرخانگی محکوم شدند؟ اینها کجا بودند وقتی مریم فیروز17سال و کیانوری هفت سال در خانههای امنیتی و یا حبس خانگی اسیر بودند؟ اینها کجا بودند وقتی عزتالله سحابی محروم از یک زندگی عادی در خانه امنیتی بسر میبرد؟ اینها کجا بودند زمانی که علی اکبرسعیدی سیرجانی در حبس خانگی اسیر شده بود؟ اینها کجا بودند وقتی سیامک پورزند محکوم به زندگی در زندان خانگی شده بود؟ کشتار، جنایت علیه بشریت، شکنجه و قتل و ترور در داخل و خارج کشور، گرفتن اعترافات ساختگی از رهبران حزب توده، فرج سرکوهی، سیرجانی، پورزند و اقرارگیری در حسینیه اوین و پخش آن از تلویزیون رژیم، فقط جنایات هشت ساله حکومت احمدی نژاد نیستند! این جنایات از جمله به دوران "بزرگواران، عزیزان دچار حبس خانگی " ، خامنهای، رفسنجانی و خاتمی هم بر میگردد. حیرتآوراست که این چه حکمتی است که بعضی از عناصر حقیر و مجیزگو اصرار دارند در هر شرایطی مردم را از دالان جهنم نادانی به عمق دوزخ خرافات مذهبی و سیاسی سوق دهند. بیهوده نیست که جمالزاده نویسنده شهیر ایرانی که با روحیات و خلقیات مردم خود به خوبی آشنا بود، زمانی گفت: «ما ایرانیها دو سه هزار سال است که در مدرسۀ مجیزگویی و خوشآمد تحویل دادن، به درجۀ اجتهاد رسیدهایم». |