روزنامه اعتماد: حامي اقتصادي احمدينژاد در گفتوگو با «اعتماد» مدعي شد : كار كار انگليسيهاست؛ آنها به دنبال بركناري احمدينژادند!
اقتصاد ايران در يكسال اخير را ميتوان به يك بازي شطرنج تشبيه كرد كه يك طرف آن تيم اقتصادي دولت است و در طرف ديگر يك «ابر كامپيوتر» قراردارد. بسياري از حاميان ديروز و امروز دولت احمدينژاد بر اين باورند كه از سال گذشته دشمنان داخلي همراه با دشمنان خارجي باعث شدهاند فشارها بر تيم اقتصادي دولت براي ساماندهي وضعيت شكننده بازارهاي اقتصادي كشور افزايش يابد. آنها چه در محافل خصوصي و چه عمومي بر اين نكته تاكيد دارند كه هر حركت اين تيم اقتصادي در شطرنجي كه به آن اشاره شد، با پاسخي حسابشده از سوي ابركامپيوتري مواجه ميشود كه «انگليسيها» بازيگر اصلي آن هستند. البته اگر كتاب تاريخ ايران را ورق بزنيم، از اين دست اتفاقات بسيار بوده كه هميشه يك پاي ثابت آن جرياناتي منتسب به انگليس معرفي شده است. شايد شنيده باشيد روزي كه متفقين به ايران آمدند و جنگ جهاني دوم به پايان رسيد، برخلاف تمام پيشبينيهاي اقتصادي به يكباره ارزش پول ايران در برابر پوند انگليس چهار برابر افت كرد؛ افتي كه بيش از هر چيز به كام ارتش انگلستان خوش آمد. هر چند عدهيي چنين نگرشي را ناشي از توهم و تفكر «داييجان ناپلئون» ميدانند اما در چنين شرايطي يكي از حاميان پر و پا قرص احمدينژاد مدعي شده رييس دولت دهم امروز هزينه محدود كردن انگليس در ايران را ميپردازد. او ريشه بسياري از مشكلات اقتصادي كشور را در اقدام عملي احمدينژاد براي محدود كردن منافع انگليس در ايران ميداند و ميگويد براي اين ادعا هم سند دارد و هم مدرك! عبدالرضا داوري كه تاكنون در پستهايي چون عضو هيات علمي جهاد دانشگاهي، معاون پارك علم و فناوري دانشگاه تهران و مديرعامل سابق صندوق بازنشستگي صنايع مس ايران با دولت همراهي كرده است، به عنوان حامي برنامههاي دولت در مناظرههاي اقتصادي حضور مييابد و حتي با وجود مشكلاتي كه برخي دولتيها خود مسبب آن هستند، اصرار عجيبي بر اين موضوع دارد كه دولتيها قرباني هستند! در ادامه، مشروح گفتوگوي «اعتماد» با او، درباره دلايل وي در اين خصوص را ميخوانيد.
قطعا مرحوم علي كردان قرباني يك توطئه انگليسي شد. اما دليل اين اتفاق چه بود؟ دليل اين بود كه مرحوم كردان مديري مقتدر بود كه تغيير اردوگاه داد چرا كانادا حاضر به تحويل خاوري به اينترپل نيست؟ اينها همه حكايت از آن دارد كه خاوري يكي از عوامل انگليس در شبكه پولي و بانكي ايران بوده است و قطعا با تمركز بر شبكه همكاران و حاميان خاوري، پرونده بحرانهاي پولي كشور رمزگشايي خواهد شد آنها از مواهب مناصب دولتي محروم ماندهاند و كنار رفتهاند و زبان به انتقاد گشودهاند! همين و ديگر هيچ!
مايلم در ابتدا نظر شما را درباره سياستهاي يكسال اخير بانك مركزي در حوزه اقتصاد و بحث ناكارآمدي برنامههاي اين نهاد براي كنترل بازار پولي بدانم. آيا بحث عدم استقلال بانك مركزي و عملكرد ناموفق اين نهاد را ميپذيريد؟
من هم با شما موافقم كه بانك مركزي نتوانسته بازار ارز را از گرفتاري خارج كند. البته دليل آن را نبايد در عدم استقلال بانك مركزي از دولت جستوجو كنيد بلكه به زعم بررسيهاي كارشناسي، اتفاقا بايد بخشي از بحرانهاي اخير ارزي را در استقلال احتمالي برخي لايههاي كارشناسي حاضر در بانك مركزي از دولت و نظام جستوجو كرد! براي توضيح اين مطلب ابتدا لازم است درباره تاريخچه تاسيس بانك مركزي صحبت كنم؛ بانك مركزي ايران در واقع امتداد تشكيلات بانك شاهي ايران است كه در اواخر دوره قاجاريه با مجوز ملكه انگليس در ايران تاسيس شد كه توسط عوامل انگليس مديريت ميشد. در زمان اشغال ايران توسط متفقين، حسن مشرفالدوله نفيسي كه وزير دارايي و از چهرههاي وابسته به انگليس بود، با هماهنگي بانك ملي ايران كه از تغيير نام بانك شاهي ايجاد شده بود و در آن زمان وظايف بانك مركزي فعلي را برعهده داشت، به طور ناگهاني ارزش رايج ايران در برابر پوند انگليس را تا بيش از چهار برابر كاهش داد! به اين ترتيب ارتش انگليس در ايران توانست با هر يك پوند چهار برابر بيشتر از قبل خريد كند. با تصميم خائنانه بانك ملي وقت، به يكباره بودجه سالانه ارتش انگليس مستقر در ايران از 15ميليون پوند به كمتر از چهار ميليون پوند كاهش يافت! شواهد زيادي وجود دارد كه نشان ميدهد عوامل انگليسي حاضر در بانك شاهي در طول زمان خود را بازتوليد و تكثير كرده تا ريشههاي انگليسي اين نهاد كليدي پولي كشور در دست انگلوفيلها (طرفداران سياست انگليس در ايران) باقي بماند و يكي از اقدامات مهم مرحوم مصدق كه در تاريخ هم كمتر به آن اشاره ميشود و اهميت آن هم كمتر از ملي شدن صنعت نفت نبود، تعطيل كردن بانك شاهي در سال 1331 است كه به تخريب نظام پولي ايران مشغول بود. اين مساله تا سالها پس از انقلاب هم ادامه داشت. استقلال بانك مركزي در يك كشور در حال توسعه يك شعار انحرافي است. بخشي از اظهارنظرهايي هم كه در اين خصوص در رسانهها مطرح ميشود، احتمالا براي حفظ انگلوفيلهاي مقيم بانك مركزي و جلوگيري از حذف آنهاست. در كشورهاي در حال توسعه شما نياز داريد به يك موتور بزرگ به نام دولت كه بار توسعه را بكشد. در كشوري مانند ايران، دولت به عنوان مجري توسعه بايد بتواند منابع مالي محدود خود را مديريت و توزيع بهينه كند، اگر فرمان بانك مركزي به عنوان مركز فرماندهي سياستهاي پولي در اختيار دولت نباشد، دولت نميتواند كاري از پيش ببرد. در جامعهيي كه صنعت آن با بهرهوري پايين نيروي كار و سرمايه، مشكلات ناشي از قانون كار، پايين بودن نرخ بهرهوري انرژي، تحريمهاي جهاني و... درگير است و درعاديترين حالت، شش بر صفر از رقابت با صنعت دنيا عقب مانده است، حالا در اين شرايط اوراق مشاركت با سود 20 درصد فروخته ميشود، در اين شرايط آيا ميدانيد هزينه پول تمامشده براي صنعت چقدر است؟ بالاي 35 درصد. اين يعني صنايع ما بيش از آنكه درگير تحريم خارجي باشند، درگير تحريم داخلي از طرف بانك مركزي شدهاند كه اين موضوع در تضاد آشكار با سياستهاي اقتصادي دولت و نگاه رييسجمهوري است. مگر در مشكلات اخير بانكي پس از فساد مالي سه هزار ميليارد توماني، خاوري مديرعامل وقت بانك ملي و حاميان پيدا و پنهانش نقشآفريني نكردند؟ مگر نميدانستند خاوري تبعه كانادا به عنوان يكي از فرمانداريهاي تابعه امپراتوري بريتانياست؟ كدام دستهاي پيدا و پنهان خاوري را در 20 سال اخير در نقاط حساس شبكه پولي كشور حمايت ميكرد؟ مگر براي اخذ تابعيت كانادايي نبايد سوگند وفاداري به ملكه انگليس را ادا كرد؟ چرا كانادا حاضر به تحويل خاوري به اينترپل نيست؟ اينها همه حكايت از آن دارد كه خاوري يكي از عوامل انگليس در شبكه پولي و بانكي ايران بوده است و قطعا با تمركز بر شبكه همكاران و حاميان خاوري، پرونده بحرانهاي پولي كشور رمزگشايي خواهد شد.
بررسي تاريخ اقتصادي و سياسي ايران حاكي از آن است كه سياست امريكا و انگليس در قبال كشورمان متفاوت بوده است، در حالي كه امريكا همواره سياستي باز و شفاف در قبال ايران اتخاذ كرده، اما انگليسيها از سياستي بسته و پنهان استفاده كردهاند. چه در دشمنيشان و چه در دوستيشان!
يكي از ويژگيهاي مهم احمدينژاد اين است كه توانست چهره استعمار پير انگليس را به درستي شناسايي و افشا كند. معتقدم كه از اين زاويه اقدامات احمدينژاد تحليل نشده است. راديو بيبيسي فارسي زماني راهاندازي شد كه سياست وزارت خارجه انگليس نسبت به ايران در حال تغيير بود. يعني اين تصميم در سال 1319، در مقطعي كه انگليسيها تصميم به بركناري رضاخان از سلطنت گرفته بودند، اتخاذ شد. اين راديو محل پيامدهيهاي خاص بود. راهاندازي تلويزيون بيبيسي فارسي آن هم چند ماه قبل از انتخابات سال 88 براي تمام كردن كار احمدينژاد بود. بررسي تطبيقي تحولات سه سال اخير كشور با تحولات سياسي سالهاي 29 تا 32 نشان ميدهد امروز هم يك شبكه پيچيده كه ميتوان آن را شبكه بدامن 2 ناميد، بر اساس الگوبرداري از عمليات شبكه بدامن«BEDAMN» عليه مصدق در سالهاي آغازين دهه 30 طرح ناتمام فتنه 88 براي براندازي احمدينژاد را دنبال ميكند. بر اساس همين مدل، «تقلب» و «انحراف» اسم رمز پروژههاي براندازي شبكه بدامن 2 عليه دولت احمدينژاد هستند. سال 87 شبكه بدامن 2 پروژه مشروعيتزدايي را با اسم رمز تقلب در ماجراي مدرك مرحوم كردان كليد زد تا دولت احمدينژاد و وزير كشور وي را كه قرار بود انتخابات رياستجمهوري را برگزار كند، متقلب و دروغگو معرفي كند. در همان ايام با كسي در دانشگاه لرستان مناظره داشتم. پس از آنكه به حملات غيرمستند او به دولت احمدينژاد اعتراض كردم و گفتم چرا بدون سند حرف ميزنيد، با عصبانيت و پرخاش پاسخ داد: سند ميخواهيد؟ سند مدرك كردان! در ادامه همين عمليات پروژه انگليسي «تقلب» به نتايج انتخابات 88 و غائله پس از آن متصل شد كه با خروش و مقاومت و قيام مردم و رهبري ناكام ماند. پس بيجهت نيست در بحث مدرك مرحوم كردان، احمدينژاد ميگويد اين يك سناريوي انگليسي بود. در اين مساله ترديد نكنيد.
براي اين ادعا مدركي هم داريد؟!
به شما سند ميدهم. همان مقطع زماني كه بحث مدرك تحصيلي كردان مطرح شد، روابط عمومي وزارت كشور كپي مدرك تحصيلي مرحوم كردان را ساعت ? صبح منتشر كرد. يكي از سايتها همان لحظه از دو واحد زيرمجموعه دانشگاه آكسفورد درباره اين مدرك استعلام كرد. با احتساب اختلاف ساعت بين تهران و لندن، حدود 4 ساعت بعد پاسخ دو مركز در دانشگاه آكسفورد و نتيجه استعلام جعلي بودن مدرك مرحوم كردان روي خروجي اين سايت قرار گرفت. بنده به اين جريان ترديد كردم. با خود گفتم مگر ميشود دانشگاه آكسفورد با آن همه عرض و طول كه روزانه صدها مكاتبه با آن ميشود، به اين سرعت جواب يك سايت فارسيزبان غيربينالمللي را بدهد، آن هم نه يك خبرگزاري رسمي بينالمللي شناخته شده. فكرش را بكنيد يك سايت غيررسمي فارسيزبان كه فقط براي ايرانيان شناخته شده است، از بزرگترين دانشگاه انگليس به نام آكسفورد استعلام كند و دانشگاه آكسفورد هم بلافاصله در عرض 4 ساعت به همين سايت بينام و نشان در جهان جواب بدهد! آن موقع من در ايرنا مديركل دفتر پژوهش بودم. ايرنا هم به عنوان خبرگزاري رسمي دولت جمهوري اسلامي ايران كه در سطح جهاني شناخته شده بود و به دهها زبان خبر منتشر ميكرد و ضمنا در انگليس هم دفتر داشت، طبيعتا براي دانشگاه آكسفورد شناخته شده بود. از طريق دفتر خبرگزاري رسمي جمهوري اسلامي در لندن درباره ادعاي فردي فرضي كه مدعي بود از دانشگاه آكسفورد مدرك دكتري دارد و قصد همكاري با دفتر پژوهش ايرنا را دارد استعلام كردم. اما هنوز كه هنوز است بعد از حدود چهار سال دانشگاه آكسفورد به مكاتبه رسمي خبرگزاري رسمي جمهوري اسلامي پاسخ نداده است! اين تاخير چهار ساله را كنار پاسخ چهار ساعته آكسفورد به آن سايت قرار دهيد تا خيلي از موضوعات و ارتباطات آشكار شود. شرح اين ماجرا را در مقالهيي به نام «تله آكسفورد» به تفصيل نوشتم. بنابراين قطعا مرحوم علي كردان قرباني يك توطئه انگليسي شد. اما دليل اين اتفاق چه بود؟ دليل اين بود كه مرحوم كردان مديري مقتدر بود كه تغيير اردوگاه داد و از يك اردوگاه كه مخالف احمدينژاد بودند جدا شد و ظرفيت مديريتي خود را خالصانه در اختيار دولت احمدينژاد قرار داد و پيش از رسيدن به وزارت كشور هم ماجراي قرارداد كرسنت را به نفع ملت ايران فيصله داده بود. قصه اين است؛ استفاده از اسم رمز تقلب و انحراف براي براندازي احمدينژاد. از همان زماني كه احمدينژاد رييسجمهور شد، در يكي از جلسات رقباي احمدينژاد گفته شد احمدينژاد نخستين رييسجمهوري است كه دومرحلهيي انتخاب شد و نخستين رييسجمهوري است كه بيش از يك دوره نميماند! اين رويه با اتهام دروغگويي، تقلب، شايعه و فضاسازي عليه دولت ادامه داشت تا آنكه به سال 88 رسيديم كه با همين شعار تقلب آمدند ضربه آخر را بزنند اما نشد. بعد از آن بلافاصله تغيير استراتژي دادند و آمدند از ابتداي سال 89 دولت را با بحث انحرافي بودن مشروعيتزدايي كنند. اين پروژههايي بود كه معتقدم رگ و ريشهيي انگليسي دارد و بر اساس مدل انگليسي كار ميكند.
چرا شما اينقدر بر مقابله دولت انگليس عليه احمدينژاد تاكيد داريد؟ مگر انگليس با دولتهاي هاشمي و خاتمي مقابله نميكرد؟ فكر ميكنم صحبتهاي شما تداعيكننده سريال معروف دايي جان ناپلئون باشد كه مدام ميگفت كار، كار انگليسيهاست!
راجع به داييجانناپلئون هم خدمتتان توضيح ميدهم. به قول دكتر حسن عباسي، انگليس مادر امريكاست و مقابله با امريكا بدون مقابله با انگليس پروژهيي ناقص و ابتر است. در واقع در طول پنج دهه اخير امريكاييها در بستري كه انگليس فراهم كرده حركت ميكنند، چه در تصميمگيريها و چه در اجرا. انگليس در 200 سال اخير شبكههاي پيچيده و تو در تو از نخبگان و خواص تاثيرگذار را در ايران به خود متصل كرده است. پس از دهه 30 يعني از حدود سال ???? كه دولت اميني سر كار آمد، امريكاييها براي تعميق نفوذ خود در ايران سعي كردند شبكههاي وابسته به خود را در ميان نخبگان ايراني ايجاد كنند. امريكاييها در گام اول كانون مترقي حسنعلي منصور را ايجاد كردند و در گام بعدي تلاش كردند نخبگان ريشهدار انگليسي را منزوي كنند. رقابت امريكا و انگليس بر سر منافعشان در ايران از اينجا اوج ميگيرد. در اين مسير امريكاييها به افشاگري عليه فراماسونرها دست زدند. تحليل و برآورد دستگاه اطلاعاتي و امنيتي امريكا اين بود كه جريان نخبگان در ايران، انگليسي است و اين جريان عمدتا ريشه در لژهاي فراماسونري دارد و امريكا از طريق حمله به لژهاي فراماسونري ميتواند اين نخبگان قديمي انگليسي نظير شريفامامي و حسين علا و حكيمالملك را در ايران منزوي كند. دستگاه اطلاعاتي امريكا با همين هدف پرونده فراماسونرهاي ايراني و نخبگان انگليسي را در اختيار اسماعيل رايين قرار داد و اسماعيل رايين هم آن كتاب چهارجلدي فراموشخانه و فراماسونري در ايران را نوشت، كتاب حقوقبگيران انگليس در ايران را نوشت و نيز كتاب اسرار خانه سدان را نوشت و اين، پروژههايي بود كه دستگاه اطلاعاتي امريكا براي بالا كشيدن نخبگاني نظير منصور و هويدا پيادهسازي كرد. در مقابل كتاب و سريال دايي جان ناپلئون هدفي جز مبرا كردن سياستهاي انگليس در ايران را دنبال نميكرد و سوال شما هم نشان ميدهد كه در اين هدف خود كم موفق نبودهاند! جريان انگليس در ايران آنچنان پيچيده عمل ميكرد كه فقط امروز و پس از آشكار شدن اسناد گذشته ميتوان به پيچيدگي آنها پي برد. مثلا شاپور ريپورتر از طريق دكتر عيسي سپهبدي و مهندس شقاقي از رهبران لژ فراماسونري روشنايي چهرهيي مانند مظفر بقايي را كه در افواه به عنوان عامل امريكا مطرح بود و ارتباطات نزديكي نيز با ماموران امريكا در ايران داشت، در مسير برنامههاي انگليس در ايران مديريت ميكند! معتقدم همانطور كه انگليس در دوره ملي شدن نفت توانست پديده عجيب و پيچيده تودهيي - نفتي را ايجاد كند، در سالهاي دهه ?? و ?? كه مبارزات مسلحانه در ايران اوج ميگيرد، از طريق شبكه پيچيده خود توانست در گروههاي مسلح آن زمان چه اسلامي و چه ماركسيست تاثيرگذار باشد و به عمليات آنها يك جهت ضدامريكايي صرف دهد. اگر شما تاريخچه مبارزات مسلحانه قبل از انقلاب را مرور كنيد يعني از زمان فعاليت گروههاي موتلفه اسلامي تا حزب ملل، چريكهاي فداييان خلق، مجاهدين خلق و حتي زمانيكه حزب توده از طريق سازمان افسران يكسري كارهاي تروريستي انجام ميداد، با واقعيت عجيبي روبهرو ميشويد و آن، اينكه هيچكدام از اين جريانهاي مسلح در ايران هيچوقت عوامل انگليس را در ايران ترور نكردند اما تا توانستهاند اتباع امريكايي را زدهاند. بر اساس اسنادي كه موجود است، مجاهدين خلق در اواسط دهه ?? حتي طرح گروگانگيري سفير آلمان در ايران را بررسي كردند اما در هيچ يك از اسناد منتشرشده تاكنون هيچ عمليات مسلحانهيي عليه منافع انگليس در ايران به چشم نميخورد. براي من همواره سوال است كه چرا جريانهاي مسلح پيش از انقلاب هيچوقت به سمت عوامل انگليس نرفتند و چرا اهداف آنها هميشه اتباع امريكايي بوده است؟ آيا اين شاهدي بر اين ادعا نيست كه انگليس با ابزارهاي پيچيده خود ميتوانسته بر گروههاي مسلح تاثير بگذارد و از آنان در رقابت خود با امريكا استفاده كند؟ با اين مقدمه تلاش كردم پيچيدگي و چندوجهي بودن رفتار انگليس در ايران را توضيح دهم. انگليس و امريكا تا سال ?? بر سر منافعشان در ايران با يكديگر رقابت داشتند هرچند در اين رقابت عمدتا امريكاييها دست بالاتر را داشتند اما پس از پيروزي انقلاب كه صحنه به هم ميخورد و يك جريان ريشهدار مردمي حاكميت را در ايران به دست ميگيرد، بين امريكا و انگليس يك اتحاد نسبي عليه انقلاب مردم ايران شكل ميگيرد هرچند تحليلهاي آنان در مقاطعي يكسان نيست. نمودار روابط ايران و انگليس از سال ?? تاكنون در جزوههاي توسط موسسه تحقيقات راهبردي منتشر شده كه خيلي مفصل است. اين جزوه با استناد به اسناد فراوان نشان ميدهد كه از سال ?? تاكنون امريكا و انگليس در برخي دورهها سياستهاي همجهتي دارند و در برخي دورهها از يكديگر جدا هستند. مثلا طي سالهاي ?? تا ?? انگليس برخلاف امريكا رابطه اقتصادي خود با ايران را توسعه ميدهد. اين در حالي است كه در همين دوره امريكا همه روابط خود با ايران را قطع ميكند. از سال ?? تا ?? فتيله روابط اقتصادي ايران و انگليس پايين ميآيد و انگليس رفتاري مشابه امريكا را عليه ايران دنبال ميكند و مناسباتش با ايران را تا سطح تعطيلي سفارتخانهاش در تهران به پيش ميبرد. اما از سال ?? تا ?? كه با دولت هاشميرفسنجاني مصادف است، روابط ايران و انگليس با شيب ملايم و به آرامي توسعه مييابد تا آنجا كه از سال ?? تا ?? و در دوران خاتمي روابط با انگليس به شكل تصاعد هندسي و با جهشي شديد در همه عرصههاي اقتصادي و سياسي توسعه مييابد.
البته در زمان خاتمي ارتباط ايران با خيلي از كشورهاي اروپايي گسترش يافت.
بله درست است، اما در رابطه با انگليس اين قضيه شكل انفجاري به خود ميگيرد! به نحوي كه انگليس پس از دوم خرداد ?? آشكارا سياستي متضاد با امريكا در قبال ايران در پيش گرفت تا آنجا كه حتي مدافع سياستهاي دولت خاتمي در برابر امريكاييها بود. در همين جزوه كه عرض شد، كدهايي بيان ميشود كه نخست وزير و وزير خارجه وقت انگليس سياستي كاملا حمايتي از دولت خاتمي داشتهاند، تا آنجا كه حتي پس از حوادث ?? سپتامبر كه جورج بوش اعلام كرد ايران محور شرارت است، انگليسيها از سياست خود در حمايت از دولت خاتمي دست برنداشتند و اين نبود مگر آنكه دولت خاتمي به نحوي وسيع پاي شركتهاي انگليسي را در پروژههاي مختلف و به ويژه در حوزه انرژي باز كرد كه با مراجعه به ترازنامه تجاري بين ايران و انگليس از سال ?? تا ?? ميتوانيد به جهش روابط اقتصادي دو كشور در اين دوره پي ببريد.
چه محدوديتهايي؟
محدود كردن حضور شركتهاي انگليسي در قراردادهاي حوزه نفت و گاز و انرژي كه در سالهاي اخير منعقد شده است. شركت انگليسي رويال داچ شل كه در زمان خاتمي يكهتاز صنعت نفت ايران بود، اكنون يكي از شركتهايي است كه در دولت احمدينژاد فعاليتش در ايران كاملا متوقف شده است. سال ?? هم مهندس محرابيان وزير وقت صنايع و معادن در دستورالعملي ويژه به تمام سازمانها و شركتهاي صنعتي و معدني تحت پوشش وزارت صنايع و معادن اعلام كرد ارتباط خود را با شركتهاي انگليسي قطع كنند.
ولي اين شركتها اعلام ميكنند با توجه به شرايط تحريم از ايران رفتهاند؟
مطمئن باشيد اگر شركتهاي انگليسي در ايران زمينه فعاليت داشتند، به هر قيمتي بود، در ايران ميماندند. مانند دوران پس از ?? سپتامبر كه به امريكا دهنكجي كردند و دعوت دولت خاتمي را بيپاسخ نگذاشتند و در توسعه منابع نفتي و درآمدي ايران كه به زعم امريكاييها محور شرارت بود، مشغول به كار شدند. معتقدم حساسيتهايي كه در حال حاضر درباره شركتهاي انگليسي وجود دارد، نتيجه اقدامات احمدينژاد است كه سرشاخهها را تحريك كرده است. بخش زيادي از حملاتي كه به احمدينژاد ميشود، مربوط به همين خطي است كه وي آن را شناسايي كرده و به تبع آن، منافع انگليس در ايران را محدود ساخته است.
با اين تفاسير به اعتقاد شما انگليس همچنان نفوذ ديرينه خود در بخشهاي اقتصادي كشور را حفظ كرده است و به قول شما شبكهيي از نخبگان را در اختيار دارد؟
نميخواهم كسي را به انگليسي بودن متهم كنم، منتها تاثيرگذاري اين جريان بالاست. در زمان نهضت ملي شدن نفت، انگليسيها يك استراتژي را پيش بردند و آن استراتژي، اين بود كه بيايند مصدق را به عنوان آدمي كه منحرف است و جادهصافكن كمونيسم در ايران است، معرفي كنند، يعني اين توهم را ايجاد كنند كه مصدق يا خودش با تودهييها بسته يا آنكه تودهييها از ضعف و سادگي مصدق سوءاستفاده ميكنند و قدرت ميگيرند. آنها اين سناريو را اجرا كردند و تا حد زيادي هم موفق شدند، اما اگر آن زمان كسي با دقت اتفاقات را رصد ميكرد، متوجه ميشد كه يكي از دشمنان جدي مصدق، همين حزب توده بود. اين وضعيت در دوره كنوني نيز به نوعي ديگر گريبانگير دولت احمدينژاد شده است. در اين دوره و در يك سلسله عمليات پيچيده ميگويند احمدينژاد با جريانهاي انحرافي در ارتباط است. نمونه اين كار را دستگاههاي امنيتي انگليس اوايل دهه ?? در ايران اجرا كردند. مشروعيتزدايي يكي از روشهايي است كه استعمار پير از آن براي رسيدن به اهداف خود استفاده كرده است و مبناي آن اين است: براي آنكه شخص يا جريان مورد نظر از بالا به پايين كشيده شود بايد ريشههاي مشروعيت او را بزنيد. به نظرم مدل اجراشده عليه احمدينژاد كه همكاران نزديكش را با برچسب جريان انحرافي مشهور كردند، كاملا بر اساس مدلهاي جنگ رواني انگليسي طراحي شد و عدهيي هم ناآگاهانه و ناخواسته وارد اين بازي شدهاند.
خب نبايد فراموش كرد كه احمدينژاد هم نقاط ضعف آشكاري دارد.
خود احمدينژاد هم اعتقاد ندارد كه دولتش بينقص است اما هر ناظر آماتوري هم با ديدن اين صحنه به سادگي ميفهمد كه هدف از اين پروپاگانداي جريان انحرافي اصلاح نقاط ضعف دولت است يا مشروعيتزدايي از دولت؟! هر پروژه عمليات رواني كه قرار است اجرا شود، بايد از يك موضوع پيش پا افتاده شروع شود و آن را به مرور بزرگ كند. به هر حال هر سيستمي چه در زمان مصدق و چه در زمان احمدينژاد نقاط ضعفي داشته است، اما اينكه به طور ناگهاني و با اين ابعاد وسيع اينگونه حمله ميكنند و نقاط ضعف را بزرگنمايي ميكنند، تنها به دنبال يك هدف هستند و آن، مشروعيتزدايي از احمدينژاد است. به بعضي از دوستان مدعي اصولگرايي كه دو سال است با حرارت عليه احمدينژاد سخن ميگويند، پيشنهاد ميكنم برخي سخنان خود در ارديبهشت و خرداد ?? را كه در تجليل از احمدينژاد گفتهاند، مرور كنند و در اين چرخش ناگهاني خود عليه احمدينژاد تاملي داشته باشند، شايد كمي خنك شوند چون قطعا رفتار ديروز و امروز آنها مورد قضاوت مردم و نخبگان قرار خواهد گرفت.
در اين ميان برخي از مخالفان امروز دولت، همراهان ديروز همين دولت بودهاند. به عبارت ديگر بخشي از حمله توسط برخي از دوستان و حلقههاي نزديك كه به هر دليلي از دولت كنار گذاشته شدهاند يا كنار رفتهاند، صورت ميگيرد. منظورم وزرا و مديران دولت نهم است. نظر شما در اين باره چيست و دليل تغيير موضع دوستان قديمي را چه ميدانيد؟ آيا آنها هم تحت تاثير انگليس واقع شدهاند؟!
پاسخ سوالتان درون سوالتان است. آنها از مواهب مناصب دولتي محروم ماندهاند و كنار رفتهاند و زبان به انتقاد گشودهاند! همين و ديگر هيچ!