سایت الف: صداوسیما در عرصهٔ سریالهای مناسبتی رمضان1391نهتنها هیچ دستآورد جدیدی نداشت که در مقایسه با سالهای پیش دچار پسرفت محسوسی نیز شد. نه «چمدان» چیزی جز یک کمدی سردستی و بیهدف بود و نه «راز پنهان» توانست بین کلیشههای دستمالیشده و ایدههای غیرمنطقیاش تناسبی ایجاد کند و نه «شاید برای شما هم اتفاق بیفتد» موفق شد از مرزهای جسورانهای که سال گذشته طرح کرده بود پا فراتر بگذارد. برگ برندهٔ سیما در این برهوتِ جذابیت، بهنظر میآمد «خداحافظ بچه» باشد؛ سریالی که با توجه به فاکتورهایی همچون بازیگران شناختهشده و ایدهٔ اولیهٔ جذاب و ساعت پخش مناسبتر، میتوانست بهترین و ماندگارترین مجموعهٔ مناسبتی سال باشد اما متأسفانه چنین اتفاقی نیفتاد.
«خداحافظ بچه» از ایدهٔ اولیهٔ بسیار هوشمندانهای بهره میبرد. زن و مرد جوانی که به تقدیر الهی و سرنوشت خود مبنی بر بچهدار نشدن راضی نیستند حاضر میشوند برای دستیابی به خواستههایشان مرتکب هر کاری حتی زیر پا گذاشتن خطقرمزهای اخلاقی و قانونی شوند اما با این حال، ارتکاب چنین کارهای خلافی را آنچنان بزرگ و غیرقابلجبران نمیپندارند که از خودشان ناامید شوند و بههمینخاطر و به امید اینکه روزی همهٔ اشتباهاتشان را جبران خواهند کرد، مدام بعداز ارتکاب هر خطایی، کودکانه برای خود خطونشان میکشند و به آیندهٔ نیامدهشان وعده میدهند که مجازات کارهایشان را خواهند کشید. چنین ایدهای تناسبی مثالزدنی با حال و هوای ماه مبارک رمضان و بهخصوص تلقی مخاطبِ سریال از مفهوم گناه و توبه دارد و حتی با توجه به پیشرفت داستان در سیری منطقی و اضطرار شخصیتهای اصلی به ارتکاب خطاهای بیشتر برای لاپوشانی اشتباهات گذشته میتوانست به آنچه در ادبیات دینی به تسویف و اثر وضعی گناه تعبیر میشود نزدیک گردد و بعداز آنهمه تجربهٔ مناقشهبراگیز در ناخُنکزدن به عالم ماوراء و ارواح و اجنهٔ پساز مرگ در سریالهای مناسبتی سالهای گذشته، به الگویی ساده و قابلتوصیه برای ساخت آثاری دینی و درعینحال جذاب و باکیفیت تبدیل شود. آثاری که انتظار میرود مضمون دینیشان نه حُقنهشده لابهلای اجزای داستان که برخاسته از اقتضائات دراماتیک و زیباییشناسانهشان باشد تا تأثیر ات مثبتشان در لایههای عمیقتر ناخودآگاه مخاطب عمل کند. «خداحافظ بچه» اما رفتهرفته و با نزدیکتر شدن به قسمتهای پایانی همهٔ این خوشبینیها و انتظارات را از بین برد.
بزرگترین عاملی که تمام ظرفیتهای فوقالذکر را برای تبدیل شدن «خداحافظ بچه» به اثری ماندگار تعطیل میکند، از بین رفتن بیشتر و بیشتر تمرکز سریال بهنسبت پیشرفتن داستان آن است. مشکل اساسی سریال بهوجود نیامدن تناسب بین روند شکلگیری خط اصلی داستان و روایت داستانکهای فرعی آن است. از نیمهٔ اول سریال بهبعد و بهخصوص با باز شدن پای خسرو و نازنین به سریال داستان انسجام اولیهٔ خود را از دست میدهد و مملو از سکانسها و کنشهای بهغایت بیربطی میشود که هیچ کمکی به جا افتادن و پختگی آن ایدهٔ اولیه نمیکند و همچون حرکت بدون توپ فورواردهای یک تیم فوتبال فقط حواسپرتکُن است. لیلا و مرتضی طی یک روند طولانی، چندین و چند بچه را تصاحب میکنند بدون اینکه هیچکدامشان موتور محرک اصلی کشمکشهای قصه باشد. همهٔ سکانسهای پراضطراب و وقتگیر خانوادهٔ پرجمعیت خسرو و تقابل نازنین و شهناز ارتباط مؤثری با تنهٔ اصلی داستان ندارد. مشنگبازیهای بیمنطق مجتبی، چه در شیدایی اولیه و چه در احتیاط و فراق نهایی خارج از لحن اصلی قصه است. همهٔ این نمونهها و چندین و چند نمونهٔ دیگر از «خداحافظ بچه» سریال خستهکنندهای میسازد که خط اصلی روایت داستانش مدام متوقف میشود. فیلمنامهنویس بهتناوب ایدههایی بیربط با داستان اصلیاش را به کشدارترین و زمانبرترین صورت ممکن پیش میکشد تا بیان نقاط عطف داستانش را به تأخیر بیندازد و بر زمان سریال بیفزاید و کیست که نداندچنین آببستنهای بیخود و بیجهت و کاسبکارانهای که تبدیل به یکی از مؤلفههای حرفهای تهیهکنندگان تلویزیونی شده اگر در قاموس درام فقط یک تخلف دستوری باشد، در ماه مبارک رمضان و در قبال مخاطبی که دارد با ارزشترین لحظات عمرش را پای چنین آثاری میگذارد در خوشبینانهترین حالت، اتلافوقت و ظلمی جبرانناشدنی است.
مشکل دیگر «خداحافظ بچه» جدی گرفته نشدن مخاطب از سوی فیلمنامهنویس و کارگردان اثر است. مخاطبی که بهسبب رشد و توسعهٔ ابزار تبادل اطلاعات میتواند بهروزترین و جذابترین آثار نمایشی جهان را در اختیار داشته باشد، حال که بهسبب سفرهٔ افطار پای تلویزیون و سریالهای وطنیاش به گروگان گرفته شده هر شب باید نظارهگر داستانی باشد که بهرغم فراز و فرودهای متعددش، در توجیه کنش شخصیتها و پیچهای داستانیاش متوسل به تصادف، این دمدستیترین و غیرقابلپذیرشترین بهانهٔ قابلتصور، میشود. تصادفا لیلا شبی به امامزاده صالح میرود که زنی کودکش را در آنجا سرراه گذاشته است. تصادفا لیلا و مرتضی وقتی از دزدیدن ششقلوها ناامید میشوند که در اتاق مجاور بیمارستان خسرو و نازنین در حال مشاجره بر سر تولد بچهاند. تصادفا مرتضی کاغذی پیدا نمیکند و مجبور میشود پشت فاکتور تعمیرگاه ماشین نامهٔ دزدیدن بچه را بنویسد. تصادفا احمد و گیتی که دارند توسط خسرو تعقیب میشوند باید وقتی به خانهٔ مرتضی برسند که چندلحظه پیش از آنجا اثاثکشی کرده و رفته است. تصادفا مرتضی باید سوار ماشین زورگیرها شود. تصادفا مجتبی باید رعنا را در بیمارستان ببیند تا به او علاقهمند شود و دهها مثال دیگر که برشمردنشان فقط ضعفهای ساختار داستانی «خداحافظ بچه» را روشنتر میسازد. از اینها سستبنیانتر اما طرح و توطئه و پرداخت سادهٔ انگیزههای درونی شخصیتهاست که فقط در نمونههایی همچون تحول یکشبهٔ خسرو با شنیدن داستان رستم و سهراب یا آرامش و آشتی مرتضی بعداز پنهانکاری لیلا فقط بهصرف گپی چنددقیقهای با بهروز یا تغییر نظر نازنینِ آسیبدیده درست بعداز یک جلسه مشاوره با شهناز، از شدت غیرمنطقی بودن یادآور بیمایهترین فیلمهای درجهٔ 3و4 سینمای دنیاست.
همهٔ این صحبتها اما در مقایسه با تناقضات و آسیبهای فرهنگی که سریال «خداحافظ بچه» نهایتا از خود بهجا گذاشت، کمرنگ میگردند. این سریال در ارزشبندی ملاکهای اخلاقی یا غیراخلاقی بودن رفتارهای اجتماعی ـکه در یکی از سکانسهای قسمت ماقبل آخر و در دیالوگهای بین مرتضی و رعنا یا در پرسش مرتضی از لیلا دربارهٔ روزه گرفتن ماه رمضان مورد اشاره قرار میگیردـ وارد عرصهای میشود که بههیچوجه نمیتواند تمامی وجوه آن را بشکافد و بهعنوان معضلی روانیاجتماعی زیرذرهبین ببرد یا برایش نسخهای تجویز کند. فیلمنامهنویس «خداحافظ بچه» از یکطرف [مثلا در سکانس دزدی بچه، جایی که لیلا وسط ارتکاب خطایی همچون دزدی مرتضی را از ارتکاب خطایی دیگر همچون ورود به خانهٔ زنی تنها برحذر میدارد] نشان میدهد که چهاندازه خودش از فهم ظرافتهای باید و نبایدهای اخلاقی فاصله دارد و از طرف دیگر [مثلا از خلال دیالوگهای پینگپنگی مرتضی و رعنا و روشنگریهای رعنا در تبیین اقتضائات و وظایف دوست داشتن و لزوم ایثار و...] ثابت میکند که چه نگاه سادهای به پیچیدگیهای مسألهٔ اخلاق و متغیرهایش در جهان مدرن دارد. فقط با این نگاه ساده است که تصمیم نهایی و بدونمقدمهٔ لیلا و چرخش 180درجهایاش بهرغم تمام دیوانهبازیهای پیشین و فقط و فقط با یک تهدید مرتضی قابلتوجیه میگردد و مخاطبی که بیستوپنج قسمت سریال را در مسیر خاصی دنبال کرده و حالا نمیتواند با این پایان فیلمفارسیگونه کنار بیاید حتما مشکلی دارد که باید با خودش حل کند.
صداوسیما سال به سال از آثار قابلاحترامی همچون «میوهٔ ممنوعه» و «صاحبدلان» فاصله میگیرد. سیاستگزاران این نهاد عریض و طویل گویی توقعاتشان را در حداقل نگهداشتهاند و از سریالهای ماه مبارک رمضان فقط پایان خوش میخواهند. جایی که همه رستگار میشوند و زنی نازا هم پنجقلو به دنیا میآورد. اینوسط تنها چیزی که اهمیت نمییابد وقتتلفشده و سلیقهٔ آسیبدیدهٔ مخاطب است.