روحانی نه خاتمی است نه آدم رفسنجانی
جام نیوز: «روحاني البته خاتمي نيست. و به اسلام و انقلاب و قانون اساسي و امام و رهبري متعهد است... روحاني حتي آدم هاشمي هم نيست که اگر چنين بود و هاشمي او را قبول داشت، در سن 79 سالگي رأسا اقدام به ثبتنام و نامزدي نميکرد...»
محمد ایمانی در سرمقاله امروز کیهان نوشت:
رئيسجمهور منتخب، يک ماه تا مراسم تحليف و تنفيذ، و حدود 45 روز تا موعد معرفي کابينه پيشنهادي به مجلس فرصت دارد. اين مدت، دورهاي طلايي در مقطع 4 ساله مسئوليت حجتالاسلام والمسلمين روحاني است که شايد هرگز تکرار نشود. اهميت اين بازه زماني در آن است که اولين انتخابها در سطح برنامه و اولويتها و همکاران، تبديل به سنگ بناي دولت يازدهم خواهد شد. بنابراين مهم است که شالوده دولت جديد چگونه شکل ميگيرد. در واقع هر کدام از انتخابها ميتواند مايه گشايش بيشتر يا خداي نکرده تنگنا و محدوديت براي رئيسجمهور باشد. حسن کار آقاي روحاني به اين است که او تجارب و عبرتها و درسهاي انباشته 3 دولت موسوم به سازندگي، اصلاحات و عدالت را پيش چشم دارد و نوسان حرکت هر يک از اين دولتها را به چشم ديده است.
سياستمداران برجسته حلقه همکاران و اطرافيان را فراهم ميآورند و به مرور بر حسب اينکه چگونه حلقهاي تدارک کرده باشند، خود نيز ساخته ميشوند. آنها ممکن است در اين روند، اعتلا و تکامل پيدا کنند يا به سوي قهقرا و نقصان بروند. بنابراين بسيار اهميت دارد که کدام افراد امين يا فاقد شرايط امانتداري، «کليددار» حوزه مشورت و معاضدت آنها ميشوند و کدام بابهاي جديد را ميگشايند يا ابواب گشوده را قفل ميکنند؟
رئيسجمهور جديد اکنون در مقام اولويتبندي امور و زدن استارت کار در کنار چينش کابينه است. اينکه بايد چگونه تيمي درکابينه چيده شود، متوقف به اين است که چه تحليلي از شرايط کلي کشور در حوزه سياست خارجي و داخلي داشته باشيم. در حوزه سياست خارجي دشمني دشمنان غيرقابل انکار است. اگر روزي در اين کشور توطئه و عداوت دشمنان انکار ميشد، امروز اين واقعيت غيرقابل انکار است. برخلاف تصور برخي تحليلگران که معتقد بودند آمريکا و غرب با روي کارآمدن آقاي روحاني گارد خصومت خود را عوض خواهند کرد، اکنون معلوم شده که جبهه استکبار بناي به رسميت شناختن استقلال و حاکميت و حقوق ملت ايران را ندارد.
دولت آمريکا که در برابر فشار کنگره و لابي صهيونيستي ايپک (داراي نفوذ گسترده در کنگره) استقلالي از خود ندارد، دوشنبه اين هفته دور جديدي از تحريمهاي ظالمانه را عليه ملت ايران به اجرا گذاشت. آنها در واقع فقط منطق زور را ميشناسند و دولت آينده بايد منطق قدرتافزايي و افزايش اقتدار را بر هر چيز- حتي تاکتيک مذاکره و ديپلماسي که در جاي خود ضرورت دارد- اولويت دهد.
اگر آمريکا و متحدانش اقتصاد ما را آماج فشارهاي خود قرار دادهاند، تدبير واقعي در بالا بردن توان مقاومت اقتصاد ملي و ايجاد و به کارگيري ظرفيتهاي موجود است. اگر روزي در ضرورت مديريت منابع و مبارزه با مفاسد اقتصادي سخن گفته ميشد، امروز اين ضرورت دو چندان شده است. به تعبير معروف «اول اي جان دفع شر موش کن- بعد از آن در جمع گندم کوش کن». کشورهاي متعددي درآمدهاي به مراتب پايينتر از درآمدهاي فعلي ما دارند و با همان درآمدها- عمدتا غيرنفتي- تدبير امور ميکنند.
ما بايد بتوانيم از تحريم يک فرصت بزرگ بسازيم همانگونه که در 8 ساله جنگ تحميلي انجام داديم. اگر کشور در شرايط جنگ سياسي و اقتصادي تمام عيار به سر ميبرد و اگر دشمن به هيچ صراطي مستقيم نميشود- که در نوع واکنشهاي زورگويانه دولت آمريکا در همين دو هفته اخير بار ديگر آشکار شد- بنابراين ضرورت دارد که به عنوان خطمقدم مقاومت، دولتي پرکار و تدبير با دولتمرداني شجاع و عزتمند و داراي روحيات جهادي و به دور از زد و بندها و بدهبستانهاي رايج سياسي تشکيل شود.
اين دولت ملي و انقلابي دقيقا در نقطه مقابل دولت «شرکت سهامي» و «دولت ائتلافي» است. «سهمخواهان» منطقا اهل ريسک و مجاهدت و هزينه و ايثار و ايستادگي در برابر دشمن نيستند؛ چه اينکه اساسا به سوداي غنيمتاندوزي ميآيند و نه خطر کردن و هزينه دادن و صيانت از منافع و مصالح ملي.
چالش دوم رئيسجمهور و دولت جديد دقيقا از همين جا آغاز ميشود. اکنون ميتوان طيف و جبههاي را در فضاي سياسي کشور رصد کرد که هر چند توقعات سياسي متنوع - و بعضا متناقض - دارند اما در يک چيز مشترکند و آن اينکه خود را از نظام و دولت و مردم طلبکار ميدانند و تن به قانون و حاکميت مبتني بر آن نيز نميدهند. يک سر از اين جبهه البته مشخصا کارگزار اجرايي سناريوهاي نوشته شده در اردوگاه استکبارند و مأموريتهايي نظير ايجاد اختلاف و بدگماني ميان نيروهاي درون نظام و ايجاد فشار و موج و التهاب براي انفعال حاکميت يا استحاله آن در برابر غرب و گروههاي معارض را بر عهده دارند. طيفهاي ديگر در اين جبهه با غرب نبستهاند اما به خاطر زاويه گرفتن از ارزشهاي انقلاب و قانوناساسي، داراي نوعي از روحيه اشرافيت سياسي شدهاند و همين روحيه گارد بسته آنها را نسبت به طيف اول گشوده است. دو فتنه و آشوببزرگ به فاصله 10 سال در سالهاي 78 و 88، از زاويه همپوشاني اين دو طيف و نزديک شدن مواضع آنان به يکديگر پديد آمد.
البته حکم يکساني درباره همه اعضاي اين جبهه شترگاو پلنگي و پرتناقض نميتوان صادر کرد و حتما بايد ميان آنها تمايز قائل شد. اما اين واقعيت هم انکارناشدني است که در دو آشوبافکني کمسابقه، ظلم و خيانت بزرگي در حق کشور شد. منطق قرآن اين است که «الفتنهًْ اشدّ من القتل» و «الفتنه اکبر من القتل». اگر حکم مجازات قتل عمد، قصاص است، مجازات جنايت شديدتر و بزرگتري به نام فتنه براي مرتکبان عمدي آن به مراتب سنگينتر است. به تعبير اميرمومنان عليعليهالسلام «انّالحق القديم لايبطله شئ. حق هميشگي را چيزي (مانند مرور زمان و مشمول گذشته شدن) از بين نميبرد» و کساني که آن ظلم بزرگ را در حق کشور و ملت خود کردند، صرفنظر از چند و چون و زمان مجازات، با مرور زمان و آمد و شد دولتها يا تغيير مجالس، تبرئه و اصطلاحا «سفيد» نخواهند شد.
اين طيف زماني نسبت به دولت سازندگي، عداوتي در حد پدرکشتگي نشان دادند و بعد به ائتلاف با رئيس اين دولت تظاهر کردند و سال 76 روي کار آمدند اما به 2 سال نکشيد که هويت واقعي خود را نشان دهند و انتقامي سخت و بيسابقه از آقاي هاشمي گرفتند.
آنها پس از محکم شدن جايگاهشان در دولت و مجلس اصلاحات، حتي به خاتمي نيز رحم نکردند و در خفا و علني از موضع بالا به او گفتند تو بدهکار مايي و اين ما بوديم که تو را از انزوا و گوشه عزلت کتابخانه ملي به جايگاه رياست رساندهايم، بنابراين يا با مواضع راديکال ما همراهي ميکني و يا اينکه از قطار اصلاحات پيادهات ميکنيم. همانها خرشان که از پل گذشت در روزنامههاي خود خاتمي را شاهسلطان حسين صفوي، بيعرضه و اردک لنگ خواندند. و باز، آنها بودند که شعار خروج از حاکميت داده و به خاتمي فشار آوردند استعفا دهد و سپس شعار عبور از خاتمي را آنقدر تکرار کردند تا او در دانشکده فني دانشگاه تهران از کوره دربرود و بگويد «صداي دشمن از اردوگاه اصلاحات به گوش ميرسد» و «کاري نکنيد که بگويم بيرونتان کنند».
روحاني البته خاتمي نيست. و به اسلام و انقلاب و قانون اساسي و امام و رهبري متعهد است. او در فتنه سال 78 درست در نقطه مقابل فتنهانگيزان ايستاد و در سال 89 نيز بانيان فتنه 25 بهمن را عوامل آمريکا و اسرائيل و انگليس معرفي کرد که به دشمن کمک ميکنند. روحاني برخلاف خاتمي بدهکار افراطيون ساختارشکن نيست. او هنگامي نامزدي خود را اعلام کرد که اغلب مدعيان اصلاحطلبي دم از تحريم انتخابات ميزدند و آنقدر بيخرد بودند که حتي دکتر عارف معاون اول دولت اصلاحات را که مستقلا نامزد انتخابات شده بود، علنا در تريبونها و رسانههاي خود «اصلاحطلب بدلي» و قلابي و «تحريکشده محافل امنيتي حاکميت» لقب دادند.
روحاني حتي آدم هاشمي هم نيست که اگر چنين بود و هاشمي او را قبول داشت، در سن 79 سالگي رأسا اقدام به ثبتنام و نامزدي نميکرد. هم روحاني و هم عارف به صورت منفرد و مستقل آمدند و البته تا چندماه فحش خوردند که چرا بدون هماهنگي با اصلاحطلبان پا به ميدان گذاشتهاند و در اثر فشارها کنار نميکشند.
آيا اينها انکارشدني است؟ آقاي روحاني هر چند منتقد دکتر احمدينژاد بود اما هرگز تفاضل رأي 11 ميليوني وي نسبت به نفر دوم را انکار نکرد. شرمندگي اين قصه براي آنهايي خواهد ماند که آلت دست سازمان خارجي و داخلي فتنه در سال 88 قرار گرفتند و در القاي 11/000/000 رأي همراه شدند. آنها با ادعاي حمايت از نامزدي مستقل و منفرد، سفيد نخواهند شد و زخم خيانت آنها جز با ابراز ندامت و اعتراف به اين حقيقت که بيانصافي کردهاند، التيام نخواهد يافت. آنها بايد پاسخ دهند که چگونه ميشود 11 ميليون رأي را جا به جا کرد اما 270 هزار رأي را نميتوان؟! و چگونه عليه آن انتخابات تحريک به آشوب کردند و اين بار سخن از بهترين دموکراسي و انتخاباتي بدون شبهه ميگويند؟! آنها خود را از عدالت و امانتداري ساقط کرده و بر عليه خويش حکم دادهاند.
حسن روحاني مسئوليت سنگيني در دو حوزه چالش سياست خارجي و سياست داخلي بر دوش دارد. او در عين حال محل اميد مردم شريفي است که توقع ساماندهي اقتصاد کشور را دارند. تدبير اصلي، تکيه به همين ملت بزرگي است که خود متوليان اصلي اداره انقلاب و دفاع مقدس و انبوه چالشهاي بعدي بودهاند.
خوشباوري نسبت به دشمن خارجي يا جريان نفاق داخلي ميتواند مقدمه شکستن شالودههاي عزت و اقتدار و استقلال دولت جديد باشد. رئيسجمهور جديد را بايد به طور کامل حمايت و پشتيباني کرد تا بتواند به مسئوليت سنگين اداره امور اجرايي کشور عمل کند. او را نبايد در برابر تهاجم و طلبکاري جبهه نفاق جديد و قديم تنها گذاشت. آنها مدام بر طلبکاريهاي خود خواهند افزود تا دولت را از مسير انقلاب و مردم و قانون منحرف کنند. اگر هم اين روزها بانيان فتنه 78 و 88 به محافلي مانند کيهان- به خاطر روشنگريهايش- حمله ميکنند، نشانه اين است که کيهان به هدف زده و آب در حلقه آنها انداخته است. همه حرف کيهان، منطق اميرمومنان (ع) است که خطاب به مومنان فرمود «اُحذّرکم اهل النفاق. شما را از اهل نفاق برحذر ميدارم که رنگ به رنگ ميشوند و در فتنه غوطه ميخورند و براي شما کمين ميگذارند»