برای گلشیفتهء دلیر و زیبا و هنرمند - م.سحر
ز پرتوی که بر آن لوح نازنین افتاد
به قلب تیره دلان زنگ ِ آهنین افتاد
ز جلوه ای که برانگیخت نیمه عریانیت
هزار لرزه بر اندام اهل دین افتاد
برآمد از بر و دوش تو آنچنان بانگی
کز آسمان خدا ، سقف بر زمین افتاد
امان برفت و برایمان ببست راه گریز
نگارهء تو که در راه مؤمنین افتاد
بدان صفت که تویی زیبدت صفای هنر
که شوقت افسر و زیبایی ات قرین افتاد
تو را ز آتش ِپاک آفرید دست زمان
غمت مباد که جانت شرر نشین افتاد
پاریس 19.1.2012
http://msahar.blogspot.com/