آدرس پست الکترونيک [email protected]









یکشنبه، 25 اسفند ماه 1392 = 16-03 2014

روز جهانی کلیه؛ بازار كليه ‌فروشان در ایران

روزنامه فرهیختگان: متاسفانه رقمی که از طرف بنیاد امور بیماری‌های خاص به اهدا‌کنندگان پرداخت می‌شود حدود یک میلیون تومان است که این رقم شوخی است و کارایی لازم را ندارد

از چند روز قبل شماره تلفنم را با این مضمون روی چند برگه کاغذ تایپ کرده‌ام تا جلوی در ورودی بیمارستان هاشمی‌نژاد بچسبانم: «28 ساله با گروه خونی o منفی، فروش کلیه با پایین‌ترین قیمت به علت نیاز مالی.» از دو روز قبل «ص» هماهنگی‌های کارها را برایم کرده. او از دلالان قدیمی کلیه است و سعی می‌کند منصفانه‌تر از بقیه با فروشندگان رفتار کند. کاغذها در دستم است و به ورودی شلوغ بیمارستان نگاه می‌کنم. کاغذها را روی در و دیوار می‌چسبانم و گوشه‌ای می‌ایستم. مرد جوانی هم همین کار من را می‌کند، منتها کاغذهایش را روی کاغذهای من می‌چسباند. سعی می‌کنم با قیافه‌ای حق به جانب روبه‌روی او بایستم و به کارش اعتراض کنم. با اخمی جدی نگاهم می‌کند و زیر لب می‌گوید: «گم شو نبینمت...» «ص» جلوی در بیمارستان ایستاده و اشاره می‌کند که بی‌سر و صدا به داخل بیمارستان بروم. سرم را پایین می‌اندازم و گزارش من از بازار دلالان کلیه آغاز می‌شود...

گوشه بیمارستان ایستاده و بی‌حوصله این پا و آن پا می‌کند. جلو می‌روم و «ص» را نشانش می‌دهم و قیمت کلیه‌اش را می‌پرسم. گوشه آستینم را می‌گیرد و از در خارج می‌شویم. جلوی در می‌گوید: «تو رو خدا اسمی از من در گزارشت نیاور. بالاخره توانستم مشتری جور کنم. 45 میلیون تومان می‌دهند و کلیه‌ام را برمی‌دارند...» 34 سال دارد و اهل خرم‌آباد است و در خرم‌آباد مغازه چوب‌بری داشته که آتش می‌گیرد و زندگی‌اش هم به باد می‌رود. تمام الواری که در چوب‌بری داشته مال مردم بوده و او می‌ماند و 300 میلیون بدهی و زن پا به ماهی که از غصه بچه را می‌اندازد. با گوشه کتش عرق صورتش را پاک می‌کند و می‌گوید: «به هر دری زدم، نشد. خانه را فروختم و بخش زیادی از بدهی‌هایم را دادم. اما برای بقیه‌اش کاری نمی‌شد کرد، دیگر حتی پول خریدن نان هم نداشتم. پدرم کمک کرد تا بقیه قرض‌هایم را هم بدهم. حالا دیگر اما چاره‌ای نیست. می‌خواهم یک تاکسی بگیرم و کار کنم. می‌گویند با یک کلیه هم می‌شود زندگی کرد. بخشی از پول را ماشین می‌خرم و با بخش دیگرش هم خانه‌ای اجاره می‌کنم تا زنم را برگردانم، آخر زنم مدتهاست دیگر با من زندگی نمی‌کند...»

چند دقیقه بعد جلوی در ورودی زن میانسالی صدایم می‌کند. می‌گوید من را موقع چسباندن آگهی فروش کلیه دیده و می‌خواهد قیمت را بداند. سریع می‌گویم: «چون نیاز دارم و مادرم بیمارستان است نسبت به بقیه کمتر می‌دهم. 35 میلیون تومان قیمت کلیه من است.» در میان گفت‌وگو برادر خانم هم به جمع ما اضافه می‌شود و می‌خواهد دلیل فروش کلیه‌ام را بداند. سرم را بالا نمی‌آورم و سعی می‌کنم بی‌تفاوت به نظر بیایم. می‌گویم:«خیلی به پول نیاز دارم. من 20 میلیون تومان اول می‌گیرم و 15 میلیون را بعد از اتمام عمل به حسابم بریزید.» مرد اصرار دارد که کلیه‌ام را نفروشم و او قول می‌دهد که اگر واقعا دلیل موجهی برای نیاز مالی‌ام داشته باشد 30 میلیون تومان به من قرض بدهد. مادر این زن و مرد در نوبت جراحی پیوند کلیه قرار دارد و در بهترین حالت ممکن 2 سال دیگر نوبت به او برای پیوند کلیه می‌رسد و برای همین آن‌ها ترجیح می‌دهند کلیه را از بازار آزاد تهیه کنند...»
بازاری که قیمتش را مرگ تعیین می‌کند
اصلا نمی‌شود قیمت مشخصی برای فروش کلیه مشخص کرد. قیمت‌ها از 15 میلیون تا 50 میلیون تومان در نوسان است و چاقوی هر کسی بیشتر ببرد می‌تواند پول بیشتری به جیب بزند. البته ماجرا به میزان وخامت حال بیمار هم بستگی دارد. آنهایی که حال بیمارشان وخیم‌تر است پول بیشتری می‌پردازند تا بتوانند بیمارشان را بیشتر زنده نگه دارند.

حسین قاسمی رئیس انجمن بیماران کلیوی در گفت‌وگو با فرهیختگان درباره وضعیت دلالی کلیه می‌گوید: «در ایران، ما مراکزی دولتی داریم که برای خرید و فروش کلیه فعالیت قانونی می‌کنند و دولت هم نقش حمایتی از اهدا‌کنندگان را دارد و در مقابل اهدای کلیه مبلغی را به آن‌ها می‌دهد. متاسفانه مطابق آماری که وجود دارد سالانه ما پیوند کمی را در اثر مرگ مغزی انجام می‌دهیم، هرچند نگاه‌ها بر پیوند اعضا بسیار تغییر کرده، اما هنوز هم ما دچار سوءتفاهمات افراد هستیم و همین امر باعث می‌شود که پیوند کلیه با مشکلات زیادی روبه‌رو شود.» مراکز تصمیم‌گیری در زمینه پیوند کلیه در کشور افزایش یافته و این امر راه نفوذ دلالان کلیه را افزایش می‌دهد. این دلال‌بازی موجب ترویج خرید و فروش کلیه می‌شود.»

مصطفی قاسمی در ادامه افزود: «باید به دنبال راهکاری برای کم کردن نفوذ دلالان کلیه در کشور بود. چون هر چقدر راه‌های نفوذ آنها بیشتر باشد میزان رسیدن افراد نیازمند به کلیه کمتر خواهد شد. بعد از مرگ مغزی افراد، انجمن خیریه حمایت از بیماران کلیوی بانی پیوند اعضا می‌شود و ما فکر می‌کنیم با نهادینه کردن فرهنگ پیوند اعضا می‌شود راه‌های نفوذ دلالان را کمتر و کمتر کرد.» قاسمی درباره قیمت کلیه در بازار آزاد تصریح کرد: «متاسفانه ما اکنون شرایطی را داریم که در بازار آزاد کلیه حتی به قیمت 50 میلیون هم می‌رسد و از این مبالغ نجومی تنها مبلغی حدود 10 میلیون تومان به دست اهدا‌کننده می‌رسد. این در حالی است که اهدا‌کننده با جان خود بازی می‌کند و تجارت‌گران مرگ سود اصلی را به جیب می‌زنند.»

رئیس انجمن حمایت از بیماران کلیوی درباره نحوه خدمت‌رسانی سازمان بیمه خدمات درمانی به بیماران کلیوی اظهار می‌‌دارد: «متاسفانه ما با کوتاهی سازمان خدمات درمانی در پرداخت هزینه‌های پیوند روبه‌رو هستیم. ماجرا به گونه‌ای است که بیمار با وجود هزینه‌های گزافی که می‌کند، بعدا از انجام عمل پیوند باید 4 ماه صبر کند تا خدمات درمانی هزینه پیوند را به حساب او واریز کند.»
اینجا کوچه کلیه است
از وقتی که شماره تلفنم را برای فروش کلیه به در و دیوار چسبانده‌ام مدام مشتری‌ها زنگ می‌زنند و قیمت کلیه‌ام را می‌خواهند. مسعود هم یکی از آنهاست. قرار می‌شود حضوری یکدیگر را ملاقات کنیم و او با من سر کوچه کلیه قرار می‌گذارد. منظورش از کوچه کلیه کوچه‌ای است که انجمن حمایت از بیماران کلیوی در آن قرار دارد...

از حوالی میدان ولیعصر همه آدرس کوچه کلیه را می‌دانند. مسعود با صورتی زرد و رنگ پریده روبه‌رویم ایستاده. وزنش به زور به 60 کیلو می‌رسد. کیفش را روی زمین می‌گذارد و جرعه آبی که در دست دارد را لاجرعه سر می‌کشد. بعد از سلام و احوالپرسی از وضعیت جسمانی‌ام می‌پرسد و من با اطمینان می‌گویم که شرایط اهدای کلیه را دارا هستم. کمی سر قیمت چانه می‌زنیم و من به زیر 25 میلیون تومان راضی نمی‌شوم. چهره‌اش در هم می‌رود و می‌گوید5 سال است تمام زورش را می‌زند که بتواند کلیه بخرد، اما پولش بیشتر از 18 میلیون نیست و نوبت هم به این زودی‌ها به او نمی‌رسد که بخواهد از طریق قانونی اقدام کند. مسعود می‌گوید: «به خاطر اینکه در کرج مرکز دیالیز به اندازه کافی وجود ندارد مجبورم هفته‌ای 3 روز به تهران بیایم تا دیالیز شوم، بیمه خدمات درمانی هم که هیچ کاری برای ما نمی‌کند و با وجود این شرایط باید خودم را برای مرگ آماده کنم.»

مسعود کیفش را از روی زمین بر می‌دارد و در کمرکش کوچه کلیه گم می‌شود...
بازار کلیه سقف قیمتی ندارد
بازار خرید و فروش کلیه داغ‌داغ است. در این بازار هیچ‌کس دلش برای هیچ‌کس نمی‌سوزد. نه از فروشنده‌ای که از تکه‌ای از بدنش می‌گذرد و آن را برای فروش می‌گذارد باید انتظار تخفیف داشت و نه از خانواده‌ای که دودمانش را به آتش کشیده تا بتواند مبلغی را برای تهیه کلیه تامین کند. فروشندگان بدون هیچ غمی به خریدارانشان نگاه می‌کنند، در جواب عجز و ناله آنها حتی سرشان را هم تکان نمی‌دهند. مرد که روبه‌روی ما ایستاده به التماس‌های زن گوش نمی‌دهد و می‌گوید: «مسخره بازی که نیست خانم! گفتم 25 میلیون یک قران هم کمتر نمی‌دهم...»
حسن امامی‌رضوی، معاون درمان وزارت بهداشت درباره سیاست‌های وزارت بهداشت در زمینه خرید و فروش کلیه به فرهیختگان می‌گوید: «ما تمام هدفمان را در سیاست پیوند کلیه روی این مهم گذاشته‌ایم که پیوند از طریق مرگ مغزی را افزایش دهیم و خوشبختانه به 50 درصد اهدا از طریق مرگ مغزی هم نزدیک شده‌ایم که عدد قابل توجهی است و درصدد هستیم تا این عدد را افزایش دهیم. اما مساله دیگر این است که در بحث پیوند نمی‌شد به صرف پیوند از راه اهدای عضو اکتفا کرد. در بحث پیوند از افراد زنده دولت هدیه‌ای را که برای اهدا در نظر گرفت رقم پایینی بود و ما به دنبال اصلاح این رقم هستیم...»

امامی‌رضوی در ادامه افزود: «متاسفانه رقمی که از طرف بنیاد امور بیماری‌های خاص به اهدا‌کنندگان پرداخت می‌شود حدود یک میلیون تومان است که این رقم شوخی است و کارایی لازم را ندارد. ما باید پیوند از جسد را در بحث اصلی خود قرار دهیم و از طرفی با فرهنگ‌سازی به سمت اهداف انسانی پیوند عضو برویم تا حقوق معنوی را برای افراد در نظر بگیریم. این مساله می‌تواند دست دلالان را کوتاه کند. متاسفانه هر سال با افزایش 20 درصدی تعداد بیماران کلیوی در کشور روبه‌رو هستیم و همین مساله بازار دلالان را داغ‌تر می‌کند. ما در شرایطی قرار داریم که وقتی بحث خرید و فروش کلیه به میان می‌آید مبلغ فروش را اهدا‌کننده تعیین می‌کند. و این مساله باعث می‌شود که هرکس بنا به درصد شرایط اورژانسی بیمارش به هر قیمتی که فروشنده می‌گوید تن بدهد و همین باعث شود که بازار کلیه سقف قیمت مشخصی نداشته باشد.»

موخره
درست در سطور پایانی این گزارش دوباره تلفن همراهم زنگ می‌خورد و کسی قیمت کلیه‌ام را برای فروش می‌خواهد بداند. بدون آنکه فکری بکنم در جوابش می‌گویم: «فروخته شد...».



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: