جوان آنلاین (پاسداران) دریاسالار «مارک فاکس» فرمانده ناوگان دریایی ارتش آمریکا در خلیج فارس چندی پیش در مصاحبه ای گفته بود: «من صبح و ظهر و شب به قایق های تندرو ایرانی نگاه می کنم و فکرم به آنها مشغول است؛ این کار- کم و بیش- همه زندگی من در این روزهاست».
خبرنگار قدس که بتازگی از جزیره «بوموسی» بازگشته است، توان و آمادگی قرارگاه دریایی سپاه پاسداران را - مستقر در این منطقه- حیرت آور توصیف می کند و این در حالی است که به علت ملاحظات حفاظتی و محدودیت های امنیتی و نظامی، وی تنها توانسته از بخش بسیار کوچکی از این توانمندی ها بازدید کند.
خبرنگار و عکاس روزنامه قدس همچنین این بخت را داشتند که همراه فرمانده قرارگاه دریایی و شمار دیگری از برادران، یک گشت دریایی ۳۰ دقیقه ای را در آبهای سرزمینی ایران در خلیج فارس تجربه کنند، گشت دریایی که با یک قایق تندرو انجام شد و هدایت و کنترل آن را شخص فرمانده به دست گرفته بود؛ یک نمونه از همان شناورهای تندرویی که خواب را از چشمان دریاسالار «فاکس» ربوده است.
***
گفتگو با فرمانده قرارگاه دریایی سپاه پاسداران در جزیره «بوموسی» چندان ساده انجام نشد.
تا پیش از آن، جسته و گریخته از مردم جزیره شنیده بودم که فرمانده سپاه، انسان خاکی و متواضعی است که در مراسم شان حاضر می شود و با آنها نشست و برخاست دارد. در بازارچه کوچک جزیره، جوان سیاه چرده ای رو به من کرد و گفت: خدا پدر جناب سرهنگ را بیامرزد که هر کاری از دستش برمی آید، از مردم دریغ نمی کند.
گفتگو با فرماندهی که مردم به نیکی از او سخن می گفتند و مسؤولیت قرارگاه دریایی سپاه را در جنوبی ترین منطقه خلیج فارس بر عهده داشت، نباید از دست می دادیم، شم خبرنگاری ام می گفت؛ پاسخ مهم ترین پرسش هایم را در این مصاحبه می توانم بیابم.
و اینک من و عکاس روزنامه با خودروی فرمانداری «بوموسی» در راه دفتر فرمانده بودیم، صد البته پس از انجام هماهنگی های لازم!
در حالی که چشمانم به دنبال یک ساختمان بزرگ با تابلویی از نام و آرم سپاه بود، خودرو در جایی توقف کرد که هیچ ساختمان و تأسیساتی در آن دور و بر، به چشم نمی آید و تا به خود آمدیم که بپرسیم؛ این جا کجاست، ناگهان پاسدار درجه داری را پیش روی خودمان دیدیم که با لبخند به ما خوشامد می گفت.
پاسدار جوان در جلو ما به راه افتاد و چندی به درازا نکشید که استحکاماتی را که زیر زمین ساخته شده بود، در برابر خود مشاهده کردیم؛ شاید چیزی شبیه همان استحکاماتی که فرزندان خمینی(ره) در حزب ا... لبنان، از آنها در جنگ ۳۳ روزه با متجاوزان اسراییلی بهره می گرفتند و شاید از همان استحکامات بود که موشکی به سوی ناوچه «ساعر ۵» صهیونیستها شلیک شد و آن را روانه اعماق آب کرد.
در ورودی پایگاه، چند پرچم به اسامی مبارک حضرت اباعبدا... الحسین(ع) و حضرت ابوفاضل(ع) به چشم می آمدند و تصاویر قاب شده ای از امام راحل(ره) و مقام معظم رهبری بر دیوار.
در دو سوی راهرو، اتاق هایی هر چند ساده اما جادار در دل زمین ساخته شده اند؛ دبیرخانه و پرسنلی، مسؤول دفتر فرماندهی و... .
به اتاق مسؤول دفتر فرماندهی راهنمایی می شویم. مسؤول دفتر که پاسدار جوان خوشرویی است، به گرمی استقبال می کند و از ورود بی سابقه خبرنگاران بندرعباسی و تهرانی به جزیره در یک هفته اخیر سخن می گوید. اشاره ای هم به سفر رئیس جمهور به «بوموسی» می کند و بحث مان می کشد به یاوه گویی شیخ «نهیان» و این که باید یک بار برای همیشه، این پرونده انگلیسی بسته شود.
همکار عکاس هم که - به ضرورت- دوربینش را غلاف کرده و در عمل از عکس گرفتن بازمانده است، با حرارت وارد بحث شده و از گزینه های روی میز ایران سخن می گوید.
میزگرد سه نفری در اتاق مسؤول دفتر فرماندهی چندان به درازا نمی کشد زیرا باید به اتاق فرمانده برویم.
مسؤول دفتر تا ورودی اتاق فرمانده، همراهی مان می کند؛ جایی که جناب سرهنگ «عمویی» از پشت میزش بلند شده و به استقبال می آید.
اتاق فرمانده، به جز صندلی و میز کار سرهنگ دارای مبلمانی ساده برای مهمانان است. یک نقشه بزرگ نظامی روی دیوار و یک تلویزیون «ال سی دی» در گوشه ای از اتاق به چشم می آیند.
فرمانده «عمویی» مرد میانسال قد بلندی است، با سن شاید ۴۵ تا ۴۸ سال، ورزیده تر از سن و سالش به نظر می رسد.
به گرمی، حضورمان را در «بوموسی» خوشامد می گوید و از وضعیت اسکان ما می پرسد و این که آیا کم و کسری نداریم. می گوییم، مهمان فرمانداری هستیم و آنها هم در حد و اندازه امکاناتشان، رسم میزبانی را به جا آورده اند.
برای فرمانده جالب است که یک تیم دو نفری از روزنامه قدس و از شهر مشهد، این همه راه را کوبیده و به «بوموسی» آمده اند تا گزارش و مصاحبه و عکس تهیه کنند. ما هم از انگیزه خود و اهداف رسانه برای انجام این سفر می گوییم و این که الان دیگر همه ایرانی ها وظیفه خودشان می دانند، برای «بوموسی»- جنوبی ترین منطقه از خاک وطن- کاری بکنند؛ هر کار که از دستشان برمی آید.
پس از گپ و گفت های این چنینی که - بیش و کم- مرسوم هر مصاحبه رسانه ای است، وقتی به صورت رسمی خواستار شروع گفتگو می شوم، فرمانده از محدودیت های قانونی نظامیان برای انجام مصاحبه با رسانه ها سخن می گوید.
در حالی که پیشتر، این واکنش فرمانده را انتظار می کشیدم، از سرهنگ می خواهم، در یک گفتگوی آزاد شرکت کند و اطلاعاتی را درباره موقعیت استراتژیک جزیره و تحرکات نیروهای فرا منطقه ای حاضر در خلیج فارس تا آنجا که برخلاف ملاحظات ملی و دفاعی نباشد، در اختیار رسانه بگذارد.
فرمانده می پذیرد، مشروط به این که ضبط خبرنگاری را روشن نکنیم و نیز برخی از گفته هایش را هم بشنویم اما رسانه ای نکنیم، مبادا مورد سوءاستفاده دشمنان این آب و خاک قرار گیرد و من در پایان نشست، چقدر حسرت خوردم از این که شرط دوم فرمانده را پذیرفتم! ( و مگر می شد نپذیرفت؟).
حسرت از این بابت که اگر ایرانیان، تنها بخشی- و نه همه- توانمندی های کشورشان را در خلیج فارس درمی یافتند، آنگاه با تمام وجود تأیید می کردند که تسلط صد درصدی فرزندانشان در نیروی دریایی سپاه بر تحرکات نیروهای فرامنطقه ای در خلیج فارس، نه یک بلوف نظامی بلکه یک واقعیت غیرقابل مناقشه است.
***
همه حقوق جمهوری اسلامی ایران در خلیج فارس از سوی نیروی دریایی سپاه پاسداران صیانت و محافظت می شود.
سرهنگ پاسدار «عمویی» این مطلب را بیان می کند و می افزاید: امروز سپاه پنجه در پنجه آمریکا انداخته است و این واقعیتی است که خودشان هم به آن اعتراف کرده اند.
فرمانده «عمویی» در ادامه، به مصاحبه چندی پیش سردار «فدوی» فرمانده نیروی دریایی سپاه که در زمان جنگ تحمیلی مسؤولیت اطلاعات همان نیرو را بر عهده داشت، اشاره ای می کند و می گوید: سردار در واکنش به تهدید آمریکایی ها با خطاب قرار دادن مسؤولان کنونی ایالات متحده گفت، «زمانی که ما بسیجی ها و پاسدارها در خلیج فارس با نظامیان شما می جنگیدیم، شماها در کلاس درس دانشگاه بودید».
کلام سرهنگ «عمویی» که به بحث رویارویی با نظامیان آمریکایی می رسد، نمی تواند از دو شهید جزیره «بوموسی» سخن نگوید؛ شهیدان «اسحاق دارا» و «اسدا... رئیسی» که در نبرد مستقیم با آمریکایی ها شهید شدند.
تصویر دو شهید را پیشتر بر در و دیوار شهر دیده بودیم.
می پرسم: همان شهیدان جنگ نفتکشها؟
فرمانده پاسخ می دهد: بله، اما در جنگ دوم نفتکشها. چون جنگ اول نفتکشها را صدام راه انداخت و جنگ دوم را آمریکایی ها مستقیم خودشان وارد شدند.
سرهنگ سپس به تشریح ماجرا می پردازد و می گوید: این دو شهید سوار قایق تندرو بودند که یک بالگرد نظامی آمریکایی به سوی آنها یورش می آورد، آنها بالگرد مهاجم را می زنند، اما هواپیمای جنگنده آمریکایی با راکت، شناور آنها را می زند و برادران ما در یک نبرد نابرابر شهید می شوند.
از فرمانده می پرسم: آیا توانسته اید از فاصله نزدیک از ناوهای نیروهای فرامنطقه ای عکس بگیرید؟ البته منظورم عکس های هوایی نیست، بلکه عکسهایی که از شناورهای ایرانی گرفته باشید؟
فرمانده با لبخند، به نشانه تصدیق، سر تکان می دهد و سکوت می کند.
می پرسم: جناب سرهنگ! از چه فاصله ای؟
او که خنده اش آشکارتر شده، در پاسخ به این پرسش از فاصله ای برای ما سخن می گوید که وقتی من و همکارم می شنویم، از شدت حیرت و ناباوری به یکدیگر نگاه می کنیم اما پس از چندی و با دیدن تصاویری، این ناباوری جای خودش را به یقین همراه با حس غرور و سربلندی می دهد.
فرمانده اما تأکید می کند که این موضوع نیز جزو همان چیزهایی است که صلاح نیست، در اوضاع کنونی رسانه ای شود و بی درنگ می گوید: مخاطبان شما و همه مردم ایران سر سوزنی تردید نداشته باشند که ما کوچکترین تحرکات نیروهای بیگانه را زیر نظر داریم و خدا را شاکریم که نه تنها اوضاع را کنترل می کنیم، بلکه بر منطقه «تسلط کامل» داریم.
***
گفتگوی خبرنگار قدس با سرهنگ «عمویی»، فرمانده قرارگاه دریایی سپاه پاسداران در جزیره «بوموسی»، تنها به مسایل دفاعی ختم نشد.فرمانده از اوضاع اجتماعی و فرهنگی جزیره نیز سخن گفت و چند بار با تأکید گفت که «بوموسی» امن ترین منطقه ایران است؛ موضوعی که مردم جزیره هم آن را یادآوری می کردند. او از رویکرد سپاه به مباحث فرهنگی و معنوی در جزیره گفت و از لزوم توجه مسؤولان اجرایی کشور به تکمیل زیرساخت ها در «بوموسی».فرمانده «مهمانان» عرب جزیره را نیز فراموش نکرد و گفت: آنها «مهمان» ما هستند و ما «اکنون» با آنها نهایت خوش رفتاری را داریم.
***
تلفن های پی در پی و تماس های بی سیم با فرمانده، که بارها سخنان او را قطع می کند، برای ما نیز این پیام را دارد که باید هر چه زودتر زحمت را کم کنیم.
پیش از خداحافظی، از فرمانده قول می گیریم تا در یک گشتزنی دریایی شرکت کنیم. سرهنگ در عصر همان روز به وعده اش عمل می کند و آن گشتزنی، خود حکایت پرماجرای دیگری است که ناگفته ها و نانوشته هایش، بیش از گفتنی هایش است.
سرهنگ در پایان به خبری اشاره می کند و تأکید می کند که این هم فقط برای اطلاع خودتان است، اما من که حس می کنم، این گزارش گونه بدون آن خبر، چیزی کم دارد از فرمانده می خواهم، همین یک مورد را استثنا کند و او سرانجام می پذیرد.
خبر این است: «حدود یک هفته پیش، یک ناو هواپیمابر فرامنطقه ای به درازای ۳۱۰ متر، با خاموش کردن تجهیزات و سامانه های رادیویی و الکترونیکی تلاش کرد، بی سر و صدا و بدون آن که دیده شود، از آبراه خلیج فارس بگذرد اما با وجود این پنهانکاری، نتوانست خود را از چشمان تیزبین نیروی دریایی سپاه پاسداران پنهان کند و با اخطار جدی نیروهای ایرانی ناچار شد، خود را معرفی و اعلام وضعیت کند.»
اکنون و با شنیدن خبرهایی از این دست، شاید بهتر بتوان فهمید که چرا نیروی دریایی سپاه در خلیج فارس به کابوس آمریکایی ها تبدیل شده است، به گونه ای که دریا سالار «فاکس» فرمانده ناوگان دریایی ایالات متحده در منطقه، از آن به عنوان یک گرفتاری روزانه یاد می کند!