نوسانات بازار از من قاتل ساخت
روزنامه شرق: مرد 30سالهای به نام محمود چندی قبل زن همسایه خود را با انگیزه سرقت جواهراتش به قتل رساند. خبر جنایت این مرد و اعترافات او پیش از این در صفحه حوادث منتشر شده بود. محمود که مردی متاهل و صاحب یک فرزند است، اکنون در گفتوگو با «شرق» جزییات بیشتری را از این قتل و زندگیاش تعریف کرده است که میخوانید:
چرا مرتکب قتل شدی؟
خیلی اتفاقی. اصلا تصمیم به قتل نداشتم. فقط میخواستم طلاها را بردارم اما خیلی اتفاقی مرتکب قتل شدم.
مگر میشود «خیلی اتفاقی» جان انسانی را گرفت؟
من برای برداشتن طلاها وارد خانه همسایه شدم و زمانی که قصد خروج داشتم ناگهان همسر صاحبخانه جلویم ظاهر شد.
از صبح روز حادثه تا زمان قتل دقیقا چه اتفاقهایی افتاد؟
حدود ساعت هشتصبح وقتی داشتم از خانه خارج میشدم شوهر آن مرحوم را در پارکینگ دیدم. چون مدت زیادی بود همسایه بودیم از من خواست او را تا جایی برسانم. من او را تا بلوار ابوذر محلاتی بردم ولی چون ظرف غذایم را جاگذاشته بودم به خانه برگشتم تا آن را بردارم. از خانه خودمان که بیرون آمدم، جلوی در آپارتمان آنها متوجه شدم در باز است و از لای در طلاها را دیدم. وقتی آنها را برداشتم و داشتم خارج میشدم ناگهان آن مرحوم از در دستشویی که جلوی در خروجی بود بیرون آمد و میخواست داد بزند که من دهانش را گرفتم و از او خواستم آرام باشد. برای او توضیح دادم که ماجرا چیست و از او خواستم آرام باشد تا دهانش را رها کنم اما او باز میخواست جیغ بزند که من دوباره دهانش را گرفتم و مدتی نگه داشتم. بعد از لحظاتی متوجه شدم حالش بد شده به همین دلیل او را به حمام بردم تا کمی آب به صورتش بزنم اما آنجا سر خوردم و آن مرحوم از دستم روی زمین افتاد و وقتی بلند شدم دوباره زمین خوردیم که اینبار از بینی و گوش آن مرحوم خون آمد و من فکر کردم او مرده است.
پس چرا به او چاقو زدی؟
گفتم اگر زنده باشد ممکن است بعدا من را لو بدهد، به همین دلیل به آَشپزخانه رفتم و چاقو آوردم و چند ضربه زدم.
آیا او تو را لو میداد بهتر بود یا الان که متهم به قتل هستی؟
اشتباه کردم. ترسیده بودم و نمیدانستم چه کنم.
بعد از قتل چه کردی؟
طلاها را برداشتم و به خانه خودمان رفتم و یک سیگار کشیدم و بعد بیرون رفتم.
طلاها را چه کردی؟
اول میخواستم بفروشم اما پشیمان شدم و به شوهر آن مرحوم پس دادم.
اما پلیس میگوید قصد داشتی طلاها را بفروشی.
اول این تصمیم را داشتم و آنها را به یک طلافروش هم دادم اما او که از خرید منصرف شد من هم منصرف شدم و طلاها را به همسایه پس دادم و گفتم آنها را در جاکفشی پیدا کردهام.
چه شد که دستگیر شدی؟
وقتی من طلاها را پس دادم پلیس از ماجرا اطلاع پیدا کرد و وقتی پلیس مرا برای توضیح در مورد ماجرا احضار کرد من تناقضگویی کردم. اول انکار کردم، اما آنها همچنان به من مظنون بودند و من را بازداشت کردند. یک شب در بازداشتگاه خوابیدم و روز بعد که پیش بازپرس رفتم بهخاطر عذاب وجدانی که داشتم راستش را گفتم.
از کجا میدانستی به غیر از مقتول کسی در خانه نیست؟
چون مدتی قبل از آن شوهر مرحوم را خودم با ماشین تا جایی رسانده بودم و از آنجا که مدتها بود با آنها همسایه بودیم شناخت نسبی از آنها داشتم. اولش فکر کردم کسی خانه نیست اما ناگهان در لحظه آخری که قصد خروج از خانه را داشتم آن مرحوم جلویم ظاهر شد و آن اتفاق افتاد.
از کجا حدس زدی کسی خانه نیست؟
پنجسال بود که با آن زن و شوهرش همسایه بودیم. در خانههای ما سخت بسته میشد و احتمالا شوهر آن مرحوم زمان خروج برای اینکه در محکم بسته نشود و سروصدا ایجاد نشود در را آرام روی هم گذاشته و کشیده اما در کامل بسته نشده و به مرور باز شده بود.
با چه انگیزهای تصمیم به سرقت گرفتی؟
مدتی بود که به مشکل مالی خورده بودم.
شغلت چیست؟
در کار ساخت کابینتهای «امدیاف» هستم.
چطور شد که به مشکل مالی برخوردی؟
مدتی قبل مقداری جنس خریده بودم اما نوسانات بازار باعث شد قیمت جنسها پایینتر بیاید. از طرفی کاهش بودجه مردم و رسیدن تاریخ چکهایم هم باعث شده بود من شغل دوم انتخاب کنم اما با این وجود نتوانستم چکهایم را پاس کنم و همین موضوع باعث این ماجرا شد.
چه چیزهایی خریده بودی؟ چقدر ضرر کردی؟
لوازم خانه، ماشین لباسشویی و یخچال حدود 600 تا 700میلیونتومان ضرر کردم.
ارزش طلاهایی که برداشته بودی چقدر بود؟ میخواستی آنها را به چه مبلغی بفروشی؟
شاید 15یا 20میلیونتومان میارزید اما من قرار بود آنها را 10میلیون بفروشم.
مگر این مبلغ چقدر از بدهی تو را تامین میکرد؟ آیا ارزش آدمکشی داشت؟
اشتباه کردم. اصلا قصد قتل نداشتم. گفتم که ترسیده بودم.
سابقه کیفری داری؟
نه من سابقه ندارم، حتی دعوا هم نکردهام.
وضع خانوادگیات چطور بود؟
خانواده معمولی و بهدور از تنش. یک خواهر و دو برادر دارم، مادر و پدرم هم از هم جدا نشدهاند.
چقدر درس خواندهای و وضع مالیات چطور بود؟
فوقدیپلم مکانیک دارم. وضع مالیام هم قبل از این بدهیها خوب بود. خانه مال خودم است و مغازهای در امینحضور دارم. ماشین زانتیا داشتم که بعد از بدهیها فروختم و یک ماشین ارزانتر خریدم، همهچیز روبهراه بود.
چطور با ماجرا کنار آمدهای؟
کنار نیامدهام. هر وقت چشمم را میبندم آن مرحوم جلوی چشمم میآید. من تا قبل از این ماجرا سالم زندگی کرده بودم.
حالا میخواهی چهکار کنی؟
قصاص میشوم. خیالم راحت است که در این دنیا حسابم صاف است اگر هم رضایت بگیرم.... نه به آن فکر نمیکنم. گاهی فکر میکنم اگر همسایهمان با عجله سعی نمیکرد به من برسد شاید در را درست میبست و اصلا این اتفاق نمیافتاد. اگر بشود میخواهم بعد از قصاص اعضای بدنم را اهدا کنم. نمیدانم اصلا میشود این کار را کرد یا نه.