دوشنبه، 29 مهر ماه 1392 = 21-10 2013زندگانی که دست شان از دنیا کوتاه است - شکوه میرزادگیسخن من اکنون با هزاران تنی است که همین چهار سال پیش دقیقاً به خاطر این زندانیان به خیابان ها ریختند، شکنجه شدند، مورد تجاوز قرار گرفتند و شاهد کشته شدن بسیاری از همراهان شان شدند. من می خواهم به آن ها بگویم: «حداقل به احترام خودتان نسبت به این بی عدالتی که در حق سه زندانی مورد علاقه ی شما می شود اعتراض کنید. آن چه بر آن ها می رود شایعه نیست، واقعیتی است که اکنون یکی از باورمندان به نظام (که خانم کروبی باشد) مستندش کرده است.
زندگانی که دست شان از دنیا کوتاه است امروز صبح، اولین چیزی که از خبرهای مربوط به ایران خواندم نامه ی خانم کروبی بود؛ نامه ای که به شدت دگرگونم کرد. به خصوص که خواندن این نامه درست همزمان است با روزهایی که به پیشباز روز کورش بزرگ می رویم؛ روزی که او منشور مشهورش را اعلام کرد، و در کنار فرامینی شریف و انسانی چون آزادی مذهب، به آزادی زندانیان و کسانی که به بیگاری گرفته شده بودند نیز فرمان داد. نامه ی خانم کروبی به روشنی این دو روش متضاد را بین دو حکومت ایرانی، یکی 2500 سال پیش و یکی امروز به خوبی نشان می دهد و تأثر و تأسف را در هر انسان باورمند به حقوق بشری را برمی انگیزد. من نه اصلاح طلب هستم و نه به کروبی و موسوی رأی داده ام و نه جزو پرسشگران «رأی من کجاست؟» بوده ام و، اصولاً، با حکومتی که قانون اساسی اش با قوانین اعلامیه ی حقوق بشر در تضاد است یک لحظه هم روی موافق نداشته و ندارم و نخواهم داشت. اما نمی توانم، مثل خیلی از طرفداران این حکومت و یا مخالفان آن، آنجا که پای رنج و درد کسی در ميان باشد «خودی و ناخودی» کنم. به خصوص در مورد زندانیان سیاسی. شاید خیلی ها که زندانی کشورهای دیکتاتورزده نبوده اند، ندانند که در این کشورها همیشه زندانی سیاسی و عقیدتی آدم زنده ای است که «دست اش از دنیا کوتاه شده» (درست همان حالتی که مسلمانان در مورد مرده ها می گویند، یعنی دستش از دنیا کوتاه شده اما زنده است و همه ی درک هایش کار می کند) . زندگی زندانی در سرزمین هایی چون سرزمين ما ربطی به دنیای زندگان ندارد. او انواع شکنجه های فیزیکی و روحی را در شرایطی بسیار بد و غیر انسانی متحمل می شود و در نهایت هم یا او را می کشند و یا آنقدر در زندان می ماند که نام و یادش فراموش شود و یا به «غلط کردم» گفتن (در زندان یا در تلویزیون) وادارش می کنند و سپس بیرون اش می اندازند. و تازه، وقتی بیرون می آید، طلبکاری ها و بازخواست و بازجویی بسیاری از مردمان ناآگاه این سرزمین ها از او شروع می شود؛ که «چون "شهید" نشده پس خائن است» و انواع اهانت ها و بی حرمتی ها و رنج ها. زندانی سیاسی، در کشورهای دیکتاتور زده، اگر آدم مشهوری نباشد، یا زودتر کشته می شود و یا وقتی حسابی «حساب اش را رسیدند!» بیرون می افتد با فردایی بدون اجازه ی کار و تحصیل و آرامش. و اگر آدم مشهوری باشد ممکن است دیرتر کشته شود اما بیشتر در زندان می ماند، بخصوص اگر حاضر به «غلط کردم» گفتن نشود. آن وقت به راستی او همان زنده ای است که دست اش از دنیا کوتاه است و تمامی رنج مردن را حس می کند. اکنون خانم زهرا رهنورد، و آقایان کروبی و موسوی 1000 روز است که زنده هایی هستند که دست شان از دنیا کوتاه است. خانم فاطمه کروبی می گوید که همسرش را در جایی بی نور و بدون هوای آزاد نگاهداشته اند، و فرزندان رهنور و موسوی بارها گفته اند که شرایط پدر و مادرشان بسیار بد است. من البته می دانم که، جز اين سه تن، اکنون هزاران هزار زندانی سیاسی و عقیدتی ديگر هم در زندان های ایران، زندگانی بشمار می روند که دست شان از دنیا کوتاه است. و تأسفم از این است که، در همين زمان، رهبران کشورهای غربی نه تنها بدون توجه به این زندانیان، که حتی بدون توجه به مردمان شریف و باورمند به حقوق بشر در سرزمين های خودشان، و بدون توجه به هشدارها و خواست های کوشندگان حقوق بشر، مشغول آنند که، بدون هیچ شرط حقوق بشری، با ایران معامله کنند. من می دانم که اين وظیفه ی هر نویسنده و روزنامه نگاری، به خصوص در خارج از ایران، است که مداوم از این همه زندانی ها سخن بگوید و نگذارد که یاد آنها از یاد مردمان ایران و جهان برود. اما همیشه، در شرایطی خاص، یعنی در شرایطی که وضعیت بد یک یا چند زندانی علنی می شود وظیفه ی هر کسی است که سریع تر از هميشه به آن بپردازد. و من می خواهم، به عنوان یک نویسنده، اکنون از وضعیت بسیار بد سه زندانی 1000 روزه با مردمان سرزمینم سخن بگویم. البته روی سخن من در این جا با کسانی نيست که حاضر نیستند از این زندانیان، به دلیل سال ها همکاری شان با حکومت مردم کش آزادی ستیز، کمترین حمایتی کنند. کاری به کسانی هم که حاضر نیستند «ببخشند» ندارم. هر کسی حق دارد که افراد را، حتی وقتی که محاکمه نشده اند، ببخشد یا نبخشد. در این جا حتی با هزاران تنی سخن نمی گویم که حکومت موسوم به «جمهوری اسلامی» را در کلیت آن قبول ندارند اما به بهانه ی اين پرسش که «رأی من کجاست» به خیابان ها ریختند تا بتوانند خشم خود را نسبت به حکومت نشان دهند، و بتوانند فریاد طلب برآورند که: «جمهوری ایرانی!» یا «نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران!». سخن من اکنون با هزاران تنی است که همین چهار سال پیش دقیقاً به خاطر این زندانیان به خیابان ها ریختند، شکنجه شدند، مورد تجاوز قرار گرفتند و شاهد کشته شدن بسیاری از همراهان شان شدند. من می خواهم به آن ها بگویم: «حداقل به احترام خودتان نسبت به این بی عدالتی که در حق سه زندانی مورد علاقه ی شما می شود اعتراض کنید. آن چه بر آن ها می رود شایعه نیست، واقعیتی است که اکنون یکی از باورمندان به نظام (که خانم کروبی باشد) مستندش کرده است. حتی لازم نیست برای این اعتراض دوباره جان و یا آزادی خود را به خطر انداخت. اما می توان با یک اقدام کوچک احتمال آزادی این زندانیان را بیشتر و بیشتر کرد. پیشنهاد من این است که فقط در دو جمله ی کوتاه خطاب به رهبران همه ی کشورها هشدار دهيد و، مثلاً، بنویسید: «رهبران جهان متمدن! لطفاً به هنگام مذاکره با جمهوری اسلامی، رهنورد و کروبی و موسوی و هزاران زندانی سیاسی ایران را فراموش نکنید».(1) یا به تلفن ها و فکس های وزارت خارجه های دولت های مذاکره کننده با جمهوری اسلامی و دولت های غربی دیگر، از طریق دفتر سازمان ملل، و یا از طریق سفارت خانه هاشان در ایران یک پیام ساده بفرستید مثل: «زندانیان سياسی و عقيدتی ایرانی را فراموش نکنید!» (2) این نوع کارها نه شما را در خطر می اندازد و نه وقتی چندانی از شما می گیرد. اما ثابت می کند که شما انسانی متمدن و متعلق به قرن بیست و یکم هستید. فراموش نکنید که هیچ حکومتی بدون آزاد سازی زندانیان سیاسی و عقیدتی خود نه تنها به آزادی و دموکراسی دست نخواهد یافت، بلکه روی کمترین آرامش و راحت را نيز نخواهد دید. Leaders of the world! When talking to the representatives of Islamic Republic of Iran, please do not forget Rahnavard, Musavi and Karrubi. نوزدهم اکتبر 2013 |