آدرس پست الکترونيک [email protected]









شنبه، 6 اسفند ماه 1390 برابر با 2012 Saturday 25 February

داستانی که مری کالوین برای تعریفش جان باخت

شهرزادنیوز: روز چهارشنبه، مری کالوین، خبرنگار جنگی، در حال گزارش‌دهی از وقایع وحشتناک شهر حمص در سوریه کشته شد. رئیس دیده‌بان حقوق بشر، پیتر بوکارت، از شخصیت و شجاعت خارق‌العاده دوستش می‌گوید – و از داستانی که برای تعریفش(به تصویر کشیدن اش) جان داد.

مری کالوین، خبرنگار جنگی مشهور آمریکایی که در روز چهارشنبه با عکاس جوان، رمی اشلیک، در شهر حمص کشته شد، از هر نظر یک خبرنگار جنگی بود.

او روی چشم چپش که طی جنگ داخلی در سریلانکا در سال 2001 از دست داده بود، نوار سیاهی بسته بود و همواره دفترچه یادداشت و قلمی در دست داشت. او، پیش از رسیدن ما، همیشه در صحنه نبرد حضور داشت و همان‌گونه که خودش روز سه‌شنبه، مغرورانه گفت، "تنها خبرنگار بریتانیایی" حاضر در صحنه بود. او برای همه ما گزارشگران جنگی، یک اسطوره بود و همه به خاطر شجاعت الهام‌بخش و تعهد عمیق‌اش به حرفه خبرنگاری، دوستش داشتند.

روز سه‌شنبه پس از ارسال گزارش از حمص برای روزنامه "ساندی تایمز"، به فیس‌بوک آمد تا برایم تعریف کند که شرایط در حمص چقدر وحشتناک است. ما سال گذشته در لیبی از نزدیک با هم کار کرده بودیم و رابطه دوستی گاهگاهی سال‌های گذشته‌مان به رابطه‌ای عمیق و بسیار دوستانه تبدیل شده بود. هفته پیش که برای رفتن به سوریه آماده می‌شد، چندین بار یادداشت‌هایمان را با هم مقایسه کردیم، به راه‌های منتهی به شهر تحت محاصره حمص نگاهی انداختیم و خطرات احتمالی رویارویش را ارزیابی کردیم. انگیزه و عزم‌اش برای گزارش‌دهی – شاهد ماجرا بودن – بر تمام هراس‌هایش غلبه کرد و مصمم بود به هر ترتیبی که شده به آن‌جا برود.

گفتگوی‌مان یادم انداخت که ماری کولوین چه شخصیت یگانه‌ای‌ست – مسلماً یک خبرنگار جالب، همیشه اولین نفر حاضر در صحنه، اما فارغ از بدبینی و خودخواهی حاکم بر جهان گزارشگری جنگی.

داستانش برای "تایمز" فقط در اختیار این مجله و شامل حق تألیف می‌شد و بنابراین بسیاری نمی‌توانستند گزارش قدرتمندش از شقاوت موجود در سوریه را بخوانند. او ابتدا گروه فیس‌بوکی ما خبرنگاران جنگی و خبرنگاران حقوق بشر را تشویق کرد تا آخرین گزارش‌اش از حمص را انتشار دهیم، و گفت از نظر فنی آن‌قدر ماهر نیست که خودش بتواند این کار را بکند و گفت که به خاطر آخرین مقاله‌اش تهدید به قطع حقوقش شده است، و توضیح داد "من معمولا این کار را نمی‌کنم، اما اتفاقی که این جا می‌افتد نفرت‌آور است." بسیاری از ما او را به خاطر شهامتش می‌ستودیم و سپس خبرنگاری که فکر می‌کرد او از شهر حمص بیرون رفته است، گفت که خیالش راحت شد که او دیگر در امان است. او به همان شیوه بامزه‌اش، که چاشنی طنز تلخ خبرنگاران جنگی است، پاسخ داد: "فکر می‌کنم در مورد اخبار مربوط به زنده ماندنم اغراق شده است. من در "بابوامر" هستم. بیزار و در تلاش برای درک دنیا و الان نباید خودم را ببازم. امروز شاهد بودم که کودکی کشته شد؛ در اثر خمپاره، دکترها نتوانستند کاری بکنند. شکم کوچکش آن قدر بالا و پایین ‌رفت تا این که از حرکت ایستاد. حس بی‌چاره‌گی. استیصال! تلاش خواهم کرد تا اطلاعات را بفرستم."

این کاراکتر مری کالوین بود. الان می‌توانم او را ببینم، در حالی که اطراف ساختمان خمپاره می‌بارد، از طریق اینترنت با ما شادمانه چت می‌کند، و کاملاً در کارش غرق است.

برای مری پوشش اخبار جنگ فقط انجام چند مصاحبه سریع و نوشتن مقاله‌ای شتابزده نبود: او در کنار جنگ‌زدگان، جنگ را تجربه می‌کرد و مقالاتش به علت شجاعت در مشاهده و تجربه، از سرزندگی خاصی برخوردار بودند.

اما به رغم هر چه دید و تجربه کرد، در وهله اول و پیش از هر چیز انسانی خارق‌العاده باقی ماند، و وقتی که به یکی از آن مناطق وحشتناک جهان می‌رفت، همیشه لبخندی بر چهره داشت. او دیروز با من تماس گرفت، نه برای آن که می‌خواست پز بدهد که به شهر حمص رسیده است، بلکه چون می‌خواست با کسانی تماس بگیرد که فکر می‌کرد می‌توانند به مردم حمص کمکی برسانند.

داستانی که مری برای تعریفش، جانش را به خطر انداخت – داستانی که برای تعریفش جان باخت – یکی از بمباران‌های وحشیانه بی هدف اهالی شهری پر جمعیت، با یکی از قدرتمندترین سلاح‌های منفجره‌ای بود که می‌شناسیم. حمص امروزه شهریست تحت محاصره که روزانه ده‌ها شهروند غیر نظامی‌اش کشته می‌شوند.

اهالی حمص جایی ندارند به آن بگریزند و هیچ کس به آن‌ها کمکی نمی‌کند. حتا برای شجاع‌ترین سازمان‌های بشردوست، گروه‌هایی مثل "پزشکان بدون مرز" (که طی محاصره سال گذشته شهر میسراتا در لیبی فعال بودند، و ماری هم از آن‌جا گزارش می‌داد) وضعیت خطرناک‌تر از آن است که افراد خود را برای کمک به آن جا بفرستند.

مری، خبرنگاری اسطوره‌ای بود – او زندگی می‌کرد تا از مناطق جنگی گزارش دهد. وضعیت در حمص او را به شدت تکان داده بود و احساس استیصال می‌کرد، از سیاستمداران بین‌المللی که مانع اقدام هماهنگ بین‌المللی برای توقف کشتار وحشتناک شهروندان شدند، دلسرد بود. وی در آخرین روز زندگش‌اش شاهد بود که کودکی جان می‌بازد، بر اثر همان بمبارانی که فقط 24 ساعت بعد به زندگی خودش نیز خاتمه داد.

بسیاری از ما شجاعت و قدرت تجربه جنگ از چنین فاصله نزدیکی را نداریم، و صدای گوش‌نواز و نیرومند او اکنون برای همیشه خاموش شده است.

برگرفته از سایت دیلی بیست




Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español

به اشتراک بگذارید:






© copyright 2004 - 2024 IranPressNews.com All Rights Reserved