تالاب بختگان؛ این بخت ِ ایران است که میرود
این بختگان نیست که رفته است؛ این بخت ِ ایران است که میرود!
خبرآنلاین: روز 30 مرداد 1392، فرصتی دست داد تا از پارک ملّی بختگان و دریاچه مرحوم آن بازدید کنم. گزارش پیش رو، حاصل آن بازدید غمبار از تالابی است که روزی مؤید شادابی شرق استان فارس بود و امروز یادآور قهر پروردگار از مردمانی که قدرش را ندانستند ...
بختگان یکی از 24 تالاب بینالمللی ایران است که در کنوانسیون جهانی رامسر به ثبت رسیده. بختگان یکی از 105 منطقهی مهم برای زیست پرندگان در ایران است (بخوان بود!) که روزگاری نه چندان دور متجاوز از 170 هزار بال پرنده را در خود مأوا میداد. بختگان، در بین همهی دریاچهها و تالابهای جهان، یک ویژگی ممتاز و انحصاری دیگر هم داشت و آن این بود که از معدود چالابهای حلقومی جهان بود که در زمستان آب شیرین در سمت شرق و در تابستان آب شور در سمت غرب آن جاری میشد؛ ویژگی بینظیری که به گفتهی پروفسور لوفلر، در هیچ دریاچهی دیگری در جهان نظیرش یافت نمیشود.
با این وجود، اینک هفت سال است که به طور کامل بختگان را از دست دادهایم و یادمان رفته که این فقط بختگان نیست که از دست دادهایم، بلکه این بخت ما در مرکز ایران است که دارد شتابان از دست میرود! نمیرود؟
چگونه اجازه دادیم تا وسعت اراضی کشاورزی و باغهای انجیر در اطراف این دریاچه چنین شتابان و شگفتانگیز رشد کند؟ چگونه چشمانمان را بر روی حفر هزاران حلقه چاه غیر مجاز در منطقه بستیم و تازه با ارایهی طرحی در مجلس شورای اسلامی، کوشیدیم تا به متخلفان جایزه داده و مجوز و سند رسمی هم برای این خلاف و بیقانونی آشکارشان صادر کنیم؟
و چگونه فکر میکنید که ممکن است نسل فردا ما را بابت چنین جنایتهایی ببخشد؟
به خدا این فقط حق پدران و مادران ما نبود تا از تماشای پرواز شکوهمند فلامینگوها، پلیکانهای خاکستری و لکلکهای پاقرمز در آسمان بختگان لذت ببرند! ما نیز حق داشتیم که وقتی خود را به ساحل این دریاچهی 125 هزار هکتاری میرسانیم، طراوت و نشاط درو کنیم و نه گرما و نمک! و فردا ... کدام فردا؟ مگر بختی برای زندگی باکیفیت آیندگان هم قایل شدهایم؟
گفتنی آن که مساحت منطقهی پارک ملی و پناهگاه حیات وحش بختگان ۳۵۷۶۰۵ هکتار است که ۱۲۵ هزار هکتار (۳۵ درصد) از آن را آب و ۲۳۲۶۰۵ هکتار آن خشکی است. دامنهی تغییرات ارتفاعی این عرصه نیز بین ۱۶۰۰ تا ۲۹۰۰ متر از سطح دریا متغیر است. افزون بر آن، موقعیت جغرافیایی این زیستگاه ناهمتا، بین ۵۳ درجه و ۱۴ دقیقه تا ۵۴ درجه و ۱۱ دقیقه طول شرقی و ۲۹ درجه و ۱۱ دقیقه تا ۲۹ درجه و ۵۰ دقیقه عرض شمالی است و از نقطه نظر تقسیمات سیاسی کشور در محدوده خاوری استان فارس قرار دارد؛ جایی در پایاب حوضه آبخیز 31511 کیلومتر مربعی کر و سیوند. همان دو رودخانهای که با احداث سه سد بر روی سرشاخههای آن، (درودزن، ملاصدرا و سیوند)، عملاً تیر خلاص را بر موجودیتش شلیک کردیم. هر چند نباید از یاد ببریم که مهمترین عاملی که مرگ بختگان را شتاب بخشید، همانا اصرار بر افزایش سطح اراضی کشاورزی و آبیاری سنتی، آن هم در اراضیای که قرار بوده به صورت دیم مدیریت شده و مورد بهرهبرداری قرار گیرند.
به نظر میرسد، چنانچه خواهان مهار بحران در منطقه هستیم، باید از هر نوع آبیاری انجیرستانهای منطقهی استهبان ممانعت به عمل آوریم، تمامی طرحهای توسعهی انجیرستانها، زیتونکاریها و دیگر اقلام کشاورزی را متوقف کنیم و آب پشت سدها را به جز حدود 10 درصد آن که برای ذخیره شرب باید نگهداری شوند، آزاد ساخته و راهی بختگان، طشک و کمجان کنیم. به موازات این اقدامها باید با معرفی شیوههای جدیدی از کارآفرینی، وابستگی معیشتی مردم منطقه به سرزمین را کاهش داده و گزینههای جایگزین، به ویژه در حوزه کسب و کار سبز معرفی کنیم.
امید به آن که همه یاد بگیریم، کشاورزی زمانی میتواند گره گشای مشکلات یک سرزمین باشد که عملکرد در واحد سطحش، راندمان آبیاریاش و سهم ضایعاتش، قابل رقابت با استاندارهای جهانی باشد.