آدرس پست الکترونيک [email protected]









دوشنبه، 12 اسفند ماه 1392 = 03-03 2014

یک رفتگر: کلیه ‌ام را باید بفروشم تا کور نشوم

نشریه شهروند: او دیگر چشم ندارد. ۱۰ روز دیگر که بیاید، دیگر تا فاصله ۲۰سانتی‌اش را هم نمی‌بیند. چشم راستش هم مثل چشم چپش از دستش می‌رود.

داستان از‌سال ۸۸ شروع شد. وقتی ۷ سال، آن‌قدر خیابان‌های «روانسر» را با آن چشم‌های ضعیفش جارو زد، آن‌قدر زباله جابه‌جا کرد و کوچه‌ها را تمیز، تا دست آخر چشم‌هایش از دستش رفتند. حالا او از جانش برای خودش مایه گذاشته؛ از ۱۰ روز پیش، وقتی دکتر به او گفت اگر تا ۲ هفته دیگر عمل نشود، چشم راستش هم مثل چشم چپش دیگر نمی‌بیند، راه افتاد طرف هرچه بیمارستاني كه می‌شناخت؛ بیمارستان «قدس» «پاوه»، «جوانرود»، «امام رضا» کرمانشاه. رفت تا بگوید دیگر چشم ندارد. بگوید حاضر است یک کلیه‌اش را بدهد تا کاملا نابینا نشود، تا هنوز امیدی باشد برای زندگی، چشمی باشد برای دیدن بزرگ شدن پسر ۹ساله‌اش، «کامران». پزشکان بیمارستان هم گفتند چشم‌های او مبتلا به «ریتسوناتی» شدید است؛ یعنی ضعیفی بیش از حد چشم، نازكي شديد شبكيه. آنها گفتند برو، خبرت می‌کنیم. «صابر بابایی» حالا ۱۰ روزی می‌شود منتظر است تا از بیمارستان برای خرید کلیه خبرش کنند.

خودش می‌گوید ‌سال ۸۱ بود که کار رفتگری را شروع کرد: «از‌سال ۸۱ تا اواخر ‌سال ۸۸ کار می‌کردم. این‌جا شرکت‌های خصوصی و پیمانکاری هستند و زیر نظر شهرداری کار می‌کنند. در چند‌سال اول کارم، ۶۷‌هزار و ۵۰۰ تومان حقوق می‌گرفتم و در‌سال آخر، برای کاری که تقریبا شبانه‌روزی شده بود، ۴۳۰‌هزار تومان.»

«صابر»، رفتگر ۳۴ساله جوانرودی حالا ۴ سالی می‌شود که هم بینایی چشم چپش را از دست داده، هم کارش را. شهرداری و پیمانکارهایش هم از همان موقع که فهمیدند، سوی چشم‌های او دارد کم‌کم می‌رود، دیگر او را نخواستند: «بعد از اخراجم، چندبار رفتم شهرداری ولی پیمانکار به من گفت تو دیگر چشم نداری، به دردمان نمی‌خوری.» برای همین هم بود که همسرش چند وقت قبل از خانه رفت. اگر پیگیری ریش‌سفیدهای محله «قلعه» جوانرود نبود، هنوز هم به خانه برنگشته بود: «بعد از کور شدن چشم راستم، چند بار بینمان مشکل پیش آمد. می‌گفت هم وضع مالی خوبی نداری هم کوری، دیگر خانه‌ات نمی‌مانم. دی‌ماه پارسال بود که رفت خانه پدرش و ۴ماه بعد برگشت. بعد از آن هم چندبار رفته و با وساطت افراد فامیل و مددکار اجتماعی بیمارستان قدس پاوه، به خانه برگشته.» سالار خرمی، مددکار اجتماعی بیمارستان قدس پاوه ۱۰ روز پیش، وقتی پرستارهای بیمارستان به او خبر دادند که مرد ۳۴ساله‌ای آمده کلیه‌اش را بفروشد تا خرج عمل چشمش کند، از ماجرا باخبر شد. خبر را هم او به «شهروند» داد تا شاید فرجی شود: «وقتی من اطلاع پیدا کردم، پرونده پزشکی چشمش را دیدم و متوجه شدم یک چشمش کور شده. او آمده بود تا کلیه‌اش را بفروشد و دکترهای بیمارستان به او گفته بودند اگر امکاناتی برای عمل چشم او داشتند، عملش می‌کردند و یک طوری با قضیه هزینه درمانش کنار می‌آمدند ولی بیمارستان ما امکانات عمل چشم او را ندارد.»

چند روز پیش که اولین پزشک متخصص چشم به جوانرود آمد، این مددکار اجتماعی، صابر را برد تا از آخرین وضع چشم‌هایش باخبر شود. حالا در آخرین برگه معاینه چشم‌های او آمده: «دید چشم راست در حد شمارش انگشت و از فاصله ۲۰سانتی‌متری است. چشم چپ فاقد دید است. چشم راست به‌دلیل نزدیک‌بینی بالا دارای نازکی شدید شبکیه است که باعث کاهش دید بیمار شده. بیمار از لحاظ دید، ازکارافتاده کلی محسوب می‌شود.» دکترها حالا می‌گویند چشم راست صابر ۸۰‌درصد بینایی‌اش را از دست داده است و اگر عمل نشود تا یکی دو هفته دیگر به‌طور کل نابینا می‌شود.

صابر از پیگیری‌هایی می‌گوید که انجام داده و نتیجه‌ای نگرفته: «از بچگی چشم‌هایم ضعیف بود ولی چون وضع مالی خانواده‌ام خوب نبود، چند سال یک‌بار یک عینک برایم می‌خریدند و پیگیری دیگری نمی‌کردیم. بعدها روز به روز چشم‌هایم ضعیف‌تر شد. ‌سال ۸۳ بود که پدرم را جای خودم سر کارم گذاشتم و آمدم تهران، بیمارستان لبافی‌نژاد. آنها هم گفتند وقت نداریم و برو ۲ ماه دیگر بیا. درنهایت معاینه نشدم و آمدم خانه. بعد رفتم بیمارستان امام خمینی کرمانشاه، دکتر معاینه‌ام کرد و گفت چشم راستت را از دست دادی و چشم راستت را هم داری از دست می‌دهی. من هم چون وضع مالی‌ام خوب نبود نتوانستم عمل کنم. چند هفته پیش رفتم بیمارستان اراک، آنها هم گفتند ۱۰ الی ۱۵‌میلیون باید بیاوری برای عمل. من هم تصمیم گرفتم کلیه‌ام را بفروشم تا کور نشوم. اگر کور بشوم، زنم دوباره از خانه می‌رود، من می‌مانم و این بچه، خانه‌ام خراب می‌شود.»
درد چشم‌ها حالا زیاد اذیت می‌کند؛ آن‌قدر که نمی‌گذارد شب‌ها خوابش ببرد. برای همین هم هست که اعصابش به هم ریخته و او را علاوه بر دکترهای چشم، راهی مطب دکترهای اعصاب هم کرده. سالار خرمی، مددکار ارشد اجتماعی بیمارستان قدس پاوه می‌گوید این مشکلات باعث شده تا او بچه‌اش را کتک بزند و این شده مشکلی بر دیگر مشکلات او و خانواده‌اش: «این بچه با این وضع پدر مورد کودک‌آزاری است و ما برای او نگرانیم. در چند روز گذشته من بارها به خانه آنها رفته و وضع زندگی‌شان را از نزدیک دیده‌ام. آنها واقعا وضع خوبی ندارند. علاوه بر وضع جسمانی آقای بابایی، وضع اجتماعی و خانوادگی آنها اصلا خوب نیست و نیازمند رسیدگی هرچه سریع‌تر هستند.»

خانه آنها ۴۰ متر است، در محله «قلعه» جوانرود. یک‌میلیون و ۵۰۰‌هزار تومان پول پیش داده‌اند و ماهی ۱۸۹‌هزار تومان اجاره می‌دهند. «صابر» اما هنوز بیکار است: «بعد از اخراجم از شهرداری، رفتم دنبال گرفتن مستمری ازکارافتادگی. اداره کرمانشاه گفت تو جوانی، برو کار کن و ردم کردند. کمیته امداد، فرمانداری و بهزیستی هم رفتم. مسئولان کمیته امداد هم گفتند جوانی و برو کار کن. گفتند زیر ۴۵ساله‌ها را تحت پوشش قرار نمی‌دهند. بعد اعتراض زدم و من را فرستادند همدان، آن‌جا تاییدم کردند و حالا ماهی ۴۳۰‌هزار تومان مستمری ازکارافتادگی می‌گیرم. با این پول هم اجاره خانه را می‌دهم، هم قسط وام ۷میلیون که در چندسال گذشته گرفته‌ام.»

می‌گوید اعصابش خرد است. فشار زندگی زیاد است و برای همین تا جایی که بتواند خانه نمی‌رود: «خانه که هستم یا با زنم دعوا می‌کنم با بچه‌ام را می‌زنم. خدا هیچ‌کس را دچار کوری و نداری نکند.» ۱۰ روز دیگر که بیاید، «صابر» دیگر چیزی را نخواهد دید. دنیا برایش سیاه می‌شود؛ سیاه‌تر.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: