امروز همه جا، سخن از درگیری با آمریکا ست، با بزرگترین قدرت جهانی، قدرتی که عراق را کمتر از یک هفته به تسخیر خود در آورد، کشوری که با آن جمهوری اسلامی تحت رهبری امام خمینی، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، 8 سال جنگید و پس از نیم میلیون کشته و تخریب و ویرانی مملکت، یک وجب از خاکش را هم بدست نیاورد. آمریکا نیز کشوری ست که در همان حال افغانستان را سرزمینی که بر آن یکی از خونخوار ترین حکومت های جهان، پاک دینان اسلام، طالبان حکومت میکردند، در اندک مدتی به اشغال خود در آورد و نیروهای طالبان را تار و مار نمود. نه اینکه صدام حسین کمتر به دین اسلام احترام میگذاشت. اگرچه از پاک دینان نبود، اما همگام با طالبان در سختگیری و خشم و خشونت و بیرحمی یکتا و یگانه بود. هم صدام حسین و هم ملا عمر، هر دو دشمن خود را خوار می شمردند و رویای شکست َآمریکا را در سر می پروراندند. بی دلیل نیست که به زباله دان تاریخ ریخته شدند.
اما علما، فقها، آیت الله ها و حجت الاسلام ها، از جمله "رهبر معظم انقلاب،" حضرت ولایت فقیه، زیرک تر از آنند که اشتباهات پیشینیان خود را تکرار کنند. حکومت ولایت، یک حکومت الهی است و استمرار می یابد تا قیامت. حال آنکه آمریکا قدرتی است این جهانی، و بقول ولی فقیه، نماینده "کفر و ضلالت است.". پس جنگ با کفر و ضلالت، جنگی نیست بر سر فتح آب و خاک و اشغال سر زمین و به اسارت کشیدن مغلوب. جنگی که ولایت رهبری آنرا بدست دارد، جنگی ست دینی و بوسیله ی دینی مسلکان، چه حرفه شان دینکاری باشد چه دانشگاهی و یا روزنامه نکاری، یعنی اسلامیست ها فرماندهی میشود. همچنانکه جنگ با عراق را یک "برکت الهی " می نامیدند و در جهت نابود سازی کفر و باطل بود که ادامه مییافت. حکومت ولایت جنگ هشت ساله را که "دفاع مقدس " نامیده است -اگر چه قصد آن داشت که از راه کربلا، قدس را تسخیر کند- در واقع بخشی از درگیری با آمریکا می پندارد که از گروگانگیری در1358 آغاز گردید و پس از آشکار شدن فعالیت های غنی سازی، وارد مرحله ی تازه ای گردید. اما پس از گذشت 33 حق و کفر نه بر روی یکدیگر شمشیر کشیده اند. نه با یکدیگر جنگیده اند و نه در صلح و آشتی بوده اند.
درگیری رژیم دین با آمریکا همیشه پدیده ای بوده است دینی. اسلام در برابر سلطه. حق در برابر کفر، امام در برابر شیطان. و رژیم دین از آن چه سود ها در تحکیم و تداوم حکومت اسلامی، نبرده است. بر دوش تشنج و تنش با غرب، آمریکا و اسرائیل بوده است که رژیم دین توانسته است، درون را ساکت و خاموش سازد، زیر تیغ و تازیانه، خشم و خشونت و بیرحمی همچون معاندین غرب و شرق، صدام حسین عراقی و ملا عمر افغانی. این بدان معناست که نظام ولایت، نزدیک به 4 دهه است که سیاست نه جنگ و نه صلح را به پیش رانده است و آنرا مدیریت نموده است.
درست است که هم اکنون نظام ولایت دندانهای تیز و برنده ی خود را نشان میدهد و موهای سیخ شده بر پشت را که حریف را بترساند، بوحشت اندازد و او را وا دار به عقب نشینی نماید. تهدید میکند که می بندیم و میگیریم. به قلب ناوبرهای دشمن با قایق های تند رو و غیر قابل رویت میتازیم. و آنها را یکی پس از دیگری منهدم خواهیم ساخت. خبر گزاری فارس از یک موسسه ی مطالعاتی بنام گلوبال ریسرچ نقل میکند که:
"پایگاه مطالعاتی گلوبال ریسرچ با اشاره به رویارویی احتمالی ایران و آمریکا در تنگه هرمز تصریح کرد ایران از دست برتر در این تنگه برخوردار است و ۲۰ هزار نظامی آمریکایی در روز نخست جنگ با ایران کشته می شوند (فارس نیوز، 19 دی 90)."
این، بنظر میرسد، بیشتر بیان ناخود آگاه یک آرزو ست، آرزوی آن چنان قدرت بازویی که تنگه هرمز را به گورستان یزید یان تبدیل نماید. هیاهو را نباید جدی گرفت. در اطراف و اکناف جهان کمتر کسی جمهوری اسلامی ایران را جدی میگیرد. حتی تکرار تهدید بستن تنگه هرمز و ده روز مانور در آن منطقه کوچکترین لرزه ای بر اندام بازارهای بزرگ سهام و معاملات و تجارت کالاهای خام، نی انداخت. اگر تاثیری هم داشت منفی بود و در سوی تنزل قیمت نفت در بازار جهانی. چرا که حقیقت این است که با بستن تنگه ی هرمز ، رژیم دین اول چنگال به گلوی خود می نهد و تنفس خویشتن را دشوار میسازد. مضاف بر این گسترش دامنه درگیری قابل پیش بینی نیست. اما نیروهای امنیتی و نظامی رژیم در صورت یک درگیری به شیری تبدیل میشوند بدون یال و کوپال، شیری که از گله ی گوسفندان هم از ترس بخود میلرزد.
خداوند خامنه ای نیز که برای بزرگداشت 19 دی- که از چشم انداز دگر اندیش، سر آغاز دوران سیاهی ها و تیره بختی ها ست- به قم سفر کرده بود در خطبه خوانی خود به نیروهای رزمی اسلام می بالد و آمریکا را به اشتباه در ارزیابی نیرو و توانایی های جمهوری اسلامی، متهم میکند و میگوید:
"دشمن در حالی قصد دارد در عزم و اراده مردم و مسئولان رخنه ایجاد کند که اقتدار و توانایی های امروز نظام جمهوری اسلامی ایران با ۲۰ و یا ۳۰ سال پیش قابل مقایسه نیست و هیمنه ظاهری جبهه استکبار در سالهای گذشته نیز، اکنون جای خود را به ضعف و ناتوانی روزافزون داده است(جهان نیوز، 19 دی)."
در اینجا خوار شمردن دشمن نه از سر نادانی و حمق- صدام حسین و ملا عمر- بلکه رمز سیاست نه جنگ است و نه صلح، سیاستی که روحانیون در آن خبره اند: گرد و غبار بپا کردن، جنجال و هیاهو، آب را گل آلود کردن که پنهان سازی کنند ضعف ها و ناتوانی های درونی خود را. انکار ادامه استبداد به شکل مضاعف. هراسناک که چنانچه لحظه ای بندهای اسارت را اندکی گشاده سازند و ره به منفذ ی برای تنفس دهند، نرم خویی کنند و رحمان و رحیم شوند، نعره ی آزادی منبر قدرت را واژگون خواهد ساخت. ضعف رژیم ولایت ناشی از نظام ارزشهایی ست که آزادی ستیز و ضد انسانی ست، ارزشهای اسلامی، تسلیم و اطاعت، فرمانروایی و فرمانبرداری. الله یکی است و بجز او هیچکس دیگری نیست، ارزشی سراسر مطلق، چون و چرا ناپذیر، ارزشی که زیر بنای استبداد بوده است از دوران کهن. ولایت نگران حمله از بیرون نیست، خروش و شورش از درون است که خواب را از چشمان او میرباید.
سیاست نه جنگ نه صلح، در واقع سیاست هم جنگ است و هم صلح، اما به اشکال گوناگون. در پس پرده مذاکره کردن، با هم ساختن در خفا، حتی درگیر شدن بطور قهر آمیز، اما پنهانی و غیر مستقیم. یکی تحریم میکند دیگری رجز خوانی. سینه سپر میکند و تحریمات بیشتری را خواستار میشود. که چه خیال کردی، تحریم ابزار خوشی و خشنودی ست زیرا که انگیزه ای ست برای خود کفایی و استقلال ملی. خوشآمد گویی نظام ولایت به محدودیت ها و محرومیت ها و تحریم های اقتصادی، از آن روی ست که از منظر ولایت عواملی موثر اند در نهادین ساختن ارزشهای اسلامی، تسلیم و اطاعت، فرمانروایی و فرمانبری. درست است که نظام ولایت در اشتیاق علم و تکنولوژی، بویژه از نوع هسته ای آن، آماده ی پرداخت هرگونه هزینه ای ست، اما از آن بهره بر گیرد که شریعت اسلامی را توسعه و بر بخشی از جهان حاکم نماید. جنبش "بیداری اسلام " به کوری چشم "استکبار است که ظهور پدیده "اشغال وال استریت " را امکان پذیر ساخته است، جنبشی که تحت تاثیر الگوی جمهوری اسلامی در قلب "کفر و ضلالت " شکل گرفته است. دعوی نظام ولایت مبنی بر "سلطه ستیزی " زمانی اعتبار کسب میکند که بتواند شاخ بر شا استکبار تنومند و بسی قوی، بنهد با جسارت و گستاخی. اما شاخ به شاخ شدن و دندان نشان دادن جنگ نیست. جنگ برنده و بازنده دارند، حال آنکه در شرایط نه جنگ نه صلح، معلوم نیست کیست برنده و یا بازنده. چرا که گرد و غبار فرا گیر است و به سختی میتوان دید.
از منظر پاک دین ان ولایتمدار چه باک اگر تحریمات اقتصادی و مالی و تجاری، زندگی را بر ملت سخت و دشوار سازد. صبر و تحمل و ریاضت کشی، خود نشان از ایمان و نوعی مبارزه با کفر و ضلالت است. تایید و تصدیق نظام فرمانروایی است و فرمانبری. سیاست نه جنگ نه صلح در خدمت دفاع از ارزشهای دینی ست که سلطه ستیز ی میکند که سلطه افکند. که فرمانفرمای نهایی ست. حکومت دین با علم و صنعت و تکنولوژی، و ابزار تسلیحاتی سر ستیزی ندارد، بلکه با ارزشهای غربی است که آشتی ناپذیر است. راه غربی ها، راه کفر و ضلالت است همچنانکه کمی زودتر بدان ولی فقیه اشاره کرده بود، راه آزادی است و بی بند و باری، بی حجابی و بی عفتی، عریانی، فحشا و هنجار شکنی، جامعه ای که خدا را به گور سپرده و خود را از هر قید و بندی رها ساخته به حیوانیت نزدیکتر شده است. نظام ولایت با بکار گیری سیاست نه جنگ نه صلح و رمز و رموز آن امیدوار است که بتواند از ورود ارزشهای غربی، ارزشهای کفر و ضلالت، به داخل سرزمین مقدس ولایت جلوگیری نماید تا نظام ادامه یابد تا قیامت.
حضرت ولایت در همان خطبه ای که در 19 دی در قم ایراد نمود، در تشریح وضع موجود، اعلام نمود که: در "شرایط «شعب ابی طالب» نیستیم؛ در شرایط «بدر و خیبر» هستیم " که بی درنگ سر تیتر مطبوعات، رسانه ها و ارگان های نظام گردید. در اینجا ولی فقیه بدوران رسالت رجعت میکند، دورانی که با سختی آغاز میگردد، دوران محاصره ی مسلمانان در بخشی از مکه معروف به "شعب ابی طالب." اما بزودی دوران فتح و پیروز فرا میرسید، در جنگ بدر- که باید غارت بزرگ خوانده شود و تسخیر خیبر، نه بدست عمر و ابوبکر، بلکه بدست علی که در خیبر را ار بیخ میکند و سپر خود میسازد، شمشیر میزند و سرها بر زمین میافکند تا دژ یهودیان را فتح مینماید، دژ آنان که از تسلیم و اطاعت سر باز زده و ادعای محمد مبنی بر رسالت را به تمسخر میگرفتند و با کسری و رم، امپراتوری های زمان، بر علیه رسول الله، توطئه و فتنه انگیز ی میکردند. پس سزاوار نابودی و نیستی بودند، نه حتی جرعه ای رحم و شفقت اسلامی به مغلوب ین، اهدا میگردد..
ولی فقیه از چشم انداز زمانی به دوران معاصر و شرایط کنونی مینگرد که بشر در دوران طفولیت خود بسر میبرد، دوران نا آگاه بودن به خویش، به انسان و نیروهای نهفته در ذات ش. با این وجود ولایت با رجوع به بدر و خیبر، نوید پیروزی بر دشمنان ولایت را میدهد. که دوران سختی گذشته است، دوران فروپاشی کفر و استکبار فرا رسیده است. اما در عین حال بدو عامل دیگر، "بصیرت " و "صبر " اشاره میکند که رمز موفقیت نظام برغم فتنه بر انگیز ی ها و توطئه های نیروهای کفر و استکبار بوده اند. وی در معانی این دو مفهوم خاطر نشان میسازد که:
"بصیرت یعنی گم نکردن راه و هدف و گرفتار بیراهه ها نشدن و صبر هم به معنای ایستادگی قاطعانه نسلهای پی در پی در مسیر است و هنر انقلاب اسلامی این بوده است که مردم در مدت بیش از سی سال، این دو عامل را حفظ کرده اند (جهان نیوز، 19 دی)."
اگر پوسته ی این گفتار را بکنیم و به مغز آن برسیم کوشش مستمر و مداومی میبینم در نهادینه ساختن ارزشهای اسلامی مبنی بر تسلیم و اطاعت، فرمانبری و فرمانبرداری و انتقال آن از یک نسل به نسل دیگر تا بخشی از طبیعت و سرشت آنان گردد. همانگونه که مردم کشورهای غربی نظم سرمایه داری را بخشی از نظم طبیعی میدانند، حکومت ولایت نیز در پی آن است که نظم فرمانروایی و فرمانبری را جلوه ای از نظم طبیعت تعریف نماید. درست است که ولایت در شرایط خیبر است و آماده که دژ را تسخیر نماید ، اما سی سال صبر و بصیرت نشان داده است که بهترین سیاست، سیاست نه جنگ نه صلح بوده است. اگر سیاست نه جنگ نه صلح بیش از سی سال است که ادامه یافته است چه دلیلی دارد که 30 و یا 60 سال دیگر هم ادامه نیابد. بدر و خیبر، صبر و بصیرت را باید فرا خوانی خواند بسوی سیاست نه جنگ نه صلح تا قیامت.
Firoz Nodjomi
[email protected]
rowshanai.org