آدرس پست الکترونيک [email protected]









شنبه، 5 مرداد ماه 1392 = 27-07 2013

ای کاش مسئولان نظام اجاره نشین بودند

برخي گرفتاري ها و مشکلات تا گريبان انسان را نگرفته باشد نمي توان درباره عمق و زواياي آشکار و پنهان آن مشکلات و گرفتاري ها به داوري نشست. حتماً براي فهم درد و رنج و مشکلات متعدد خانه به دوشي، اين معضل دامن گير را بايد تجربه کرده باشيم تا درک کنيم اجاره نشيني يعني چه؟

به گزارش تعامل واضح و روشن است که سرپناه، گوشت و مرغ و برنج و ديگر مايحتاج زندگي نيست که بگوييم کمتر مي خوريم و برخي اقلام را اساساً از سبد غذايي حذف مي کنيم و صورتمان را با سيلي سرخ نگه مي داريم! براي اجاره يک سرپناه فقط اين گونه مي توان صرفه جويي کرد که هر سال خود را به حاشيه شهر نزديک تر کنيم تا شايد خانه اي با رهن و اجاره اي کمتر که کيمياي دوران است پيدا کنيم!

خصوصاً سال هاي اخير که اجاره خانه ها بي هيچ ضابطه اي سر به فلک کشيده است و هر روز قد و قامت اجاره خانه ها کشيده تر و قامت مستأجران خميده تر مي شود. مشکلات متعدد مستأجر بودن ده ها سال است که چنگال خود را بر ناي آرزومندان خانه دار شدن و مستأجران مي فشارد و گويي اين مشکل قصد حل شدن ندارد و چنگال اين عقاب خشمگين هر روز تيزتر مي شود و گلوي آزرده خانه به دوشان را بيشتر مي فشارد.


اين قصه تلخ آن چنان تکراري و دنباله دار شده است که گويي براي برخي مسئولان آن قدر عادي شده که يا فرياد گرفتاران خانه به دوش را نمي شنوند يا نمي خواهند بشنوند يا مي شنوند و به سبب زيادت همت و غيرت ککشان نمي گزد! آخر با چه زباني بايد گفت و ديگر با چه قلمي بايد نوشت که با اين تورم و گراني فزاينده و با اين حقوق هاي کارمندي و کارگري چگونه مي توان از پس اين اجاره هاي کمرشکن برآمد.

بازار مکاره دلالي

و متأسفانه در اين وانفسا و در اين بازار مکاره برخي از اين دلالان و واسطه هاي خانه و املاک چنان قاطر چموش خود را چهار نعل مي تازانند و دائم چنان در گوش صاحب خانه ها مي خوانند که اجاره خانه ها چنين و چنان شده است که حتي برخي صاحب خانه هاي باانصاف وسوسه مي شوند و به دام ستمکاري برخي از اين بنگاه داران مي افتند و به مستأجران خود ظلم مي کنند.

حتي برخي از اين بنگاه داران به در خانه مستأجران مراجعه مي کنند و مي گويند شما کي مي خواهيد خانه را خالي کنيد آن هم بدون اطلاع صاحب خانه! اکبرآقا که مرد ميان سال آبرومندي است چند روز پيش با من درد دل مي کرد و مي گفت شما که قلم به امانت در دست داريد و مي توانيد بنويسيد تو را به خدا درد ما مستأجران را و آه دل ما را به گوش مسئولان برسانيد.

بنده خدا مي گفت با ۵۸ سال سن حالا با چهار تا بچه حدود دوسوم حقوق و درآمدم را بابت اجاره به صاحب خانه مي دهم. سال گذشته با هزار بدبختي از يکي از اين صندوق ها وام گرفتم و به عنوان پول پيش به صاحب خانه دادم تا کمي از مبلغ اجاره کاسته شود اما حالا که نزديک به آخر سال شده صاحب خانه مبلغي را به عنوان افزايش اجاره خانه عنوان کرده که تنم را لرزانده و واقعاً ديگر توان پرداخت آن را ندارم.

اکبرآقا مي گفت فلاني بايد اجاره نشين باشي تا درد خانه به دوشي را درک کني که از همان اول سال به فکر آخر سال اند که سال بعد چه کنيم؟ يکي از همکاران نيز همين ماه گذشته مي گفت خوش انصاف صاحب خانه ما حالا ديگر به افزايش ۱۰ يا ۱۵ و يا حتي ۲۰ درصدي قانع نيست. نمي دانم حالا که کم کم به فصل باز شدن مدارس نزديک مي شويم بايد چه کنم؟

از قرار معلوم باز هم بايد کوله بار يک سفر شهري ديگر و اثاث کشي از جايي به جايي ديگر به اميد اجاره کمتر را ببندم. اين همکارم مي گفت صاحب خانه مان مي گويد من براي ساختن اين خانه کلي هزينه کرده ام و شهرداري هم هر روز بر حق و حقوقات عوارض و جريمه هايش مي افزايد بالاخره ما صاحب خانه ها هم بايد چيزي از اين همه سرمايه گذاري عايدمان شود.

به بنگاه دارها هم که مي گوييم شما چرا آن به آن هيزم به آتش اين تنور داغ و افروخته مي ريزيد و باعث افزايش اجاره خانه ها مي شويد برخي از آنان مي گويند تقصير ما نيست خود صاحب خانه ها مبلغ اجاره را پيشنهاد و زياد مي کنند اما کيست که نداند که اين همه بنگاه همچون قارچ روييده بر جاي جاي شهرهاو حاشيه شهرها و حتي بخش ها و روستاها حاصل پول هاي هنگفت بادآورده اي است که برخي از بنگاه دارها به انحاي مختلف و لطايف الحيل به جيب مي زنند.

البته از انصاف به دور است که همه صاحبان اين حرفه را به يک چوب برانيم و همه را مثل هم بدانيم بلکه مي توان ادعا کرد در مقابل عده اي که براي به جيب زدن پول قسم هاي آنچناني مي خورند و حيله ها مي کنند و بازار داغي هايي که در اين بازار مکاره به راه مي اندازند کساني هم هستند که در همين بنگاه ها رعايت عدل و انصاف را مي کنند و سعي بليغ براي به دست آوردن نان حلال دارند. نبايد از نظر دور داشت که در بين مستأجران هم هستند کساني که به تعهدات خود عمل نمي کنند و از خانه مردم مراقبت لازم را انجام نمي دهند و رعايت حال صاحب خانه و همسايگان را نمي کنند.

اقتصاد بيمار و پول‌هاي سرگردان

البته که نمي توان در اين بلبشو، نقش اقتصاد بيمار را ناديده گرفت واضح است که رکود تورمي، باعث کاهش توليد کارخانه ها از يک سو و افزايش نقدينگي از ديگر سو مي شود و نقدينگي هاي بي حساب و کتاب، يک روز به بازار سکه و ارز و ديگر روز به بازار مسکن و روز ديگر به دلالي و... سرازير مي شود و خانه در اين اقتصاد بيمار به يک کالاي سرمايه اي تبديل و عاملي براي دلال بازي مي شود.

و در حالي که هر روز بر مشکلات خانه به دوش ها افزوده مي شود در جاي جاي شهرهاي کوچک و بزرگ تعداد زيادي خانه هاي ساخته شده و خالي از سکنه جلوه گري مي کند. اين ساختمان هاي چند طبقه که هر روز بر تعدادشان افزوده مي شود پرواز که نمي کند پس چرا هر روز قيمت خانه ها و اجاره ها بيشتر و بيشتر مي شود؟

آيا کسي نيست که از برخي از اين مسئولان بپرسد که ۷۵ ميليون نفر جمعيت بر اساس آمار که مشخص است چند خانواده را تشکيل مي دهد به چه تعداد خانه در سراسر کشور نياز دارند و چند ميليون خانه در سراسر کشور وجود دارد که پاسخگوي اين تعداد خانواده نيست. آيا اين معمايي لاينحل است؟ يا اراده اي براي حل اين مشکل اساسي وجود ندارد؟ يا اين که سوء تدبيرها و سوءمديريت ها اجازه حل اين مشکل اساسي مردم را نمي دهد؟

شاخ تيز ديو مسکن

به هر صورت آن چه مسلم است، مجموعه اي از عوامل دست به دست هم داده و شاخ ديو مسکن را هر روز تيزتر کرده است. و شاخ و خنجر اين ديو غول پيکر هر روز بيشتر سينه خانه به دوشان را مي شکافد و بر جراحت آن مي افزايد. اما در اين بيدادکده هنوز هستند برخي کساني که از مسير اجحاف و ظلم به مستأجران بسيار دورند و بر مسير انصاف و مدارا حرکت مي کنند که سراغ دارم برخي از صاحب خانه ها را که ظرف ۳ سال اخير با وجود افزايش سرسام آور اجاره ها اين آدم هاي بسيار باانصاف در کل ۳ سال مجموعاً ۷۰ هزار تومان به اجاره خانه شان اضافه کرده اند و حتي کسي را مي شناسم که گاه تا حدود ۴ ماه اجاره مستأجرش به تأخير افتاده اما به گونه اي در ساختمان رفت و آمد مي کند که مستأجر شرمنده نشود.

صاحب خانه هايي هم هستند که آنقدر با مستأجران خود مدارا کرده اند تا اين که آنان توانسته اند سرپناهي براي خود تهيه کنند و در حالي که خانه دار شده اند خانه اجاره اي را به صاحب خانه اهل مروت خود تحويل داده اند. حتماً برخي از شما اين خبر چاپ شده در روزنامه خراسان را خوانده ايد که يک جوان نيک انديش خيرخواه و نيکوکار مشهدي چند دستگاه آپارتمان را وقف نيازمندان شهرمان کرده است. آري هستند کساني مثل آن معلم بازنشسته اي که شب گذشته راديو با او مصاحبه مي کرد و اين مرد بلند همت پاداش سي سال خدمت معلمي خود را وقف ساخت و اهداء چند کلاس درس کرده بود.

ماه عسل ايثار و محبت

آري هستند آدم هاي اهل ايثار و مروت و جوانمردي که کارهاي خير فراوان انجام مي دهند. مثل آن زوجي که چند شب پيش در برنامه ماه عسل دعوت شده بودند واز قصه پرغصه از دست دادن جواني که ۲۰ سال براي زندگي کردن او زحمت کشيده بودند، اشک مي ريختند.

همان جواني که ۲۰ سال پيش نوزادي بود که از بهزيستي به فرزند خواندگي قبولش کرده بودند و چند وقت بعد پس از مراجعه به پزشک متوجه شده بودند که اين کودک فلج کامل اعصاب است و وقتي به بهزيستي مراجعه کردند؛ جواب شنيدند که اين کودک را بدهيد تا کودکي ديگر به شما بدهيم ولي اين زوج همان کودک فلج را ۲۰ سال تمام با آن همه سختي مراقبت کردند و بزرگش کردند و نفس به نفسش دادند تا بر روي تخت و ويلچر ۲۰ بهار بر او گذشت و حالا اين زوج در غم از دست دادنش مثل ابر بهار مي گريستند و ۲ غصه داشتند.

اول؛ از دست دادن علي ۲۰ ساله که فلج کامل بودن او مسئله اي حل شده براي آنان بود. دوم آن که وقتي براي بر عهده گرفتن سرپرستي کودک ديگري به بهزيستي مراجعه کرده بودند، چنين جواب شنيدند که حالا شما ديگر شرايط تحويل بچه را نداريد. اما چه نيکو تدبير کردند تهيه کنندگان برنامه ماه عسل که همان شب با رايزني هايي که انجام داده بودند بدون آن که آن زوج مطلع باشند، مسئولان بهزيستي کودک ديگري به آنان واگذار کردند تا سايه مهرشان را بر سر او بگسترانند و آن زوج پس از آن گريه بهاري چقدر کامشان شيرين شد از اين هديه الهي.

نمي دانم ربط اجاره هاي کمرشکن به اين جريان را شما چگونه ارزيابي مي کنيد، اما با همين قلم الکن و کم بضاعت خواستم بنويسم برخي از هموطنان ما چقدر بزرگ و بزرگوار و عطوف و مهربان هستند که همه زندگي و جواني و سرمايه خود را به پاي يک کودک محروم از سرپرست و فلج کامل مي ريزند و ميوه هاي شيرين اين کاشت خداييشان را هم در دنيا و هم در عقبي مي چينند و اما متأسفانه در مقابل برخي گرگ هاي انسان نما در اين شرايط کشور مايحتاج ضروري مردم را احتکار مي کنند و خون مردم را مي مکند. برخي داروهاي حياتي را به پستوها مي برند و با جان مردم بازي مي کنند و برخي هر چه مي توانند کلاه سر مردم مي گذارند و جيبشان را خالي مي کنند.

برخي علناً لباس ننگين دشمني با خدا بر تن مي کنند و ربا مي خورند و برخي زرنگ نماها به قول خودشان گنجشک را رنگ مي کنند و به جاي قناري به مردم مي فروشند و برخي با آن که توانش را دارند به بدهکار ناچار خود رحم نمي کنند و فرصتي به او نمي دهند و نه تنها او را به پشت ميله هاي زندان مي فرستند بلکه خانواده بي پناه او را نيز به درد جانکاه بي سرپرستي و مشکلات فراوان آن دچار مي کنند.

برخي هم جنايت کارانه قاچاق مواد مخدر مي کنند و با به دام انداختن جوانان مردم و سوزاندن کاشانه و خانواده آنان پول هاي کثيف و حرام به جيب مي زنند و برخي هم به مفت خوري و استثمار ديگران خو کرده اند و برخي هم حاصل دسترنج ديگران را با حيله و نيرنگ تاراج مي کنند و برخي هم دانسته به مردم اجحاف مي کنند و متأسفانه بر آن عمل زشت خود لباس و کلاه شرع و عرف مي پوشانند. بالاخره در ميان ما مردم اهل انصاف و مدارا کم نيستند. اما چه خوب است که اهل ظلم و اجحاف و حرام خوري آن قدر کم باشند که انگشت نما شوند و گوشه عزلت گزينند يا توبه کنند و به سلک و خيل اهل مدارا و انصاف بپيوندند. چنين بادا.



Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español
به اشتراک بگذارید: