سالگرد قتل چهارده شیر در باغ ارم - م.سحر
پانزدهم ژانویهء گذشته سالروز مرگ چهارده شیر زبان بسته در باغ وحش جمهوری اسلامی ایران بود که مظلومانه به دستور اولیاء امر تیرباران شده بودند.
شگفت انگیز است که هیچیک از ما ایرانیان فرا رسیدن سالروز این کشتار جمعی شیران کشورمان را به یاد نیاوردیم و فاتحهای نثار روان پاک این شهروندان بلندمرتبه اما مظلوم کشور خود نکردیم و اگر اینجانب از روی اتفاق به یادداشتهایی که آنروزها در حواشی خبر تیرباران شیرها نوشته و در فیسبوک درج کرده بودم نظری نمیافکندم، مرگ جانگداز آنان را به یاد نمیآورم و داغ از دست رفتن چهارده شیر در قفس باغ وحش کشورم را در دل خود تازه نمیکردم و این کلمات را باشما در میان نمینهادم.
به هرحال یادشان گرامی باد که از روی اتفاق شهروند کشور ما شده بودند و کاملا اتفاقی بود اگر آنها هم همچون من و شما شناسنامهء ایرانی داشتند و کاملا اتفاقی بود اگر فقهای شیعه بر سرنوشت آنان حکمفرمایی کردند. باور کنید که آنها به طور قطع ترجیح میدادند که آفریقایی میبودند و در صحراها و بیشهها و واحههای گرم قارههای دور اقامت میداشتند و اطمینان داشته باشید که اگر به اراده و اختیار خودشان بود، زیستن زیر پرچم عدل علی خامنهای در باغ وحش جمهوری اسلامی را برنمی گزیدند و هر چهارده تاشان یک جا تیرباران نمیشدند.
خبر اعدام شیرها به قدری برای من تکان دهنده بود که نمیتوانستم بدون نوشتن بیتی چند و بدون نگارش یادداشتهای کوتاهی که طی گفتگو با این عابر یا آن دوست پیش آمد، از کنار این ضایعه بگذرم.
اکنون که بیش از یکسال از رحلت چهارده شیر معصوم و مظلوم گذشته است، ابیات و یادداشتهای نامبرده را برای تازه کردن یاد آن بزرگواران و برای شادی روح پر فتوح آنان دوباره در اینجا درج میکنم تا به هموطنان عزیزم یادآوری شود که ما ایرانیها هنوز آنقدرها بیوفا و ناسپاس نشدهایم که در مرده دوستی و شهید پرستیهای خود میان آدمها و شیرها تبعیض قائل شویم. در حقیقت ذیلا با درج این یادداشتها اندکی پس از سالروز قتل آنها مقصود آن بود که به شیرهای عزیز از دست رفتهء خود بگوییم: ما از مرگ جانگداز شما همچنان سرشار از اندوه و ماتمیم و آنهمه زیبایی یال و کوپال پرشکوه و قوت بازوی آهنین و چنگهای پولادین شما را که به دستور حاکمان دینی تیرباران شدند، از یاد نمیبریم. ولاتحسبن الذین قتلو فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. یعنی فکر نکنید کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده هستند، نه خیر آنها زنده هستند و نزد خدای خودشان روزی می خورند . البته در مورد این شیرهای چهارده گانه می باید پذیرفت که در راه خدا کشته نشده اند ، اما خوب به دست مُدعیان خدا کشته شده اند و به هرحال یک جورهایی پای خدا هم به میان آمده است. در همه احوال امیدواریم که این شیرهای زبان بسته هم در آخرت بی رزق و روزی نمانند و از آنجایی که زیر سایهء حکومت ملاهای شیعی در ایران ازین دنیای فانی خیری ندیدند ، بشود که در آخرتقرین رحمت الهی گردند تا لا اقل برای آنها جبران مافات بشود. ما آدمها که چندان امیدی به آخرت موعود ملایان نداریم. دنیاشان چه بود که آخرتشان باشد؟
در رثای شیرهای باغ وحش
.......................................................................
طبق اخبار مطبوعات ایران:
حاکمان دینی شیرهای باغ وحش را تیرباران کردند
.......................................................................
تا در این خراب آباد
باغ وحش بیفریاد
کار دست روباه است
عمر شیر کوتاه است
تاشب اینچنین تاری ست
کار دین تبهکاری ست
خر خلیفة الله است
عمر شیر کوتاه است
شیخ، شاه ایران شد
شیر تیرباران شد
باغ وحش بیشاه است
عمر شیر کوتاه است
۱۷. ۱. ۲۰۱۱
............................................
دوست شاعری ابیات زیر را در حاشیهء آن شعر نوشت :
گرچه کشته شیران را
کوفته دلیران را
دم بریده روباه است
شیر همچنان شاه است
و اینجانب هم به حرمت رفاقت ، کلمات زیر را در پاسخ وی درج کرد:
درست است. شیر همچنان شاه است ولی چنان که میبینیم هیچ شاهی در این جهان از غدر شیخ در امان نیست. ازین رو شایسته است که این دعا نیز به فرهنگ ادعیه و اذکار، در ادیان گوناگون افزوده شود که:
« بار الاها هیچ شیری را به باغ وحش فقیهان نفرست
الهی چنان کن که هیچ شیری در این دنیای دون اسیر ملایان تو نگردد.»
عابری این مناظره را چنین ادامه داد که:
پر واضح است که دستاربندان بیشه را خالی از شیران میپسندند و لابد از اینکه شیران را کشتهاند افتخار میکنند...
و باز اینجانب سخن او را با این کلمات تأیید کرد که:
درست است. قطعا مقام ولایت امر، ازین که چهارده شیر را یک جا کشته است خیلی به یال و کوپال خود غرّه است. زیرا بر طبق اسناد تاریخی ایشان روی دست بهرام گور بلند شده اند ، چرا که او باکشتن دوعدد شیر تاج شاهی را ربوده و بر سر خود نهاده بود. ازینرو تصور میرود که یک تاج و یک عمامه برای ناز شست ایشان کفایت نمیکند و لابد باید دوتاج و دو عمامه بربایند که قطعا یکی از آن دو تاج ویکی از آن دو عمامه ، سهم آقازاده ولایتعهد ایشان خواهد بود.
در اینجا دوستی اظهار نظر کرده بود که:
کشتن شیرها به آن علت بوده است که شیران بیمار بودهاند و بیم آن میرفته است که بیماری به حیوانات دیگر باغ وحش نیز سرایت کند، ازین رو مقامات مسئول تصمیم به کشتن این چهارده شیر گرفتهاند.
و اینجانب گفت:
ممکن است علت کشتن شیرها بیماری بوده باشد و حق با دوست عزیز ماست اما علت بیماری، سلطنت و ریاست کسانی ست که برای روضه خوانی تربیت شدهاند اما سرنوشت یک ملتی را به کف بیکفایت خود گرفتهاند و به ضرب چماق و طناب دار و گلوله سی سال است ملت ایران را زجر میدهند و میکشند و غارت میکنند.. وقتی، درحکومتی جان انسان بیارزش باشد دیگر جان حیوانات که جای خود دارد.
یکی از دوستان فرضیهء بیماری شیران را تأیید کرد و چنین گفت:
علتکشتن شیرها ، ببرهایی روسی بودند که در مجاورت شیرها بودند.... و چون محل ببرها را سرد نگه میداشتند و شیرها به سرما عادت نداشتند مریض شدند و خلاصه فتوای شیخ ، حکم به ذبح اسلامی داد و آنها را کشتند... خلاصه ببرهایی روسی زورشان به شیرهایی وطنی یا آفریقایی هم رسید.
اینجانب با شنیدن نام روس به یاد انگلیس افتاد و چنین نوشت:
پس دست روسها درکار بوده است؟
حتما با انگلیسی ها سر کشتن شیرها به توافق رسیده بودهاند وگرنه سید علی به این آسانیها ماشه را نمیچکاند ودر یک حمله پیروزمندانه چهارده تا شیر را یک جا نمیکشت. ـ
شیر مریض را معالجه میکنند نمیکشند که آخر!!
اگر خودحکومت عُرضه ندارد که شیرها را معالجه کند دهها انجمن حمایت حیوانات در جهان هستند که حاضرند کمک بکنند، باغ وحشها و مراکز تحقیقاتی بزرگ که روی حیوانات کارمی کنند برای پذیرایی این گونه حیوانات آمادگی دارند. منتها حکومت اسلامی ست دیگر و اینهمه آیات قتلوا و اقتلوا هم که فقط برای مهرورزی و اظهار محبت و لطف به آدمها نازل نشده. چه کسی از اینها دست به تفنگتر که سی سال است روی ملت ایران تمرین میکنند؟ به هرحال اگر در کسب و کار کشتن تنوع نباشد، صنعت ملال آور میشود و عیش ملاهای دست به تیر مُنغّص میماند. بالاخره باید یک جورهایی شغل را جلال و جبروتی هم داد آخر. معلوم است که کشتن شیر در ایران اسلامی سختتر از کشتن آدمیزاد است و جاذبهء بیشتری هم دارد چرا که قوت و زور سرپنجه تفنگدار و حاکم و قاضی شرع وفرمانده قتل را به نمایش میگذارد و ضمناًبه کفار هم نشان میدهد که بعله فکر نکنید که ما فقط آدم میکشیم، نه اینطور نیست، ما شیر راهم میکشیم اونهم نه یکی یکی بلکه چارده تا چارده تا. این زمان پنج پنج میگیرد چون شده عابد و مسلمانا. راستی که عجب روزگاری داریم.
سپس دوست دیگری چنین اظهار نظر فرمود :
دوست عزیز
شعرشما قشنگ بود، من هیچ بستگی هم با حکومت ایران ندارم. چندبار هم مورد آزار و اذیت حکومت ایران قرار گرفتهام. اصلا هم از خامنهای خوشم نمیآید ف اما پارسال در تورنتو هم گوریل باغ وحش را کشتند. در کشورهای غربی هم گاهی اوقات مجبورند حیواناتی را بکشند تا جلو سرایت را بگیرند. حقیقت فراتر از خامنهای و حب و بغض است.
و سر انجام اینجانب سخن پندآموز این دوست را بدینگونه پاسخ داد و مجلس ترحیم به پایان رسید:
پس اجازه دهید که سخنان زیر که در واقع اصل مطلب بوده و قصد و هدف اصلی سخن در آنها مسطور است به عرض آگاهی شما برسد :
دوست عزیز شعری نبود. یک قطعه منظوم بود برای بیان احساسی که نسبت به این کشتار جنون آمیز چهارده شیر در باغ ارم داشتم
البته ما به کشتن آدمها که شغل سی و دوساله تخم و ترکهء خمینی و روحانیت خداشناش و نگاهبان معنویت و اخلاق و این جور چیز هاست عادت کردهایم. این است که باشنیدن خبر قتل و اعدام و تیرباران و مرگ انسانها در زیر شکنجه، خم به ابرو نمیآوریم. چون یک موضوع جاری و ساری و خوراک روزانهء خبری همه ایرانی هاست. اما شنیدن قتل بیمقدمه و در یک جای چهارده تا شیر در باغ وحش (شیر بسته به زنجیر البته) ما را اندکی به فکر میاندازد. سی سال زمان زیادی است برای اینکه یک روحیه و یک اخلاق در بین ما ایرانیها به عادت ثانوی بدل شود و حتی شاید در ما به خصلت ژنتیک مبدل گردد و به نسلهای بعدی هم انتقال داده شود. این است که کشته شدن آدمها شوک آور نیست برای ما. هرروز میشنویم هرروز میبینیم. برعکس ممکن است اگر آقاسید علی آقا و گرگها و سگهای نگاهبانش یکی دو روز زنگ تفریح بزنند و دستگاه عدالت دینی چراغهای عدل ودادش را چند روزی خاموش کند و کسی خبر اعدام یا مرگ در زیر شکنجه را نشنود، چنین وضعیتی برای ایرانیها اندکی شگفت انگیز به نظر خواهد رسید و تبدیل به یک خبر خواهد شد و اگر این اعتصاب قتل از سوی فقها و قاضیان شرع و زندانبانان و دوستاقبانان به یک ماه بکشد ممکن است بسیاری از آدمها از خود بپرسند که چه شده است؟ نکند معجزی شده است یا به دستور خدا عزرائیل مدتی به سرزمین ما ممنوع الورود شده است که صدای تیرباران بلند نیست؟ ـ
اما به هرحال در چنین جامعه وحشتناک و توحش زدهای شنیدن اعدام چهارده شیر غیرت ما را به جوش میآورد.
اولا برای اینکه شیرها ضد انقلاب و ضد ولایت فقیه نبودهاند. هنرمند و نویسنده و شاعر هم نبودهاند. ظاهرا برای اسرائیل هم جاسوسی نکرده بودهاند. بهایی هم نشده بودهاند و کشیش تازه به مسیحیت گرویدهای در میانشان نبوده. ضمنا در فتنه ۸۸ هم پاشان را از زنجیر باغ ارم بیرون نگذاشته بودهاند، تا آنجا که مسئولان باغ وحش خبر میدهند این شیرها همجنس باز هم نبودهاند و با همدیگر لواط نکرده بودهاند و شیر ماده هم موهایش را به شیر نر نشان نداده بوده است و قر و اطوار برای شیر نر قفسه بغلی نیامده است. این است که این موضوع سئوال انگیز میشود. حالا ممکن است شیرها مریض بودهاند. چه بسا مریض بودهاند. چه موجودی درحکومت تخم و ترکهء خمینی و ولایت آقاسید علی سالم میماند که ما انتظار داشته باشیم شیرها مریض نشوند؟
حرف اساسی یکی ست :
در این کشور شیرها باید شیریشان را بکنند، روباهها روباهیشان را، خرها، خریشان را و آقاسید علی ، روضه خوانیاش را. وقتی یک روضه خوان متوسط الاحوال ، صاحب اختیار جان و مال و هستی یک ملت میشود و به نام حکومت دینی ، بر ثروت ملی نفت و گاز و طلا و مس و سنگ مرمر و خشتها و گلهای زیر خاک و استخوان اجداد چنگ میاندازد و هرروز ملیونها بلکه میلیارد هادلار به حسابش ریخته میشود تا دستگاه جابر ولایت ملایی ش را به دستیاری مشتی لات و اوباش به خرج ملت ایران بر خود این مردم تحمیل کند، اوضاع اینطوری شیر تو شیر و خر تو خر میشود. حالا شما بیا برای من ثابت کن که کشته شدن شیرها ارتباطی به ولایت مطلقهء سید علی خامنهای و آخوند جنتی و آخوند مصباح و آخوند یزدی و آخوند لاریجانی و دیگر آخوندها و آخوندزادهها که ملت ایران را زیر چنگال اختاپوسیشان له کردهاند ندارد. بفرما که مدیریت این باغ وحش در بیسرو سامانی حیوانات و در بیماری شیرها و در قتل آنها بیطرف بوده است. نه جانم گرمَلَک این است و گر این روزگار از اینجور باغ وحشها دهمت صد هزار!!
پاریس 17.1.2011
http://msahar.blogspot.com/
.