آدرس پست الکترونيک [email protected]









یکشنبه، 18 تیر ماه 1391 برابر با 2012 Sunday 08 July

ترجمه فارسی مطلبی در باره کودتای نوژه - کوروش اعتمادی

پیش سخنِ :
آنچه که عنوانِ «کودتای نوژه» نسبت به قیام جسورانه جمعی از نظامیان و کنشگران سیاسی کشورمان که در 32 سال پیش علیه موجودیت رژیم اسلامی بپا خاستند اطلاق میشود، صرفا ً دیدگاه نویسنده این متن آقای «مارک گاسیوروسکی» است. یقینا ً گروه تحریریه در رابطه با بازگرداندن این نوشته به فارسی، رعایتِ کامل اصول بیطرفی را در نظر داشته، صرفا ًجهت بازگو کردنِ واقعیتهای پنهان این حماسه شجاعانه است که تا به امروز در هیچ نوشتار و پژوهشی انعکاس نیافته است. داوری و برداشتها در این مقاله در خصوصِ برخی از شخصیت های سیاسی و یا برخی از رویدادهای کشورمان در گذشته و امروز دیدگاه نویسنده متن، آقای «مارک گاسیوروسکی» است و نه گروه تحریریه. بویژه در بخش«نتایج» نویسنده، آقای «مارک گاسیوروسکی»، ارزیابی های خود از برخی رویدادها و پیامدهای شکستِ «کودتای نوژه» را مطرح میکند که گروه تحریریه نسبت به این برداشتها کاملا ً مواضعِ بیطرفانه ای دارند. اهمیت بیشتر این نوشته شرح روشنِ قیام جمعی از نظامیان ایران است که از همان آغاز بدون ذره ای توهم نسبت به ماهیت این رژیم مذهبی بر آن شدند تا برای رهایی ایران (از زوایه نگاه خود) اینگونه شجاعانه بپاخیزند که بعدها به نادرستی این تلاش جسورانه به «کودتای نوژه» معروف شد. از این رو از شما خوانندگان عزیز درخواست میکنیم؛ زمانیکه به مطالعه این متن مشغول میباشید، به وسعت و برنامه ریزی گسترده طرح این قیام توجّه کنید و اینکه اگر جزئیات این رویداد توسط بدخواهان ایران زمین افشاء نمیشد شاید سرنوشت کشورمان امروز این نبود که هست. در پایانِ این پیش سخن نکته ای را میبایست یادآور شویم؛ برای دست یازیدن به دموکراسی و پیشبرد امر مبارزه میبایست از ابزارهای دمکراتیک بهره جست که یکی از این راهکارها، مبارزات بی وقفه سیاسی و مدنی همهء آحاد اجتماعی مردم با هدف به زیر کشاندن دیکتاتور و استقرار نظام سیاسی عرفی؛ غیر مذهبی و ایدئولوژیک میباشد.


گروه مترجم و تحریریه:
فرزین پ
کوروش اعتمادی
[email protected]

کودتای نوژه
پیشگفتار

* کودتای نوژه عنوان مقاله ای است بقلم «مارک گاسیوروسکی» که درشماره 34 مجله بین المللی مطالعات خاورمیانه منتشر شد. «مارک گاسیوروسکی» استاد علوم سیاسی در دانشگاه ایالتی «لوئیزیانا» است که کوشیده است در رابطه با کودتای نوژه مقاله ای را به رشته تحریر در آورد. محتوی این مقاله بر اساس گفتگوهایی است که او با برخی ازبازماندگان اصلی شرکت کننده درکودتای نوژه تنظیم کرده است. نویسنده کوشش نموده تا کودتای نوژه را همانگونه که بازماندگان این رویداد شرح میدهند منعکس کند تا واقعیت های پنهان آنرا که تاکنون از سوی هیچ رسانه عمومی مطرح نشده به تصویرکشد. کودتای نوژه با هدف سرنگونگی رژیم اسلامی تلاشی بود از سوی گروهی از افسران ارتش ایران و برخی گروه ها و شخصیت های ملی و سکولار کشورمان، آنهم در شرایطی که دامنه توهّم نسبت به رژیم نوبنیاد اسلامی در جامعه و در بین تحصیلکرده ها و روشنفکران روز بروز فزونی می یافت. طرح و زمان انجام کودتا پیش از عملی شدن آن لو میرود و بسیاری از رهبران آن توسط نیروهای نظامی و امنیتی رژیم اسلامی دستگیر میشوند که پس ازمحاکمه ای کوتاه و غیرعادلانه در دادگاه های انقلاب رژیم، تیرباران می شوند. با توجه به ابعاد گسترده سرکوب این حادثه، گروهی از بازماندگان این کودتا موفّق میشوند از مهلکه جان سالم بدر برند تا روزی در تبعید در گفتگو با آقای «مارک گاسیوروسکی» پرده ازواقعیت های پنهان این رخداد بردارند. امید است اظهارات این بخش ازبازماندگان کودتای نوژه چون مستنداتی معتبر در تاریخ مبارزات سیاسی مردم ایران ثبت گردد تا آیندگان از درد و رنجی که بر یک ملت در یک دوره تاریخی معین رفته است آگاهی یابند.

* * *
شبانگاه 9 تا 10 جولای 1980 چند یکان چترباز که ترکیبی از چتربازان حاضر در خدمت و بازنشسته میبودند، بسوی پایگاه نیروی هوائی نوژه که در نزدیکی شهر همدان قرار داشت بحرکت در میایند تا کودتایی را علیه رژیم نوبنیاد اسلامی تدارک ببینند. حکومت که از پیش از طرح کودتا آگاهی یافته بود موفّق میشود بسیاری از چتربازان را که به پایگاه رسیده بودند دستگیر و چند صدنفر دیگر از آنها را در روزهای بعد بازداشت کند. دستگیر شدگان بسرعت محاکمه و بسیاری از آنها به جوخه های اعدام سپرده میشوند. وحشت از اینکه واحدهای دیگر نظامی با کودتای نوژه در ارتباط باشند، رژیم را وامیدارد تا دست به تصفیه های گسترده ای در بین ارتشیان بزند. اگر چه این تصفیه ها وسیع بودند ولی در بین شرکت کنندگان در کودتای نوژه ، افراد بسیاری بودند که هرگز هویت آنها فاش نشد، زنده ماندند تا در فرصتی دیگر به فعالیتهای خود علیه رژیم اسلامی ادامه دهند.

طرح کودتای نوژه از چند زاویه مهّم است. نخست اینکه؛ ردهء دوم رهبری آن از دوگروهی تشکیل شده بودند که همواره در طی دهه های گذشته دو قطب سیاسی مخالف یکدیگر محسوب میشدند. این دو گروه عبارت بودند از ارتش و نیروهای دمکرات- ملی و سکولار. اینکه در آن مقطع زمانی این گروه های مخالف توانسته بودند در یک چنین وسعتی به یکدیگر نزدیک و به همکاری با یکدیگر ترغیب شوند، نشانه فائق آمدن آنها بر بی اعتمادی بود که آنها در گذشته نسبت به یکدیگر داشتند.

از سویی برخی معتقدند حکومت وقت عراق در ناکام ماندن این اقدام نظامی دست داشته، چرا که دستگیری و تصفیه نیروهای زبده نظامی ایران توسط رژیم اسلامی موجب تضعیف سامانه نظامی ایران شد و این فرصت مناسبی بود که دولت وقت عراق از آن سود جست تا حمله نظامی سپتامبر 1980 به ایران را تدارک ببیند.

لازم است اشاره شود این مقاله بر اساس اظهارات پنج تن از رهبران اصلی و شش شخصیّت شناخته شدهء کودتای نوژه نوشته شده است.

زمینه های تاریخی کودتای نوژه
در فردای انقلاب فوریه 1978 پیروان تندروی آیت الله خمینی با اقدامی هماهنگ درصدد تضعیف مخالفان رنگارنگ خود برآمدند تا پایه های نظام اسلامی خود را هر چه سریعتر تحکیم بخشند. آنها بسرعت مسئولین رژیم سابق را که هنوز موّفق به خروج از کشور نشده بودند دستگیر کرده و در ماه مارس 1979 رفراندوم بحث انگیزی را برگزار میکنند که در آن مردم فقط در مقابل دو آلترناتیو سیاسی حق انتخاب داشتند؛ جمهوری اسلامی یا نظام سلطنتی. اکثر قریب باتفاق مردم به جمهوری اسلامی رأی میدهند. پس از پایان رفراندوم، زمان مناسب برای تعیین تکلیف با گروهها و شخصیت های معتدل تر حکومت فرا میرسد. نخستین تصفیه سیاسی علیه نیروهای معتدل حکومتی و به حاشیه راندن نخست وزیر وقت مهندس مهدی بازرگان از صحنه سیاست و به انزوا کشاندن مرجع تقلید شیعیان آیت الله شریعتمداری در بین مردم طرح ریزی میشود. تند روها همچنین برنامهء سرکوب دیگر گروه های مخالف را در دستور کار قرارمیدهند که بیم آن میرفت در استقرار و تداوم نظام اسلامی مشکلاتی را بوجود آورند. از جمله این گروه ها میتوان از مجاهدین خلق، فدائیان خلق و دیگر گروههای تندرو چپی نام برد که گفته میشد در به سرانجام رساندن انقلاب اسلامی نیزنقش بسزائی را ایفاء کرده بودند.

با توجه به گسترش سرکوب و به انزوا کشاندن گروه های مخالف، اسلامگرایان تندرو درصدد برآمدند تا با تصویب یک قانون اساسی جدید پایه های حکومت اسلامی را تحکیم بخشند.

در ژانویه 1980 با انتخاب اسلامگرای میانه رو، «ابوالحسن بنی صدر»، به مقام ریاست جمهوری رژیم اسلامی، مخالفان تندروی او موفّق میشوند در انتخابات مجلس شورای اسلامی در مارس 1980 بیشترین کرسیهای مجلس را از آن خود کنند تا موقعیت سیاسی نخستین رئیس جمهور رژیم اسلامی را به چالش کشند. تندروهای حکومت صرفا ً به پیروزی خود در نخستین دور مجلس شورای اسلامی بسنده نکردند، بلکه آنها کنترل رادیو و تلویزیون، روزنامه ها، شبکه دادگاههای انقلاب، کمیته ها و سپاه پاسداران را نیز در اختیار میگیرند. آنها همچنین تلاش کردند کنترل کامل نیروهای نظامی در کشور را که حدود 60 در صد پرسنل آنها در طی شورشهای اواخر سال 1978 متواری شده بودند بدست گیرند. از آنجائیکه ارزیابی میشد ممکن است سازمان افسران ارتش طرح کودتایی را علیه رژیم اسلامی تدارک ببینند در نیمه اول سال 1979 هشتاد و پنج افسر ارشد از کار بر کنار شده و به جوخه های اعدام سپرده می شوند. اما از سویی دیگر حکومت در مقابل خواست گروههای چپ که خواهان انحلال کامل ارتش بودند مقاومت میکند.

دور دوم تصفیه های افسران ارتش در سپتامبر 1979 آغازمیشود که در پی آن هشت تا ده هزار افسر ارتش تا جولای 1980 از شغل خود منفصل و از ارتش اخراج میشوند. افسران جوان و وظیفه که در دوران اوجگیری انقلاب اسلامی اقدام به تشکیل کمیته ها و پایگاههای نظامی در کشور کرده بودند، بتدریج جای خود را به نهادهای نظامی میدهند که توسط گروه های مذهبی منتسب به آیت الله خمینی سازمان یافته اند. تحولات اخیر موجب تضعیف روحیه افسران میشود که سخت نسبت به آینده خود و کشور بیمناک بودند.

با گسترش هرچه بیشتر قدرت اسلامگرایان تندرو در دستگاههای دولتی، تغییرات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی روز به روز رنگ و بوی اسلامی بخود میگیرند. بتدریج پاره ای از قوانین اسلامی در زمینه منع مشروبات الکلی، تنبیه دزدها و زنان روسپی به اجراء در میایند. حقوق زنان محدود و پوشش اسلامی اجباری میشود. نظام آموزشی اسلامی میشود. دارائیهای مردم متمّول مصادره و سیستم توزیع در آمد تغییر میکند. روابط خارجی تغییر و به سیاستهای آمریکا و برخی کشورهای همسایه بشدت حمله میشود. در نوامبر 1979 کارکنان سفارت آمریکا در تهران به گروگان گرفته میشوند و دولتمردان جدید درصدد برمی آیند تا انقلاب اسلامی را جهانی کنند.

در جولای 1980 در پی تشدید بحرانهای داخلی و بین المللی، رژیم اسلامی هزاران نفر از شهروندان ایرانی را دستگیر کرده و حدود 800 تن را اعدام میکند.

در چنین ناامنی اجتماعی سرمایه های مالی از کشور خارج شده و جامعه با بحران بیکاری و تورم کمرشکن مواجه میشود. همزمان همسایه جنوبی ایران، دولت عراق، با قدرت گرفتن صدام حسین بزرگترین تهدید علیه امنیت ملی کشور محسوب میشود. بلافاصله پس از سقوط شاه دولت عراق حمایتهای خود ازعربهای ایرانی و چریک های کرد و همچنین اعزام عوامل خود جهت بمب گذاری در داخل خاک ایران را آغاز میکند. بانضمام این اقدامات تحریکات مرزی از جمله عامل تیره تر شدن روابط بین دو کشور بحساب می آیند.

در اکتبر 1979 رژیم اسلامی مطلع میشود عراق در تدارک یک حمله گسترده نظامی به خاک ایران است. در سال 1980 تنش بین جمهوری اسلامی و عراق به واسطه سوءقصد یک عراقی ایرانی الاصل علیه جان طارق عزیز نخست وزیر وقت عراق بالا میگیرد. بدنبال این حادثه دولت عراق دستور اعدام محمد باقر صدر که از بستگان خمینی و یکی از بزرگترین مراجع شیعه در عراق را صادر میکند. بحران موجب میشود تا دولت عراق اخراج دسته جمعی ده ها هزار شیعه عراقی به ایران را به مرحله اجراء بگذارد. در ماهها بعد تصادمهای مرزی بطور مرتب در سرحدات دو کشور رخ میدهد و بسیاری از ناظرین وقوع جنگ را حتمی ارزیابی میکنند. جمهوری اسلامی ایالات متحده آمریکا را مسبب این تنش میداند و دولت عراق را عروسک خمیه شب بازی دست آمریکا و اسرائیل معرفی میکند. وضعیت جنگی و تشدید بحران بین ایران و عراق هرچه بیشتر موقعیت تندروها در حاکمیت را تحکیم میبخشد. گفته میشود در دسامبر 1979 هفتادوپنج درصد از 20 میلیون ایرانی واجد شرایط در انتخابات به قانون اساسی جدید رأی مثبت میدهند. کمی بیش از نصف این تعداد به کاندیدهای اسلامگرایان میانه رو و تندرو در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی در ژانویه و مارس 1980 رأی میدهند. این وقایع نمایانگر این بود که رژیم اسلامی در بین اکثریت مردم مقبولیت خود را حفظ کرده، علیرغم اینکه طبقات متوسط جامعه، کردها و دیگر گروه های اقلیت نسبت به سیر حوادث ایران سخت بیمناک میبودند. از سویی دیگر نیروهای درون ارتش بواسطه شرایط موجود بشدت سرخورده میشوند.

با رانده شدن مهدی بازرگان و آیت الله شریعتمداری از صحنه سیاست برخی از مخالفان رژیم اسلامی به حمایت از اسلامگرای میانه رویی چون بنی صدر روی میاورند. برخی دیگر از مجاهدین خلق حمایت میکنند که بطور آشکار از اسلامگرایان تندرو فاصله میگیرند و در صدد تدارک مقاومت مسلحانه علیه کل حاکمیت اسلامی میباشند. بسیاری دیگر که نه امیدی به اسلامگرایان میانه رو داشتند و نه به گروههای چپ، دل به کودتایی نظامی و یا دخالت یک نیروی خارجی بسته بودند تا برای همیشه دفتر سیاسی جمهوری اسلامی را ببندند تا شرایط بازگشت نظام سلطنتی و برقراری نظم و امنیت و دمکراسی به سبک غربی در ایران فراهم گردد.

در یک چنین شرایط بحرانی گروههای کوچکی از افسران نظامی و افراد غیر نظامی در داخل و خارج از کشور در اندیشه طرح براندازی نظام اسلامی با یکدیگر هم پیمان میشوند. تعدادی از این گروهها از ایالات متحده آمریکا تقاضای کمک میکنند که با پاسخ منفی روبرو میشوند. در پاییز 1979 برخی از این گروهها مستقلا ً فعالیتهای خود را آغاز میکنند که مهمترین این گروهها از سوی شاپور بختیار یکی از شخصیتهای کلیدی حزب ایران و جبهه ملی رهبری میشوند.

شاپور بختیار در آخرین هفته های حکومت شاه مقام نخست وزیری را می پذیرد تا مانع قدرت یابی اسلامگرایان شود. او پس از برکناری اش از سوی روحانیون تا مدتی در ایران بصورت مخفی زندگی میکند تا اینکه در جولای 1979 به پاریس میرود تا «نهضت مقاومتی» علیه رژیم اسلامی براه اندازد. او سپس برای دریافت کمک مالی و جذب افراد به «نهضت مقاومت » با بسیاری ازایرانیان تبعیدی تماس میگیرد. هم چنین جهت دریافت کمکهای مالی بیشتر با آمریکائیان تماس برقرار میکند که درخواست کمک او از سوی آنها رد میشود، هرچند سازمان سیا روابطی پنهانی با بختیار و تعدادی از یاران او برقرار میکند تا جائیکه تلاش میشود برخی از اعضای سازمان او به عضویت سیا در آیند. در اوایل اکتبرهمان سال بختیار موفق میشود مقداری کمکهای نقدی از ایرانیان پولدار در خارج از کشور دریافت کند تا در پاریس یک مرکزیت سیاسی بوجود آورد و متعاقب آن روزنامه ای را در اروپا منتشر کند. در طول ماههای بعد با دولت عراق و برخی دولتهای عربی در منطقه جهت دریافت کمک تماس برقرار میکند که در این راستا موفق به گرفتن کمک های مورد نظر خود میشود. در ماه مه با موافقت دولت عراق، «نهضت مقاومت» موفّق میگردد، ایستگاه رادیوئی در عراق دائر کند که امواج آن پهنه خاک ایران را پوشش میدهد. حال با توّجه به همه ی این امکانات و فعالیتها، شاپور بختیار بعنوان یک رهبر شاخص اپوزیسیون علیه نظام اسلامی مطرح میشود. در پاییز 1979 تیمسار غلامعلی اویسی با تیمسار جواد معین زاده که شبکه کوچکی از افسران نظامی در تبعید را تأسیس کرده بود، آغاز به همکاری میکند.

در مارس 1980 تیمسار اویسی و تیمسار معین زاده به عراق میروند تا در مورد امکانات مادی که دولت عراق در اختیار آنها گذاشته، مذاکره کنند. آنها کوشش میکنند شبکه ای در داخل ایران بوجود آورند تا با تصرف بخشی از مناطق مرزی ایران پایگاهی برای براه انداختن شورش در ایران بوجود آورند. آنها قصد دارند از طریق پخش پیامهای رمز رادئویی، زمان آغاز شورش علیه رژیم اسلامی را برنامه ریزی کنند. در ماه مه 1980 اعلام میشود این شبکه دارای 7000 کادر بازنشسته نظامی و نود هزار داوطلب آماده جهت اجرای عملیات نظامی علیه حکومت روحانیون میباشد، اگرچه میتوان تردید داشت که این شبکه پیش از چند صد عضو داشته باشد. شهرام شفیق، فرزند اشرف پهلوی، که یکی افسران سابق نیروی دریائی ایران بود طرح حمله نظامی از راه زمین و دریا را تدوین میکند ولی او در دسامبر 1979 در پاریس به قتل میرسد.

بدنبال همه ی این تحولات تیمسارمصطفی پالیزبان با تیمسار اویسی تماس برقرار میکند. تیمسار پالیزبان موفق میشود در کنار دیگراقدامات امیران ارتش، گروه کوچکی از چریکهای کرد را گرد خود جمع آوری کند. تیمسار آریانا نیز سازمانی بنام «آزادگان » در مرز ایران و ترکیه بوجود میاورد تا در موقع مقتضی و هماهنگ با دیگر شبکه های نظامی وارد عملیات شوند. اسلامگرایان تندرو از همه ی این فعالیتها با خبر و بیمناک میشوند. در پاییز 1979 خمینی و دیگر سران حکومت اسلامی اغلب با اخطارهایی در خصوص دسیسه ها و توطئه ها علیه حکومت اسلامی هشدار میدهند و از آن در جهت مشروعیت بخشیدن به اعمال تندروانه و تشدید جو هیستریک که در حال شکل گیری بود سود می جویند. دانشجویان پیرو خط امام در نوامبر 1979 سفارت آمریکا در تهران را به اشغال خود درمیاورند. آنها از آن جهت مبادرت به این کار کردند که بعضا ً باور داشتند که سازمان سیا قصد دارد طرحی چون کودتای 28 مرداد 1953 در ایران براه بیاندازد.

در طول ماهها بعد، دانشجویان مستقردرسفارت آمریکا مدارکی دال بر طرح مشترک میانه روها و کارمندان سفارت مبنی بر اقداماتی علیه موجودیت نظام اسلامی در ایران را منتشر میکنند. در همین رابطه دوباره تعدادی دستگیر و دست کم دو تن اعدام میشوند. زمانیکه طرح کماندوهای آمریکایی در آوریل 1980 در طبس برای نجات گروگانها با شکست مواجه شد بسیاری باور داشتند سررشته این عملیات با همکاری برخی از نیروهای داخلی تنظیم شده بود. در ماهها بعد رهبران نظام با صدور اعلامیه ها و حتی تشکیل کمیته مخصوص بررسی و تحقیق در مورد حوادث اخیر به تشدید فضای هیستریک حاکم بر کشور را دامن میزدند. در همین ایام بسیاری از افراد مشکوک در ارتش دستگیر و تصفیه میشوند، اگر چه هیچ نقشی در عملیات «نجات» نداشتند.

در ماههای مه و ژوئن دو طرح کودتا مربوط به تیمسار اویسی کشف و خنثی میشود و تعدادی از پرسنل ارتش در همین رابطه دستگیر میشوند. اندکی پیش ازکودتای نوژه بنی صدر رئیس جمهور ادّعا میکند تا کنون شش طرح کودتا کشف شده است.

در چنین وضعیت بحرانی رهبران کودتای نوژه شروع به فعالیت میکنند. رئیس بخش نظامی طرح سرهنگ محمد باقر بنی عامری میباشد که در اوایل سال 1978 از ژاندرمری بازنشسته و از مخالفان سرسخت اسلامگرایان تندرو محسوب میشد که خواستار بازگشت نظام سلطنتی به ایران بود. پس از او دوست نزدیکش سرهنگ عطا الله احمدی، افسر سابق اطلاعات قرار داشت که پس از انقلاب اسلامی در سال 57 جهت انجام کودتایی علیه رژیم روحانیون با سرهنگ محمد باقر بنی عامری همکاری نزدیکی را آغاز میکند. آنها قصد داشتند از شاه تقاضای کمک کنند. بنابراین سرهنگ احمدی مخفیانه ایران را ترک میکند و عازم اروپا میشود تا با شاه تماس بگیرد. همزمان بنی عامری با تعدادی از افسران بازنشسته و شاغل جهت تدارک کودتا تماس میگیرد و از همین رو او موفق میشود در همان آغاز گروهی متشکل از شش تا هشت تن را در تابستان 1979 گرد خود جمع آورد.

در بهار و تابستان 1979 سرهنگ احمدی به مصر، مراکش، باهاما و مکزیک سفر میکند تا با شاه ملاقاتی داشته باشد که همه ی این تلاش ها بی نتیجه میمانند. در اوت 1979 سرهنگ احمدی از طریق تیمسار فضل الله امیرفضلی ( تیمسار سابق نیروی هوائی ) مطلع میشود که شاپور بختیار برای مقابله با رژیم اسلامی در حال سازماندهی و بسیج نیرو است. احمدی با بختیار ملاقات میکند و درباره تلاشهای سرهنگ بنی عامری با او صحبت میکند. بختیار خواستار دیدار با بنی عامری میشود که در پی آن بنی عامری در سپتامبر 1979 به پاریس سفر میکند. بدنبال چند نشست بختیار و بنی عامری با یکدیگر توافق میکنند که بنی عامری مسئولیت سازماندهی نیروهای داخل کشور را بعهده گیرد و شاپور بختیار مسئول امور مالی و برقراری تماسهای لازم جهت دریافت کمک از دولتهای خارجی باشد. در همین رابطه بختیار پیش از بازگشت بنی عامری به ایران مقدمات تماس او با ابوالقاسم خادم رهبر حزب مردم ایران و یکی از دوستان صمیمی اش را فراهم میاورد. خادم مبلغ 300 هزارتومان (معادل 30 هزار دلار) از جانب بختیار به بنی عامری میدهد تا او تشکیلات نظامی مخفی بنام «نظامیان وطن پرست» (نوپا) را سازمان دهد و خادم در خارج از کشور سازمانده یک شاخه غیر نظامی میشود. سرهنگ احمدی و تیمسار امیر فضلی بمثابه مشاوران نظامی شاپور بختیار و کانال ارتباطی با بنی عامری در پاریس باقی میمانند. جواد خادم ، پسر ابوالقاسم خادم که از وزرای دولت شاپور بختیار بود و در پاریس باقی میماند تا با کمک شاپوربختیار شاخه غیر نظامی را متشکل کند. او ترتیبی میدهد که دوستش رضا مرزبان در داخل ایران به پدرش در سازماندهی شاخه غیر نظامی «نهضت» یاری کند.

در طول ماهها بعد تا مارس 1980 بنی عامری موفق میشود جهت پیشبرد طرح کودتا حدود 300 تن را حول سازمان «نوپا » گردهم آورد. برای رعایت مسائل امنیتی بنی عامری و دیگر رهبران گروه «نوپا » از نام مستعار استفاده میکنند و به «نوپا» ساختاری متشکل از سلولهای منفک از یکدیگر میدهند، بگونه ایکه هر عضو تنها چند عضو سلول خود را میشناسد. در بین افراد جذب شده به گروه «نوپا» دوافسر شاغل اطلاعاتی وجود داشتند که به پرونده های پرسنل نظامی دسترسی داشتند و می توانستند سابقه افراد را که مستعد همکاری و یا بر عکس از طرفداران انقلاب اسلامی و غیرقابل اعتماد بودند، افشاء کنند.

بنی عامری هم چنین توانست دو تن از اعضای شاخه اطلاعات سپاه پاسداران را جذب کند که او را از اقدامات حکومت در افشاء طرحهای ضد رژیم با خبر میکردند. در همین دوران بختیار معادل دو میلیون تومان (دویست هزار دلار) بابت اجاره خانه های امن، پرداخت هزینه های سفر و ارتباطات، خرید اسلحه و ماشین و کامیون به بنی عامری میدهد. بنی عامری هم شروع به تهیه سلاح سبک و مهمات میکند که از طریق خریداری آنها در بازار سیاه و یا سرقت ذخایر نظامی صورت میگیرد.

همزمان با این تلاشها دو غیر نظامی دیگر بنامهای سعید تیموری و پروین شیبانی اقدام به فراهم آوردن امکانات نظامی علیه جمهوری اسلامی میکنند. تیموری یک شرکت بزرگ مهندسی را اداره میکرد و شیبانی نیز دیپلمات وزارت امورخارجه بود. هر دو آنها پیش از انقلاب هرگز کار سیاسی نکرده بودند ولی پس از سقوط شاه هر دو به حزب ایران که پلاتفرمی سکولار و ملی- دمکراتیک داشت می پیوندند. آنها بمرور از افزایش قدرت اسلامگریان تندرو بیمناک شده و بسوی افراد فعال تر حزب ایران از جمله خادم جذب میشوند، اگرچه آنها هیچ اطلاعی از طرح کودتای بنی عامری و حزب ایران نداشتند.

تیموری اقدام به سازماندهی تشکیلاتی در جهت ایجاد یک شورش عمومی علیه رژیم اسلامی میکند. وهمزمان در مارس 1980 برای دست یافتن به یک کرسی درمجلس اسلامی به بسیج نیرو میپردازد. از سوی دیگر شیبانی همراه با خادم و چند تن دیگر به نفع بختیار به فعالیت های مخفی روی میاورند. آنها توزیع کاستهای سخنرانی بختیار و شعارنویسی بر روی دیوارهای پایتخت را بعنوان بخشی از فعالیتهای تبلیغاتی آغاز میکنند. در همین دوران آنها بنی عامری و ستوان نیروی هوائی ناصر رکنی را که مشغول سازماندهی تشکیلات مخفی در نیروی هوائی بودند ملاقات میکنند.

ابوالقاسم خادم و مرزبان که پیشرفت اندکی در سازماندهی شاخه غیر نظامی داشتند در فوریه و مارس 1980 دستگیر میشوند. همزمان بختیار به پرویز قادسی سرگرد سابق که بتازگی شبکه کوچکی بنام «نجات قیام ایران بزرگ » یا سازمان «نقاب » را تأسیس کرده بود، نزدیک میشود. بختیار از قادسی میخواهد تا مسئولیت شاخه غیر نظامی را بعهده گیرد. سپس در اواخر مارس 1980 جواد خادم ترتیب ملاقاتی را بین قادسی و شیبانی فراهم میاورد و آنها تصمیم میگیرند تحت نام سازمان «نقاب » با یکدیگر همکاری کنند. شیبانی پیشنهاد پیوستن تیموری به سازمان «نقاب» را میدهد و قادسی این امر را می پذیرد. قادسی و تیموری سپس جزئیات طرح براندازی نظام اسلامی را تنظیم میکنند و به جستجوی افراد همفکر برای عضویت در «نهضت» میپردازند.

شیبانی پیشنهاد دعوت از بنی عامری و رکنی برای سازماندهی شاخه نظامی «نقاب» را میدهد. بنی عامری با پیشنهاد فوق موافقت میکند تا سازمان «نوپا » و «نقاب» در یکدیگر ادغام شوند و در همین رابطه برای جذب افراد بیشتر و توسعه بخش نظامی، بنی عامری و رکنی با یکدیگر همکاری را آغاز میکنند. رهبران گروه «نقاب» قصد داشتند جمهوری اسلامی را سرنگون کرده و حکومت موقتی برهبری شاپور بختیار تا برگزاری رفراندامی جهت انتخاب نوع نظام جدید ایران تشکیل دهند. برخلاف رفراندام ماه مارس 1979 که جمهوری اسلامی مردم را در مقابل دو آلترناتیو سیاسی، سلطنت یا جمهوری اسلامی، قرار داده بود، رهبران جدید سازمان «نقاب» قصد داشتند پس از سرنگونی جمهوری اسلامی با توجه به گرایش های گوناگون درون اپوزیسیون حق انتخاب نوع نظام سیاسی اعم از سلطنت، جمهوری اسلامی، جمهوری سکولار دمکراتیک و یا هر نوع نظام دیگری را به مردم واگذار کنند.

«نقاب» بدوا ً از سوی کمیته مرکزی متشکل از بنی عامری، شیبانی، قادسی و تیموری رهبری میشود و سپس سیروس ادیب از حزب ایران و دوستان جواد خادم؛ یحیی فیروزی و مهران کلبادی نیز به این کمیته مرکزی می پیوندند. در آن زمان سازمان «نقاب» دارای سه شاخه بود و هر شاخه آن ساختاری متشکل از سلولهای منفک از یکدیگر داشت.

شاخه نظامی «نوپا» توسط شورای نظامی تحت رهبری بنی عامری و ستوان رکنی، تیمسارهای بازنشسته نیروی هوائی عطاالله محققی و سعید مهدیون، سرهنگ ارتش هادی ایزدی، سروان حسن گوهری، سرگرد بازنشسته کورش آذرتاش و یک فرمانده شهربانی که هویت او مخفی میماند اداره میشود.

شاخه غیر نظامی متشکل بود از کمیته ای برای جذب اعضای جدید برهبری تیموری و شیبانی و کمیته دیگری برای تهیه اطلاعات برهبری یحیی فیروزی. کمیته ای برای توزیع اطلاعات به رهبری ادیب و کمیته ای برای برقراری ارتباط با بعضی از رهبران ایلات و بازاریان برهبری قادسی بوجود میاید. سومین شاخه «نقاب» وظیفه تدارک امکانات مالی بانضمام خرید سلاح، ماشین و خانه های امن را بعهده میگیرد. این شاخه از سوی منوچهر قربانی فر که صاحب یک شرکت کشتیرانی بود و بختیار او را به گروه «نقاب» معرفی میکند، هدایت میشد. بنی عامری و قادسی توسط تلفن با دفتر بختیار تماس داشتند. مقر «نقاب» در دفتر شرکت مهندسی تیموری قرار گرفته بود.

در همین زمان شاپور بختیار با چندین دولت خارجی جهت دریافت کمک تماس میگیرد. اصلی ترین این تماسها با دولت عراق بود که تقریبا ً همه ی امور مالی، لجستکی و یا دیگر امکانات پشتیبانی جز سلاح را تأمین میکرد. بختیار همچنین تماس خود با ایالات متحده آمریکا را از طریق رابط خود که عضو سازمان سیا بود حفظ کرده بود، اگرچه هرگزاو نکته ای را در رابطه با کودتای نوژه بواسطه ترس آمریکائیان از بخطر افتادن جان گروگان های آمریکایی در تهران به میان نیاورد. با این وجود در اوایل سال 1980 یکبار بختیار ازرابط خود پرسش میکند که آیا ممکن است آمریکائیان چند فروند هلیکوپتر در اختیارش بگذارند که با پاسخ منفی روبرو میشود. اما بدنبال این تقاضا آمریکائیان متوجه شدند که بختیار در اندیشه انجام کودتایی علیه جمهوری اسلامی است. شاپور بختیار هرگز در رابطه با کودتای نوژه کمک مالی از آمریکا دریافت نکرد ولی همیشه در عباراتی کلی به بنی عامری وانمود میکرد او پشتیبانی آمریکائیان در اقدامی نظامی علیه جمهوری اسلامی را دارد. به همین خاطر بنی عامری همیشه تصور میکرد آمریکا درحال تدارک پشتیبانی مالی از طرح کودتای نوژه هست و برای انجام عملیات چراغ سبز نشان داده است. همزمان بختیار تلاش کرده بود با دولتهای اسرائیل، بریتانیا و فرانسه تماسهایی را برقرار کند ولی هیچ مدرک مستندی دال بر حمایت این دولتها از طرح کودتای نوژه وجود ندارد.

بنی عامری پس از تأسیس سازمان «نقاب» به فرانسه سفر میکند تا نقشه کودتا را با بختیار، احمدی و امیرفضلی در میان بگذارد. بختیار نقشه را تأیید و موافقت میکند تا 12 میلیون تومان (1.2 میلیون دلار) دیگر جهت تأمین هزینه های باقی مانده از جمله کمک مالی به خانواده های شرکت کننده در عملیات، مبالغی به روسای ایلات و یا خرید انواع خودروهای مورد نیاز پرداخت شود. همچنین بختیار کوشش میکند بنی عامری را ترغیب کند تا با اجرای یک رشته عملیات بمب گذاری که تلفات جانی بهمراه نداشته باشد، ایجاد هرج و مرج در سطح کشور کند تا شرایط کودتا تسهیل شود. از سویی رابط های عراقی بختیار را تشویق به این کار میکنند که متعاقب آن بختیار تلاش میکند قرار ملاقاتی را بین بنی عامری و افسر اطلاعاتی عراقی در پاریس ترتیب بدهد. بنی عامری به یک دلیل مشخص با این فکر مخالفت میکند که بمب گذاریها حکومت اسلامی را هشیار خواهد کرد و شاید به کشف طرح کودتا توسط رژیم منجر شود. بالاخره بختیار و افسراطلاعات عراقی می پذیرند هیج بمب گذاری در رابطه با کودتای نوژه صورت نگیرد.

پس از بازگشت بنی عامری به ایران او موفق میشود حدود بین 700 تا 750 نفر دیگر از شاغلین و افسران کادر بازنشسته ارتش را جذب کند. ظاهرا ً افراد نظامی دیگری قول داده بودند به محض آغاز عملیات، جملگی به کودتا بپیوندند. تیموری و شیبانی همچنان در جهت جذب افراد غیر نظامی تلاش میکنند که تا آن لحظه آنها موفق شده بودند صدها تن در تهران و حدود 200 تا 300 تن دیگر را در نقاط مختلف کشور به صفوف خود ملحق کنند.

رهبرا ن «نقاب » همچنین محتاطانه به سه شخصیت برجسته سیاسی و مذهبی دیگر در رابطه با کودتاً نزدیک میشوند. ظاهرا ً آیت الله شریعتمداری موافقت میکند از کودتا حمایت خواهد کرد و حتی متن سخنرانی را در جهت پشتیبانی از این اقدام ضبط کند تا در صورت موفقیت از طریق رادیو و تلویزیون پخش شود. احمد مدنی دریادار بازنشسته که در مقام وزیر دفاع و فرماندار خراسان در دولت بازرگان انجام وظیفه میکرد می پذیرد که از طرح کودتا حمایت کند اگر چه او باور داشت نظام اسلامی هنوز محبوب تر از آنست که بشود آنرا از طریق یک اقدام نظامی برانداخت. یحیی فیروزی که از بستگان مسعود رجوی بود طرح کودتا را با رجوی در میان میگذارد که او بطور کلی این تلاش را رد میکند.

در اوایل ماه جولای کمیته مرکزی «نقاب» تصمیم میگیرد تا عملیات را در 9-10 جولای آغاز کند. یکی دو روز قبل از شروع عملیات به شرکت کنندگان نظامی اطلاع داده میشود، کجا و چه زمانی همدیگر را ملاقات کنند. آنها موافقت میکنند جزئیات کار را برای دیگر شرکت کنندگان در طرح چه آنهایی که در ایران بودند و چه آنهایی که در خارج بودند تا زمانیکه عملیات آغاز نشده، آشکار نکنند.

طرح کودتا
برنامه ریزی شده بود که در هفته های قبل از 9 تا 10 جولای بدنبال تحریک ایلات به شورش، واحدهایی از سپاه پاسداران از پایتخت به مناطق ایل نشین اعزام شوند تا اجرای عملیات کودتا تسهیل گردد. این ایلات عبارت بودند از بختیاریها، بویراحمدیها، بلوچها و قشقائیها که میبایست توسط بنی عامری، قادسی و رکنی تشویق به شورش علیه حکومت مرکزی می شدند. بختیار هم از دولت عراق خواسته بود همزمان با آغاز شورش ایلات در نقاط مختلف مرزی اقدام به حملات نظامی انحرافی بخاک ایران کند. در صورتیکه او در خصوص حملات احتمالی نظامی عراق به خاک ایران هیچ نکته ای را با رهبران گروه «نقاب» در میان نمیگذارد.

بدین ترتیب در شب 9 تا 10 جولای پس از گمراه کردن سپاه پاسداران و اعزام آنها به مناطق ایل نشین، قرار میشود تیمی متشکل از 300 چترباز شاغل و بازنشسته ساکن در تهران بفرماندهی سرگرد آذر تاش در دسته های کوچک به سمت پایگاه هوائی « نوژه» بحرکت درآیند تا این مرکز نظامی را به تسخیر خود درآورند. همزمان برنامه ریزی شده بود حدود 20 خلبان نیروی هوائی به فرماندهی تیمسار محققی و ستوان رکنی همدیگر را در پارک لاله تهران ملاقات کنند تا از آنجا بسوی پایگاه « نوژه» حرکت کنند، تا به 30 خلبان دیگر که در آنجا در انتظار آنها بودند ملحق شوند. این خلبانها بنا داشتند با در اختیار گرفتن جنگده های اف 4 و اف 5 در پایگاه «نوژه » در سحرگاه تاریخ مقرر، مکانهای مشخصی را بمباران کنند که از جمله این اهداف محل سکونت خمینی، مدرسه فیضیه قم، ستاد دادگاه انقلاب، دفتر نخست وزیری، مرکز اطلاعات سپاه پاسداران، چندین مرکز فرماندهی سپاه پاسداران و کمیته های انقلاب در تهران، باندهای پرواز نیروی هوائی در پایتخت و چند شهر دیگر بودند. منزل خمینی، مدرسه فیضیه قم و ستاد دادگاه انقلاب به لحاظ سمبولیک مراکز اصلی قدرت در جمهوری اسلامی محسوب میشدند، که انهدام آنها میتوانست فروپاشی کل حاکمیت را تسریع بخشد و موجب تضعیف روحیه هوادران رژیم شوند.

برای اطمینان خاطر از مرگ خمینی قرار بود سه هواپیمای نظامی منزل مسکونی او را بمباران کنند. پایگاههای سپاه پاسداران و مراکز کمیته ها هدفهای بعدی محسوب میشدند چرا که تشخیص داده شده بود عمده نیروهای نظامی رژیم از این مراکز سازماندهی و بسیج خواهند شد. رهبران عملیات ارزیابی کرده بودند ممکن است اکثر پرسنل نیروی هوائی به حمایت از آنها شورش کنند، امّا برای اطمینان خاطر در نظر گرفته شده بود باندهای نیروی هوائی بمباران شوند تا احیانا ً نیروهای وفادار به رژیم نتوانند مانع پیشروی عملیات شوند. هم چنین قرار بود تعدادی هواپیما در پایگاه «نوژه» باقی بمانند تا در صورت حمله از سوی واحدهای هوائی یا زمینی طرفدار رژیم از پایگاه «نوژه» دفاع شود.

بر اساس طرح از پیش تنظیم شده قرار بود زمانیکه هواپیماهای پایگاه «نوژه» به آسمان پایتخت رسیدند، دیوار صوتی را بعنوان آغاز عملیات بشکنند و از آن سو سرهنگ ایزدی همراه با افراد خود در تهران آماده دریافت این علامت برای شروع عملیات بعدی بودند. تیمی متشکل از 200 تن از کماندوهای شاغل و منفصل از ارتش به فرماندهی سروان گوهری میبایست با آغاز عملیات، مرکز تلویزیون در تهران را که توسط 60 نفر کنترل میشد به تصرف خود درآورند. آنها قرار بود با استفاده از اونیفورم رسمی ارتش وانمود کنند که قصد دارند ایستگاه تلویزیون را در مقابل حمله کودتاگران حفاظت کنند. تیم مشابه ای متشکل از 20 نفر قرار بود ایستگاه رادیو را به بهانه مقابله با «کودتاچیان» تحت کنترل خود درآورند. تیم کماندویی متشکل از 50 نفر میبایست به منزل خمینی وارد شوند و به زندگی او در صورت زنده ماندنش پایان بخشند، چرا که خمینی نماد موجودیت جمهوری اسلامی محسوب میشد.

دیگر واحدهای نظامی میبایست تمام رهبران نظام اسلامی را بدون آنکه آسیبی به آنها وارد شوند دستگیر کنند. از جمله اهداف بعدی این بخش از طرح، تصرف مخابرات و وزارتخانه های کلیدی رژیم بود. همزمان با انجام این عملیات قرار بود واحدهای مسلح لشکر یکم، محل های مهّم استراتژیک رژیم در پایتخت را به تسخیر خود درآورند و واحدهای مسلح پادگان «جی» فرودگاه مهرآباد را تحت کنترل خود بگیرند. همچنین در نظر گرفته شده بود واحدهای پلیس هر نوع تجمع اعتراضی در دفاع از رژیم را که از جانب سپاه پاسداران و یا کمیته ها سازماندهی شود سرکوب کنند. هلیکوپترهای پادگان «جی» میبایست در تمامی این درگیریها دخالت مستقیم میداشتند.

بعد از تسخیر رادیو و تلویزیون قرار بود اعضای غیر نظامی گروه «نقاب» از طریق این رسانه عمومی اعلام حکومت نظامی کنند. اعلام حکومت نظامی آنها به معنای آغاز فعالیتهای دیگر گروههای وابسته به طرح کودتای نوژه در سراسر کشور بود. لشکر اهواز باتفاق واحدهای نیروی دریایی میبایست تأسیسات نفتی و پادگان نیروی هوائی دزفول را تسخیر کنند. سرهنگ بنی عامری در نظر داشت در صورت ناموفق بودن عملیلت در تهران با در اختیار گرفتن پادگان هوائی دزفول و اهواز بخش بزرگی از جنوب ایران را بصورت پایگاه نظامی علیه حکومت مرکزی مورد بهره برداری قرار دهد.

برنامه ریزی شده بود زمانیکه واحدهای نظامی کنترل کامل پایتخت را بدست گرفتند، شاخه غیر نظامی گروه «نقاب» شروع به پخش برنامه های رادیوئی و تلویزیونی در جهت برقراری نظم در کشور کند. «کمیته اطلاعات» در نظر گرفته بود از مردم بخواهد در هنگام آغازعملیات و موفقیت آن، با آرامش در خانه های خود باقی بمانند و همچنین از بازرگانان و بازاریها درخواست شود چون گذشته به کار و کسب عادی خود در سطح کشور ادامه دهند. و از سویی دیگر از سپاه پاسداران و پرسنل امنیتی رژیم خواسته شود به گروه رهبری عملیات علیه رژیم بپیوندند. این برنامه ها بانضمام پخش سخنرانی آیت الله شریعتمداری میبایست بطورمرتب از رسانه های گروهی پخش شوند. قرار بود هواپیماها و هلیکوپترها در تهران با پخش اعلامیه هایی از مردم بخواهند از هیاهو در خیابانها پرهیز کنند تا اعضای گروه «نقاب» با کنترل کامل وزارتخانه های مهّم، کارمندان را به ادامه کار عادی وادارند.

قرار بود تلفن بعضی از مناطق شهر قطع شود و تیمی از پرسنل پزشکی گروه «نقاب» به کمک زخمیها بشتابند. اعضای شاخه غیر نظامی گروه «نقاب» در قسمتهای دیگر کشور قصد داشتند همزمان عملیات مشابهی را انجام دهند. همچنین قرار بود بختیار چند روز بعد به ایران بازگردد و رهبری کابینه موقتی را بعهده گیرد که عمده اعضای این دولت موقت از بین گروه «نقاب» و «شورای نظامی» تشکیل شده باشد و پس از برقراری نظم، یک همه پرسی عمومی در سطح کشور برگزار شود تا مردم آزادانه، نظام دلخواه سیاسی خود را برگزینند. از سویی دیگر افراد دستگیر شده حکومت بطور عادلانه و با نظارت مراجع قضایی بین المللی محاکمه شوند.


شکست کودتا
در شامگاه 9 تا 10 جولای چتربازها قرار بود پایگاه هوائی «نوژه» را به تصرف خود در آورند و به دهکده کوچکی که در نزدیکی مدخل پایگاه «نوژه » قرار داشت بروند. اما در ساعت 10 شب گروه کوچکی از سپاه پاسداران همدان که از ورود چتربازها به محل آگاهی یافته بودند، در کمین دستگیری چتربازها منطقه را محاصره میکنند. بزودی گروهی دیگر از سپاهیان از شهر ساوه بعنوان نیروی کمکی به منطقه اعزام میشوند. در همان شب طی یک عملیات برق آسا حدود پنجاه تا شصت تن از چتربازها توسط سپاه پاسداران دستگیر میشوند که در بین دستگیر شدگان سرگرد آذرتاش و چترباز حیدری که از جمله سازماندهندگان اصلی گروه چتربازان در حمله به پادگان «نوژه» بودند مشاهده میشوند. سرهنگ بنی عامری که قرار بود کل عملیات را از پایگاه «نوژه» رهبری کند در هنگام ورود به منطقه اطلاع مییابد که گروه بزرگی از چتربازان در محاصره کامل نیروهای سپاه پاسداران قرار گرفته و گروهی دیگر از آنها دستگیر شده اند. سرهنگ بنی عامری پس از اطلاع از دستگیری چتربازان اعزامی بسرعت از محل دور شده و علیرغم شلیک رگبار گلوله سپاهیان بسوی او از مهلکه جان سالم بدر میبرد. پاسداران بلافاصله آذرتاش و حیدری را تحت بازجویی قرار میدهند و بنظر میرسد در همان شب سپاه موفق میشود به اطلاعات بسیارمهّمی در باره برخی از سازماندهندگان عملیات «نوژه» دست یابد.

گروه خلبانها که قرار بود از تهران به پایگاه «نوژه» اعزام شوند در پارک لاله در تهران تجمع کرده و سپس با خودروهای سواری و اتوبوس به سوی قهوه خانه ای در نزدیکی پایگاه حرکت میکنند. در آنجا قرار بود پس از ملاقات با دو تن از تکنسینهای نیروی هوائی به گودال ماسه ای در نزدیکی در ورودی پایگاه «نوژه» اعزام شوند. تکنسینها احتمالا ً بدلیل محاصره جاده های اطراف توسط سپاه پاسداران که به پایگاه منتهی میشد به محل ملاقات نمی روند. بدین خاطر خلبانها صبح زود بدون آنکه مطلع شوند در شب قبل چتربازها دستگیر شده اند به تهران بازمیگردند. و از آنجائیکه دیوار صوتی برای آغاز عملیات در پهنه آسمان تهران شکسته نشد، دیگر بخشهای طرح عملیات اجراء نمیشود. سروان رکنی که از جزئیات اصلی طرح کودتا با خبر بود هنگام بازگشت به تهران درمقابل درب منزل خود توسط پاسداران دستگیر میشود. او تحت شکنجه های شدید ناچار میگردد اطلاعات بیشتری را در خصوص طرح کودتای نوژه و نام افراد در اختیار سپاه پاسداران قرار دهد. براساس آمارهای موجود حدود 289 تن از شرکت کنندگان در طرح عملیات «نوژه» توسط سپاه پاسداران دستگیر میشوند که بخش اصلی آنها عبارت بودن از چتربازان، 30 خلبان، پرسنل پشتیبانی نیروی هوائی، بین ده تا دوازده کماندو از تهران، حدود بیست تا سی افسر لشکر زرهی اهواز، یک افسر پایگاه نظامی زاهدان، چندین نفر از افراد ایلات بختیاری و بین بیست تا سی نفر از غیرنظامیان که مسئولیت های کوچکی در طرح داشتند. همچنین تمام اعضای شورای نظامی بجزء سرهنگ بنی عامری و فرمانده پلیسی که قرار بود مسئولیت برقراری نظم در سطح شهر تهران را بعهده داشته باشد، دستگیر میشوند.

ده تن از دستگیر شدگان بلافاصله به قتل میرسند. در بین دستگیر شدگان صدها افراد نظامی و غیرنظامی همراه با 250 افسر شاغل و غیرشاغل لشکر اهواز که هیچ دخالتی در طرح کودتای نوژه نداشته اند مشاهده میشوند. البته در اینجا میبایست به این نکته اشاره کرد بین 700 تا 750 شرکت کننده نظامی و 300 تا 400 غیر نظامی که در طرح کودتای نوژه شرکت داشتند هرگز شناسائی و دستگیر نشدند. لازم است که اشاره شود تنها معدودی از 200 کماندو بعلاوه سروان گوهری افسر لشکر یکم تهران، سرهنگ ایزدی و افسر دیگری از زاهدان جزء دستگیرشدگان بودند. اما هیچیک از پرسنل پادگان جی تهران، پادگان اصفهان و مشهد، پلیس، نیروی دریایی و افراد غیر نظامی گروه «نقاب» شناسایی و بازداشت نشدند. در نتیجه برخی از خلبانان و چتربازهای شرکت کننده در عملیات از لشکر اهواز از مهلکه جان سالم بدر بردند.

در روزهای بعد از سرکوب «نوژه»، رهبران حکومت چگونگی کشف طرح کودتا را ازطریق رسانه های جمعی رسما ً توضیح میدهند. در سال 1989 کتابی تحت عنوان «نوژه» با جزئیات بیشتر درباره طرح کودتای نوژه توسط رژیم منتشر میشود. مطالب این کتاب و دیگر گزارشهای حکومتی اعلام میکنند که نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی پیش از وقوع حادثه، اطلاعات دست و پا شکسته ای را در خصوص اجرای طرح کودتای نوژه از سوی حزب توده دریافت میکنند. براساس یکی از همین گزارشها قرار بود ابتداء عملیات در اواخر ماه ژوئن به مرحله اجراء گذاشته شود که بدنبال دستگیری حدود ده تا بیست نفر از شرکت کنندگان در طرح، عملیات متوقف شده و به ماه جولای موکل میشود. کتاب «نوژه» هیچ اشاره ای به علل تغییر زمان اجرای عملیات کودتای نوژه نمیکند اما تأکید دارد به ارزیابی نیروهای امنیتی رژیم که گمان میکردند عملیات کودتا قرار است دو تا چهار هفته پس از 9-10 جولای به مرحله اجراء گذاشته شود. در گزارش دیگری آمده است که در سحرگاه 9 جولای وقتیکه یکی از خلبانهای مستقر در تهران در منزل امام جمعه تهران ( حجّت الاسلام علی خامنه ای) او را از جزئیات طرح کودتای نوژه مطلع میکند، نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم آگاهی مییابند برای خنثی کردن کودتا میبایست تدابیر لازمی را بکار ببندند. یا اشاره میشود چند ساعت بعد از تماس خلبان مزبور با امام جمعه تهران یکی از افسران غیر شاغل در کودتا طرح عملیات «نوژه» را در اختیار کمیته چی های تهران میگذارد. بر پایه استدلال های موجود در کتاب «نوژه» ادعا میشود افشاء و سرکوب طرح عملیات «نوژه» متکی است بر اطلاعات مهّمی که خلبان مزبور در تماس با امام جمعه تهران در اختیار او میگذارد. بر همین اساس اعلام میشود کشف و مراقبت از اجرای طرح کودتای نوژه از ابتداء توسط نیروهای امنیتی و اطلاعاتی رژیم کشف و انجام کودتا در شب هنگام بین 9 تا 10 جولای 1980 ناممکن میشود.

در همین گزارش نیز اشاره شده است که ایالات متحده آمریکا، اسرائیل، عراق وگروههای مختلف اپوزیسیون بطور گسترده درگیر در عملیات «نوژه» بودند که البّته در خصوص این موضوع هیچ مدرک مستدلی وجود ندارد.

دیگر رهبران باقی مانده از گروه «نقاب» در رابطه با رد این ادعاهای رژیم میگویند اگر کودتای نوژه در سحرگاه 9 جولای توسط خلبان شرکت کننده در طرح برای امام جمعه تهران حجت الاسلام علی خامنه ای فاش شده است، پس چرا نیروهای امنیتی حکومت پیش از تجمع خلبانان در پارک لاله اقدامات پیشگیرانه ای جهت دستگیری خلبانها و چتربازان اعزامی به پایگاه «نوژه» بکار نگرفتند؟

پس از مطرح شدن همه ی این تئوریها بعدها رهبران کودتا بررسی جامع تری در مورد علل شکست «کودتای نوژه » مطرح کردند. آنها متّوجه شدند دو عضو کمیته مرکزی «نقاب» مستقلا ً در غروب 9 جولای با بختیار و یکی از اعضای تیم او در پاریس تماس برقرار میکنند که بدنبال آن مکان و آغازعملیات را فاش میکنند. کمیته از قبل تصمیم گرفته بود هیچ اطلاعاتی پیش از شروع عملیات به بختیار ندهد. به گمان رهبران گروه «نقاب» اطلاعات در مورد عملیات توسط یکی از اعضای کمیته در اختیار شخص ثالثی قرار میگیرد که این شخص در تماس با دولت جزئیات طرح را لو میدهد. دو منبع مطمئن دیگر با آگاهیهای دقیق میگویند این رابط یکی از افسران اطلاعاتی اسرائیل بوده و دولت اسرائیل سپس این اطلاعات را در اختیار جمهوری اسلامی قرار میدهد، به این نیت که با شکست کودتای نوژه و دستگیری افسران و پرسنل با تجربه ارتش، سامان نظامی ارتش ایران تضعیف شود و بدین سبب دولت عراق ترغیب شود به ایران حمله کند. روشن است با آغاز و تداوم جنگ بین ایران و عراق، دو دشمن اصلی اسرائیل در منطقه تضعیف خواهند شد. این منابع کاملا ً باور دارند که فاش شدن جزئیات عملیات «نوژه» به همین شکل بوده، علیرغم اینکه در این خصوص هم هیچ مدرک قاطعی به نویسنده ارائه داده نمیشود.

از سوی دیگر بنا به گفته دو تن از رهبران گروه «نقاب»، به فاصله سه ساعت پس از تماس تلفنی با بختیار نخستین دستگیریها خارج از پایگاه «نوژه» آغاز میشود. گفته میشود افسر اطلاعاتی اسرائیل یا رابط دیگری زمان، مکان و شروع کودتا را در اختیار دولتمردان جمهوری اسلامی قرار داده است. اما اگر بپذیریم این تئوری درست باشد که دولت اسرائیل در افشای کودتای نوژه دخالت داشت، پس میبایست پیش از شروع عملیات افسران رده بالای ارتش اسرائیل و یا وزرای دولت این کشور برای هر تصمیم جدی در باره سرنوشت کودتا ساعتها با یکدیگر مذاکره میکردند که این فرضیه با توجه به فاصله زمانی افشاء کودتا و آغازعملیات علیه آن ناممکن است.

به هر تقدیر جدا از اینکه کودتای نوژه چگونه لو رفت دونکته مهّم وجود دارد که میبایست به آن توّجه کرد. نخست اینکه نیروهای امنیتی رژیم اسلامی تا پیش از 9 جولای از جزئیات طرح کودتا بی اطلاع بوده اند، چرا که در غیر اینصورت میبایست سرهنگ بنی عامری و دیگر رهبران گروه «نقاب» در روزهای قبل از 9 جولای در ستاد فرماندهی شان دستگیر میشدند، ویا نیروهای امنیتی رژیم میبایست تیم کماندوئی که در تمام طول شب 9 تا 10 جولای در خانه امنی در نزدیکی ایستگاه تلویزیون مستقر شده بودند، بازداشت و اقدامات قاطعانه تری جهت دستگیری خلبانها و چتربازان اعزامی به پایگاه «نوژه» در پارک لاله انجام میداند.

پیامدهای شکست کودتای نوژه
بلافاصله پس از شکست «کودتای نوژه» آیت الله خمینی فرمان اعدام تمام افراد دستگیر شده را صادر میکند. پس از یک سری محاکمات فرمایشی 144 تن از دستگیرشدگان اعدام میشوند. در 18 جولای پنج تن در پاریس در تلاشی ناموفق برای ترور شاپور بختیار یک پلیس فرانسوی را بقتل میرسانند و سه رهگذر را مجروح میسازند. پس از حمله عراق به ایران در سپتامبر 1980 بسیاری از خلبانها و پرسنل نظامی که در رابطه با کودتای نوژه دستگیر شده بودند بشرط شرکت درجنگ از زندان آزاد میشوند. موج اتهامات از سوی تندروها علیه فرماندهان نظامی ارتش شدت میگیرد. در پی آن بین 2000 تا 4000 پرسنل نظامی از خدمت در ارتش منفصل و اخراج میشوند. همچنین خواسته میشود بدنه سپاه پاسداران تقویت شود تا از وقوع کودتاهای نظامی دیگر در آینده ممانعت بعمل آید. بنی صدر که از ارتشیان دفاع میکرد، متهم میشود که از ابتداء با کودتاچیان در رابطه بوده است. اسلامگرایان تندرو که از انتخاب بنی صدر به مقام ریاست جمهوری رژیم اسلامی سخت آزرده خاطر شده بودند، با بهره جستن از حادثه نوژه به دفاتر مرکزی حزب ایران و جبهه ملی یورش برده و این مراکز را مورد چپاول قرار میدهند و دستور توقف انتشار روزنامه جبهه ملی را نیزصادر میکنند. هواداران حکومت به دفتر حزب توده که گفته میشد در رابطه با کشف کودتای نوژه اطلاعات مهّمی را در اختیار رژیم قرار داده بود، یورش میبرند و برای مدتی دفتر این حزب را مهروموم میکنند تا مانع ادامه فعالیتهای این حزب شوند.

اکثر رهبران گروه «نقاب» که دستگیر نشده بودند مخفی میشوند. قادسی چند روز پس ازشکست کودتای نوژه با یک هواپیمای تجاری ایران را به مقصد اروپا ترک میکند. بنی عامری، شیبانی، قربانی فر و برخی دیگر از سازماندهندگان کودتا توسط شبکه ای از قاچاچیان که از قبل با آنها گفتگو شده بود، از مرز ترکیه به اروپا میروند. آنها چندین ماه در خلال بررسی شکست کودتا به افراد باقی مانده در ایران کمک میکنند که از راه های مخفی کشور را به مقصد اروپا ترک کنند. شاپور بختیار هم در پاریس برای خانواده های شرکت کننده درکودتا که اعدام شده بودند و یا از کشور فرار کرده بودند کمک مالی جمع آوری میکند.

دو سال بعد رهبران باقی مانده از کودتا با همیاری شاپور بختیار با شبکه های باقیمانده در ایران همکاریهای جدیدی را آغاز میکنند که بدنبال آن در پاریس دفتری دائر میشود تا طرح کودتای دیگری تدوین شود. بنی عامری گروهی متشکل از 60 نظامی را گرد خود جمع میاورد تا با برپا کردن پایگاهی در نزدیکی ایران مقدمات کودتای دیگری را تدارک ببیند. او در ترکیه و پاکستان دفاتری را میزند تا با کمک قاچیان افراد باقیمانده از کودتا در داخل را به خارج منتقل کند. او همچنین امکاناتی را فراهم میاورد که سلاحهایی از بازار قاچاق اسلحه پاکستان خریداری شود. تیموری و شیبانی فعالیتهای خود را جداگانه به قصد سازماندهی های جدید آغاز میکنند. آنها برای اینکه توانمندیهای خود در داخل را به بختیار نشان دهند تصمیم میگیرند با کمک شبکه های داخلی دو بمب در نقاط مختلف تهران منفجر کنند که آسیبهای جانی در پی نداشته باشند. احمدی راه خود را جدا کرده و جهت انتقامگیری از اعدام خواهرش توسط رژیم عملیاتی را علیه حکومت سازماندهی میکند که حاصل اش موفقیت اندکی برای گروه او بود.

پس از حمله عراق به ایران در ماه سپتامبر 1980 بختیار همچنان به روابط نزدیک خود با عراق ادامه میدهد. در همین دوران او هیچ تمایلی برای اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی ازخود نشان نمیدهد، چرا که باور داشت جنگ با عراق توانایی های نظامی رژیم اسلامی را تحلیل خواهد برد و از این رو شرایط مناسبتری در آینده برای یک سری اقدامات نظامی علیه جمهوری اسلامی فراهم خواهد شد. رابطه رهبران گروه «نقاب» با شاپور بختیار رو به تیره گی میرود و آنها بواسطه این طرز تفکر از او سرخورده میشوند.

تیموری و شیبانی نقشه کودتای جدیدی را با بختیار در میان میگذارند و در این رابطه از او تقاضای کمک مالی میکنند که بختیار با طرح و خواست آنها مخالفت میکند. بدین سبب آنها هم رابطه خود با بختیار را قطع میکنند. بدنبال همه ی این فراز و نشیب ها بختیار تمایل خود جهت تهیه کمک مالی برای خانواده های بازمانده کودتاً در داخل کشور را از دست میدهد و با پرداخت پول به بنی عامری جهت تهیه سلاح در پاکستان مخالفت میکند. بختیار کوشش میکند بنی عامری را متقاعد سازد که نیروی نظامی که او در پاکستان گرد خود جمع آورده در عراق مستقر کند که با مخالفت بنی عامری مواجه میشود. بدنبال همه ی این ناسازگاریها بالاخره در سال 1982 بنی عامری و قادسی از بختیار جدا شده و راه خود را مستقلا ً پیش میگیرند. بختیار هم خود بتنهایی تلاش میکند با شبکه نظامی که با او در ایران در ارتباط میباشند اقداماتی علیه حکومت انجام دهند که البّته حاصل چندانی بهمراه نداشت.

با توجه به اینکه فعالیتهای شاپور بختیار پس از 1980 علیه رژیم نزول چشمگیری داشت اما او تا زمان قتل اش در اوت 19991 همچنان بمثابه سمبول اپوزیسیون نظام اسلامی باقی میماند. بعد از اینکه بنی عامری و قادسی از بختیار جدا میشوند، سازمان سیا با آنها تماس برقرار میکند تا از طریق رابط های آنها در ایران اطلاعاتی در مورد وضعیت درونی رژیم بدست آورند. اما وقتی آنها متوّجه میشوند سازمان سیا قصد برانداختن رژیم اسلامی را ندارد تماسهای خود با آمریکائیان را قطع میکنند. پس از قطع ارتباط با آمریکائیان بنی عامری و قادسی فعالیتهای مستقل خود علیه رژیم را ادامه میدهند که همه ی این تلاشها بی نتیجه میمانند. تیموری و شیبانی هم به کوششهای خود علیه حکومت ادامه میدهند که چندان موفقیت آمیز نبودند. احمدی هم تا اوایل 1990 تا پیش از ترورش به مبارزات خود علیه جمهوری اسلامی ادامه میدهد. هادی عزیز مرادی نماینده فرمانده لشکر زرهی اهواز که یکی از شرکت کنندگان اصلی در کودتای نوژه بود به همکاری خود با بختیار تا زمانی که ترور میشود ادامه میدهد. قربانی فر برخلاف دیگر رهبران کودتای نوژه به همکاری با رژیم اسلامی روی میاورد و در جریان «ایران – کنترا» چهره کلیدی ماجرا محسوب میشود، او سپس بتدریج از انظارعمومی محو میشود.

نتایج
بی گمان کودتای نوژه نخستین و تنها اقدام جدی اپوزیسیون از آغاز تا به امروز برای از پای درآوردن جمهوری اسلامی بود. حدود بین 700 تا 750 پرسنل نظامی و 300 تا 400 غیرنظامی در سازماندهی کودتای نوژه دخالت مستقیم داشتند که وجود چنین شبکه نسبتا ً وسیع به معنای وجود یک اپوزیسیون قدرتمند در بین ارتشیان علیه جمهوری اسلامی بود. از سویی رهبران کودتا معتقد بودند درصورت موفقیت کودتا مردم از آن حمایت خواهند کرد و اکثر نظامیان و حتی بخشی از سپاه پاسداران با شروع عملیات به آنها خواهند پیوست. کودتا با دقت برنامه ریزی شده بود و ظاهرا ً در تمامی نقاط کشور نیروی هوادار داشت. اگرچه نیروهای امنیتی رژیم ادعا میکردند که آنها از قبل از طرح کودتا با خبر بودند، ولی شواهد نشان میدهد کودتای نوژه به فاصله کوتاهی قبل از شروع عملیات لو میرود. ناتوانی نیروهای امنیتی رژیم جهت دستگیری رهبران اصلی کودتا بیانگر این واقعیت است که حکومت ازنقشه کودتا بر خلاف ادعاهای خود کاملا ً بی خبر بود. همچنین خواست خمینی مبنی بر اعدام فوری دستگیرشدگان به نشانه وحشت او از کودتای دیگری بعنوان یک تهدید جدی علیه جمهوری اسلامی بود. از جهات دیگرتصفیه گسترده نظامیان پس از شکست کودتا دلیل ترس حاکمان جمهوری اسلامی ازعقاید گسترده ضد حکومتی در بین ارتشیان و میل آنها برای هم پیمانی با بخشی از اپوزیسیون سکولار جهت نابودی جمهوری اسلامی بوده.

اکثر شرکت کنندگان غیر نظامی در کودتای نوژه از حزب ایران بودند. حزبی که سازمانده اصلی افراد و گروه های دمکرات- ملی و سکولار در کوران تدارک و اجرای طرح کودتاً علیه رژیم اسلامی بود. تمایل همکاری نیروهای ملی و سکولار با ارتشیان نشان دهنده رفع همه ی بی اعتمادی ها و کدورتهایی بود که طی چند دهه بین گروه های اپوزیسیون غیرمذهبی و رژیم پادشاهی وجود داشته است. بنا به ادعای بسیاری ازتحلیلگران سیاسی اگر تا پیش از انقلاب اسلامی ائتلاف مستحکمی بین گروه های اپوزیسیون غیر مذهبی با گروه های هوادار و بویژه نیروهای نظامی رژیم سابق صورت میگرفت، شاید روحانیون قادر نبودند در سال 57 قدرت سیاسی در ایران را تصاحب کنند.

کودتای نوژه تأثیرات مهمی بر روند تحولات سیاسی ایران گذاشت. خیزش کردها، تعرضات دولت عراق به خاک ایران، طرح آزاد سازی گروگانهای آمریکایی در آپریل 1980 و تلاشهای اویسی و دیگر گروههای اپوزیسیون، همهء و همهء موجب گردید که رهبران تندروی جمهوری اسلامی دریابند نیروهای قدرتمندی در داخل و خارج از کشور هستند که قصد دارند نظام اسلامی را نابود سازند. از همین رو این شرایط نامعتادل سیاسی سبب شد که حکومتگران جمهوری اسلامی در صدد برآیند برای حفظ قدرت علیه مخالفین خود متوسل به سیاستهای خشونت آمیزشوند. اصلی ترین قربانی این رادیکالیسم سیاسی بنی صدر و دیگر گروههای اسلامی میانه رو بودند که بتدریج از صحنه سیاست حذف می شدند، بگونه ایکه دیگر در آینده خطر جدی برای نظام بحساب نیامدند.

اما شکست کودتای نوژه از هر سو بسود عراق خاتمه یافت. دستگیری، اعدام و تصفیه نیروهای زبده ارتش موجب تضعیف روحیه نیروهای نظامی ایران به فاصله کوتاهی قبل از حمله سپتامبر 1980 عراق شد. افزون بر آن در بین دستگیر شدگان 30 تن ازمجربترین خلبانان جنگده شکاریهای ایران و چند صد افسر شاغل و غیر شاغل لشکر زرهی اهواز مشاهده می شد. در حقیقت نیروی هوائی و لشکر اهواز از جمله نیروهای مهم خطوط دفاعی ایران در مقابل حمله عراق بحساب میامدند که در هفته های نخست جنگ نتوانستند بعلت سرکوبشان توسط رژیم هیچ نقشی در دفاع از خاک ایران ایفاء کنند. از همین رو می شود نتیجه گیری کرد کودتای نوژه در همان آغاز تأثیر بسزائی بر روند جنگ و پیشروی ارتش عراق در خاک ایران داشت. اما شایان توجه است که ببینیم در صورت عدم توقف کودتای نوژه در شب 9-10 جولای چه اتفاقاتی می توانست روی دهد.

اگر بپذیریم خلبانها و نیروهای زمینی درگیر در کودتا به اهداف تاکتیکی خود دست میافتند، بی شک با مقامت سرسختانه ای از سوی نیروهای وفادار به رژیم، سپاه پاسداران و کمیته های انقلاب مواجه می شدند. همچنین ارزیابی می شد نیروهای سیاسی چون مجاهدین و فدائیان خلق و دیگر گروههای چپ که تقریبا ً در جنگ های چریکی مهارت داشتند در دفاع از نظام اسلامی علیه کودتاچیان وارد کارزار شوند. افزون بر آن احتمال واکنش مردم علیه کودتا قویتر از آن چیزی بود که پیش بینی شده بود. از سویی دیگر مشاهده می شود اگر چه در همان سالهای اولیهء اپوزیسیون رو در رو با نظام اسلامی به رشد قابل توجه ای در بین افکار عمومی مردم دست یافته بود، ولی نیمی از جمعیت بیست میلیونی دارنده حق رأی در جولای 1980 در انتخابات شرکت میکنند و به کاندیداهای تندروها و میانه روها رأی میدهند. این روند نشان میداد که رژیم هنوزدر بین توده های مردم کم و بیش از محبوبیت برخوردار بود. نتیجه کودتا هرچه می بود ولی احتمال هرج و مرج و بی ثباتی در کشور پیش بینی می شد و بیم آن می رفت ایران به ورطه یک جنگ داخلی کشیده شود. اما شایان توّجه است که ببینیم اگر کودتا متوقف نمی شد مرحله بعدی تحولات سیاسی چگونه پیش می رفت.

همانگونه که پیشتر بحث شد عراق یک سال قبل از این ماجرا خود را برای حمله به ایران آماده می کرد. در جولای 1980 روابط دو کشور رو به وخامت می گذارد. بسیاری از ناظرین بر این عقیده بودند؛ خصومت عراق با جمهوری اسلامی بیشتر ناشی از رشد اسلام رادیکال بود. اگر چه عراقیها ادعا می کردند در صورتیکه میانه روهای سکولار نظیر رهبران گروه «نقاب» موفق می شدند در پی یک کودتا قدرت را بدست گیرند، تنش بین عراق و جمهوری اسلامی کاهش می یافت. اما تصرف کویت توسط ارتش عراق یک دهه پس از نوژه دلیل رد این ادعا است. خواست صدام حسین از ابتداء اشغال خوزستان بود که دارای بزرگترین ذخایر نفت ایران و دربرگیرنده جمعیت بزرگی از عربهای ایرانی بود. در نتیجه اگرکودتا پیروز می شد هرج و مرج پس از آن بیشتر صدام حسین را تشویق می کرد فرمان حمله به خاک ایران را صادر کند. از این رو عراق هر چه حاصل کار کودتا بود از آن سود می جست و به ایران حمله میکرد. دفاع دولت عراق از شاپور بختیار و یا حمایتهای مادی این کشور از کودتای نوژه نه به معنای حمایت عراق از بر سرکار آمدن یک دولت لیبرال و سکولار در ایران بود. بلکه دولت عراق این ارزیابی را داشت اگر کودتای نوژه شکست بخورد ویا پیروز شود موجب تضعیف ارتش ایران خواهد شد و این رویداد شرایطی را فراهم خواهد آورد که ارتش عراق بتواند خاک ایران را تحت آماج حملات خود قرار دهد. طرحی که دولت عراق از اکتبر 1979 در صدد تحقق آن بود. اما چرا عراق حمله به ایران را به تأخیر انداخت؟ در این رابطه یک دلیل می تواند وجود داشته باشد که دولت عراق ارزیابی کرده بود در صورت پیروزی کودتا و یا موفقیت اویسی در یکی از اقدامات نظامی خود علیه جمهوری اسلامی، ارتش ایران بشدت ضعیف خواهد شد و در پی آن شرایط بهتری فراهم خواهد آمد که به خاک ایران تجاوز کرد. همهء این پیش فرضها و رویدادها بیانگر یک واقعیت نیز بود که بختیار- ونه رهبران گروه «نقاب» در داخل ایران که از نقش بزرگ عراق بی خبر بودند – تا چه اندازه ساده انگارانه در جهت جلب پشتیبانی عراق می کوشید. یقینا ً اگر کودتا به مراحل جلوتری گام برمی داشت، می توانست شرایطی را فراهم آورد که بدنبال آن حملهء سپتامبر 1980 عراق فجیع تر از آنچه که در ایران خرابی ببار آورد، فاجعه بیافریند.




Translate by Google: English | Français | Deutsch | Español

به اشتراک بگذارید:






© copyright 2004 - 2024 IranPressNews.com All Rights Reserved