آدرس پست الکترونيک [email protected]









سه شنبه، 23 مهر ماه 1392 = 15-10 2013

چرا لائیسیته یا سکولاریسم ضرورت اجتناب ناپذیر تحقّق دموکراسی ست؟ - محمد حسین صدیق یزدچی

گرایش به لائیسیته یا سکولاریسم و تلاش ایرانیان برای شناخت آن بسیار جوان است. شاید بیش از دو دهه نباشد که آن [لائیسیته] در میان جریانهای سیاسی بازمانده از جنبش های چپ و ملی گرای ایران، و در خارج کشور، به طور جّد محور گذر به نظامی سیاسی دموکرات گشته. اما در داخل کشور، فقدان کامل آزادی و سرکوب سیستماتیک و دامنه دار فکر و اندیشه، گفتگو از ضرورت آنرا در عرصهء عمومی جامعهء ایران بطور کامل ناممکن ساخته. مسلّم آنکه اکثریت ایرانیان از هر قشر و طبقه ای نه تنها شناخت روشنی از مفهوم سکولاریسم یا لائیسیته ندارند بلکه در داخل کشور امکانات نوشتاری : کتاب ، مقاله، مطبوعات، و کلیّهء عوامل صوتی وتصویری (رادیو تلویزیون) برای تماس گسترده، و دیگر ابزار تبلیغی رژیم، مسجد ها امامان جمعه، تریبون های دولتی مصادره شده از سوی عوامل و مسئولان دولتی، استادان دانشگاه ها و معلمان غیره و غیرهء در خدمت ِرژیم، شبانه روز و بی وقفه اندیشه و ذهن مردم ایران را یک جانبه یعنی برعلیه سکولاریسم بمباران می کنند. دشمنان لائیسیته مدام به مردم ایران القأ می کنند که آن یا سکولاریسم در صدد تخریب و باز ستادن دین مردم است.حربه ای که کلیسا هم قبلا از آن بهره برده است. در اینکار [ ضّدیت با سکولاریزم / لائیسیته] ملایان از شیوه ای بهره می جویند که برای مبارزه و سرکوب دیانت بهائی در طول یک قرن ونیم آنرا بکار برده و می بردند. یعنی لجن پراکنی برعلیه این آئین [بهائیت] بدون آنکه هرگز به بهائیان فرصت دهند تا خود به عنوان باورند از دین بهائی سخن گویند. و یا ملایان به عنوان متولیان دین اسلام حاضر به گفتگوی رو در رو و مناظره با بهائیان باشند رژیم اسلامی دقیقا همین شیوه را دربارهء لائیسیته بکار می گیرد. زیرا در هر دو مورد شکست قطعی و بدون تردید، با ملایان و اسلام بنیادان است.

و در خارج کشور انجمن ها و افراد خدمتگذار حکومت ملایان حتی در لباس اپوزان رژیم اینجا و آنجا در کار آلوده کردن فکر و ذهن ایرانیان بر علیه ذهنیت لائیک و دموکراسی عریان هستند. این عوامل با تمام ترفندهای ممکن می کوشند تا راه های گسترش ذهنیت لائیک را در میان ایرانیان از همین دور دستها [ خارج کشور] مسدود کنند یا با طرح نظرات یاوهء مَن درآوردی از مفهوم لائیسیته یا سکولاریسم، به نوعی به تخریب آن بپردازند. بنابراین رژیم ملایان با دو متد یا دو سیاست با لائیسیته / سکولاریسم مبارزه می کند. 1ــ سانسور مطلق فکر و پیشگیری از آگاه شدن مردم با واقعیت لائیسیته 2ــ پراکندن نظرات و تحلیلهای مخّرب نسبت به مفهوم لائیسیته از سوی عوامل فکری اش در بیرون مرزهای ایران. و لجن پراکنی و دروغ پرازی برعلیه ذهنیت یا گرایش لائیک / سکولر در داخل کشور. در سالهای پرهیجانی که بعد از خیزش آزادیخواهی 88 گذشته و می گذرد، بعضی مدعیان فلسفه دانی هم [ در خارج کشور] که خود را اهل فلسفه و غرب شناس و مدرن جلوه میدهند اما در کار مغازله با ملایان حاکم اند و به نحوی به خدمتشان کمر بسته اند، با طرح نظرات کج و کوله در باب سکولاریسم و مثلا نزدیک کردن درکی از لائیسیته با سنت های اسلامی ایرانی ! ! به تخریب آن که هدف رژیم حاکم است، اقدام می کنند.

اما کسی که از دانش لازم و کافی در باب لائیسیته برخوردار باشد، همین عوامل در خدمت حاکمیت ملایان تمام راه های حضور فعال و موثر وی یا افراد مشابه را برای تماسهای گسترده تر با ایرانیان به روی آنان می بندند. طبعا در چنین شرایطی، اندیشه ورزانی جدی و مسئول از کار فکری گسترده حتی در خارج کشور باز می مانند. بنظر می آید که سیاست نرم و غیر خشن و جاری رژیم حاکم در وضعیت فعلی و در مقابله با آزاد اندیشان، سیاست ایزوله کردن و ناکارآمد گرداندن اهل فکر و قلمی ست که در بیداری جّدی و موثّر ایرانیان می توانند نقش داشته باشند ، خاصه کسانی که تفکری جدی و سازنده دارند. عوامل قدرتمند رژیم، هم ملایان و هم نهادهای اصلی سرکوب و هم نیروهای بیرون رانده شده از قدرت مثل اصلاح طلبان، با داشتن پشتوانه های قوی مالی و به خدمت گرفتن امکانات تجمع های خارج کشور مثل برخی انجمن ها یا برخی رسانه های صوتی و تصویری پر بیننده و حتی عرصهء انترنتی، در کار اجرای این سیاست به انزوا کشاندن اندیشه ورزان مسئول و جدی هستند. رژیم حاکم به قوّهء مالی غارت شده از دارائیهای ملت ایران و به یمن خیانت پیشگی و دست به سینه بودن ِمألوف بعضی از به اصطلاح اعل فکر و قلم یا همان روشنفکران، در حال حاضر سیاست ایزوله کردن اندیشه ورزان را به اجرأ رسانده است.

در اینجا این نکته را خیلی روشن به خوانندهء بگویم در جامعه ای که اندیشه ورزان و متفکران اش با بهانه های

گوناگون ِ توام با تنگ نظری های رایج و سود جوئی های حقیرانهء کسان، از تماس آزاد و گسترده با مردم خود محدود شده یا دور می گردند، به یقین مرگ تفکر و اندیشیدن آزاد ِ فارغ ازقیّم های فکر فرا میرسد. چیزی که در چهار دههء گذشتهء عمر نظام حاکم کامل به اجرأ در آمده. جامعه ای که در میان اعضای آن اندیشهء عقلانی رشد نکند فرهنگ و تمدن بتدریج و بی تردید می میرد و آثار آن از میان می خیزد. پدیده ای که از چهار دهه پیش و با حکومت اسلامی در ایران آغازیده. من به عنوان اندیشه ورز، همین مقاله یا نوشتار کوتاه را، مثل دیگر نوشته هایم، فقط برای زنده کردن یا فعال کردن اندیشیدن عقلانی و فقط عقلانی و بازهم عقلانی، ولو در حّد و حدود تابش شمعی می نویسم و نشر می کنم هرچند مخاطبانم به جهت محدودیت تماس، کم باشند. اما دشمنان تفکر آزاد در هر لباسی که هستند بدانند که لائیسیته یا سکولاریسم هم پاشنه آشیل رژیم پیش تاریخ ِشریعت بنیاد ِاسلامی ایران است و هم ویرانگر ساختار سیاسی غیر دموکراتیک دیگری که به احتمال تجهیز شدگان بدانها برای ورود بعدی به صحنهء سیاسی ایران در نوبت ایستاده اند. بی تردید لائیسیته با تمام موانعی که در ایران و بر سر راه دارد در نهایت پیروز خواهد

شد ولو بهای سنگینی برای آن بپردازد. زیرا فردای ایران بی شبه متعلق به نظام انسان بنیاد و لائیک و غیر دینی ست.

اما چندی بعد از استقرار نظام شریعت بنیاد اسلامی در ایران، تمام مبارزات ایدئولوژیک قاطعانه به بن بست میرسد و شکست می خورد و عصر ایدئولوژیها به سر می آید. با شکست جریانهای چپ و ناکارائی شان و وجود ابهام و آشفتگی میان ملی گرایان، تحقق حداقل آزادیها ناممکن می شود. از سوئی سرکوبهای دامنه دار و بی وقفهء تمام جریانهای سیاسی و فکری غیر اسلام سیاسی ایدئولوژیزه که از درون نظام ایدئولوژیک ولایت فقیه پیش تاریخ ِانقلاب 57 بیرون می خَزَد، فروپاشی ایدئولوژیها را از وجهی سرعت می بخشد. که آنهم در کنار و تقریبا همزمان فروپاشی اصلی ترین پایگاه ایدئولوژیها، اتحاد جماهیر شوروی به اجرا در می آید. از اینرو از فردای استقرار رژیم اسلامی به رهبری روح الله خمینی در ایران، گرایش به دموکراسی و حقوق بشر بتدریج در کانون فکر و عمل سیاسی اپوزیسیون خارج کشور و برخی همراهان انقلاب اسلامی مدعی آزادی خواهی می نشیند. از اینجا حرکتی آرام اما مبهم و ناشناخته به کانونی ترین مسئلهء دموکراسی یعنی لائیسیته یا سکولاریسم، در میان ایرانیان می آغازد.

تا همین یک دههء پیش کتاب یا رساله ای در شناخت ذهنیت لائیک / سکولر در زبان فارسی وجود نداشت. اثری را که دو دهه قبل در باب لائیسیته تالیف کرده بودم و موفق به چاپ آن در ایران نشده بودم، مآلا سال 1390 ــ 2011 با عنوان ( « لائیسیته» بنیاد ها و هدفهای آن ) از سوی «انتشارات خاوران» در پاریس نشر شد. این کتاب اگر اشتباه نکنم دومین نوشتار مستقلی ست که در این سوژه به فارسی آنهم در بیرون مرزهای ایران انتشار یافت. طبعا در این یکی دو دهه خاصه بعد از خیزش نافرجام سال88 مقالات و نوشته هائی در عرصهء مجازی و بیرون از ایران در باب سکولاریزم منتشر شده. در تجمعات و تماسهای رودر رو هم مناظرات زیادی در کشورهای غربی (اروپا و امریکا و کانادا) از سوی ایرانیان مدافع لائیسته در شناخت آن برگزار شده و جریان دارد و باید سالیان بدان پرداخت. زیرا مای ایرانی نسبت به تفکرات نوین و اصیل فرهنگ ساز و از جمله همین لائیسیته در مرحلهء کودکی و گامهای نخستین به سر می بریم که بعضا هم گام ها را درست و در جای خود بر نمی داریم. که امیدوارم رنجشی را در پی نداشته باشد که اگر هم داشت حَرَجی نیست زیرا واقعیت است هرچند خوش آیند نباشد.

در این آغاز در خصوص این مفهوم چند یادآوری کوتاه را لازم می بینم. اولا فرانسویان لائیسیته را برای این ذهنیت بکار می برند. وکلمهء سکولاریسم میانهء انگلیسی زبانان تداول دارد و کشورهای انگلیسی زبان. ثانیا میان «لائیسیته» و «سکولاریسم» از بابت مفهوم و معنای فلسفی تفاوتهائی باریک هست که من در این کوتاه نمی توانم به شرح تفصیلی آنها بپردازم اما در کتاب یا تالیف یاد شده توضیحاتی داده ام. در اینجا هم خیلی محدود به چند نکته در تفاوتها اشاره می کنم. و بعد آنکه در این مقالت که می کوشم هرچه ممکن است کوتاه باشد تا خواننده را خسته نکند، قصدم توضیح چند اصل لائیسیته است که به درک و فهم آن برای همگان کمک میکند. پس در این بررسی همه جا کلمهء لائیسیته را بکار میبرم که سکولاریسم را هم عینا تداعی می کند. و باز آنکه عمل یا اجرای لائیسیته را لائیسیزاسیون گویند و از آن ِسکولاریسم را سکولاریزاسون. نکته مهم دیگر آنکه خیلی مختصر بگویم، لائیسیته معادلی در زبان فارسی ندارد جز همان کلمه ی عرفی که اصلا دقیق نیست. در این مورد به یک دلیل اشاره کنم. طبعا در هر زبانی هنگامی کلمه ای ساخته می شود که فکر یا اندیشهء آن وجود داشته باشد. چنین مفهومی در فرهنگ ایرانی شناخته شده نبوده زیرا در فرهنگ مسلط اسلامی، ما عادت به تفکر عقلانی نداریم. و اصلا تا پیدایش دولت نوین از سوی رضاشاه پهلوی در ایران،« دولت» در مفهوم مستقل آن ،گونه ای که از عصر کهن در یونان پیدا می شود، در ایران وجود نداشته تا برای ساختن واژه های قلمرو فلسفه سیاسی هم ضرورتی باشد، واژه هائی که از عصر سیته های یونانی در مغرب زمین و تمدن آن پیدا می شود. در واقع نخستین دشواری ما در تماس و انتقال مفهوم های اندیشه های نوین مغرب زمینی مربوط به جوهرهء زبان فارسی ست که اصالتا دینی ست. سوژه های اسلام را در خود پرورانده و با مفاهیم اسلامی گسترش یافته. و در مقابل در قلمرو تفکر ناب عقلانی به شدت ناتوان برجای مانده. خلاصه زبان فارسی همیشهء عمر تاریخی اش زیر سیطرهء نگرش دینی بوده و هست. اوج این پرداخت ها در شعر عرفانی و زبان تمثیلی و بازهم دینی مولانا و حافظ و دیگران قرنهاست که خود را نشان داده است. در همین عرصهء دینی اگر برای لائیسیته در فارسی معادلی را بجوئیم، کلمهء « ناسوتی » هست که در مقابل « لاهوتی » ست. یعنی دنیوی، این جهانی، در مقابل اخروی. اما کلمهء ناسوتی اصالتا و قوّیا بار دینی / اسلامی دارد و نمی تواند بار معنائی لائیسیته یا سکولاریسم را به فارسی زبان برساند. در نتیجه عین کلمه را، در فارسی البته با درک درست معنی آن، حفظ میکنیم.

وبعد لائیسیته یک فلسفه نیست. یک جهان نگری نیست. یک آئین و مذهب یا مکتب نیست. اما یک «ذهنیت» است. یعنی نحوی نگرش یا بینش است. نوعی پرنسیپ ِِتلقی یا نگاه به مهمترین نهادهای اجتماعی : دولت ، مدرسه ، قانون گذاری و نظام حقوقی است. نگاه یا تلقی ای که بر خودبنیادی یا انسان مداری یا استقلال عقلانی انسان بطور کامل، تکیه می کند. لذا در زبان فرانسه کسانی که روی این سوژه کار می کنند آنرا l’esprit läique «ذهنیت لائیک» یا سکولر می نامند. توجه خواننده را به معنای « خویشتن مداری ِ عقلانی » انسان جلب می کنم که اساس و محور یا تکیه گاه لائیسیته است در هر سه نهاد. ذهنیت لائیک یا سکولر در اداره یا مدیریت یا نظم بخشی بر نهادهای یاد شدهء اجتماعی فقط بر خواست یا ارادهء عقلانی و دنیوی جوی انسان و باز انسان تکیه می کند و هر مبدأ قدرت یا بکار گیری ارادهء قدسی یا ربوبی مثل الله یا خداوند یا نمایندگان زمینی اش را کناری می نهد و کامل و بی گفتگو از آنها می گذرد. دقت کنیم که این کنار نهادن مبدئی ربوبی در کار و بار نهادهای اجتماعی به داشتن یا نداشتن باور یا باورهای دینی مردم هیچ ربطی ندارد. یعنی با اینکار کسی در صدد باز گرفتن دین و مذهب دیگران نیست. لائیسیته یا سکولاریسم به هیچ وجه در صدد غیر دینی کردن جامعه نیست. اتهامی که دین مداران نسبت بدو مدام قرقره می کنند.

مسئلهء مهم دیگر که در شناخت معنا و مفهوم و ضرورت وجود لائیسیته در جهت استقرار دموکراسی در هر جامعه ای بنظر می آید ، آنست که این ذهنیت [ لائیسیته] در قلمرو فلسفه و مشخصا فلسفهء سیاسی و تاریخ آن مورد نظر است. درک روشن موضوع با شناخت برخی مفهوم های اولیه و بنیادی فلسفه های کهن و مدرن پیوسته است. مثل همین کلمهء laïque که از ریشهء یونانی می آید و من به تفصیل در کتابم آنرا توضیح داده ام. بنابراین معرفت یافتن بدان قدری پیچیده است. مستلزم آشنائی با برخی مفهوم های بنیانی فلسفه وعمدتا فلسفهء سیاسی ست. بدست آوردن این دانش برای مغرب زمینیان اصلا دشوار نبوده و نیست. زیرا فلسفه و تمام معارف جدا شده یا همدوش آن مثل همین لائیسیته را در مدرسه می آموزند. لذا لائیسیته در فرهنگ و تمدن مغرب زمین و اندیشه های فلسفی آن پیدا شده و رشد کرده اما متعلق به تمام بشریت است. این مفهوم وابستهء جدا ئی ناپذیر ِ تفکرات فلسفی غرب است درست مثل مفهوم همزاد آن دموکراسی. که برای آن در زبان فارسی کلمهء «آزادی» هست. دیگران یا ملتهای غیر مغرب زمینی برای شناخت «دموکراسی» و «آزادیها» و ضرورتهای اجتناب ناپذیرشان باید فلسفه را بیاموزند. بدون شناخت مبانی فلسفه های، دستکم مدرن، معرفت به دموکراسی ممکن نیست. منتها و از آنجا که ما ایرانیان معمولا شیپور را از سر گشادش می نوازیم، در عرصهء سیاسی خاصه میان نوجویان دینی ایران در باب دموکراسی و هم سکولاریسم هر رتب و یابس یا تحلیل مهمل و بی معنائی رواج تمام دارد. اما همانقدر که شناخت «دموکراسی» برای مردمان دیگر فرهنگها و بیگانه باغرب، امروز اجتناب ناپذیر است، شناخت و پرداختن به لائیسیته هم به همان اعتبار ضروری و گریز و گزیر ناپذیر است.

در تماسهای روبروی این سالها با ایرانیان می بینم که برخی کسان مدام شکوه می کنند که چرا لائیسیته؟ اصلا این کلمه چه می خواهد بگوید؟ و ما را چه به کار لائیسیته؟ و پرسشهائی از این نوع. شاید نخستین شوک ذهنی از ترکیب یا ریخت یا فرم این دو کلمه [ سکولاریسم و لائیسیته ] برای فارسی زبانها می خیزد. اما هرچه هست تا جائیکه دیده و برخورده ام به کسانی که حتی عمری طولانی را در کار و مبارزهء سیاسی با رژیم قبلی و فعلی و در نقش اپوزان دو رژیم گذرانده اند و از چهره های شاخص جریان سیاسی و مبارزاتی مهم واثر گذار ایران بوده اند، اما بعضا می گویند که شناخت روشنی از مسئله ندارند و می پرسند که لائیسیته چه می خواهد؟. از طرفی غالب افراد لائیسیته یا سکولاریسم را به جدائی دین از دولت می شناسند. اما به چگونگی این جدائی و علل آن و چرائی اش وقوف ندارند. یا اینکه مفهوم را خیلی ساده و در چند کلمه در جدائی این دونهاد : یکی عینی، واقعی و محقق در عالم خارج [دولت] و دیگری ذهنی، غیر واقعی و مهمتر تصوّری ذهنی [دین] خلاصه می کنند. که البته لائیسیته فقط این نیست. علت این غفلتها روشن است که آن بی سوادی ست و شرحش مستلزم مجالی دیگر.

از طرفی در همین یکی دو دههء اخیر خاصه بعد از جدائی کسانی و گروه هائی از اسلام بنیادان و همکاران و همدلان خمینی و ملایان از بدنهء رژیم حاکم آنهم در وقایع سالهای اخیر ایران و استقرار ایشان در غرب، این آقایان خواسته و ناخواسته وارد مناظرات لائیسیته شده اند اما نه شناخت روشن و درستی از موضوع دارند و نه البته خود را به آموختن آن نیازمند می بینند. از اینرو نظرات کج و معوج و نادرست بسیاری در باب لائیسیته / سکولاریسم در عرصهء نوشتاری و شفاهی جاری ست. هر از چندی اینجا و آنجا جمعی گرد هم می آیند و از سکولاریسم سخن می گویند و نظر و تفسیر مَن دَرآوردی دلخواه خود را که ربطی به مفهوم ندارد، از آن ارائه میدهند و شنوندگان خود را در سرگمی بیشتری می افکنند. غالب این افراد که در کمپ اصلاح طلبان حکومت اسلامی یا اسلام سیاسی قرار می گیرند، مخالف جدی لائیسیته / سکولاریزم اند و به هیچ وجه آنرا برنمی تابند. در این مخالفت هم حق به جانب ایشان است. زیرا تحقق نظام سیاسی دموکرات / لائیک / سکولر در ایران پایان سلطهء بی چون وچرای تمام اسلام بنیادان حاکم و در حاشیهء آن است. در این واقعیت کوچکترین تردیدی نیست. البته نه به این دلیل که آدمهای لائیک چنین می خواهند یا نمی خواهند. بلکه به این دلیل ساده که دو گرایش و دو بینش متضاد و متعارض منطقا در یک مکان نمی گنجند. زیرا فردی لائیک و آگاه به موضوع دموکراسی و لائیسیته هرگز با فردی اسلام بنیاد در سیاست از هرقماش آن در یک کمپ قرار نداشته و همراه و همسو نیستند. این دو هرگز نمی توانند به تعریف مشترکی از «آزادی» و «دموکراسی» و « حق سیاسی» و حتی تعریف «انسان» و معنای « انسانیت» و ذاتیت او، برسند و در استقرار دموکراسی همگام یکدیگر باشند. در تاریخ برقراری دموکراسی مثلا در فرانسه، می بینیم که هرگز فردی مثل دانتون یا میرابو با فلان کاردینال یا بهمان جوجه کشیش متعلق به کلیسا در یک اردوگاه قرار نگرفتند که بالاتر به سال 1905 و تصویب قانون معروف به «جدائی»، که من در کتاب لائیسیته به تفصیل بدان پرداخته ام، کلیسای کاتولیک با تمام قوای خود به ستیز لائیسیته رفت و انواع سمینارها برعلیه آن برگذار کرد و قطعنامه های توهین آمیز و دروغ پردازی های بیشماری را برعلیه آن [لائیسیته] تدارک دید..

اما برای مای ایرانی نتیجهء دوبارهء همگامی و هم صدائی این دو [ آدمهای لائیک و اسلام بنیادان ] همان ثمری را حاصل می کند که ملت ایران یکبار نتیجه اش را در بهمن 57 تجربه کردند و هنوز به عواقب هولناک و ایران برباده آن مبتلا هستند. این دو حتی در دفاع از منافع ملی ایران. حتی در تعریف منافع ملی. حتی در یافتن عناصر وحدت ملی و حتی های دیگر هم، منطقا همسو نیستند و نمی توانند باشند. و در مواردی رودرروی یکدیگرند. مسئله این نیست که مبارزان ذهنیت لائیک از وحدت با دین بنیادان مسلمان تن می زنند. مسئله ابدا این نیست. مسئله آنجاست که اسلام گرایان برای خود و دیگران چون خود در ایران امتیازی قائل اند زیرا می گویند ایران کشوری است با اکثریتی قاطع مسلمان که این برتری باید در نهاد دولت و مدرسه و نظام حقوقی ملحوظ گردد. حرف و نظری که لائیسیته بنیانا مخالف و معارض آنست. تحلیلی را که بدنبال و فشرده و در حّد مقالت در شناخت روشن و همه فهم در باب لائیسیته می نویسم، چرائی این عدم امکان همسوئی دو جریان را نشان میدهد. به این جهات مصمم شدم کانونی ترین اشتغالات لائیسیته را در حّد مقاله ای بنویسم تا شاید برای بعضی پرسشها پاسخی باشد. قهرا این نوشته تمام امور مربوط به لائیسیته را در برنمی گیرد. اما کتاب یادشدهء من تحقیقی ست نسبتا جامع در این سوژه که امور بسیاری را دربر دارد.

دو اصل «جدائی» ، « بیطرفی»

لائیسیته در ارتباط با نهادهای سیاسی، آموزشی و نظام حقوقی و قانون نهادن یا قانون گذاری با دو اصل: «جدائی» و «بیطرفی» به اجرا در می آید. زمانی که این دو اصل لائیسیته را دقیق و آنگونه که هست و نه آنگونه که دلخواه بعضی هاست، بشناسیم، تقریبا به چگونگی و هدف بنیانی ذهنیت لائیک پی برده ایم. پس هریک از این دو قلمرو را آنگونه که دیگر متفکران صاحب نام لائیسیته می شناسند، توضیح می دهم تا چگونگی پراتیک یا واقعیت یافتن لائیسیته در نهادهای اجتماعی معلوم گردد. و وقتی اصل های «جدائی» و «بیطرفی» را شناختیم به دلایل ضرورت لائیسیته با دموکراسی هم پی میبریم و درک می کنیم که چرا دموکراسی در هر جامعه ای از جمله ایران با ملاکهای لائیک یا ساده تر همان لائیسیته راه خود را باز می کند و بتدریج هویت جدائی ناپذیر رفتارهای ایرانیان میگردد و ایرانیان مسلمان هم به سادگی آنرا می پذیرند. که البته امیدواریم چنین شود. ازجهتی لائیسیته و دموکراسی توامان یکدیگرند. بدون وجود یکی دیگری قابل تحقق نیست. یعنی نمی توان دموکرات بود و لائیک نبود. و لائیک بود ودموکرات نبود. از اینرو دولتی که دموکرات است لزوما و قهرا لائیک است و باالعکس. این امر در دو اقدام جدائی و بیطرفی تحقق مییابد. و چون اینرا دانستیم آنگاه حرف و سخن و تفسیر های من دَرآوردی این و آن به تمام از میان می خیزد.

«جدائی»

دانسته باشیم، چنانکه یاد کردم، لائیسیته / سکولاریسم سه نهاد ساختاری اجتماعی : دولت ، مدرسه ، نظام حقوقی و قانون گذاری را در پوشش خود قرار میدهد. نخستین اصلی که در استقرار این نهادها مورد توجه لائیسیته است، مسئلهء «جدائی» ست. اما جدائی از چه و چرا؟ پاسخ : جدائی از « دین» چونان مجموعه ای از باورها و مناسک قدسی جو و تابوهای آن که اتوریتر بوده و هیچ پرسش یا تغییر یا تردیدی را به حریم خود راه نمی دهد. زیرا ناچیز ترین شّک در دین باور را متلاشی میکند. همچنین جدائی از هرگونه نظام فکری یا آئینی که بر اصولی تعّین یافته و بسته و منجمد و قطعی شکل گرفته باشد. مثل هر نظام ایدئولوژیک.

ابتدا جدائی را در دولت مورد توجه قرار میدهیم و سپس در مدرسه و آنگاه در نظام حقوقی که اگر حجم نوشته اجازه داد اشاراتی می کنم و نفصیل آنرا به نوشته ای دیگر می گذارم. و بعد چرائی این جدائی را توضیح میدهم که شاید برای بسیاری از ایرانیان به خصوص اهل دیانت چرائی این جدائی مشکل اصلی ست که آنرا نمی شناسند یا می شناسند اما نمی خواهند بپذیرند. منتها نقش من در این میان آنست که چرائی جدائی را روشن و بی ابهام و همه فهم توضیح دهم. پذیرفتن یا نه ی آن مشکل شخصی خواننده و شنونده ست.

اول به تعریف دولت توجه می کنیم : « دولت در مفهوم مدرن آن، مجمعی از انسانهاست که در محدودهء جغرافیائی مشخص سازمان مییابد. در عمل دارای قدرتی برتر است. به سیاست گذاریهای جامع در سطح ملی [ سطح ملی همان محدودهء جغرافیائی ست] می پردازد. دولت بالاترین ساختار یا نهاد اجرائی ست. مجری کلیهء قوانینی ست که از سوی قوهء قانون گذاری(پارلمان / مجلس) مقرر می شود. نیز بالاترین مقام ناظر بر اجرای دقیق و برابر و یکسان قوانین میان شهروندان است. بالاترین نهادی اجتماعی ست که حراست و پاسداری از حقوق برابر شهروندان را برعهده دارد. هیچ مرجع قدرت یا اتوریتهء دیگری مثل خداوند یا مبدئی قدسی دیگر یا نمایندهء زمینی آن و از هر خاستگاهی که باشد مافوق دولت مدرن وجود ندارد. لذا دولت اتوریتهء منحصر به فرد در فرمانروائی ست که مشروعیت خود را به نمایندگی از تودهء مردم در محدودهء جغرافیائی خود دریافت می کند.»

اما چرائی « جدائی»

از عهد کهن یونان دو اصطلاح در ساختار سیاسی سیته یونانی محور پرس و جو بوده. « règle » و « siècle ». اولی یعنی قاعده یا قانون و دومی یعنی زمان قدسی یا ربوبی یا همان ازلیّت و ابدّیت. می بینیم که برای درک و شناخت دقیق و معتبر هر سوژهء لائیسیته، و در اینجا مسئله « جدائی» و چرائی آن ناچاریم دلایل تاریخی آنرا ولو خلاصه و فشرده بدانیم. در جامعهء سیویل یا مدنی و دولت آن قلمرو قانون، امور دنیوی انسان است. برای یونانی règle [ که کلمه ای لاتین است] یا قانون به زندگی انسان و نیاز های او پاسخ میدهد. از آغاز پیدایش فرهنگ یونانی و سیته های آن، انسان خود نظم دهندهء زیست زمینی خویش بوده. مقصود من آنست که بگویم در جامعهء سیویل یا مدنی مثل سیتهء یونانی و بعدش، انسان خود قانون گذار بوده و نه خدایان. زیرا «قانون» متعلق به زندگی این جهانی، و مدیریت نیازهای تن یا جسم است. اما « siècle » متعلق به حیطهء قدسیان است و وابستهء زمان ازلی / ابدی یا زمان قدسی و ربوبی و بالاخره زمان خداوند یا خدایان. از اینجا و در عصر مدرن و تمرکز بر ارادهء انسان و نه خداوند، چونان محور قدرت و مشروعیت دولت و بدنبال پی نهادن گرایش لائیک یا سکولر، نظریه پردازان عرصهء سیاسی به تمام اموری که در قلمرو زندگی این جهانی یا حیات جسمانی انسان است، کلمهء بسیار دقیق و گویای « temporel » ( زمان محدود یا گذرا) یعنی زمان آنات گذرا. یا زمان فیزیکی را در مقابل « siècle » قرار داده اند که همان مفهوم جسم یا تن و قلمرو حیات مادی را القأ می کند. خلاصه یعنی از منظر لائیسیته که واقع بین ترین ذهنیت در قلمرو سیاسی است، قانون ناظر بر اموری از انسان است که متعلق به تن است. تن یا جسمی که محدود است. موقتی ست. و ابدی نیست. و اصلا قانون و قاعده در جامعه ای مدنی فقط برای ادارهء امور این جهانی انسانهاست و بس. این قانون هرگز از آسمان به زمین نمی آید. اما آن امور دیگر که در قلمرو siècle یا دینی قرار می گیرد، وجود دارد یا واقعیت دارد یا ندارد، اصلا و ابدا به لائیسیته یا سکولاریزم مربوط نیست و این ذهنیت خود را با اموری اینگونه مشغول نمی کند. قلمرو امور قدسی، وجدان درونی و شخصی هر فرد است.

بدین قرار تفکر واقع نگر و عقل گرای با مداقّه در دو مهم بنیانی برای حل دشواریهای تاریخی نهاد دولت و حریم قدرت آن به دو مهم تاریخی دست مییابد. اول به روشنی و بی ابهام میان دو حیطهء « جسم» و « روح» و به سخنی دقیقتر میان حیات دنیوی انسان و حیات اخروی یا وجه قدسی جوی او با ابتنا بر امور زمانی این جهانی و امور زمانی ابدی، تمایزی روشن برقرار می کند. واینگونه به حل مسئلهء سیتهء زمینی، سیته ای که عرصه لائیسیته یا سکولاریسم است و سیتهء آسمانی که قلمرو ساحت dimention قدسی جوی یا ساده تر «دین» است، جدائی قاطع برقرار می کند و آنگاه با ضابطه های دیگر از تداخل این دو حریم یا دو قلمرو در یکدیگر با وضع قانون انسان نهاده با قاطعیت پیشگیری می کند.

مثالی را می آورم که امیدوارم به فهم مسئله یاری کند. می دانیم که چند سال پیش در فرانسه با وضع قانون در مجلس استفاده از روسری و هر نشان و علامتی که دلالت بر تظاهر به مذهبی یا دیانتی داشته باشد در مدرسه های این کشور ممنوع گردید. در اینجا به این مورد فقط اشاره می کنم. اما اصل حقوقی این ممنوعیّت بر همین تمایز temporel و siècle نهاده شده که بنیان حرکت اندیشهء لائیک و لائیسیزه کردن [ دنیوی گرداندن ] نهاد های سه گانهء یاد شده است. اندیشه ورزان لائیک استدلال کردند که روسری برای دختران یا زنان پوششی ست دینی. یعنی از ملزومات اسلام برای زن است و به هیچ وجه نوعی پوشش معمول نیست. گرچه بعضی از خانم ها در سرما یا عللی مشابه سر خود را برای محفوظ بودن با روسری می پوشانند درست مثل کلاه. اما این پوشش ماهیتا با پوشش حجاب اسلامی کاملا متفاوت است. لذا در مدرسهء لائیک هر پدیده ای که نشانی از امری قدسی و آسمانی داشته و مورد استفادهء دانش آموز یا معلم و کارکنان دیگر قرار گیرد، خدشه دار کردن آزادیها یا لائیسیته است و بالاخره ممنوع. اما چرا خدشه دار کردن آزادیها؟ در بخش مدرسهء لائیک دلایل را روشن و همه فهم توضیح میدهم.

اما نکته ای را در تفاوت دو اصطلاح بگویم : سکولاریسم بر تمایز règle با siècle انگشت می نهد. یعنی امور زمانی را از امور ازلی ابدی جدا می کند و لائیسیته بر تمایز میان laïcs لائیکها (مردم عادی غیر روحانی) و clercs روحانیان (ملایان) تاکید می کند. که تقریبا همان معنای سکولاریسم را القا می کند. اما تفصیل هریک را در کتابم شرح کرده ام. نکتهء مهم دیگر آنکه کلمهء séculier که از ریشهء لاتینی ست و در زبان یونانی aiôn گفته می شود به معنی دوره ای یا پاره ای از زمان است. ضمنا به معنی عالم است. همین عالم. همین عالم مادی و محسوس پیشرو نسبت به عالم آینده یا آخرت. پس سکولاریسم به اموری می پردازد که مربوط به زندگی این جهانی و عالم مادی ست. تصور می کنم معنی دقیق هردو کلمه بطور روشن برای خواننده معلوم شده باشد.

حال به حّل مسئلهء اصلی یعنی چرائی «جدائی» میرسیم. اینکه دولت مکلف و متعهّد امور این جهانی شهروندان است. و هیچ نقش فراتری را برعهده ندارد. دولت نمی تواند در امور فرازمانی و ربوبی انسانها کوچک ترین نقشی داشته باشد. زیرا امور اعتقادی یا دینی، حال اسلام باشد مسیحیت باشد، یهودی باشد و غیره، اموری شخصی و خصوصی ست و فراتر از اشتغالات عمومی و دنیوی می باشد. اشتغالاتی که ورود دولت در آنها نقش ساختاری وی را مخدوش میسازد. هر دخالتی در این حریم خصوصی از سوی دولت فراقانونی بوده و به نقش نهادینهء او لطمه میزند. دولت هیچ حقی در اظهار نظر و ارزش گذاری در باب اعتقادات دینی شهروندان و هر باور دیگری به هیچ وجه و بهانه ای دارا نیست. هر دخالتی اینگونه خدشه دار ساختن امر« جدائی» است. و بعد آنکه دخالت احتمالی دولت در امور اعتقادی با نقش متولیان دین [ در اسلام ملایان] می آمیزد. وباالعکس دخالت ملایان یا روحانیان در امور دولت، هم کار و بار آنان را آشفته میکند و هم دولت را دچار سرگردانی می سازد. چیزی که چهار دهه است در ایران به اجرا درآمده و شیرازهء زندگی اجتماعی مردم را از هم گسیخته است. مملکت را در مقابل تهدیدهای جدی قرار داده.

اما بیطرفی

نخستین مسئله در ساختار دولت، چنانکه توضیح دادم، نقش مدیرّیت جامعه و نظارت بر قانون و اجرای آن است. قانونی که فقط و فقط امور عمومی مردم یک جامعه را تنظیم می کند و وارد قلمرو خصوصی انسانها نمی شود. لذا نحوی ارتباط گسست ناپذیر میان دولت و قوهء قانون گذاری هست که در گفتگو از نهاد قانون گذاری و نظام حقوقی بدان می پردازم. اما دولت لائیک بیطرف است اما بی طرف نسبت به چه چیزی و چه اموری؟ بی طرف نسبت به تمام اعتقادات، باورهای فلسفی، سیاسی، و البته دینی. در نظام سیاسی لائیک دولت هیچ دین مشخصی ندارد. مدافع هیچ دیانتی نیست. چنانکه گفتم خصلت ذاتی دولت در هر جامعه ای و با هر اکثریتی از هر دینی، بیطرفی محض است نسبت به تمام ادیان و تمام افکار و اندیشه ها و گرایشهای فکری سیاسی و غیره. دولت بنا بر ماهیت ساختاری خود هرگز نمی تواند در امور خصوصی شهروندان، که نوعی از آنها اعتقادات دینی ست، در مقام داور عمل کند و از مردم بخواهد که چه اعتقادی داشته باشند یا نداشته باشند. باید آگاه بود که همهء انسانها در تمام اجتماعات پراکنده در کرهء خاکی و از هر نژاد و قومیتی با هر سابقهء تاریخی و خلاصه از هر ملیتی از خصوصیات عام مشترکی برخوردارند. از جمله آنکه اعتقادات دینی و غیر دینی افراد در حیطهء خصوصی جای دارد و دولت حق ورود و دخالت در آنرا ندارد. این اصلی ست مسلم و قرار یافته در ذات انسان و پیوستهء آزادیهای اولیهء او که لائیسیته هم اصول خود را از ذاتیت آزاد انسان می گیرد..

دولت به جهت ماهیت بیطرفی یا نقش بیطرفی اش، دین دولتی ندارد و نمی تواند داشته باشد. هر وضع گیری نسبت به اعتقادات دینی و عقیدتی از سوی دولت و برتری بخشیدن یک دین بر دینهای دیگر ولو آن دین، دین اکثریت مردم یک کشور باشد. مثل اسلام در ایران، اما مآلا این دخالت هویت بنیانی دولت را مخدوش میسازد. نگاه دولت لائیک / دموکرات در فردای ایران نسبت به مسلمانان که فرضا بیش از 90درصد جمعیت ایران است یا باشد و مثلا پیروان دین بهائی 5 در صد جمعیت یا بیشتر ، کاملا یکسان خواهد بود. به سخنی دولت با باورهای مردم کاری ندارد و نسبت بدانها خنثی یا بیطرف است. اگر دخالتی اینگونه پیدا شود، چیزی که در چهار دهه در ایران به اجرأ درآمده، در اینصورت حقوق اولیه و برابر شهروندان یا ملت مورد تجاوز آشکار دولت دین مدار قرار می گیرد و طبعا آزادیها از میان می خیزد. زیرا وقتی دولت، دینی را نسبت به ادیان دیگر در حراست یا قداست خود گرفت ناچار از آنست که از باورمندان آن در مقابل ادیان دیگر و پیروان آنها دفاع کند. با این عمل خیلی ساده به برتری جمعی بر دیگر جمع ها و گرایشهای عقیدتی اقدام میکند. در حالیکه دولت مجری سیا ست هائی ست که منافع عمومی را بطور یکسان در نظر می آورد. نتیجهء چنین اقدامی تخریب آشکار برابری حقوقی شهروندان است. بنابراین لائیسیته در قانون اساسی خود بر دو اصل خدشه ناپذیر روشن و بی ابهام انگشت مینهد : «آزادی» و« برابری» تمام شهروندان در برابر قانون و بهره مندی از حقوق شهروندی. و اینکه مقامات قانونی به همهء شهروندان بطور یکسان می نگرند. دو اصلی که مبانی حاکمیتی دموکرات را تشکیل میدهد. و اینکه نهاد دولت در نخستین و اساسی ترین نقش و وظیفهء خود مکلف به تامین و حراست از آزادی و برابری شهروندان و دسترسی آنان به تمام حقوق قانونی شان است.

با مثالی مسئله را دقیقتر می کنم. می دانیم که جمهوری فرانسه لائیک و دموکراتیک است. نوعا رئیس جمهور از طریق رای عمومی و نامزدی نامزدهای احزاب راست و چپ و غیره انتخاب می شود. طبعا میان گرایش سیاسی حزبی دست راستی مثل UMP و حزبی چپی مثل حزب سوسیالیست تفاوتهائی در نگاه سیاسی و برنامه هایش وجود دارد. گرچه رئیس جمهور منتخب و دولتش مجری برنامه های اعلان شده در مبارزات انتخابی ست. اما همین رئیس جمهور راست یا چپ یا میانه بعد از انتخاب، رئیس جمهور تمام مردم فرانسه و با گرایشهای سیاسی، عقیدتی متفاوت است. او مکلف است تا از حقوق قانونی کلیهء مردم فرانسه از جمله باورهایشان حراست کند. زیرا رئیس جمهور نگهبان قانون اساسی ست که دموکراتیک و لائیک است. پس این رئیس جمهور مادام که در پست ریاست جمهوری انجام وظیفه می کند حق ندارد فقط مدافع ایده های سیاسی خود باشد. به سخنی در مقام خود به عنوان رئیس دولت و بالاترین مقام آن نسبت به تمام گرایشهای فکری، عقیدتی، دینی، سیاسی و غیره کاملا و باید بیطرف باشد که البته هست. رئیس جمهور به عنوان و در جایگاه رئیس جمهور در فرانسه حق بزرگداشت یا برقراری نحوی ارتباط با مقامات و سلسه مراتب دینی را ندارد. او حق ندارد به عنوان رئیس جمهور با پاپ رهبر کاتولیکهای جهان روابط سیاسی برقرار کند. یا درباب مذهب و اعتقادات مردم فرانسه برله یاعلیه، موافق یا مخالف، سخنی بگوید. این یعنی بیطرفی کامل. اما رئیس جمهور با عنوان شهروند معمولی فرانسه و نه مقام ارشد دولت، حق دارد از مذهب سخن بگوید یا از باورهای دینی که بدان معتقد است دفاع کند. اما فقط با عنوان یا تیتر فرانسوی معمولی و نه رئیس جمهور مسئول.

این یعنی بیطرفی دولت. گرچه و چنانکه اشاره کردم، دولت رئیس جمهور و با یاری اکثریت نمایندگان مجلسی که منتخب مردم اند، طبعا سیاستهای اعلان شدهء رئیس جمهور را به اجرأ درمی آورند. مگر آنکه اکثریت مجلس و قهرا دولت بَرآمده از آن در اختیار حزب و گرایش دیگری باشد. که در این صورت رئیس جمهور تابع رای مردم است و ناچار است و باید به همزیستی با مجلس نمایندگان و دولت منتخب آن که قهرا رقیب اوست به پردازد و منافع عمومی و خواست اکثریت را تبعیت کند. در نظام سیاسی لائیک / دموکرات فقط یک مرجع قدرت و یک مرجع نظر وجود دارد و آن رأی آزاد، برخواسته از اندیشهء عقلانی یا خرد جوی تودهء مردم است و همین. واین است معنی روشن جمهوری لائیک و دموکراتیک. اما یکی از نقطه های مبهم دموکراسی رای «مردم» است. مردمی که نظرشان مبنای مشروعیت نهاد دولت مدرن است و پایهء دموکراسی. اما آیا هر رای ای؟ یا رای عمومی لزوما خصلتهائی دارد؟ این پرسش بزرگترین گرفتاری جوامع مسلمان و مردم فاقد تربیت سیاسی و شناخت دموکراسی ربط دارد. طبعا این مسئلهء گرانسنگ گرفتاری مای ایرانی هم هست. بهر حال تحقق لائیسیته یا نظام سیاسی سکولر در گرو این رای عمومی ست. از اینرو در نوشتهء بعدی روی نهادهای مدرسه و نظام حقوقی در لائیسیته به این مسئله، رأی عمومی و شرایط آن می پردازم.

به این ملاحظات بقای هویت دموکراتیک و عادلانهء دولت مستلزم کامل بیطرفی او نسبت به تمام افکار و اندیشه ها و اعتقادات است که ماهیتا یا ذاتا متنوع بوده و خصوصی ست. نکتهء پایانی در این باب آنکه این بیطرفی دوجانبه است. یعنی هم دولت از دخالت در امور خصوصی شهروندان و باورهایشان قاطعانه خوداری می کند و بدور است. و هم نهاد یا نهادهای عقیدتی و دینی مثل کلیسا یا مجمع روحانیان شیعی ( ملایان) در تمام سلسله مراتب شان از دخالت و اظهار نظر و به سخنی اِعمال نظر در حیطهء عمومی یا دولت و مدرسه و نظام حقوقی قانونا برکنارند. زیرا دخالت دین و مذهبی خاص در کار عمومی دولت که قلمرو همگان است، همگانی که از دین ها و اعتقادات متنوعی برخوردارند، قهرا کار اجرائی دولت و نقش بیطرف او را خدشه دار می سازد. از اینرو بیطرفی دو وجهی ست.

من تا اینجا کوشیدم در یک مقدمه و دو تحلیل نسبتا کوتاه دو اصل بنیانی لائیسیته : جدائی و بیطرفی و الزامات منطقی آنرا در نهاد دولت برای خواننده شرح کنم. به دلیل طولانی شدن مقاله مسئلهء جدائی و بیطرفی و لزوم این دو را در دو نهاد مدرسه و نظام حقوقی و قانون گذاری به نوشته ای دیگر وا می گذارم.

mail : [email protected]



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: