آدرس پست الکترونيک [email protected]









شنبه، 19 مرداد ماه 1392 = 10-08 2013

من‏، غلامحسين الهام، وام مسکن و سكه‌های طلا

سایت الف: روز پنج شنبه روز خبرنگار بود و به اين مناسبت تبريكات فراواني دريافت كرديم. دستشان درد نكند. دولت دهم را عرض مي‌كنم. پارسال روز ٢٩ اسفند. وقتي ته حساب بانكي رو جارو مي كردم كه به خريد شب عيد برسم، يك دفعه ديدم موجودي حساب افزايش پيدا كرد. با خوشحالي همه را برداشت كردم. بعد خبر رسيده كه كادوي روز خبرنگار با ٨ ماه تاخير واريز شده كه البته آن روز بيش از هميشه باعث امتنان خاطرمان شد.

امروز مشخص شد كه جناب رحيمي (معاون اول سابق) در روزهاي پاياني دولت دهم، نشان درجه دوم لياقت به آقاي الهام (سخنگوي سابق) دادند. به همراه ٧٥ عدد سكه تمام بهار آزادي، به ارزش ٨٠ ميليون تومان. البته جناب الهام با ما قابل مقايسه نيستند. ما كجا و سخنگوي سابق دولت كجا! ابدا هم قصد مقايسه ندارم. اما بعضي‌ وقت‌ها يك تبعيض‌هايي آدم را ناراحت مي‌كند.

ماه پيش، بعد از كلي دوندگي و ديدن اين و آن. بعد از ٤ ماه، بالاخره يكي از بانك‌هاي «شبه‌خصوصي» مدار اراده‌‌اش بر اين تصميم چرخيد كه؛ براي تهيه مسكن‏، وام 20ميليوني در اختيار حقير قرار دهند. بعد از كلي گم شدن و پيدا شدن نامه‌ها و پاراف‌ها‏، نامه ما آماده شد. بگذريم از اينكه اگر قرار بود خودمان وام بگيريم همان چهار ماه را كافي بود ٥ ميليون تومان در حساب نگه داريم. بعد بدون دردسر و التماس به همين نقطه (دريافت نامه وام) برسيم. از آن ٢٠ ميليون هم قرار بود ٥ ميليون در حساب باقي بماند و عملاً رقم وام به ١٥ ميليون تومان كاهش پيدا مي‌كرد و در بازگشت هم ٨ ميليون به آن اضافه شده و با ٢٨ ميليون برمي‌گردانديم.

به همراه نامه راهي بانك شدم. با ديدن برخورد متصدي بانك خيال كردم كه در اروپا زندگي مي‌كنم. اينجا اصلاً پارتي‌بازي معني نداشت. نه امضاهاي ريز و درشت و نه توصيه‌هاي زير نامه برايش ذره‌اي اهميت نداشت. اينجا فقط بوروكراسي بود و قانون. براي اولين بار بود كه حس كردم؛ قانونمنداري هميشه هم چيز خوبي نيست.
متصدي يك برگه داد كه شرايط دريافت وام در آن ذكر شده بود. از كاغذ بازي، فتوكپي‌هاي زياد و گواهي‌ها كه بگذريم، اين مسابقه يك آيتم سخت داشت. مثل فينال قوي‌ترين مردان ایران! ضامن، آن هم از نوع رسمي با نامه كسر از حقوق و شرايط زير ٦٠ سال.

سرانجام وام ما معلوم بود. حقير كه غير از پدر پير كه از قضا ٦٠ سالش هم گذشته و يك عمو كسي را در زمره كارمندان دولتي نداشتم. پدر كه شرايطش معلوم بود و عموجان هم ضامن تمام فاميل شده بود. به اين ترتيب اداره دولتي ديگر نامه كسر از حقوق هم بهش نمي داد. قيد وام را زدم. به متصدي گفتم: با اين شرايط يكدفعه بگویيد؛ قرار نيست وام بدهيد، خيالمان را راحت كنيد. شانه‌ها را باانداخت و گفت: قانونه!

غرض اينكه ما بخيل نيستيم كه اين و آن هر از گاهي پاداش‌‌هاي ميليوني بگيرند. پاداش‌هايي كه شايد لااقل حقير با آن صاحب خانه مي‌شدم. اما يك فكر هم به حال خلق الله بكنيد كه در اين وانفساي روزگار، به هر دري مي‌زنند براي دريافت يك وام. شايد لازم به توضيح نباشد كه وام، پولي است كه با بهره آن تقريبا دو برابر پرداخت مي‌شود و پاداش مبلغي است كه پس دادن ندارد.

پي‌نوشت: به علت اينكه امكان زندگي در شهرهاي اطراف تهران كه توسط دولت دهم ساخته شد، مانند شهر پرند وجود نداشت، از ثبت‌نام و گرفتن مسكن مهر خودداري كردم. مبادا بعدها متهم شويم به اينكه از رانت دولت دهم (كه براي همه هم آزاد بود) استفاده كرديم و به جاي سكونت آن را اجاره داديم.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: