شش هفته پیش در نوشته ای در این ستون در مورد آغاز دور جدیدی از مذاکرات هسته ای یاد آور شدیم که این اولین بار نیست که جمهوری اسلامی به خاطر فریبکاری و وقت کشی آماده است بار دیگر با حضرات پشت میز مذاکره بنشیند در حالی که هیچگونه قصد و نیتی در مورد ترک برنامه تسلیحاتی خود ندارد.
اما آیا آمریکا و کشورهای غربی تا این حد ساده لوح هستند که بدون داشتن هیچگونه دست آویزی برای موفقیت به این دوره از مذاکرات تن در دهند؟ از طرف دیگر این احتمال وجود دارد که آمریکا، یا بهتر بگوئیم دولت اوباما، بطور اخص، برای مشارکت در این شعبده بازی دلائل "انتخاباتی" خود را دارد.این دور مذاکرات در استانبول به پایان رسیده است شاید بهتر بتوان به بررسی انگیزه های نه چندان متفاوت دو طرف پرداخت.
همانگونه که در پایان نوشته پیشین نتیجه گرفتیم " این دور جدید مذاکرات برای هردو طرف از اهمیتی ویژه برخوردار است. هم برای جمهوری اسلامی و هم برای اوباما، فرصتی خواهد بود برای وقت خریدن و در انتظار فرصت نشستن بدون آن که هیچیک از دو طرف امید واقعی به سودمند بودن این گفتگو را در سر بپروراند." به عبارت دیگراز بد حادثه اوباما و خامنه ای هردوبه انجام این دور به اصطلاح "مذاکرات" نیاز مفرط دارند بدون آنکه هیچ یک حتی برای لحظه ای تصور موفقیت آنرا به خود راه دهند.
جمهوری اسلامی در محاسبات خود بدون شک محظورات وانتظارات انتخاباتی اوباما را از نظر دور نخواهد داشت. کاخ نشینان تهران نیک آگاهند که اوباما علاقه مند است که احتمال هر نوع حمله نظامی را چه از سوی اسراییل و چه از طرف آمریکا تا بعد از انتخابات ماه نوامبر آینده به تعویق بیاندازد و از سوی دیگر، به بهانه حساسیت مذاکرات، راه هرگونه بحث و انتقاد ازسیاست خارجی دولتش را در باره مسأله ایران برای رقبای جمهوریخواه خود مسدود کند. جمهوری اسلامی نیز به نوبه خود این محظورات دولت اوبامارا در دور جدید مذاکرات مورد استفاده قرار خواهد داد.
متقابلاً غربی ها نیز از اوضاع وخیم اقتصادی و سیاسی رژیم بی اطلاع نیستندو میدانند که رژیم تهران نیازمند بهانه ایست برای گریز هر چند موقت از شرایط بحرانی کنونی. پر واضح است که آمریکایی ها نخواهند توانست به خاطر چند دور گفتگوی بی حاصل همه تجارب تلخ و نا امید کننده خود را در ادوار گوناگون مذاکره و داد و ستد با رژیم اسلامی به فراموشی بسپارند. با این همه این دور مذاکرات که طی این هفته آغاز شد برای مدتی ادامه خواهد یافت زیرا طرفین مذاکره به تداوم آن نیازمندند. اوباما به دلیل آن که در پیآمد پیروزیهای رقیبش، میت رامنی،و اوضاع نه چندان امیدوار کننده اقتصاد آمریکا، میداند که انتخاباتی بسیار مشکل در پیش رو دارد، نمی تواند متقبل هیچ نوع اقدامی شود که از پیآمد آن مطمئن نباشد. برای او هیچ عاملی به سودمندی یک دوران کِش دار"مذاکره" نیست زیرا طی این مدت مخالفانش به علت حساسیت موقعیت مذاکرات وادار به سکوت خواهند شد و بدین وسیله خواهد توانست یکی ازآسیب پذیرترین مباحث سیاست خارجی خودو مؤثرترین حربه های مخالفین جمهوری خواه خود را بی اثر کند.
همزمان، خامنه ای نیز بیش از همیشه به علت فشار های اقتصادی و سیاسی درجمهوری اسلامی نیازمند رسیدن"فرجی ازغیب" است. شاید دستی از آستینی به در آید ومقام معظم رهبری رااز شر تحریم های به اصطلاح فلج کننده، بحران اقتصادی روز افزون،"فتنه" دشمنان و"انحراف" دوستان نجات دهد. خامنه ای سخت نیاز مند آنستکه دریچه امیدی، ولو مجازی و موقت، به روی مردم بگشاید و چند صباحی در انتظار دست یابی به توافق با غرب، باز هم به خیال خود مردم را فریب دهد.
جز چهار کشور غربی یعنی آمریکا،انگلستان،فرانسه وآلمان در گروه "پنج به اضافه یک،" روسیه و چین هم مشارکت دارند. روسیه احتمالاً بیشتر نگران از دست دادن بشاراسد و رژیم او در سوریه است واز این رو آماده هر نوع معامله ای با آمریکا برای نجات جلاد دمشق. نگرانی اصلی چین هم رویدادهای غیر مترقبه در ارتباط باحوادث کره شمالی و عکس العمل آمریکاوکره جنوبی به این رویدادهاست. از اینرواحتمال همراهی آن دو کشور با غرب در مورد ایران بیش از پیش است.
خامنه ای در موضع عقب نشینی؟
آیا باید شایعه تغییر موضع یکصد و هشتاد درجه ای خامنه ای و عواملش را در مورد مسأله هسته ای باور کرد؟ و یا صرفاً آن را یک عقب نشینی تاکتیکی خواند؟ آیااین احتمال وجود داردکه سرنوشت محتوم متحد سیاسی او در سوریه وی را نگران آینده اش کرده است و از این رو می خواهد با نشان دادن اندکی انعطاف یکبار دیگر خود را از مهلکه نجات دهد؟ شرایط این قمار سیاسی برای هردو طرف آن قدر سنگین است و هزینه شکست آنقدر سهمناک که نمی توان به سهولت از کنار آن گذشت.
در این معرکه نباید نقش روسیه و چین را نایده گرفت. ولادیمیر پوتین که اکنون خیالش از انتصاب مجددش به ریاست جمهوری آسوده شده نیازمند بازسازی روسیه است. اقتصاد روسیه به طرز خطرناکی تنها به صادرات نفت متکی شده است. هرنوع تقویت اقتصادی روسیه نیازمند کمک کشورهای غربی است واز این رو پوتین سعی خواهد کرد تا آنجا که بتواند روابط خود را با غرب بهبود بخشد. مسأله برنامه هسته ای جمهوری اسلامی یکی از مواردی است که بدون تحمل چندان هزینه ای روسیه می تواند غربی ها را راضی کند. از سوی دیگر چین هم نشان داده است که علاقه مند به بهبود روابطش با غرب است. برای اولین بار رشد اقتصادی چین از دو رقمی بودن به حدود هشت در صد در سال سقوط کرده است و برای زمامداران فعلی چین این زنگ خطری است که می تواند ثبات سیاسی آن کشور را متزلزل کند، از این رو احتمال همکاری چین با غرب در مورد پیشگیری ازبرنامه تسلیحات هسته ای در جمهوری اسلامی به مراتب بیشتر از پیش است.
اگر این برداشت با واقعیات سیاسی روز منطبق باشد باید دید چه امکاناتی برای حصول نوعی توافق میان دو طرف مذاکره وجود دارد. پاره ای از دست اندرکاران مسائل سیاسی ایران معتقدند که بر خلاف همه تبلیغات و مبالغه گویی ها جمهوری اسلامی دستیابی به بمب اتمی را برای اعتلای اسلام و جنگ با کفار تعقیب نمی کند زیرا با همه نادانی و جهالت منتسب به این نظام نمی توان باور کرد که آن ها آماده انهدام متقابل و خودکشی محتمل باشند. اگر قبول کنیم که آن ها بمب اتم را برای جهان گشایی و سلطه جویی نمی خواهند آنگاه تِز دوم، یعنی استفاده از بمب برای حفظ موجودیت نظام مطرح می شود. سال ها است جمهوری اسلامی کره شمالی را به عنوان نمونه موفقیت در برابر هر نوع تهاجم خارجی ستایش می کند. می گویند خامنه ای از سرنوشت قذافی درس عبرت گرفته است و معتقد است که اگر قذافی تسلیحات هسته ای خود را تسلیم نکرده بوداین چنین بی رحمانه مورد تهاجم قرار نمی گرفت.
شاید بشود این سؤال را مطرح کرد که آیا راهی وجود دارد که هم جمهوری اسلامی و هم غربی ها بدون جنگ و خونریزی به اهداف خود نایل آیند؟ در تحلیل نظری پاسخ به این سؤال مثبت است یعنی غرب دارای امکانات و وسایلی هست که بتواند چنین "تضمینی" را به جمهوری اسلامی بدهد و یا حداقل آیت الله را مطمئن کند که اگر دست از بازی با اتم بردارد غربی ها نیز به نوبه خود رژیم را اندک اندک تطهیر خواهند کرد و بدون هیچگونه توجهی به مسائل حقوق بشر با نظام جمهوری اسلامی ساخت وپاخت خواهند کرد. از سوی دیگر اگر هدف جمهوری اسلامی برای دستیابی به انرژی هسته ای حفظ موجودیت نظام باشد دسترسی به این هدف از مجرای دیپلماسی، هم کم خطر تر است، هم می توان بدون هیچگونه هزینه نظامی و سیاسی به آن دست یافت.
"تضمین" های هیلاری کلینتون
باید پرسید آیا اشاره هیلاری کلینتون طی روزهای اخیر به امکان ارائه "تضمین های لازم" به نظام اسلامی از همین نوع است؟ شاید دور از واقعیت نباشد که خوشبینی طرفین و تجدید مذاکرات بر همین نوع استدلال پایه گذاری شده است. آن چه از احتمال موفقیت چنین طرحی می کاهد واقعیات سیاست و اقتصاد جهانی است. در مرحله اول برنامه به اصطلاح اعتماد سازی(مورد نظر) برای یافتن راه حل مورد قبول هردو طرف کار ساده ای نیست. جمهوری اسلامی در محاسبات خود بدون شک محظورات آقای اوباما را از نظر دور نخواهد داشت. آقای اوباما علاقه مند است که هر نوع حمله نظامی را چه از سوی اسرائیل و چه از طرف آمریکا را تا بعد از انتخابات ماه نوامبر آینده منتفی محول کند بنابراین جمهوری اسلامی هر نوع کوتاه آمدن در دور جدید مذاکرات را برمبنای این فرض مورد بررسی قرار خواهد داد. متقابلاً غربی ها و به ویژه آمریکایی ها نخواهند توانست طی چند دور مذاکره همه تجارب تلخ و نا امید کننده خود را در داد و ستد با این رژیم نادیده بگیرند و بر حس عدم اعتماد خود چیره شوند.
به احتمال زیاداین، دور مذاکرات ماه آینده در بغداد ادامه خواهد یافت. زیرا هردو سوی مذاکره به تداوم آن نیازمندند. آقای اوباما به دلیل آن که انتخاباتی در پیش رو دارد و نمی تواند متقبل هیچ نوع اقدامی شود که از پیآمد آن مطمئن نباشد. جمهوری اسلامی نیز در برابر فشارهای داخلی، تحریم های به اصطلاح فلج کننده و بحران اقتصادی نیازمند آن است تا دریچه امیدی به روی مردم بگشاید و چند مدتی در انتظار دست یابی به توافق، مردم را سر گرم کند. اما ادامه این نمایش سیاسی چندان هم بی مخاطره نیست. دیر یا زود واقعیت بی محتوابودن نتیجه گردهمآئی استانبول بر ملاء خواهد شدوآنگاه برخورد سناتورهای مخالف ومطبوعات شکاک آمریکا ممکن است همه محاسبات و برنامه ریزی های پشت پرده را بی اثر کند.
پاریس:
18.4.201