محمّد درویش
* عضو هیأت علمی مؤسسه تحقیقات جنگلها و مراتع کشور
هفتهی گذشته در خبرها آمده بود که معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور - اصغر محمّدی فاضل – هشدار دادهاند که در صورت ادامه روند کنونی، نابودی تالاب گاوخونی حتمی است[1]. خبری که شگفتی بسیاری از فعالان و کارشناسان این حوزه را برانگیخت! نه به این دلیل که تالاب گاوخونی یکی از مهمترین مؤلفههای حفظ پایداری بومشناختی در ایران مرکزی است؛ و نه به آن دلیل که متراکمترین و متنوعترین غلظت زیگونگی حیات در مناطق بیابانی کشور مدیون حضور گاوخونی بوده است؛ و نیز نه به آن دلیل که علت تداوم معیشت مردم در خاور استان اصفهان و سکونتگاه باستانی و مهم ورزنه، وجود گاوخونی بوده است و حتا نه به آن دلیل که چگونه است، تالابی به این مهمی که در کنوانسیون بینالمللی رامسر هم به عنوان یکی از 24 تالاب اصلی کشور ثبت جهانی شده است، بدون آن که به سیاههی مونترو (فهرست تالابهای در معرض خطر) وارد شود، به یکباره خبر از نابودی کاملش منتشر میشود!! پس مراجع نظارتی در آن کنوانسیون معتبر بینالمللی کجا هستند؟
بله، هر چند که تمامی 4 مورد یادشده فوق، دریافتهایی بسیار مهم هستند، اما نگارنده بر این باور است که خبر دکتر فاضل، از جنبهی دیگری حایز شگفتی بیشتر در محافل تخصصی این حوزه را فراهم آورد و آن جنبه این است که اینک همه در مواجهه با این خبر میپرسند: مگر تالاب گاوخونیای هم هنوز در کشور وجود داشته که اینک نگران نابودی کامل آن باشیم؟
مگر یادمان رفت، در بیست و پنجمین روز از اردیبهشت سال 1390، مسعود باقرزاده کریمی، مشهورترین کارشناس حوزه تالاب که از قضا مشاور عالی معاون محیط طبیعی سازمان حفاظت محیط زیست کشور هم هست، در گفتگو با رسانهها صراحتاً اعتراف کرد که "گاوخونی خشک شد و برنامهای هم برای نجات آن وجود ندارد[2]!"
و مگر در سالهای 1387 تا 90 هم همین خبر هر ساله توسط مراجع رسمی و رسانهها و دوستداران رسمی به اشکال مختلف اعلام نمیشد؟
حقیقت این است که این میت، مدتهاست که مرده است و دیگر لازم نیست هر سال دوباره برایش مجلس ختم و شب سوم و هفتم و چهلم بگیریم. همان برپاداشتن سالگردی آبرومندانه کافی است! نیست؟
و در این مراسم سوگواری سالانه بیاییم از دلیل یا دلایل مرگ این نگین فیروزهای بیبدیل مرکز ایران سخن بگوییم. این که چرا سالها در برابر دزدی آشکار حق آبهی گاوخونی سکوت کردیم؟ چرا آن هنگام که مجوز احداث تونلهای شماره یک و دو و سه کوهرنگ را صادر کرده و عملاً حجم سالانهی آورد زاینده رود را به حدود دوبرابر افزایش دادیم، کسی نگفت که باید بخشی از این آب بادآورده! به گاوخونی اختصاص یابد؟ اصلاً چرا آن زمان که آورد زایندهرود فقط 800 میلیون متر مکعب در سال بود، روزگار گاوخونی بهتر از امروزی است که آوردش به حدود یک و نیم میلیارد مترمکعب رسیده است؟ چرا با افتخار سخن از افزایش تولید کشاورزی و اشتغالزایی در بخش صنعت کرده و اعلام داشتیم که اصفهان آبروداری کرده و یکی از مهاجرپذیرترین استانهای کشور در طول چند دههی اخیر بوده است؛ امّا نگفتیم که این همه افتخار و آبرو به بهای چه بیآبرویی بزرگتری بدست آمده است؟
حال اگر شرق اصفهان شاهد پیدایش یک کانون جدید فرسایش بادی به مساحتی حدود تهران بزرگ شده است؛ اگر ظرفیت گرمایی ویژه منطقه کاهش یافته و تفاوت دمای شب و روز آشکارا چنان افزایش یافته که نیازهای آبی بسیاری از گونههای گیاهی و جانوری بومی منطقه هم افزایش یافته است و اگر موجی بزرگ از مهاجرتهای انسانی از خاور به سمت مرکز اصفهان رخداده است؛ این باید درس عبرتی بزرگ برای همهی ما باشد تا اجازه ندهیم به بهانهی تأمین نیازهای کوتاه مدت اقتصادی، یک سرزمین دچار ورشکستگی بومشناختی (اکولوژیکی) شود. زیرا اگر هر نوع ورشکستگی را بتوان جبران کرد، بیشک ترمیم ورشکستگی بومشناختی در انتهای آن سیاههی قابل ترمیمها قرار دارد.
آری ... گاوخونی رفت و مرد از بس که ندیدیمش و یادمان رفت که وقتی رفت، مرگ به دیار زنده رود سلام داد! نداد؟[3]