پنجشنبه، 4 مهر ماه 1392 = 26-09 2013آیا"اوباما" این بار هم با"اونا" خواهد بود؟ - شاهین فاطمیچهارسال پیش جوانان ازهمه جا نا امیدشده ایران، در خیابانهای تهران، در حالی که با باران گلوله ویورش چاقوکش های رژیم دست وپنجه نرم می کردند، فریاد می کشیدند: "اوباما،اوباما، یا بااونا یا باما." جوانان ایران نیز همانند بسیاری دیگر از مردم دنیا، در تصورات خود به اوباما به عنوان مبشر آزادی ودمکراسی دلبسته بودند. آنباربرای جوانان ایرانی پاسخ این سوال عملا با بی اعتنائی رئیس جمهور داده شد. آیا این بارهم در واشنگتن ونیویورک یک باردیگرآینده وسرنوشت یک نسل دیگرازمردم ایران فدای منافع ومصالح شرکت های بزرگ نفتی وجیره خواران آنها خواهد شد؟ متفکر ودانشمند بزرگ،آلبرت انیشتاین، گفته است "ازعلائم جنون ویا حماقت، تکرار یک اشتباه وهربارانتظار نتیجه متفاوت داشتن است." داستان مذاکرات میان جمهوری اسلامی و غرب، به ویژه آمریکا،مصداق واقعی این سخن است. با سفر روحانی به آمریکا به بهانه شرکت در مراسم گشایش شصت وهشتمین مجمع عمومی سازمان ملل بازهم بازار گمانزنی ها در باره انجام دور دیگری از مذاکرات بی حاصل میان تهران وقدرت های بزرک آغاز شده است بدون آنکه کسی جویای دلائل شکست های پیاپی این سلسله مذاکرات درگذشته باشد. شانس موفقیت این دور نیزبیش ازادوار گذشته نخواهد بود. ظاهراً اشکال اساسی در عدم شناخت طرفین از جهانبینی یکدیگر است. در طی سی وپنج سال گذشته در مورد هر یک از حوادث و رویدادها، این تناقض آشکارتر جلوهگر شده است. پرزیدنت اوباما هنوزگمان میبرد که اگرجمهوری اسلامی سود و زیان سرپیچی از مقررات بینالمللی را بسنجدو از زیان تحریم ها مطلع گردد تغییر مسیر خواهد داد و راه کنار آمدن با جامعۀ بینالمللی را انتخاب خواهد کرد.این چنین برداشتی از یک حکومت، در شرایط معمولی برداشتی منطقی است زیرا اگر حکومت جز این کند مورد سؤال شهروندان خود قرار خواهد گرفت و چندان در قدرت باقی نخواهد ماند. متاسفانه پرزیدنت اوباما ودیگر رهبران کشورهای غربی با سوابق تجربی، علمی و سیاسی خود فرض را بر این مبنا قرارمیدهند که در درجه نخست، جمهوری اسلامی حکومتی است معقول (یه معنای راسیونال) واهل منطق که میتواند سود و زیان خود را بسنجد ودر تعیین اولویت های سیاست خارجی، منافع ملی ایران معیار سنجش این حکومت است. در هردوی این موارد تجربه نشان داده است که این چنین نیست. جمهوری اسلامی نه عاقل است ونه اهل منطق. این حکومت هرگز در هیچ یک از موارد برخورد با غرب و یا دیگر کشورها،از خود چنین عکسالعملی نشان نداده است. مثلاً در مورد گروگانهای امریکائی که آقای اوباما در نطق اخیر خود در مجمع عمومی سازمان ملل به آن اشاره کرد، صرفنظر از اینکه نفس گروگانگیری از نخستین ساعات و دقایق، عملی بود در جهت خلاف منافع ملی ایران و عقل سالم حکم میکرد که هرچه زودتر باید به غائله خاتمه داد، جمهوری اسلامی از تمام فرصتهایی که داشت غفلت ورزید و به خاطر عدم قدرت تصمیمگیری، با بیاعتنائی به موازین و قوانین بینالمللی، و از همه مهمتر احترام نگذاشتن به منافع ملی ایران، آنقدر این مسأله را، به قول خامنه ای، کش دادتاسرانجام مجبور شد در بدترین شرایط، پس از شکست کارتر و از بیم تهدید و تحت تأثیر اولتیماتوم پرزیدنت رونالد ریگان، تسلیم شود. این ندانمکاری جمهوری اسلامی بود که آن ماجرا را به آن صورت و برخلاف منافع ملت ایران و حتی خود رژیم پایان بخشید. تکرارجام زهراین بار با "نرمش!" باز هم به عنوان نمونه دیگری ازشکست این نوع دیپلماسی که باید آن را دیپلماسی حماقت نامید در مورد جنگ ایران و عراق اتفاق افتاد. جنگی که نمیبایست شروع میشد و بسیار زودتر از آنچه انجام گرفت میبایستی به پایان میرسید، آنقدر به درازا کشید که بعد از صدور قطعنامه شورای امنیت، جمهوری اسلامی ناچار شد با شرایط بسیار دردناک فرمان آتشبس شورای امنیت سازمان ملل را بپذیرد و به قول آقای خمینی جام زهر را سر کشد. این جام زهر دیر هنگام گفتنش برای رژیم آسان بود اما برای ملت ایران هزاران کشته وصدها میلیارد دلار خسارت به جا گذاشت. پس از آزادسازی خرمشهر اگر جنگ خاتمه یافته بود کشورهای عربی حامی صدام حاضر بودند غرامت بپردازند اما سوء سیاست نظام باعث شد حتی پس از شکست صدام و زمانی که کویت و دیگر مدعیان وی، همگی توانستند غرامت تجاوزهای صدام حسین را باز ستانند، کوچکترین قدمی در جهت حفظ منافع ایران برداشته نشد و حالا دیگر صحبتی هم در این مورد نمیشود. شاید در پشت پرده بودهاند کسانی که این غرامت را شخصاً وصول کرده باشند اما این احتمالی است که واقعیت آن را امروز نمیتوان ارزیابی کرد و مسلماً روزی که همۀ اسناد و مدارک علنی شود، شاید بتوان دریافت که چرا جمهوری اسلامی هرگز صحبت از غرامت نمیکند و نکرده است. در حالی که همه کس میدانست در این جنگ عراق میبایست غرامت بپردازد. آنچه مسلم است با طولانی شدن جنگ، حاکمان جمهوری اسلامی آنچنان قافیه را باختند که با کمال خفت مجبور شدند زیر فشار حملات متقابل، سنگرها را رها کرده و به داخل مرزهای ایران مشعشعانه عقبنشینی کنند. امروز هم ما با چنین وضعی رو به رو هستیم. شکی نیست که جمهوری اسلامی ناچار خواهد شد یکبار دیگر با خفت تمام تسلیم شود. اما زمانی آنها به قطعنامهها و فشار کشورهای خارجی گردن خواهند نهاد که تمام گزینههای قابل قبول را از دست داده باشند و بار دیگر گزینشی جز تسلیم و رضا برایشان باقی نمانده باشد. اشتباه پرزیدنت اوباما دقیقاً در همین مورد است. او نمیداند که در برابرش انسانهای عاقل و مدبری وجود ندارند و در عین حال آنها علاقهای هم به منافع ملی کشور خودشان نشان ندادهاند. از سوی دیگر عدم آشنایی و کمبود دانش سیاسی سرکردگان رژیم بر مشکلات این رابطه بسیار افزوده است. عدم تفاهم دو جانبه که غربیها در مورد شناخت این رژیم از خود نشان داده و میدهند و عدم توانایی جمهوری اسلامی از درک خطری که کشور ما با آن مواجه است امکان دارد با فاجعۀ عظیمی منطقه را دست به گریبان کند. مسلماً امروز دیگر بیش از دو راه برای جمهوری اسلامی باقی نمانده است یا باید همانند دفعات پیش و بعد از آنکه همۀ امکانات مثبت را از دست داد در مقابل حریف تسلیم شود و یا ایران و ملت بیگناه آن را دستخوش حمله بیگانگان کرده و کشور را به خاک و خون بکشد. پیروی از این سیاست کور و خطرناک از آنرو برای جمهوری اسلامی قابل قبول است که آنها از درک وخامت اوضاع ناتوان هستند. تا امروز خیال میکردند که روسیه یا چین در کنار آنها باقی خواهند ماند، چون هرگز از عمق وابستگی اقتصادی و سیاسی این دو کشور به غرب و به ویژه به آمریکا ارزیابی صحیحی نداشته و ندارند. شاید اشتباه پرزیدنت اوباما از نظر نتیجه چندان با اشتباهات جمهوری اسلامی متفاوت نباشد. چگونه است که کشوری مانند ایالات متحده آمریکا، که از بهترین متخصصان در رشتههای گوناگون میتواند بهرهمند شود، هنوز بعد از سی سال شناخت درستی از ماهیت جمهوری اسلامی ندارد؟ نمیشود باور کرد که آقای اوباما هنوز هم این خیال را در سر میپروراند که با یک رژیم و رهبرانی معقول به معنای کلمه «راسیونال » سر و کار دارد که سود و زیان خود را میفهمند و سود و زیانشان بر مبنای عقل و درایت محاسبه میشود. شاید برای غربیها، و به ویژه آمریکائیها که در بسیاری موارد عدم شناخت خود را از فرهنگ های دیگر نشان دادهاند، مشکل باشد که در کوتاه مدت رفتار غیرمنطقی طرف را در محاسبات سیاسی خود منظور کنند. اما پس از سی وپنج سال گفت و گوی محرمانه و کشمکش آشکار با این رژیم، آیا آن تجربه کافی را هنوز بدست نیاوردهاند؟ یک امکان دیگر این است که آمریکائیها دقیقاً ماهیت رژیم جمهوری اسلامی را میشناسند اما این نوع گفتار و رفتار را برای استفاده دیگر کشورها و افکار عمومی مطرح میکنند. اگر چنین باشد باز هم نتیجهای که به دست خواهد آمد متفاوت نخواهد بود. مذاکره باعوامل رژیم غیردمکراتیک مردود است مسأله هستهای و دیگر مسائل مربوط به ایران آن زمان حل خواهد شد که حکومت ایران توسط ملت ایران تعیین شود وملت ایران حق اظهار نظرآزادانه داشته باشد. مذاکره با رژیمی که با ملت خود در حال جنگ است، فاقد هرگونه مشروعیت وارزش است.کلید حل مسائل هستهای و دیگر مسائلی که دنیا با رژیم جمهوری اسلامی دارد، از تروریسم گرفته تا پولشویی، از دخالت بیرویه در اختلاف اسرائیل و اعراب تا ماجراجویی از سوریه ولبنان گرفته تا مرکز یهودیان در ارژانتین دیگر کشورهای آمریکای جنوبی، همه این مسائل ناشی از آن است که این حکومت با ملت خود و مصالح ملت ایران هیچگونه رابطهای ندارد. آن حکومتهایی به فکر منافع ملی خود هستند که به ملت خود پاسخگو باشند. آیا درک این مسأله آنقدر مشکل است که مشاوران آقای اوباما موفق به حل این معضل نشدهاند و به رئیسجمهور خود نگفتهاند که این حکومت نمایندۀ ملت و مدافع منافع ایران نیست و از اینرو هزینهای که شما تحمیل میکنید بر ملتی است که هیچ وسیلهای برای انتقال عدم رضایت خود نسبت به این حکومت ندارد؟ اشتباه پرزیدنت اوباما و دیگر رهبران کشورهای غربی زمانی اصلاح خواهد شد که در عوض تمرکز روی حکومت جمهوری اسلامی، توجه خود را به سوی ملت ایران و خواستههای مردم این کشور برای ایجاد یک حکومت مبتنی بر قانون معطوف دارند. راهی جز پشتیبانی از مبارزات مردم ایران و ایستادگی یکپارچه مردم در برابر این رژیم برای نجات کشور وجود ندارد. هرچه کشورهای دمکراتیک دنیا زودتر به این واقعیت سرنهند، مسأله رویاروئی با نظام جمهوری اسلامی زودتر حل خواهد شد. ادامه وضع موجود نه تنها کمکی به حل مسائل سیاسی منطقه نمیکند بلکه این امکان را در اختیار جمهوری اسلامی قرار میدهد که بر میزان فشار و تعدیات خود علیه مردم بیافزاید. حل مشکل ایران نه نیازمند جنگ است، نه از طریق مذاکره با جمهوری اسلامی مشکلی حل خواهد شد. راهی جز پشتیبانی از مردم برای در دست گرفتن سرنوشت خود و استقرار یک حکومت مردمی در این کشور وجود ندارد. دلبری های حجت الاسلام دکترروحانی از "کریستیان امانپور" و"چارلی روز"نه در حل مشکل مسئله هسته ای ایران سودمند خواهدبود و نه ازمیزان فشارعلیه جوانان ایرانی که در چنگال دژخیمان رژیم درسیاه چالها و زندانهای مخوف رژیم هرآن در انتظار حلق آویز شدن برچوبه های دار نشسته اند خواهد کاست. سازش با روحانی ودیگر نمایندگان این نظام، در شرایط فعلی وبدون آزادی تمام زندانیان سیاسی، موجب تقویت نظام وتشدید فشاربر ملت ایران خواهد شد.اگراینبارهم پرزیدنت اوباما با "اونا" کناربیاید، برای همیشه جوانان ودیگر مردم ایران از او قطع امید خواهند کرد. پاریس: |