حجت الاسلام محسن ذاكري
زمان نیوز: احمدينژاد، سوم تير، دور دوم، فتنه، گفتمان احمدينژاد، گفتمان انقلاب اسلامي، فتنه جديد و.... اينها كليد واژههايي است كه همه دغدغههاي من، تمام قد در آن هويدا شدهاند. بگذاريد با يك خاطره آغاز كنم. من و چند تن از دوستانم، هرچه پول داشتيم روي هم گذاشتيم و به زحمت عكسي از احمدينژاد يافتيم و برديم براي كپي. صاحب مغازه با تعجب نگاهي به عكس انداخت و گفت: اين ديگر كيست؟ چه قدر شبيه شهداست! گفتم: احمدينژاد است. كانديداي رياست جمهوري. صاحب مغازه لبخندي تمسخرآميز زد و گفت: يعني رأي ميآره؟
اكنون بيش از شش سال گذشته است و بايد گفت: آري او رأي آورده است و نه يك بار؛ كه دو بار. البته جاي شگفتي نيست. شگفتي از آن كساني است كه احمدينژاد را يك فرد چون ديگران پنداشتهاند و شخصيت حقيقي او را مورد رأي خويش پنداشتهاند. چنين فردي براي رأي آوردن ميبايست بيش از اين شناخته شده و سرمايه و برنامه تبليغاتي سنگيني داشته باشد. اما احمدينژاد عنوان يك فرد نيست بلكه علم گفتمان انقلاب اسلامي پس از ربع قرن است و اين گفتمان نه تنها ميان ملت ايران، كه در جهان شيداياني دارد و حاجتي به معرفي نيست. در اين ميان لازم است اشارتي هر چند كوتاه بنمايم به اين مسئله كه به دنبال چه چيزي هستم؟ از آن جا كه تعرف الامور باضدادها؛ بايد بگويم در پي چه چيزي نيستم. اكنون در مقام ستايش و تطهير دولت نيستم و براي غير معصوم در هر جايگاهي، چنين نگاهي را تملق و چاپلوسي ميانگارم، اما به دنبال بيان همان مطلبي هستم كه امام خامنهاي (مد ظله العالي) نيز به آن اشاره فرمودهاند:
«خصوصيت و امتياز دوم كه در اين دولت هست، شعار و گفتمان كلي اين دولت است كه منطبق بر شعار و گفتمان امام و منطبق بر شعارها و گفتمانهاي انقلاب است؛ اين خيلي چيز باارزشي است. اين را هيچكس نميتواند نديده بگيرد. هر دلبسته به انقلاب، اين را قدر ميداند؛ هر كسي كه پيشرفت كشور را با هدايت انقلاب و با كارگرداني انقلاب تصور ميكند، بايد اين را قدر بداند. عدالتخواهي در اين دولت پررنگ شد. شعار عدالتخواهي به صورت جدي بر روحيه مسئولان، دولتمردان و برنامهها، پرتو افكند. استكبارستيزي - كه معناي ويژه انقلابي خودش را دارد - در اين دولت تشخص و تميز پيدا كرد.»1
گفتمان احمدينژاد را در يك بيان ميتوان گفتمان روزآمد انقلاب اسلامي ناميد. گفتماني كه تناسب زماني 30 ساله را در نظر داشته و خوبان گذشته را به صرف خوبي ماضي، در مقام مضارع خوب نميبيند بخصوص كه آن خوب بودن از ماضي دور است و در ماضي نزديك، دستها لرزيده و پاها لغزيده است. كساني كه از امام(ره) نامه و اجازه داشتند در فتنه غلتيدند و ديگراني كه انتقاد از خويشتن را نيز روا نميدانند به اين استدلال كه امام خميني(ره) ما را تأييد فرموده... آري گفتمان به روز انقلاب اسلامي كه حمايت رهبر زمان را نيز به همراه دارد، قرآنهاي بر نيزه رفته را به رسميت نميشناسد و به تريبون هايشان وقعي نمينهد و در اين مقام، آنان كه بر فراز چشمهايشان، ابرو كه هيچ؛ خطي هم نيست، آشفته شده و در پي آنند كه جهاني را آشفته سازند. از اين آشفتگيهاست كه مردودشدگان اين گفتمان به روز انقلاب اسلامي، دسيسهوار طرحي هوشمندانه براي ساقط نمودن اين پرچم درانداختهاند.
تهاجم همهجانبه به دولت، مدتهاست كه براي ما عادي شده است اما زماني است كه به بركت حيلتهاي ژورناليستي، فاز جديدي از اين تهاجم آغازه شده و رويكرد جديدي با دكترين تعريف «جرياني انحرافي» بيخ گوش رئيس جمهور، چهره نموده است.
چرايي اين حركات و حملات را ميبايست در همان آشفتگيها و خوابهاي بر باد رفته جريان خاص يافت. تعريف و ارائه جرياني پرزرق و برق تنها يك مرحله از پروسهاي است كه حذف گفتماني احمدينژاد را نشانه رفته است. جرياني كه جادوي رسانه را در دست گرفته و با شاه شعار تو ساحري، سوار بر نان ژورناليستها و عقايد بحق مؤمنين، خوش موج، به پيش ميتازد. سحر در دست و اتهام سحر بر لب، البته كه شيوه معمول و تاريخي جبهه باطل عليه حق بوده است. در قرآن كريم اشارات فراواني به اين شيوه كهن شده است كه تنها آيتي از آن را بيان ميداريم:
كذلك ما اتي الذين من قبلهم من رسول الا قالو ساحر او مجنون: اين گونه است كه هيچ پيامبري قبل از اينها به سوي قومي فرستاده نشد مگر اين كه گفتند: او ساحر است يا ديوانه. (الذاريات- 52)
اين دكترين نخ نما شده پيشتر از سوي مهندس رحيم مشايي چنين افشا شده است:
«تا به حال شده است كه جبهه دين، ديانت، تفكر شيعي،تفكر اسلامي، طرف ايمان، طرف خدا، طرف مقابل خود را به سحر متهم كرده باشد؟ برعكس اين بوده است. اين طرف شيطان و طرف باطل است كه طرف حق را متهم به سحر ميكند. چرا اينطوري است؟ دليلش روشن است چون كسي كه ميگويد فلاني ساحر است، قصدش اين است كه بگويد اصلاً گوش نده، نبين، نرو. وگرنه اگر آدم حق باشد كه اين گونه نيست... مشايي باطل است؟ خوب بياييد بحث كنيم. اگر تو حق هستي چرا ميگويي اين سحر ميكند؟ تو كه حق نداري اين را بگويي. تو بايد بيايي بشنوي كه مشايي چه ميگويد؟ دين ما در برابر سحر مگر شكست خورده است؟ يعني ما در برابر سحر ناتوانيم؟ قدرت نداريم؟ نور خدا در سحر هضم ميشود؟ اين چه منطقي است؟ اگر وقت كرديم من دليلش را ميگويم. اصلاً اين منطق باطل است. جبهه باطل جبهه حق را متهم به سحر و جادو ميكند. پيامبران و اوليا و اوصيا متهم به سحر و جادو بودند تا اصلاً مردم نروند پيش اينها.»2
بي شك احمدينژاد براي برخي، گفتماني مزاحم است و شخص او در اين ميدان موضوعيتي ندارد، پس ميبايست كاري كنند كه اين جريان منقطع گردد و جوانههاي بسيار روييده بر اين درخت بخشكد و اين دولت پايان راه احمدي نژاديها باشد. باشد كه عبرت ديگران شود تا نسبت سخيف و دون شأن آبرو بر آنان روا ندارند.
آري با شروع دور دوم رياست جمهوري، ميبايست وارد مرحله جديدي از تهاجم ميشدند. در اين گاهه حساس، چند نكته مهم را ميبايست در نظر ميگرفتند:
1- برنامه بايد جامع و كامل بوده و در حد هدف بزرگي چون حذف احمدينژاد باشد.
2- اين برنامه ميبايست پرده به پرده پيش رود و از روش استدراج بهره گيرد تا بتواند همگان را با اين پروسه همراه سازد.
3- از همه ظرفيتها ميبايست استفاده نمود. چرا كه اكثريت مردم نظر به من قال دارند نه ما قال. « و البته در غالب موارد هم چارهاي جز اين نيست. تشخيص حق از ناحق، عقل تشخيص ميخواهد و آن كس را كه از اين عقل بهرهاي نيست چارهاي نميماند جز آن كه به تقليد روي آورد. تأثير رواني نامهاي مشهور معمولاً عقل را ميپوشاند و انسان را پيش از آن كه اصلاً فرصت قضاوت پيدا كند در مقام شهرت گوينده خاضع ميسازد... براي رفع هر گونه شبهه، جاي اين تذكر باقي است كه در مقام عمل، عموم مردم را چارهاي جز تقليد از بزرگان نيست و اين حقيقت را انسان به حكم فطرت جمعي و فردي باز مييابد.3»
اين اصل مهم بشدت مورد توجه طراحان اين پروسه بوده است اما سؤال اينجاست كه چگونه؟
در پاسخ بايد گفت: كار چندان دشواري نيست. به قول دوستي خردمند، انسانها دو دستهاند يا مديريت ميكنند يا مديريت ميشوند. گاه فردي در مقام ظاهري يك مدير است اما معاونش به آساني و با تكيه بر تجربه بسيار او را مديريت ميكند حتي در مقام انديشيدن. ژورناليستها با اين حربه نيك آشنايند. برخي از روزنامهها با تيترها، مقالات و هياهوها، بزرگان قوم و مديران را مديريت ميكنند. آري به همين سادگي. اين را بايد به چشم ديده باشي تا بر جانت نشيند و به خط و شنيدن، علمي برايت حاصل نميشود. حال اگر از ارباب و متخصصين رسانه پرسي خواهي شنيد كه اين ذات رسانه در دنياي مدرن است. فقط كافي است آنان كه اين تصميم را گرفتهاند تا گفتمان انقلاب اسلامي را گفتماني انحرافي بنامند قدرتمند باشند تا بتوانند بزرگان و مديران بسياري را با خود همراه سازند و اين شيطنت، ذاتي رسانه دنياي مدرن است. اينجا آن چه هست جادويي پنهان و خلسهاي نارسيسي است كه براي پي بردن به عمق اين مطلب ميتوانيد آثار داوري اردكاني، مددپور و آويني را دريابيد.
به هر تقدير با توسل به جادوي رسانه، با دم خود گردو شكستند و به آواز بلند خواندند: قصه ما مثل شد همه قند و عسل شد.
داستان آنان مثل شده بود و حجم عظيمي از رسانهها را به خود مشغول داشته و زمينه براي مديريت مديريت شوندگان آماده گشته بود. مثل شدن داستان خوش خط و خال
ابرو نداشتگان بخش مهمي از پروسه پيش گفته بود. داستان جامعي كه هم تراژدي بود و اشك تمساح ريختن. هم جنايت داشت، هم جن و سحر و رمال و هم فساد اقتصادي و سياسي و هم بخش اتاق خوابي، كه سرمنشأ همه دفتر رياست جمهوري بود. هر روز ابعاد جديد از اين داستان مثل ميشد و براي طراحان، قند و عسل.
اما سؤال اينجاست كه چرا مستقيم شخص رياست جمهوري، هدف قرار نگرفت؟
در پاسخ بايد گفت همه ميدانند و ميدانستند كه احمدينژاد و مشايي صاحبان تفكري يگانهاند. بسياري از سخنان مشايي كه مورد هجوم جريان خاص است بارها و به كرات از دهان احمدينژاد نيز خارج شده حتي به تفصيل افزون. اما نميتوان اين چنين بيمحابا به رئيس جمهور حمله برد و او را ليدر جريان انحرافي ناميد. چرا كه ورود رهبري را در پي خواهد داشت و اين يعني مثل آنان باز قصه ميشد. پس ميبايست حمله به آن ديگري و تيم احمدينژاد باشد و براي جلوگيري از ورود رهبري به اين مناقشه، حساب احمدينژاد از اين جريان توهمي جدا گردد و اين چنين شد.
ادامه دارد...
1-http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=3661
2- http://www.mashreghnews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=831
3- آينه جادو، ج1، ص 19، شهيد آويني، نشر ساقي.