برگردان از الاهه بقراط
در کنار یک جنگ اعلام نشده شامل ترور دانشمندان اتمی، انفجار در تأسیسات هستهای و ویروسهای کامپیوتری که برنامه اتمی ایران را فلج میکنند، رزمایشهای جنگی نیز از مدتها پیش آغاز شده است. موعدی که برای حمله نظامی در گفتگوهای پشت صحنه با سیاستمداران عالیرتبه، نظامیان و کارشناسان موساد از آن سخن میرود، همین امسال، شاید بین تابستان تا پاییز است. در محافل دولتی آمریکا حتا بر سر حمله نظامی در ماه مه حساب میشود و این فرضی است که در برلین نیز کاملا واقعی ارزیابی میگردد.
جنگ بر سر بمب؟ خط قرمز کجاست؟
مجله آلمانی اشپیگل (5 مارس 2012) روی جلد و تیتر نخست این هفته خود را با عکسی از احمدینژاد که از میان قارچ انفجاری بمب اتم، خندان، دستها را به روی جهان گشوده است، به احتمال جنگ اختصاص داده و در یک گزارش مفصل به برنامه اتمی جمهوری اسلامی و سیاستهای اسراییل و آمریکا پرداخته است.
من از یک سو مدتهاست که مطلبی در رسانههای آلمانی نمییابم که جز تکرار، حرف تازهای در زمینه سیاست برای گفتن داشته باشد و از سوی دیگر، رسانههای غربی به اندازهای ارزیابیهای نادرست و گاه اطلاعات غلط به خورد خوانندگان خود میدهند که آدم نسبت به شناخت و منابع آنها به شدت دچار تردید میشود. برای نمونه به آخرین بخش همین ترجمه و نظر «کارشناسان» درباره «رییس دولت آینده که مورد اعتماد رهبر انقلاب باشد» توجه کنید!
این گزارش مفصل نیز بیشتر تکرار بود تا نگاهی نو به شرایطی که دیگر مانند یک سال یا چند ماه پیش نیست چه برسد به تمام این سالهایی که بیشتر رسانههای غربی، حرفهای مشابهی را درباره برنامه اتمی مانند صفحه خط افتاده تکرار میکردند.
دلیل اینکه من زحمت ترجمه بخشهایی از این گزارش طولانی را به خود دادم، تأکید بر موقعیت خطیری است که در آن بسر میبریم و شواهدش در این گزارش نیز یادآوری میشود. هر چه جنگ روشنتر چهره واقعی مییابد، پیامدهای پیشبینی ناپذیر آن بیشتر سبب نگرانی میشود، و هنگامی که یک احتمال به واقعیت تبدیل شد، دیگر برای هر اقدامی بسیار دیر است.
در زیر، فشرده کوتاهی از گزارش اشپیگل را میخوانید. میانتیترها از مترجم است.
یک تصمیم سیاسی
ویروس کامپیوتری، کوماندوهای قتل و شاید به زودی یک بمباران: اسراییل با همه ابزاری که در اختیار دارد تلاش میکند برنامه اتمی رژیم ایران را متوقف کند. آیا هنوز میتوان دولت اورشلیم را از تکروی باز داشت؟
دوازده ساعت برای ورزشکاران دو استقامت یا دوچرخه سواران کوهستان که در جدال با توان بدنی خود تا مرزهای تحملناپذیری پیش میروند، زمانی بس طولانی و عذابآور است. دوازده ساعت اما برای سیاستمدارانی که زیر فشار یک اولتیماتوم میخواهند از جنگی جلوگیری کنند که به معنای مرگ ناگزیر انسانهای بسیاری است، به گونهای عذابآور کوتاه است.
دوازده ساعت، مهلتی بود که امپراتوری آلمان در سال 1914 به روسیه داد تا بسیج نظامی را که اعلام کرده بود، پس بگیرد. مهلتی مشابه آن را فرانسویها و انگلیسیها در سال 1956 به جمال عبدالناصر دادند تا کانال ملی سوئز را از واحدهای ارتشی خود پاکسازی کرده و دوباره به اسرائیل اجازه عبور دهد. این هر دو مهلت به جنگ انجامیدند زیرا آنهایی که تهدید به حمله نظامی میکردند، میدانستند امکان رسیدن مسالمتآمیز به یک توافق سریع وجود ندارد. آنها به دنبال تشدید بحران بودند.
همان دوازده ساعت ظاهرا قرار است حمله اسراییل به تأسیسات اتمی ایران را نیز شامل شود. این چیزی است که دست کم سیاستمداران اسرائیل بر اساس اطلاعات موساد در تل آویو به مارتین دمپسی فرمانده ارتش آمریکا گفتهاند. رهبران اسرائیل فقط یک نیم روز پیش از آنکه تصمیم خود را برای بمباران عملی کنند، به کاخ سفید اطلاع خواهند داد. این یعنی آنکه از یک سو پرزیدنت اوباما از چنین حمله احتمالی غافلگیر نشود و از سوی دیگر نتواند به طور جدی تصمیم اسراییل را به عنوان متحد خود به طور جدی مورد پرسش قرار دهد و با تلاشهای دیپلماتیک مانع آن گردد.
ولی آیا آدم با مهمترین متحد خود چنین برخورد میکند؟ آیا میتوان چنین قدرتی را که به پشتیبانی و حسن نیت وی نیاز هست، زیر فشار قرار داد؟
این مجادله که آیا ایران را از طریق دیپلماتیک و تحریم میتوان از فعالیتهای پرابهام اتمیاش باز داشت، یا تنها از طریق یک حمله نظامی میتوان به چنین هدفی رسید، این هفته مهمترین موضوع واشنگتن خواهد بود که بر همه مسائل دیگر سایه خواهد افکند.
یک دیدار مهم
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر تندرو اسراییل برای هفتمین بار به دیدار باراک اوباما، قدرتمندترین مرد جهان، میرود. مردی که نتانیاهو او را در گذشته بارها با سرسختی خود تحقیر کرد. این زوج ناهمگون که دیگر با انزجار قلبی با یکدیگر ملاقات میکنند، میخواهند درباره جنگ و صلح گفت و گو کنند آن هم در منطقهای که به هر حال در آشوب بسر میبرد.
طبیعی است در ملاقاتی که پیشاپیش تاریخی خوانده میشود، مسئله بر سر ایران است. لیکن این ملاقات همزمان به یک زورآزمایی بین اسراییل و آمریکا نیز تبدیل خواهد شد چرا که هر دو طرف در قضیه احتمال مسلح شدن اتمی ایران عمیقا اختلاف دارند.
اوباما بمب اتمی ایران را نمیخواهد ولی جنگ را نیز نمیپذیرد. برعکس، نتانیاهو، حاضر است دست به هر کاری بزند تا تهران را مهار کند. او میخواهد رییس جمهوری آمریکا لحن تندتری در برابر ایران به کار ببرد. اعلام این اطمینان که «همه گزینهها روی میز هستند» دیگر برای دولت اورشلیم کافی نیست. نتانیاهو میخواهد اوباما تکلیف خودش را معین کند. رییس جمهوری آمریکا میبایست در برابر اسراییل صریحا مشخص کند که عبور از کدام «خط قرمز» سبب خواهد شد که آمریکا در یک حمله نظامی شرکت و یا دست کم اسراییل را در آن حمله پشتیبانی کند. وگرنه نهایتا نتانیاهو خودش تصمیم خواهد گرفت.
به عنوان پیش درآمد این دیدار مهم، اوباما در مصاحبههایی اطمینان داد که از اسراییل پشتیبانی خواهد کرد و در صورت لزوم به ارتش آمریکا فرمان خواهد داد که برنامه اتمی ایران را ناکار کند: «من بلوف نمیزنم».
جنگ اعلام نشده
هنوز مدارک مستندی وجود ندارد که تهران واقعا برای تولید بمب [اتمی] تلاش میکند. هنوز تپانچهای که دود از دهانهاش برخیزد وجود ندارد. بازرسان آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین هنوز نتوانستهاند وجود آن را اثبات کنند. نشانههایی وجود دارد که کارشناسان هستهای جامعه جهانی بر آن تکیه میکنند از جمله مشاهدههای شخصی و هم چنین گزارشهای سازمانهای امنیتی که مورد استناد قرار میگیرد مبنی بر اینکه: نمیتوان «ابعاد نظامی» برنامه اتمی ایران را منتفی دانست.
ولی ایا چنین نشانههایی میتواند جنگی را توجیه کند که ممکن است یک منطقه به هر حال بیثبات را به ورطه نابودی براند؟
تجربه جنگ عراق هشدار میدهد که باید محتاط بود. لشکرکشی علیه صدام حسین مستبد بر اساس مدارک جعلی صورت گرفت. سلاحهای کشتار جمعی که گویا او ساخته و انبار کرده بود، هیچ گاه وجود نداشتهاند. اوباما مایل نیست کورکورانه در چنین دامی بیفتد.
ولی جنگ بین ایران و اسراییل بر سر برنامه اتمی ایران در عمل مدتهاست که آغاز شده است. منتها یک جنگ اعلام نشده، جنگی در سایه که اورشلیم چهار سال پیش آن را آغاز نمود: کوماندوهای مرگ اسراییلی با بمبهای مغناطیسی دانشمندان اتمی ایران را در قلب تهران میکشند، واحدهای جاسوسی به پایگاههای نظامی سپاه پاسداران حمله کرده و آنجا را با خاک یکسان میکنند، فناوری هستهای ایران با ویروسهای کامپیوتری فلج میشود.
در عوض، ایران هم تلاش میکند دست به حمله متقابل بزند: سه هفته پیش قرار بود دیپلماتهای اسراییلی در هند و گرجستان با اتومبیلهای بمبگذاری شده کشته شوند، در بانکوک و مالزی ایرانیانی دستگیر شدند که انفجار زودهنگام بمب در مخفیگاهشان آنها را لو داد.
از ماه مه تا پاییز
خبرهای پیرامون دعوای داغ ایران و اسراییل شدت میگیرند. جمعه گذشته در ایران انتخابات مجلس برگزار شد. پیروزی طرفداران آیت الله علی خامنهای رهبر انقلاب بر طرفداران محمود احمدی نژاد، رییس دولت، میتواند در نوع برخورد با مسئله برنامه اتمی تعیینکننده باشد.
در مقر آژانس بینالمللی انرژی اتمی در وین قرار است این هفته پشت درهای بسته درباره تازهترین گزارش شورای حکام که نسخهای از آن در اختیار اشپیگل قرار گرفته است، بحث شود. آمانو رییس آژانس در این گزارش «نگرانی جدی و فزاینده» خود را درباره اهداف اتمی ایران ابراز میدارد. اینکه تهران غنیسازی اورانیوم را تعمیق بخشیده است، سبب هراس او شده است.
در این میان، حمله به تأسیسات اتمی ایران در مرکز غنیسازی اورانیوم در نطنز و قم، تأسیسات اتمی اصفهان، نیروگاه آب سنگین اراک و یا نیروگاه اتمی بوشهر کاملا محتمل است. موعدی که در گفتگوهای پشت صحنه با سیاستمداران عالیرتبه، نظامیان و کارشناسان موساد از آن سخن میرود، همین امسال، شاید بین تابستان تا پاییز است.
در محافل دولتی آمریکا حتا بر سر حمله نظامی در ماه مه حساب میشود و این فرضی است که در برلین نیز کاملا واقعی ارزیابی میگردد.
رونان برگمان، ژورنالیست اسراییلی، که با سران سیاست در اسراییل ارتباط تنگاتنگ دارد، بر این باور است که نخست وزیر و وزیر دفاع دولت اسراییل درباره ضرورت یک اقدام نظامی به توافق رسیدهاند.
بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر تندرو اسراییل، کمتر تردید به خود راه میدهد. هیچ چیز او را به اندازه آنچه وی آن را آشوویتس دوم مینامد، تکان نمیدهد. نتانیاهو، به احمدی نژاد که هولوکاست را انکار میکند و مدعی است برنامه اتمی ایران برای اهداف غیرنظامی است، هرگز اعتماد نداشت و اینک تأیید خود را در تازهترین گزارش آژانس مییابد. او تهدیدهای مکرر احمدینژاد را علیه موجودیت اسراییل یک دعوای تاکتیکی ارزیابی نمیکند بلکه آن را کاملا جدی میداند. نتانیاهو برخوردهای مماشاتگرانه اروپا را در دوران هیتلر با امروز مقایسه میکند. به عقیده نتانیاهو «الان 1938 است و ایران، آلمان است» و میافزاید البته این بار یهودیان نمیگذارند مانند «گوسفند قربانی» به سلاخخانه برده شوند.
اهود برک، وزیر دفاع اسراییل، جزو آنهایی نیست که به حمله احمدی نژاد علیه اسراییل که بیشتر یک خودکشی است، باور داشته باشند. ولی جزو کسانی است که مانند نتانیاهو حتما خواهان یک حمله نظامی است. برای برک هم یک ایران اتمی قابل قبول نیست. برای او نیز اقدام نکردن، خطرناکتر از حمله است: «دستیابی ایران به بمب اتمی سبب میشود که کشورهای دیگر منطقه نیز برای داشتن سلاح هستهای اقدام کنند. اگر ایران از طریق حزب الله یک سپر دفاعی هستهای در لبنان بر پا کند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اگر بمب به دست گروههای تروریست بیفتد چه؟ همه اینها یعنی ما باید با مشکل الان مقابله کنیم.» اهود برک مدعی است ایران در نه ماه آینده میتواند به یک «منطقه ایمنی» دست یابد و این به معنی آن است که یک حمله از سوی اسراییل دیگر کافی نخواهد بود.
رزمایشهای جنگی از مدتها پیش آغاز شده است. در ماه نوامبر شانزده جنگنده بمب افکن از یک پایگاه هوایی در حیفا به پرواز در آمدند تا خلبانهای نخبه به تمرین موقعیتهای جدی بر فراز دریای مدیترانه بپردازند: سوختگیری در هوا، پرواز فوج هواپیماها در ارتفاع نزدیک به زمین، و بمبارانهای مصنوعی با بمبهای دقیق پناهگاه شکن. بعلاوه ارتش اسراییل مدل جدیدی از موشکهای «جریکو 3» را که با بُرد 6500 کیلومتر که میتوان کلاهک هستهای بر آن نصب کرد نیز آزمایش نمود.
موقعیت رژیم ایران
در عوض، حکومت ایران هم تهدید کرد که با تمام وسایل ممکن در برابر یک حمله احتمالی انتقام خواهد گرفت. ایران برای نخستین بار از حمله به تأسیسات اتمی اسراییل در «دیمونا» سخن گفت. چنین اخطارهایی از سوی تهران به این دلیل است که تعادل در همسایگی ایران در طول کمتر از چند ماه تغییر یافته و [رژیم ایران] خود را ناگهان در محاصره دشمنان میبیند.
در جهان عرب، انقلابهایی روی داده که رژیم تهران را دو برابر تهدید میکند چرا که از یک سو، اپوزیسیون ایران را هر روز به یاد شورش انقلابی خود میاندازد که پس از تقلب انتخاباتی سال 2009 ناکام ماند و از سوی دیگر، پس از تونس و مصر و لیبی، اینک پایههای رژیم بشار اسد در سوریه، مهمترین متحد رژیم ایران، با قیام مردم به لرزه در آمده است.
از دست رفتن رژیم سوریه برای حکومت ایران یک فاجعه سه گانه است: با سقوط دمشق نه تنها تهران رژیم اسد، بلکه نفوذ خود را بر اسلامگرایان تندروی حماس که رهبری آن سوریه را ترک گفته است از دست میدهد و از آن طریق، پشت جبهه خویش را برای حزب الله که قویترین نیروی سیاسی در لبنان است، از دست خواهد داد.
برنده این تغییر تعادل در منطقه، مخالفان ایران در جنوب، یعنی کشورهای حاشیه خلیج فارس هستند. نتانیاهو و برک میتوانند روی این حساب کنند که عربستان سعودی و امارات متحده عربی به جنگندههای اسراییل اجازه پرواز خواهند داد. این کشورها به اندازه اسراییل نگران اقتدار منطقهای ایران هستند و گویا توافقهای مخفیانهای نیز در این زمینه منعقد شده است.
به این ترتیب آیا همه این شواهد نشانگر وقوع جنگ نیستند؟ آیا امکان دیگری برای تسلیم زمامداران ایران وجود ندارد؟ یا اینکه هر شکلی از فشار نظامی و اقتصادی بر تهران اثر معکوس دارد؟ آیا غرب نباید بیش از پیش با این احتمال کنار بیاید که با بمب اتمی ایران همان گونه باید زندگی کند که زمانی با بمب اتحاد شوروی زیست؟
سود و زیان پاسداران
اسرائیلیها بر این باورند که دانشمندان ایرانی دست کم نه ماه دیگر میتوانند با چسباندن قطعات پازل اتمی، به بمب دست یابند، البته اگر دستورش از سوی خامنهای صادر شود. سازمانهای اطلاعاتی غرب اما، از جمله سازمان امنیت آلمان، با این فرض اسراییل مخالف هستند و معتقدند در بهترین حالت، ایران هنوز دست کم به هجده تا بیست و چهار ماه دیگر زمان نیاز دارد تا بتواند بمب اتمی تولید کند. یک سال دیگر نیز باید برای مطابقت کلاهک هستهای با موشکهای میانبرد بر آن افزود.
در این میان مسلم است که سپاه پاسداران به مثابه بزرگترین تکیهگاه رژیم بهای سنگینی برای این برنامه میپردازد. تحریمها بیش از هر چیز سپاه را نشانه گرفته است: سران سپاه در لیست بینالمللی ممنوعیت مسافرت قرار دارند. به ویژه شرکتهای آنها مورد تحریم بازرگانی قرار گرفتهاند. درآمد آنان از فروش نفت به دلیل تحریم به شدت کاهش مییابد. در یک حمله نظامی، سپاه پاسداران بیشترین قربانی را متحمل خواهد شد چرا که واحدهای سپاه از تأسیساتی پاسداری میکنند که باید از بین بروند.
از نگاهی دیگر اما سرداران سپاه از تشدید بحران سود میبرند. هر چه بر تحریمها افزوده شود، بازار سیاه و قاچاق کالا گسترش یافته و از این راه اقتصاد در سایه تقویت میشود که برخی از سران پاسداران در آن مهارت بیشتری دارند تا معاملات قانونی.
تصمیم اسراییل
کارشناسان معتقدند با رییس دولت آینده که مورد اعتماد رهبر انقلاب باشد، احتمال یافتن یک راه حل برای دعوای اتمی وجود دارد. به نظر آنها اگر جامعه جهانی حق ایران را در غنیسازی به رسمیت بشناسد، آنگاه ظاهرا رهبری در تهران برای «بیشترین شفافیت و ایجاد اعتماد» آماده خواهد بود. آنگاه همه گزینهها، در مفهوم مسالمتآمیز آن، بر روی میز خواهند بود.
ولی اینکه آیا اسراییل به رهبری ایران تا آن زمان وقت میدهد، با توجه به تشدید وضعیت اخیر، قابل تردید است. از همین رو ملاقات سران اسراییل و آمریکا در واشنگتن تعیین کننده خواهد بود: همه چیز بستگی به آن دارد که آیا اوباما و نتانیاهو میتوانند بین خود اعتماد به وجود آورند یا نه.
نتانیاهو در اوباما یک انسان بیشهامت و منفعل، یک صلحپرست میبیند که از یک حمله جا میخورد و بالاخره هم مثل پاکستان و کره شمالی میگذارد که ایران بمب اتمیاش را بسازد. در مقابل، اوباما هم نتانیاهو را یک دروغگو و فریبکار میداند که میخواهد او را زیر فشار بگذارد تا او پیش از انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر فرمان یک حمله نظامی بدهد. در سال انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، چارهای هم جز پشتیبانی از اسرائیل برای اوباما باقی نمیماند، یا دست کم این است که مانع نتانیاهو نشود.
این وضعیت برای اوباما مانند راه رفتن بر یک لبه باریک است: از یک سو میخواهد ایران را با تهدید حمله نظامی که باید باورپذیر باشد، بترساند و از سوی دیگر، نتانیاهو را از یک اقدام تکروانه کنترل ناپذیر باز دارد. برای این کار اما باید به اسراییل «تضمین سفت و سخت» بدهد که خودش مانع اتمی شدن ایران خواهد شد. این تضمین را آموس یادلین مطرح میکند که تا پایان سال 2010 رییس سازمان اطلاعات نظامی اسراییل بود. یعنی اوباما باید مشخص کند در کدام مرحله آمریکا خود را مجبور به حمله نظامی علیه ایران میبیند. ولی ایا اوباما چنین خواهد کرد؟ حتا جرج بوش پرزیدنت جمهوریخواه هم به سلف نتانیاهو چنین تضمینی را در حمله به نیروگاههای اتمی سوریه در سال 2007 نداد. برعکس، او اسراییل را از آن حمله برحذر داشت. اما اسراییل چند هفته بعد تأسیسات اتمی سوریه را از بین برد.