روزنامه مردمسالاری: سعدی از خاندانهاي معروف شيراز بود که به علت نزديکي به قدرت، وارد نظاميه بغداد ميشود. او از طرف حکومت به خاطر ارتباطات و هوش فراوانش راهي نظاميه بغداد ميشود تا پس از برگشت، وزير، قاضي، استاد، فقيه يا از کارگزاران حکومتي گردد. سعدي که از امنيت شيراز به خاطر روابط ديپلماتيک سلاطين شيراز با مغولان کمال استفاده را کرده بود بعد از بازگشت با توجه به خوي انساني و هوشمندي بسيار فراوانش به قدرت سياسي نزديک نشد. سعدي به خصوص در نوشتههاي گلستان اندرزنامه نويسي مردمي است که قدرت را به خوبي ميشناسد. او در ميان مردم زندگي ميکند و ميگويد کسي به سياست نزديک ميشود که اميد زر دارد يا بيم سر ندارد. او سياست و دولت را همانند آتش ميداند که حتي اگر آتشپرست نيز باشي اگر حواست نباشد تو را ميسوزاند. او قدرت را چون ماري سمي مينگرد که خطرناک است و بايد از دور به آمد و رفت آن نگريست. سعدي چون ابن مقفع و خواجه نظام الملک به سياست نزديک نميشود و تا پايان عمر شاعري مردمي و زنده باقيميماند. در نظم و نثر استاد مسلم سخنوري است و گلستان او بهترين نمونه ادب و اخلاق فردي و اجتماعي به شمار ميرود. در آرايهها و فنون زباني بينظير است و در محتوا و شيوههاي زيستي که براي پادشاه، درويش، فقيه، جوان، پير، وزير، قاضي،... پيشنهاد ميکند آنقدر تواناست که گزارههاي او به صورت ضربالمثل رواج پيدا کردهاند. عليرغم اين که متفکري اشعري و عارف مسلک است اما بسيار واقعگرا و مصلحتانديش ميباشد و با توجه به فهم پديداري که از امور اطراف خود دارد به بهترين شيوه هويتهاي اطراف خود را درک ميکند. سعدي ميداند که همه کس عقل خود به کمال ميآيد و فرزند خود به جمال. او مي داند که در بيابان هر سرابي شکل آب است. پديدار شناسي سعدي و فهم همدلانه از امور اجتماعي تساهل و رواداري او را بالا برده است به نحوي که ميگويد بر باطن انسانها غيب نميدانم و بر ظاهر آنها عيب نميبينم.
توصيفگر و تحليلگر استبداد
او با قدرت خارق العاده زباني و فن سخنوري خود که ناشي از مطالعه و شنيدن تجربههاي ديگران است ادبياتي را پديد ميآورد که رسم زندگي عمومي و اجتماعي را به صورت اندرز ميآموزد. سعدي وجهي از نوشتههايش به اندرزهايي مربوط ميشود که هرم حاکميت و دولت را نشانه ميرود. او هميشه سياست را مدنظر دارد و به صورت واقعگرا و مصلحتانديشانه به قدرت نزديک ميشود، گزارههاي اندرزي خود را صادر ميکند و از آن دور ميشود. او قدرت را براي توليد دانش ضروري ميداند و با مدح سعد بنزنگي کتاب گلستان را به او تقديم ميکند. حتي شهرت سعدي از سلطان زمان خودش است. بعد از وصف خداوند و پيامبر و خلفا، سلاطين را ميراث دار آنها ميداند چرا که امنيت و نظم اجتماعي را برقرار ميکنند. سعدي پادشاه را سايه خداوند ميداند که شبان رعيت هستند.
او مينويسد که هر عيب که سلطان بپسندد هنر است. خلاف راي سلطان نميتوان نظري داد. او استبداد ايران را به خوبي ميشناسد و قدرت بيحد و حصر وغير مشروط پادشاهان دوران خود را وصف ميکند. اگر پادشاه بگويد روز شب است شما بايد ماه و پروين را بياوريد و بگوييد درست ميگويد. هرکس خلاف راي سلطان حرفي بزند بايد ازخون خود دست بشويد. حاکم سلطاني است که رعيت بايد به صورت کامل حکم آنها را بپذيرند. سعدي قدرت را ميشناسد و برخي مواقع نيز به قدرت استبدادي به صورت طنز نقد وارد ميکند. حاکماني که سنگها را بستهاند و سگها را رها کردهاند. اما او براي مهار قدرت و افسار انداختن به استبدادي که به اشارتي ميتواند جان کسي را بگيرد تکنيکهايي در گلستان دارد که به برخي از آنها اشاره ميشود.
1- سعدي به حکم اندرزنويسان ايرانشهري وجوهي از حکمت عملي و خرد سياست نويسي را به شيوه رجوع به حاکمان ايران باستان نشان مي دهد. او براي پادشاه زمان خود از جمشيد، انوشيروان، فريدون و بسياري از شاهان شاهنامه مثال مي آورد که چگونه بودهاند که نام آنها را به عدالت و دادگري و خرد ورزي ميبرند. رسم ايران باستان براي سعدي آينهاي است که آن را در مقابل استبداد قبيلهاي قرار ميدهد تا آنها را ادب کند.
2- سعدي براي ترساندن استبداد ايراني به حقوق طبيعي هم اشاره مي کند. اينکه در جهان قوانيني وجود دارد به اين صورت که خير و شر در همين دنياجواب داده خواهد شد. آه دل پيرزني جهان را ميسوزاند و ناراحت بودن رعيت سلطان را بيخانمان ميکند.
سعدي در گلستان مدام نيروهاي مخفي طبيعي و قوانين عدل طبيعت را نشان سلطان ميدهد که اگر براساس آنها خوب عمل کند در همين دنيا پيروزي را ميبيند و اگر برخلاف طبيعت مردم آزاري کند نابود ميشود.
3- تکنيک بعدي سعدي اشاره به جهان آخرت است. سعدي با استفاده از آموزههاي اسلام از تشويق و تنبيه جهان آخرت به صورت بهشت و جهنم استفاده ميکند تابه پادشاه بگويد که خداوند جهان شاهاني را که رعيت نوازي کردهاند و پل، کاروانسرا و راه ساخته اند و دزدان را سرکوب کردهاند نعمت آخرت ميدهد و پادشاهاني را که عادل نبودند به جهنم ميفرستد.
4- مشروعيت مردمي و اشاره به اينکه قدرت پادشاه از رعيت است آموزهايست که بارها در گلستان تکرار ميشود. سلطان به نيروي لشکري پابرجاست که اين لشکر از ماليات رعيت زنده است و ماليات رعيت از دادگري شاه به دست مي آيد. اگر شاه مردم آزاري کند تمام مشروعيت حکومت او زيرسوال ميرود. هرچند در آموزههاي سعدي حق شورش و اعتراض به رسميت شناخته نشده است اما سعدي به حاکم ميگويد که رضاي خداوند در رضاي خلق اوست و با خلق او نکويي کن.
5- هرچند سعدي تربيت را به جوهر انسانها ربط ميدهد و ميگويد تربيت نااهل را چون گردکان بر گنبد است و زمين شوره سبزه در نمي آورد اما هميشه طوري رفتار ميکند که به پادشاهان بگويد بايد تربيت شوند و آداب حکمراني بياموزند. او خود در گلستان بيشترين آموزش را به پادشاهان ميدهد و ترازهاي زيادي را در سيرت پادشاهان مي آورد و در قالب اندرز، حکايت، حديث، شعر و ضربالمثل سعي دارد آداب اعتدالي و تساهل عملي را به پادشاهان بياموزد.
6- تکنيک بعدي سعدي استفاده از بازنمايي است او به پادشاه ميقبولاند که نام نيکو داشتن و قضاوت مردم از تاريخ کارهاي او بسيار مهم است. او ميگويد قارون هلاک شد هرچند صد هزار گنج داشت اما نوشين روان هنوز زنده است به خاطر اينکه نام نکو از خود به جاي گذاشت.
سعدي به پادشاه مي آموزد که ببخشد و بخورد نه چون گدايان و پاسبانان جمع کند و بميرد. نام نيکو و بازنمايي پادشاه در تاريخ يکي از شيوههايي است که براي تربيت و ادب آموزي حکمران به کار ميگيرد.سعدي به لحاظ نثر ادبي و گزارههاي پديداري از تجربه زندگي مردم در دوره خودش بي نظير است. او سعي داشت در حيطه سياسي قدرت را با اندرز نامه نويسي رام کند. فاصله خود را از آتش و درياي سياست دور کرد تا خطرات استبداد او را فرانگيرد چرا که ديده بود تمام وزيران ايراني قرباني سياست قبيلهاي شدهاند. اما در نهايت سعدي نيز نتوانست تکنيکهايي عملي و علمي ايجاد کند که حکمراني سياسي را داراي شرط ها و قيد و بندهاي عملي سازد.
اندرزهاي سعدي درجوي متافيزيکي به صورت اخلاقي فردي و حتي دلبخواهي باقي ماند. او سرانجام همانند بسياري از انديشمندان سياسي ايران درجو استبداد به سمت روشهاي عرفاني و تقديرگرا حرکت کرد. او شکست خورد و به دامن عرفان پناه برد وحتي ستايشگر وضع موجود شد چرا که اگرچه کفش ندارند مردم اما بايد خداوند را شکر کنند که پا دارند. کشتي چوبي در حال شکستن هرچه باشد از درياي هرج و مرج بهتر است به خصوص براي رعيت و غلامان. او زنان را نيز تحقير ميکرد و به حکم زبان پدرسالار زمانه خويش مشورت با زنان را تباه ميدانست.
سعدي نيز درنهايت به اين نتيجه رسيد که بخت و دولت به کارداني نيست چرا که به تائيد آسماني بستگي دارد. کيمياگر به غصه و رنج ميميرد و ابله در خرابه گنج پيدا ميکند.