وقتی دولت از سوزن می ترسد
خبرآنلاین: یک جمله عامیانه دیگر بر کرسی مدیریت اقتصادی کشور نشست. همان جمله معروف که "همه چیز رو صادر می کن، گیر خودمون نمی یاد."
بالاخره مدیریت اقتصادی هم این جمله را باور کرد. باور کرد که گناه کمبود در بازار داخلی بر گردن صادرکننده بخش خصوصی است. اوست که پسته را از حلقوم مردم بیرون می کشد و برای کسب سود، صادرش می کند. اما مگر به عنوان مثال پسته صادراتی ایران با آن قیمت گزاف اگر در بازار داخلی عرضه شود، از گلوی چند ایرانی می تواند پایین برود و جیب چند ایرانی را پر خواهد کرد؟ یا این که وارد کردن قیمت های صادراتی در بازار داخل نتیجه ای جز افزایش قیمت ها دارد؟
بازگشت به بازارهای صادراتی از دست رفته چقدر آسان است؟ آیا پسته ایرانی که در رقابت با آمریکا و چین دیگر مثل گذشته خندان نیست باید پسوند خود را برای همیشه از دست بدهد؟
البته فهرست ممنوع الخروجی ها به پسته ختم نشده گذشته از مرغ، اشک صادرکنندگان پیاز را نیز درآورده است.
گویا در این وانفسا چشم بر روی چندصد میلیون دلار ارز صادراتی این اقلام هم بسته ایم تا دولت بیش از پیش همرنگ جماعت شود. اما انگیزه این همرنگی چیست؟
آیا این همرنگی می خواهد نشان بدهد که راه مدیریت اقتصادی کشور را مردم کوچه و خیابان، بهتر از دولت بلد بوده اند؟
یا این که دولت پس از ناکامی های بسیار در تنظیم دستوری بازار، این بار هم به دنبال معرفی دست های پنهان صادرکنندگان به جای آدام اسمیت در نوسان های قیمت است؟
اما اگر کالایی را که بازار جهانی و قیمت جهانی دارد، صادر نکنیم، ارزان می شود؟
فرض کنید مردم آفریقای جنوبی به عنوان بزرگ ترین صادرکننده طلا معترض شوند که طلا را صادر نکنید تا ارزان شود و فراوان تا گیر همه ما بیاید، هر قدر که دلمان خواست. در این صورت کدام تولیدکننده طلا و فروشنده طلا حاضر می شود که طلا را ارزان بفروشد؟ فرض کنیم که حاضر شوند این کار را انجام دهند. طلا که ارزان شود چه بسیار از توده مردم به فکر سوداگری طلا بیفتند. صادرات ممنوع هم که باشد، قاچاق رونق می گیرد. آن هم به هزار و یک حیله و ترفند.
مگر از یادمان رفته دوران ممنوعیت خروج ارز و طلا از کشورمان طی دوران جنگ، چه نقشه ها که نمی کشیدند مردم برای خروج 100 ریال و 100 گرم بیشتر طلا؟
حال یک فرض دیگری بکنیم و آن این که دولت واقعا به این راهکار ممنوعیت صادرات برای کمک به قدرت خرید عمومی ایمان دارد پس در ازای جوالدوزی که به صادرکنندگان زده، سوزنی هم باید به خود بزند. پس باید تصمیم بگیرد که برای کاهش قیمت گازی که گران کرده، صادرات را متوقف کند تا گاز ارزان شود و مردم به سختی نیفتند. آیا سهم هزینه گاز مصرفی در سبد خانوارهای ایرانی بیشتر است یا سهم پسته؟
پس بیراه نیست اگر نتیجه بگیریم که تنها رویکرد دولت از اتخاذ سیاست ممنوعیت صادرات، به دست آوردن دل هایی است که در پی گرانی هایی که خود دولت به آنها تحمیل کرده، بسیار رنجیده اند ولی این به دست آوردن دل ها با هزینه کرد ارز صادراتی و اعتبار صادرکنندگان بخش خصوصی و حذف نام ایران از بازارهای صادراتی صورت می گیرد.
پس دولت چاره را در این دیده تا همراه با مردم بگوید:"وقتی خودمان کم داریم هیچ کس حق صادرات ندارد." حال باید از دولت پرسید که کم داریم، هزینه تمام شده بالا رفته یا قدرت خرید مردم پایین آمده؟ در هر کدام از این عوامل، نقش دولت چه بوده و سهم بخش خصوصی چه بوده است؟