آدرس پست الکترونيک [email protected]









آدينه، 31 شهریور ماه 1391 برابر با 2012 Friday 21 September

جنگ و جمهوری اسلامی هر دو مسئله هستند نه راه حل! - الاهه بقراط

در شرایط حساس کنونی ساده‌ترین راه این است که به یکی از جبهه‌های سنتی موجود پیوست: یا به جمهوری اسلامی برای مقابله با «تجاوز» و «تجزیه» یا به «متجاوزان» برای رهایی از «جمهوری اسلامی»! حال آنکه نتیجه پیوستن به یکی از این دو جبهه را داریم در برابر چشم خود می‌بینیم! دیگر چه اتفاقی باید بیفتد تا با تشکیل یک جبهه مدرن و مستقل در برابر جنگ‌افروزان داخلی و خارجی، کسی مجبور نباشد به جمهوری اسلامی یا به بیگانگان پناه ببرد؟!
*****

کیهان لندن 20 سپتامبر 2012

الاهه بقراط
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com


جنگ و جمهوری اسلامی هر دو مسئله هستند نه راه حل!

در سال‌های گذشته نیز هر بار که خطر جنگ و نگرانی از تجزیه ایران، که از سوی خود جمهوری اسلامی نیز به شدت به آن دامن زده می‌شود، نه تنها به عنوان یکی از پیامدها بلکه به مثابه یکی از اهداف یک جنگ احتمالی ، جدی می‌شد، زبان‌ها و قلم‌ها به کار می‌افتاد تا در جنگی که اصلی‌ترین جبهه‌اش علیه مردم ایران گشوده خواهد شد، از جمله علیه کسانی که در استان‌های مرزی کشور زندگی می‌کنند، افرادی «غیور» از اروپا و آمریکا به میدان بیایند و برای «حفظ وطن» جانب جمهوری اسلامی را بگیرند! بدون آنکه هرگز پاسخ دهند که اولا این «غیرت» را در کدام جبهه می‌خواهند به نمایش بگذارند و ثانیا، چگونه می‌توان علیه یک جنگ و جنگ افروزانش با مسببانِ آن همراه شد!

این جنگ، آن جنگ نیست!
نه این جنگ احتمالی، که در مورد افغانستان و عراق و لیبی و سوریه از احتمال به واقعیت تبدیل شد، مطلقا به آن جنگ واقعی که 32 سال پیش در 31 شهریور 1359 آغاز شد، شباهت دارد، نه این جهان، آن جهان سه دهه پیش است، نه حکومت آن حکومتی است که هنوز دستش برای همگان رو نشده بود و مهم‌تر از همه، نه ایرانیان دیگر آن ایرانیانی هستند که زن و مرد، پیر و جوان، از سراسر کشور و از هر قوم و مذهب و با هر عقیده سیاسی، علیه تجاوز به خاک ایران بسیج شدند. این بار، هم «متجاوز» و هم «جبهه»، چه کسی را این واقعیت خوش بیاید چه نیاید، با آن «تجاوز» و آن «جبهه» تفاوت هم کمّی و هم کیفی دارد. کسانی که نمی‌خواهند این تفاوت را ببینند، طبیعتا با عوضی گرفتن موقعیت گمان می‌کنند، برای اثبات میهن‌دوستی‌شان راهی جز قرار گرفتن در «جبهه جمهوری اسلامی» وجود ندارد. ولی همانقدر که میهن دوستی طرفداران طالبان و صدام و قذافی و اسد ثابت شد، عشق اینان نیز به وطن جایی در این جنگ احتمالی خواهد یافت!

پیوستن به جبهه‌ای که خود مسببّ اصلی جنگ است، گذشته از آنکه جز ننگِ ابدی به دنبال نخواهد داشت، اساسا خلاف عقل سلیم است! این سیاست جمهوری اسلامی و مدافعان آن است که از یک سو با جنگ ‌افروزی و ماجراجویی، نفت بر آتش درگیری‌های منطقه و تهدید علیه ایران می‌ریزد و از سوی دیگر با بزرگ کردن خطر تجزیه (که واقعا محافلی مدافع آنند) تلاش می‌کند حتا از میان مخالفانش که به اندازه کافی دچار پراکندگی هستند، به یارگیری بپردازد. ارائه این تصویر که ایران پس از جمهوری اسلامی قطعا و بی‌تردید دچار وضعیتی بدتر از امروز خواهد شد، باید جامعه و هم چنین برخی مخالفان، معذرت می‌خواهم، دمدمی مزاج، بی‌عرضه و بی‌کفایت رژیم را از یک سو نسبت به ناتوانی و بی‌برنامگی خود و از سوی دیگر درباره اقتدار محتوم جمهوری اسلامی متقاعد سازد.

این طلسم را البته می‌توان شکست لیکن به پشتوانه آگاهی و خردی که متأسفانه هنوز حدّ لازمِ آن در میان ایرانیان مدافع دمکراسی و حقوق بشر دیده نمی‌شود. سیاست و اقدام سیاسی کاریست عظیم که به تجربه خود ایرانیان از چهار نسل موجود و به تجربه تطبیقی زمانی (تاریخ) و مکانی (کشورهای دیگر) نیاز دارد. از توان همه، زن و مرد، پیر و جوان، چپ و راست، قومی و مذهبی، سبز و آبی، سرخ و سفید، بریده از رژیم و معترض به آن و مخالف سرسختِ آن، باید بهره گرفت. این هنرِ سیاست و سیاستمدار است که بتواند همه کسانی را که به برقراری دمکراسی (با یک تعریف مشترک) در ایران اعتقاد دارند، زیر یک چتر گرد آورد و جبهه‌ای وسیع علیه جمهوری اسلامی بگشاید، آن هم پیش از آنکه جبهه جنگی چون افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و... در ایران گشوده شود. هنری که هنوز هنرمندان خود را نیافته است!

جبهه ایران، جبهه جمهوری اسلامی نیست!
اول شهریور بود که روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف به نقل از منابع امنیتی اعلام کرد سیدعلی خامنه‌ای، رهبر جمهوری اسلامی، به فرماندهان سپاه قدس که همان گونه که از نام‌اش پیداست، هدفی فراتر از مرزهای ایران را دنبال می‌کند، دستور داد با توجه به وضعیت سوریه و احتمال سقوط رژیم بشار اسد و پیامدهای آن برای جمهوری اسلامی، عملیات علیه غرب و هم پیمانان آن را که از مخالفان بشار اسد حمایت می‌کنند، گسترش دهد. منظور از «هم پیمانان غرب» از یک سو کشورهایی مانند ترکیه و عربستان و قطر، و از سوی دیگر حکومت‌های تازه به قدرت رسیده در کشورهای مسلمان نشین آفریقا، به ویژه مصر و لیبی است. به گزارش دیلی تلگراف، در جلسه شورای امنیت ملی که با حضور خامنه‌ای برگزار شد حتا بر این موضوع تأکید گشت که باید به کشورهای غربی مانند آمریکا و بریتانیا و متحدان آنها هشدار داد که در صورت سرنگونی رژیم اسد، از «مصونیت» برخوردار نخواهند بود.

در هفته‌های گذشته، همراه با افزایش عملیات تروریستی در افغانستان و عراق و حتا ترکیه و هم چنین آنچه در سالروز 11 سپتامبر در قاهره و طرابلس و سپس در یمن و کشورهای اسلامی دیگر در حمله به سفارت‌خانه‌های آمریکا روی داد، می‌توان این نتیجه را گرفت که از یک سو جمهوری اسلامی نسبت به سرنگونی رژیم بشار اسد اطمینان یافته و از سوی دیگر، سپاه قدس در فاصله اندکی، عمل به رهنمودهای «رهبر» را آغاز کرده است!

به این ترتیب توجه سیاسی و رسانه‌ای از سوی رژیم بشار اسد و برنامه اتمی رژیم که در کشاکش این هیاهو قطعنامه تازه‌ای علیه خود از آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دریافت کرد، به سوی کشورهای «بهار عربی» و یا متحدان تازه و اسلام‌گرایان دوستِ غرب معطوف شد! موج سازمان‌یافته نفرت‌پراکنی و سخنرانی‌های تبلیغاتی علیه آمریکا و غرب در جمهوری اسلامی بالا گرفت. منظره‌ای که پیش روی ماست اما برخلاف توهمات جمهوری اسلامی، سیاست جهانی را نسبت به رهنمودهای ترکیه و عربستان سعودی درباره رژیم ایران بیشتر متقاعد می‌کند: رژیم‌های دوقلوی سوریه و ایران را باید از سر راه برداشت! آیا در این میان، نمایش فیلم جنجالی «بی‌گناهی مسلمانان» در اتحاد ناخواسته اما ناگزیرِ افراطیون اسلامی و یهودیان افراطی، پوست خربزه‌ای است که به زیر پای باراک اوباما انداخته شده تا او را در انتخابات ریاست جمهوری نوامبر با سر به زمین بزند؟ مگر نه اینکه اوبامای «دمکرات» همان سیاهِ مسلمان‌زاده هر دو سر طلاست که نه اسلامیست‌ها از وی دل خوشی دارند و نه یهودیان افراطی و نه «جمهوری‌خواهان» مسیحی؟!

فعل و انفعالات این کلاف سیاسی درهم پیچیده همراه با تشدید تحریم‌های سیاسی و اقتصادی که با قطع یکجانبه روابط دیپلماتیک از سوی کانادا ابعاد تازه‌ای یافت، برای ایران می‌تواند سرنوشت‌ساز باشد. ساده‌ترین راه برای هر کسی این است که به جای گشودن یک جبهه ملی و مدرن، خیلی راحت به یکی از جبهه‌های سنتی موجود بپیوندد: یا به جبهه جمهوری اسلامی برای مقابله با «تجاوز» و «تجزیه» یا به جبهه «متجاوزان» برای رهایی از «جمهوری اسلامی»! این هر دو اما خود مسئله هستند نه راه حل! نتیجه پیوستن به یکی از این دو جبهه را داریم در برابر چشم خود در افغانستان و عراق و لیبی و مصر می‌بینیم! دیگر چه باید گفت و چه باید کرد و دیگر چه اتفاقی باید بیفتد تا ایرانیان، جبهه مستقل خویش را در برابر جنگ‌افروزان داخلی و خارجی بگشایند، تا کسی مجبور نباشد در نبود این جبهه به جمهوری اسلامی و یا به بیگانه پناه ببرد؟!

بیش از شش سال پیش در شرایطی که تازه یک سال از ریاست جمهوری احمدی نژاد می‌گذشت و اصلاح‌طلبان می‌خواستند برای مقابله با خطرِ جنگ به دلیل مسئله هسته‌ای، «جنبش صلح» را «استارت» بزنند بدون آنکه اجازه داشته باشند درباره برنامه اتمی در جامعه روشنگری کنند، در مقاله «نه جنگ، نه جمهوری اسلامی» این نگرانی را مطرح کردم که با این سیاست‌ها سرانجام به «هم جنگ، هم جمهوری اسلامی» خواهیم رسید! امروز، شش سال دیگر با جمهوری اسلامی گذشت و جنگ نیز ظاهرا ناگزیر می‌شود!

پس از درگرفتن یک جنگ، که مانند جنگ ایران و عراق نیست و جبهه جمهوری اسلامی نیز همان جبهه ایران نیست، برای هر اقدامی دیگر بسیار دیر خواهد بود! پیش از آن باید جبهه دیگری را در برابر جنگ‌افروزان داخلی و خارجی گشود. نه در فضای مجازی و فیس بوک و تویتر و کمپین‌هایی که میلیون‌ها نام و امضای مجازی و غیرمجازی از آنها یک نیروی مادی و واقعی نمی‌سازد، بلکه در واقعیت و با نیروهای عملا موجود و یک دوجین فعال واقعی که خوشنامی و کارشناسی در رشته‌های سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و علوم اجتماعی را در کارنامه خویش دارند و می‌توانند مورد اعتماد مردم قرار گیرند. اگر ایرانیان قادر به چنین اقدامی نیستند، پس نباید توقع داشته باشند تغییر مثبتی در شرایط موجود حاصل شود! درک این موضوع بسیار ساده است! می‌توان تا ابد حرف زد و نوشت و در بسیاری از آنها «خودشیفتگی» بیمارگونه خویش را در مصاف با «شاه» و «خمینی» ارضاء کرد. اگر «شاه» و «خمینی» کفایت نکرد، «خامنه‌ای» و «احمدی نژاد» را نیز بر آنها افزود، اگر باز هم کم بود، «تجزیه‌طلبان» و «فارس‌های شوونیست» و «یک وجب خاک» و «تمامیت ارضی» و «غرب» و «آمریکا» و «روسیه» و «چین» و پنجاه و هفتی‌ها و دهه شصتی‌ها و هشتاد و نودی‌ها را هم به آنها اضافه کرد. و نهایتا هم مسئله را با راه حل عوضی گرفت! جنگ، مسئله است. جمهوری اسلامی، مسئله است. تجزیه، مسئله است. راه حل را تنها در یک جبهه ایرانیِ متحد و ملی برای دمکراسی و حقوق بشر می‌توان یافت. برای تشکیل این جبهه، فردا دیر است زیرا هنگامی که دو هموطن به روی یکدیگر آتش می‌گشایند، دیگر فرصتی برای گفتگو نیست! پس «حق تعیین سرنوشت» چه می‌شود؟ آن را نه این «هموطنان» بلکه کسانی تعیین خواهند کرد که اسلحه در اختیار آنها گذاشته‌اند!

13 سپتامبر 2012

--------------------------------------

*لینک خبرگزاری «العربیه» درباره گزارش دیلی تلگراف:

http://www.alarabiya.net/articles/2012/08/22/233618.html

*مقاله «نه جنگ، نه جمهوری اسلامی!»:

http://alefbe.com/Articles/2006/articleNoWar.htm




Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español

به اشتراک بگذارید:






© copyright 2004 - 2024 IranPressNews.com All Rights Reserved