در اين کنفرانس من توضيح دادم که از نظر ما انحلال طلبان «گذار به دموکراسی» نام ديگری جز برانداختن حکومت اسلامی بهر صورت ممکن، انحلال ساختار آن و لغو قانون اساسی اش ندارد و در مسير مبارزه برای اين هدف ما همهء اصلاح طلبان و اقمارشان را تخته سنگی فرو افتاده در راه خود می دانيم و ناچاريم که بخشی از مبارزه را نيز به درافتادن با آنها اختصاص دهيم. اعتراض من به حضور آقای آرش غفوری (از دستياران و برنامه ريزان ستاد انتخاباتی خاتمی و موسوی) آن بود که طرح ايشان را بايد «طرح بازگشت به جهنم دوران طلائی» می خواندند و نه طرحی برای گذار به دموکراسی.
[email protected]
تقريباً يک سال پيش، در همين ايام، شبکه سکولارهای سبز ايران سرگرم تهيهء مقدمات برگزاری نخستين همايش خود بود. شعار همايش «ايران از همهء ما مهمتر است» انتخاب شده و محور اصلی همايش مطالعهء «نسبت سکولاريسم با مسائل عمدهء سياسی ايران و يافتن راهکاری برای ايفای نقش ايرانيان خارج کشور در کمک رسانی و پشتيبانی از مبارزان سکولار داخل کشور» بود(1). در عين حال، برای کليه ميهمانان سمينار طرحی بصورت بروشور ارسال شده بود که «طرح اوليه برای تشريح مشخصات روند آلترناتيوسازی» نام داشت و در مقدمهء خلاصه اش می گفت: «اين طرح می کوشد برای برون رفت از بن بست فقدان يک رهبری سياسی گسترده در بين نيروهای خارج کشور راهکاری را ارائه کند.از منظر اين طرح مشکل اصلی رهبران گوناگون سياسی در خارج کشور نداشتن مأموريت از جانب مردمان، از يکسو، و ناتوانی سازمان های موجود در ايفای نقش "ميزبان بی طرف"، از سوی ديگر، است. طرح می کوشد برای هر دوی اين نقيصه ها راه چاره ای بيابد». سپس طرح توضيح می داد که «هيچ کدام از کوشش های قبلی به نتيجه نرسيده است. اين طرح علت ناکامی را در "فقدان مأمويت" می داند. لذا، برای ايجاد آلترناتيو بايد در جستجوی راهکار تازه ای بود که نياز "آلترناتیو»" به مقبولیت، مشروعیت و محبوبیت را برآورد و بتواند با پشتیبانی مردم، دخالت در رهبری مبارزات و سپس دخالت و کمک به ادارهء کشور را در دوران گذار به عهده بگیرد. برای انجام اين منظور، کليهء شرکت کنندگان در روند تشکيل آلترناتيو بايد بصورت "انتخابی" تعيين شده و از جانب عده ای برای اين کار "مأموريت" داشته باشند. اصل فوق موجب می شود که هيچ فعال سياسی علاقمند به ايجاد آلترناتيو نتواند به استناد موقعيت و مقام سابق خود در رژيم ها، احزاب و تشکلاتی سياسی، خود را بی نياز از انتخاب شدن بداند. با توجه به وجود ميليون ها ايرانی سکولار ـ دموکرات در خارج کشور (گريختگان از حکومت اسلامی و زندگی کرده در کشورهای دموکرات)، اين راهکار تازه، انجام يک «انتخابات آزاد» در بين آنها است. در گذشته علت عدم عنايت به اين راهکار فقدان امکانات اجرائی برای انجام چنين انتخاباتی بوده است. امروزه امکانات تکنولوژيک عصر انقلاب ارتباطات اين نقيصه را جبران می کند».(2)
اما در همان يک سال پيش بودند کسانی که می انديشيدند که فکر ايجاد آلترناتيو برای گذار به دموکراسی «نه لازم است، نه ممکن و نه مفيد» و بسياری شان هم به همين دليل دعوت ما را نپذيرفته و به تورنتو نيامدند. عده ای هم صدا برداشتند که ايجاد آلترناتيو در خارج کشور هم به تضعيف آلترناتيو واقعاً موجود در داخل کشور (موسوی ـ کروبی) می انجامد و هم زمينه را برای چلبی سازی آماده می کند(3).
با اين همه، و چند ماهی گدشته از آن همايش، سلسله کنفرانس هائی در پاريس، لندن، کلن و استکهلم برگذار شد که طی برگزاری شان اين فکر به تدريج جلوی صحنه را اشغال می کرد و نشان می داد که اپوزیسیون به جد به فکر راه های گذار از حکومت اسلامی و برقراری يک رژيم دموکراتيک در ايران است؛ البته با حفظ تعريف های درونی گروه ها از مفهوم «دموکراسی» که خود مبحث تفصيلی ديگری است. بهر حال، تشکيل کنفرانسی که نام زنده ياد مهرداد مشايخی را بر خود نهاده بود، در پايان هفتهء گذشته در شهر واشنگتن نيز آخرين جلوهء بارز آن بود که آلترناتيوسازی نه تنها ديگر از مقولهء «داستان های خيالی» محسوب نمی شود بلکه تبديل به تنها دليل موجه جمع شدن چهره های مختلف اپوزيسيون شده است.
من، به عنوان هماهنگ کنندهء شبکهء سکولارهای سبز، از وجود این کنفرانس به وسیلهء آقای دکتر آرام حسامی، عضو شورای هماهنگی اين شبکه با خبر شدم. ایشان بر اساس قوانین شبکه باید از شورای هماهنگی شبکه اجازه می گرفتند تا بتوانند در کمیتهء برگزار کنندهء اين کنفرانس شرکت کنند و به همين دليل موضوع را به شورا آورده بودند. آنچه آقای دکتر حسامی با شورای هماهنگی در ميان نهاد آن بود که ايشان، به اتفاق آقای دکتر اميرحسين گنج بخش (از سازمان جمهوری خواهان ايران که چندی پيش تر از جمع 23 نفری که از اتحاد جمهوری خواهان ايران جدا شده بودند بوجود آمده و اعلام موجوديت کرده بود) و نيز آقای محمد تهوری، که در سال های گذشته سردبيری برخی از نشريات اصلاح طلب داخل کشور را بر عهده داشته و، پس از شکست مجلس ششم، به اتفاق همسرشان، خانم فاطمهء حقيقت جو، به امريکا آمده اند، و همگی، بعلت اقامت شان در شرق امريکا، با هم انس و نزديکی بيشتری دارند، بر آن شده اند تا زمينه ای را فراهم کنند که هر کس ديگری هم که راه حلی برای «گذار ايران به دموکرسی» دارد در محفلی متشکل از علاقمندان و صاحب نظران حضور يافته و طرح خود را به آگاهی ديگران برسانند تا معلوم شود که اساساً چه «طرح» هائی برای چنين منظوری وجود دارند. پس از تصويب اين فکر، به پیشنهاد من آقای دکتر فرخ زندی، سخنگوی شبکهء ما، هم به عضويت کمیتهء برگزار کنندهء کنفرانس در آمد تا شبکهء ما دخالت و نظارت بيشتری در کار و تصميمات کمیتهء برگزار کننده داشته باشد (هرچند که این نمایندگان نتوانستند، مثلاً، در طرح معيارهی علمی برای گزينش طرح های قابل ارائه در کنفرانسنقش سازنده ای بازی کنند). همچنين قرار شد که آقای دکتر حسامی طرحی را که در جريان همايش تورنتو ارائه کرده بوديم در کنفرانس واشنگتن مطرح کنند.
من که، از يکسو، از طرف شبکه مأمور رسيدگی به اينگونه امور بودم و، از طرف ديگر، بعنوان يک فرد برای شرکت در جلسه و آگاهی يافتن از طرح ها دعوت داشتم، برای شرکت خود چند شرط را مطرح کردم. نخست اينکه لازم است، همانگونه که شبکه سکولارهای سبز در همایش تورنتو عمل کرد، منابع مالی و خرج های لازم برای برگزاری کنفرانس واشنگتن هم بصورت روشن و شفاف به اطلاع همگان برسد و دو ديگر اينکه کل کنفرانس با حضور نمايندگان رسانه ها و راديو ـ تلويزيون ها برگزار شود. در مقابل، کميتهء برگزار کننده نيز مخير باشد که هر کس ديگر را هم که خواست به عضويت خود در آورده و از هر کسی هم که مناسب تشخيص داد برای شرکت در کنفرانس دعوت بعمل آورد. اين مذاکرات نيز از طريق آقای دکتر حسامی انجام می شد.
بزودی معلوم شد که بر تعداد اعضاء کميتهء برگزاری افزوده شده و، در عين حال، از طيف وسيعی از شخصيت ها و گروه ها، هم برای ارائهء طرح و هم برای شرکت در کنفرانس دعوت بعمل آمده است. نکتهء جالب اين بود که غلبهء عددی، در هر دو مورد، با اصلاح طلبان بود. ارزيابی من و شبکه سکولارهای سبز آن بود که بايد از اين موضوع استقبال کرد. تا آن زمان اصلاح طلبان از همنشينی با انحلال طلبان در زير يک سقف خودداری کرده بودند و جز خانم حقيقت جو ـ که به يک تعبير مدعی است که ديگر اصلاح طلب نبوده و خود را خواهان حکومتی سکولار می داند اما نگران وضعيت نيروهای مذهبی در حکومت سکولار است ـ هيچ کدام شان دعوت شبکه را برای حضور در همايش تورنتو نپذيرفته و حاضر نشده بودند که در مقابل دوربين های تلويزيون و چشمان مراقب رسانه ها در کنار انحلال طلبان ديده شده و با آنها در گير گفتگو شوند. بنا بر اين، هنگامی که بر من معلوم شد آقايان کديور و مهاجرانی و اميرارجمند و واحدی نيز دعوت شده اند بسيار خوشحال شدم. دليل خوشحالی من هم روشن بود: من و شبکهء سکولارها که خواهان انحلال حکومت اسلامی در همهء اشکال آن هستيم، اصلاح طلبان را سد راه مبارزهء خود می دانيم و دوست داريم تا در مناظره های مختلف شفاف و علنی و در برابر مردم با آنها عقايد خود را بيان داشته و همگان را از عقايد آنان و خود آگاه سازيم. اما، غايبين بزرگ اين کنفرانس نيز دقيقاً همين گونه اصلاح طلبان بودند که می دانم برخی شان کوشش هم کرده بودند تا اين کنفرانس اصلاً انجام نشود و پا نگيرد.
در دو ماههء اخير، اين ماجرا يک بعد ديگر هم پيدا کرد که به برگزاری کنفرانس دربستهء استکهلم مربوط می شد که به همت آقايان دکتر شهريار آهی و محسن سازگارا و برخی از چهره های سازمان فدائيان خلق اکثريت شکل گرفته بود و همگان با داستان هائی که پيرامون آن بوجود آمد آشنا هستند. اما نکتهء کليدی آن بود که برخی از گردانندگان آن کنفرانس اعلام داشته بودند که بزودی کنفرانس استکهلم ادامهء خود را در کنفرانس واشنگتن (مهرداد مشايخی) جلوه گر خواهد ساخت و اين با واقعيت تطابق نداشت؛ هر چند که بسياری از شرکت کنندگان کنفرانس استکهلم در اين کنفرانس نيز حضور می يافتند. من بلافاصله اعلام داشتم که اگر اين دو کنفرانس ربطی بهم داشته باشند من در واشنگتن حضور نخواهم داشت(4). گردانندگان کنفرانس نيز بلافاصله دست اندر کار شده و اين خبر را تکذيب کردند و حتی اصرار روزافزون شان بر اعلام اينکه اين «کنفرانس واشنگتن» نيست و «کنفرانس مهرداد مشايخی» نام دارد نيز نشان می داد که می خواهند سوء تفاهمی را که اسم اول می توانست بوجود آورد با تأکيد بر اسم دوم جبران کنند.
يک دخالت ديگر شبکه سکولارهای سبز در اين کنفرانس هم آن بود که وقتی شنيديم برگزار کنندگان نتوانسته اند همهء مخارج کنفرانس را تأمين کنند و ممکن است مجبور شوند پخش زنده و مستقيم تلويزيونی را قطع کنند، به دست و پا افتاديم و عاقبت هم آقای مهدی ذوالفقاری، معاون شورای هماهنگی و رئيس اطاق فکر شبکه، که از بانيان شبکهء تلويزيونی آپادانا در سانفرانسيسکو محسوب می شوند، و آقای رضا فرد، از اعضای فعال انجمن سکولارهای سبز آن شهر موفق شدند، گردانندگان آن تلويزيون را قانع کنند که جريان را تماماً پخش نمايند. اما آپادانا قادر نبود در واشنگتن حضور يابد و تنها می توانست اگر تصوير و صدا از طريق اينترنت به دست اش می رسيد آن را بروی ماهواره ببرد. در اينجا نيز اعضای ما با آقای پارسا سربی، مدير تلويزيون اينترنتی مردم که از واشنگتن پخش می شود تماس گرفته و ايشان نيز موافقت کردند که در سالن کنفرانس حضور يافته و مراسم را بر روی اينترنت پخش کنند که در همينجا لازم است که زحمات بی شائبهء آقای سربی در اين مورد قدردانی شود.
کنفرانس جمشيد مشايخی، بر خلاف همایش تورنتوی ما، بی پرچم و سرود آغاز شد و جماعتی هويت ِ ملی ِ خويش را گم کرده و در هر موردی که به اين هويت مربوط می شود با يکديگر در افتاده، همزيستی دو روزهء خود را آغاز کردند.
ساختار کنفرانس به اين صورت بود که هر روز صبح چند طرح تسليم شده به کميتهء برگزاری مطرح شوند و سپس، پس از صرف نهار، حضار در چند «کارگاه» تقسيم شده و هر کارگاه به يک يا چند طرح پرداختی تفصيلی داشته باشد؛ به همي دليل در جلسات صبح کوشش می شد که حضار تنها اگر پرسشی دارند مطرح کنند و بحث و نقد طرح ها را به جلسات «کارگاهی» موکول کنند.
اما در آن نخستين صبح بر من چند نکته روشن شد:
نخست اينکه نه دعوت کنندگان و نه دعوت شوندگان، هيچ يک، تعريف درستی از مفهوم «طرح» نداشتند. برخی يک مقالهء تحليلی را بعنوان طرح خود ارائه می دادند، برخی آرزوهای خود را طرح می کردند و برخی هم مطالبی را انشاء وار سر هم کرده بودند. بايد اقرار کنم که من، بعنوان نويسندهء طرح شبکهء سکولارهای سبز برای آلترناتيو سازی، نسبت به مفهوم «طرح» دارای حساسيتی ديرينه هستم. اين حساسيت هم بعلت سال ها کار در سازمان برنامه و بودجه و مديريت کشور بوجود آمده است. در آن سوابق، ما برای طرح دارای تعريف و ساختار و تفصيل ويژه ای بوديم؛ طرح نمی توانست به مطرح کردن يک هدف کلی اکتفا کند. طرح بايد دارای هدف ويژهء اجرائی باشد، ساختار آن را يک «گزارش مفصل توجيهی» به توضيح بکشد، سير و سلوک و منازل اجرائی، چه از لحاظ زمانبندی و چه از منظر بودجه و نيروی انسانی مشخص باشد. متأسفانه طرح هائی که ارائه شد هر کدام يکی دو جزء از اين اجزاء را برگرفته و ارائه می دادند و همگی هم از فقدان «گزارش توجيهی» رنج می بردند. اما در جلسات صبح فرصت بيان اين ايرادات نبود و شرکت کنندگان فقط بايد برای رفع ابهام پرسش خود را مطرح می کردند و بحث به جلسات بعد از ظهر موکول شده بود.
نکتهء ديگر به تصميم عجيب هيئت برگزار کننده مربوط می شد. معمولاً طرح را يک سازمان يا تشکل سياسی مطرح می سازد حال آنکه در اينجا سازمان ها حق دخالت نداشتند و طرح ها بعنوان «شخصی» مطرح می شدند. اگرچه دليل اين کار ظاهراً روشن نبود نتيجه اش را می شد به آشکارا ديد: چهار نفر که به يکی دو سازمان بهم پيوسته تعلق داشتند يک طرح را با نام های مختلف مطرح می کردند. من يقين دارم که اين نوعی تاکتيک برای دستيابی به برتری و هژمونی بود که بايد خنثی می شد.
اما ماجرای مهم آنجا رخ داد که پس از نهار روز اول اعلام شد که دوربين های تلويزيونی به داخل اطاق های «کارگاهی» راه داده نمی شوند. دليل اقامه شده هم اين بود که برخی از شرکت کنندگان که به ايران رفت و آمد دارند نمی خواهند چهره شان نشان داده شود. اينجا بود که فرياد من برخاست و اعلام کردم که اجازهء تشکيل جلسه ای را که نام من هم بعنوان شرکت کننده در آن اعلام شده بدون حضور دوربين تلويزيونی نخواهم داد. برخی ياران ديگر هم به من پيوستند و اعتراض مديران رسانه ها نيز بالا گرفت. در نتيجه، کميتهء برگزاری طی يک جلسهء فوق العاده به تصميم گيری نشست و خواست های ما را پذيرفت. بدينسان کارگاه های جدا جدا تعطیل شد، همه در يک سالن گرد آمدند و در برابر دوربين تلويزيون به نقد و بررسی «طرح» ها مشغول شدند.
من از شرح تفصيلی اين مباحث خودداری می کنم چرا که، به همت خانم شهرهء عاصمی، کل ويدئوی اين مذاکرات بر روی سايت تلويزيون اينترنتی «ايران ما» قرار گرفته است(5) و آقای تقی مختار، مدير و سردبير نشريهء ايرانيان چاپ واشنگتن، نيز به تفصيل گزارش کار را خواهند نوشت. همچنين نتيجهء زحمات آقای سربی نيز احتمالاً در بايگانی سايت تلويزيون مردم وجود خواهد داشت و علاقمندان می توانند به اين منابع رجوع کنند.
اما دوست دارم اين موضوع را با کمی تفصيل بيشتر شرح دهم که هدف من غنيمت شمردن فرصت وجود دوربين ها و کوشش برای نشان دادن مواضع واقعی اصلاح طلبان از يکسو و ساکنان آنچه که من «منطقهء خاکستری» می نامم از سوی ديگر بود و، به همين دليل، نيز می دانم که آنها در جلسات آينده شان همچنان به کار خودی ـ ناخودی کردن اپوزيسيون باز خواهند گشت و اين فرصت را از ما انحلال طلبان دريغ خواهند داشت که در پيشگاه مردمی که به مدد رسانه ها به شنيدن سخنان ما مشغولند به توضيح تفاوت مواضع خود با آنان بپردازيم.
در اين کنفرانس من توضيح دادم که از نظر ما انحلال طلبان «گذار به دموکراسی» نام ديگری جز برانداختن حکومت اسلامی بهر صورت ممکن، انحلال ساختار آن و لغو قانون اساسی اش ندارد و در مسير مبارزه برای اين هدف ما همهء اصلاح طلبان و اقمارشان را تخته سنگی فرو افتاده در راه خود می دانيم و ناچاريم که بخشی از مبارزه را نيز به درافتادن با آنها اختصاص دهيم. اعتراض من به حضور آقای آرش غفوری (از دستياران و برنامه ريزان ستاد انتخاباتی خاتمی و موسوی) آن بود که طرح ايشان را بايد «طرح بازگشت به جهنم دوران طلائی خمينی» می خواندند و نه «طرحی برای گذار به دموکراسی»(6).
در اين ميان، برخی از معاندان حسود و ناجوانمرد نيز در اين مدت دست به انواع شايعه پردازی زدند و کسانی که خود سال ها به مدد منابع غيبی مشغول برگزاری کنفرانس در شهرهای مختلف عالم بوده اما همایش تورنتوی ما را به منابع مالی عربی منتسب کرده بودند اين بار نيز حضور مرا در کنفرانس واشنگتن به معنای سازش با اصلاح طلبان گرفته و با ارسال ای ميل به اين تلويزيون و انجام مصاحبهء اسکايپی با آن ديگری کوشيدند چهرهء سبز سکولار ـ دموکراسی را مخدوش کنند. من به اين افراد حقير و دروغزن کاری ندارم. اما بهر حال اگر آنها توانسته باشند، در ذهن يک نفر حتی، پرسشی اين چنين که در پی می آيد را ايجاد کنند ضروری می دانم که پاسخگو و توضيح دهنده باشم: «نوری علا که در برنامه های تلويزيونی و نوشته های خود اعلام می کند که نبايد با اصلاح طلبان مذاکره کرد از چه رو در کنفرانس واشنگتن با آنها در يکجا نشسته است؟»
من از خوانندگان علاقمند تقاضا می کنم که سری به سايت «شبکهء سکولارهای سبز» بزنند و يکبار هم شده «آئين نامهء داخلی شورای هماهنگی سکولارهای سبز برای مذاکره با شخصيت ها و گروه های اپوزيسيون» را مطالعه کنند(7). در اين آئين نامه ما دو مفهوم «گفتگو» و «مذاکره» را از هم تفکيک کرده و چنين اعلام داشته ايم:
«با توجه به ضرورت داشتن زبانی تعريف شده و واحد، ما هيچ گاه باب "گفتگو" با کسان و گروه ها را مسدود نخواهيم ساخت اما برای امر "مذاکره" شأن جدی تری قائليم. در فرهنگ زبانی ما "گفتگو" برای آشنائی از عقايد همديگر است و "مذاکره" برای رسيدن به توافق در راستای تشکيل يک "نهاد هماهنگ کننده"... ما همه جا خود را بصراحت با عنوان "سکولار ـ دموکرات های سبز انحلال طلب و آلترناتيوساز" معرفی می کنيم و در راستای رسيدن به هدف اصلی خود، که "ايجاد يک آلترناتيو سکولار ـ دموکرات در برابر حکومت اسلامی در خارج کشور است برای تسهيل انحلال آن حکومت می کوشيم... ما برای همراهی با ديگر گروه های سکولار ـ دموکرات و انحلال طلب برای ايجاد يک "نهاد هماهنگ کننده" که بتواند اعضاء خود را، برای حصول به يک مفاهمهء سازنده، روبروی هم نشانده و به طرح های پيشنهادی آنان برای تسهيل انحلال حکومت اسلامی رسيدگی کرده و چند طرح را بصورت های اصلی و پشتيبان برای اجرا انتخاب نمايد، آماده ايم.»
ما با هيچ اصلاح طلبی و هيچ تشکل اقماری آنها وارد مذاکره در راستای ائتلاف و اتحاد نمی شويم اما آمادهء گفتگو با همه هستيم و می کوشيم که اين گفتگوها در برابر چشم مردم صورت گيرد. در نشست واشنگتن هم کوشش من اين بود که ديگران را وادارم تا مواضع سياسی خود را بصورتی شفاف برای مردم توضيح دهند. در اين همايش بود که آقای آرش غفوری به صراحت توضيح داد که حکومت اسلامی، ولايت فقيه، و قانون اساسی اسلامی را در چهار چوب اعلاميهء شماره 17 مهندس موسوی قبول دارد و معتقد است که بايد در راه حفظ حکومت اسلامی کوشيد. نيز او وادار شد که سخن خود را تصحيح نموده و تصديق کند که جنبش سبز جنبشی تنها از آن اصلاح طلبان نيست. او پذيرفت که مبارزهء بی امان سکولار ـ دموکرات ها با اصلاح طلبان موجب شده که ابعاد و اندازه های بخش اصلاح طلب جنبش سبز روشن شود و آنها نتوانند مدعی مالکيت کل جنبش سبز باشند. نيز حاضران آمده از سازمان جمهوری خواهان ناچار شدند به صراحت اعلام کنند که «برانداز» نيستند و راه گذارشان به دموکراسی از سرمنزل اصلاح طلبی می گذرد.
در پايان اجلاس اين دو روز، پيام دانشجويان دانشگاه شريف که از طريق اينترنت مذاکرات را تعقيب کرده بودند، جانی تازه به انحلال طلبی داد. آنان از اپوزيسيون خارج کشور خواستند که با انسجام بيشتری در راستای ايجاد يک الترناتيو در برابر حکومت اسلامی اقدام کنند.
در چند دقيقهء پايانی اجلاس، وقتی که فرصت سخن گفتنی به من هم داده شد، من فقط توانستم به بيان پيامی کوتاه بسنده کرده و به حضار خاطر نشان سازم که در موقعيت بحرانی کنونی، ايجاد تعلل در آلترناتيو سازی و سنگ انداختن در راه آن خيانتی آشکار به تاريخ معاصر کشورمان نيست و آلترناتيو یه معنای يکی از طرفين دو ضد است. آلترناتيو جانشين صرف نيست بلکه آنچه را که حکومت اسلامی دارد نفی می کند و عکس آن را جانشين اش می سازد.
باری، در يک جمع بندی و محاسبهء کلی، من از شرکت خود در اين کنفرانس راضی ام و از فرصتی که به من داده شد تشکر می کنم. نيز مايلم در برابر مديريت ضعيف جلسات از مديريت قاطع و بی طرفانهء آقای دکتر کاظم علمداری در جلسهء پايانی کنفرانس ياد کنم. در عين حال، من از اينکه با جوانان با هوش و امروزینی چون کیانوش سنجری ـ که از زندان های رژیم گریخته و خود را آماده خدمت به ایران دموکرات و آزاد فردا می کنند ـ آشنا شدم به ایرانی بودنم می بالم و نيز از این که جوانان علاقمند به سیاست و خوش سخنی چون آقای آرش غفوری در قايق شکستهء اصلاح طلبی نشسته اند و فکر می کنند که راه چارهء نجات کشورمان تعمير نقش ايوان خانه ای است که از بن بست ويران شده متأسفم و آرزو می کنم در آينده ای نزديک جوانانی چون ايشان را نيز در صف انحلال طلبان واقعی تماشا کنم.
1. نمونهء دعوت نامه همايش تورنتو را در پيوند زير می يابيد:
http://www.seculargreens.com/
Toronto-Conference/Invitation.htm
2. متن طرح را در اين پيوند بخوانيد:
http://www.seculargreens.com/Articles
/03162011-Project-Alternative.htm
3. مثلاً نگاه کنيد به مقاله ای آقای محمد امينی در پيوند زير:
http://www.newsecularism.com/2011/04/01.Friday
/040111.Mohammad-Amini-By-gone-dreams.htm
4. نگاه کنيد به اين مقاله:
http://www.newsecularism.com/2012/02/17.Friday/021712
.Mohsen-Alagheband-Be-transparant-too-Mr.Nooriala.htm
5. در آرشيو سايت تلويزيون ايران ما در اين پيوند:
http://www.iranematv.com/?d=20120409
6. اين يادداشت امروز (چهارشنبه) به دست من رسيده است که اميدوارم جلعی نباشد: « توضيحات آرش غفوری در بارهء حضورش در کنفرانس واشنگتن: از آنجا که حضور من در کنفرانس واشنگتن موجب برخي سئوالات و ابهامات نسبت به مواضع شخصي و تشکيلاتي ام شده است، توضيحات ذيل را دراين باره ضروري مي دانم: 1) من به نظام سياسي جمهوري اسلامي ايران باور دارم، به قانون اساسي ملتزم هستم و به جنبش سبز در معناي اصلاح طلبانه آن که در منشور جنبش سبز ارائه شده است وفادارم. از اين رو معتقدم هرگونه حرکت اصلاحي بايد درون ساختار و چارچوب موجود و با رعايت مصالح کشور و ملت ايران باشد. اين تمام حرفم در کنفرانس واشنگتن در روز شنبه بود که ارائه کردم. در عين حال همانطور که در مصاحبه با بي بي سي هم گفتم تصور من از اين کنفرانس به هيچ وجه در معناي براندازانه نبود و فکر مي کردم که صرفاً همايشي جهت ارائه پيشنهادات مختلف براي دموکراتيزاسيون در ايران است. حرفي که در ابتدا هم با برگزارکنندگان جلسه مطرح کردم. 2) حضورمن در اين کنفرانس به صفت کاملن شخصي و نه حزبي يا گروهي - مانند انتساب به جبهه مشارکت و جناح اصلاح طلب - بود و در پي آن بودم که نظر خودم را در مورد موضوع مورد بحث بيان کنم، بنابراين طرح هرگونه وابستگي تشکيلاتي و گروهي از سوي برگزارگنندگان کنفرانس نسبت به حضور بنده را بايد نادرست تلقي کرد ضمن آنکه دريافتم دو تشکل جبهه مشارکت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي با هرگونه شرکت در اين کنفرانس مخالف بوده اند. 3) البته بايد اين نکته را هم ذکر کنم که علي رغم مخالفت صد و هشتاد درجه اي اکثر افراد حاضر در جلسه با طرح من و متقابلن من با آنها، برخورد مدني آنها را مورد ستايش قرار مي دهم که اگر هم انتقادي کردند صرفن در موضوع بحث مورد نظر بود و هيچ برچسب خاصي را متوجه من نکردند. تنها موردي که در مورد من، به درستي گفته شد صحبت هاي آقاي دکتر نوري علا بود که گفتند شما اپوزسيون جمهوري اسلامي نيستيد، بلکه بخشي از نظام موجود هستيد که مي خواهيد به قدرت برگرديد. من هم تاييد کردم و ايشان هم از اينکه من مواضعم را رک و صريح ارائه کردم تشکر کردند.
7. متن آئين نامه در پيوند زير قابل دسترسی است.
http://www.seculargreens.com/Regulauions
/080711.Talking-to-others.htm