دیر زمانی ست که نظام ولایت همچون یک کشتی عظیم در آبهای متلاطم و طوفانی بر دوش امواج خروشان به اوج بر خیزد و لحظه ای بعد فرو غلتد، چنانکه گویی هر آن از درون منفجر و متلاشی شده در هم فرو خواهد ریخت.
با این وجود برغم تمام زد و خورد ها ، تضاد ها و خصومت های درون نظام و اتهام و ضد اتهام، نه از بینی کسی خونی سرازیر میشود نه بادمجان ی سیاه و بنفش در زیر چشم کسی میروید. در ساختار حکومت، تغییری رخ نمیدهد، چنانکه هرگز اتفاق مهمی نیفتاده است. مقامات "مسئول " از بالا تا پائین، از رئیس تا مرئوس همه مسئول اند، اما هیچکس هم مسئول هیچ خطا و یا اشتباهی نیست. نه مسئول کاهش 50 درصدی پول ملی و یا ارزش کار مردم و بالا و بالاتر رفتن دلار پیدا میشود و نه برای گرانی افسار گسیخته و بیکاری و غارت و چپاول گری میتوان مسئولی را یافت. این خصیصه ی برجسته ی استبداد مضاعف دین و قدرت با روکش تزئینی "مردم سالاری دینی" است که در اصل بمعنای نظام ولایت سالاری است و انسان اسیری، پایه و زیر بنای مستحکمی برای بی مسئولیتی در سراسر جامعه، رمز بقای یک جامعه ی دینی.
بعد از معرکه ی "انتخابات " مجلس نهم، و فرو کش کردن تنش های درون دستگاه ولایت، بار دیگر نوبت رسید به اصل مطلب، به مبارزه و به چالش کشیدن قدرت های بزرگ جهانی، یعنی پوشاندن نیش های تیز و گزنده ه رژیم دین و به معرض نمایش گزاردن لبان شکوفا شده به خنده حضرت ولایت. که چه صلح دوست اند و در پی مذاکره و مسالمت و مصالحه، به مثابه هم استراتژی و هم تاکتیک، یعنی حیله و ریاکاری، بر خاسته از تحصیل اجتهاد و حرفه ی دینمداری. از سر حفظ ظاهر است که باید نمایندگان ولایت در مذاکرات هسته ای شرکت کنند و گرنه برچسب "گرگ هار " بر پیشانی ولایت نقش می بندد. پس چه تعجب اگر مذاکرات بر سر مذاکرات به یک بازی تکراری و خسته کننده تبدیل شود. نمایندگان ولایت در این نشست ها شرکت میکنند که توجه جهان را به نظام دینی جلب کنند، به یک جامعه اسلامی به مدیریت ولایت. که این پیام را نیز به سراسر جهان مخابره کنند. که ببینید ای مردم جهان، در یکطرف غرب است و کشورهای پرقدرت ی که بر جهان سلطه افکنده، اند، در طرف دیگر، اسلام ایستاده است. آمریکا و اروپا قدرتهای رو به افول اند و نظام ولایت در حال طلوع. دریک طرف، امام حسین است و در دیگر طرف فرعون یزید، از یک سو حضرت ولایت، خداوند خامنه ای ایستاده است در سوی دیگر فرعون های عظیمی همچون، آمریکا و انگلیس و فرانسه، پدر خوانده های فرزند نامشروعی بنام اسرائیل.
حضرت ولایت در آستانه مذاکره با قدرتهای جهانی بر سر غنی سازی هسته ای در بر گزاری سال روز بعثت، بر پا کردن جشن و سرور برای فرود آمدن فرشته ی مقرب، جبرئیل، بر زمین و برگزیدن محمد به رسالت، خطبه ای میخواند که قبل از آنکه پای نمایندگان ش به مسکو برسد، سرنوشت مذاکرات را بر حسب معمول از پیش تعیین و تعریف نمود. چرا که حضرت ولایت نمایندگان خود را به صحنه ی جهانی میفرستد که برتری نظام ولایت را به رخ جهانیان بکشانند. نه اینکه عقل محاسبه گر خود را بکار گیرند که چیست سود و زیان این سیاست دینی "یا مرگ و یا غنی سازی." که مردم جهان را فرا بخوانند به سوی حکومت اسلامی، نظامی نه آلوده به بی بند و باری غربی و نه مادی گرایی شرقی. غرب به رهبری آمریکا با نظام اسلامی است که دشمنی میورزد. غنی سازی هسته ای بهانه ای بیش نیست، فریب است. میخواهند این الگوی نجات بشریت، اسلام را نابود کنند. این همان پیامی ست که حضرت ولایت در آستانه مذاکرات استانبول نیز مخابره نموده بود. طبیعی بود که به جایی نرسد و به بغداد کشیده شود و سپس به مسکو که این بار نیز مست و مدهوش از باده دین و قدرت بانک بر میآورد که:
"در 33 سال گذشته ملت ما، بی وقفه در معرض توطئه همه قدرتهای جهانی بوده است تا شاید این نمونه زنده ایستادگی و پیشرفت، در چشم دیگر ملتها، الگو نشود اما به فضل الهی، تلاش همه سلطه گران ناکام خواهد ماند."
آیا این فرمایشات پیام صلح و آشتی و دست بر داشتن از قهر و دشمنی ست؟ حتی غربیها دیگر نمیتوانند این سخنان را با توسل به داشتن مصرف داخلی توجیه کنند. چرا که تاثیر آنرا بر روند گفتگوها با طرفهای ایرانی تجربه کرده اند. یعنی فهمیده اند که نمایندگان ولایت، عروسک های بزک شده ای بیش نیستند. چون تنها ولایت است که سخن میگوید و نه هیچکس دیگر. بعبارت دیگر، خداوند خامنه ای در منبر فرمانروایی به نمایندگان خود نهیب میزند که مبادا فریب بخورند. ایستادگی به "ناکامی " دشمن انجامیده است و می انجامد. وی در ادامه خطابه ی بعثت میافزاید که:
"رویکرد پرطراوت ملتهای مسلمان به دین محمدی (ص) نشان می دهد ملتها در سایه تجربه های متمادی دریافته اند که مکتبهای مادی شرقی و غربی، در برآوردن نیازهای حقیقی بشر، ناتوان و عقیمند و فقط تعالیم بعثت می تواند بشر را به سعادت و پیشرفت واقعی برساند."
آیا براستی حضرت ولایت در خواب سخن میراند و یا در بیداری: کشور ایران در پناه دین اسلام، دین فرمانروایی و فرمانبری، "نمونه ی ایستادگی و پیشرفت؟" و چه پیشرفتی؟ سلطه ستیزی در بیرون و استبداد مطلق و مضاعف در درون؟ سرکوب مقاومت و اعتراض، برقراری سکوت و خاموشی با ابزار خشونت و بیرحمی در درون و به ستیز بر خاستن و به چالش کشیدن نیروهای "استکبار جهانی در بیرون؟ چه الگوی خیره کننده ای. جهانیان، مردم در سراسر دنیا با چشمان خود شاهد بوده اند که چگونه حکومت اسلام فرشته ی زیبای آزادی، ندا را در جنبش اعتراضی 88 بخاک و خون کشید. این الگوی جذاب در چشم مسلمانان جهان است که ولایت ادعا میکند قدرتهای استکباری را بوحشت انداخته است. گویی که مردم جهان تصاویر مشمئز کننده اجساد جوانان آویزان از چوبه ی دار عدالت اسلامی را هرگز ندیده اند؟ گویی که مردم دنیا نمیدانند که چه نظام اسارت باری در ایران بر دوش مردم سوار گردیده است.
اما گویا رویای خداوند خامنه ای عمیقتر از آن است که درد رنج آور بیکاری، فقر روز افزون و غارت و چپاول گری، او را بهوش آورد. چنان از باده ی دین و قدرت مدهوش گردیده است که فکر میکند که ساختار مدینه ی فاضله ی ولایت به اتمام رسیده است و بمثال ستاره ای نورانی در پشت تپه ها میدرخشد، درخششی که چشم ها را به خود خیره ساخته است. اما، واقعیت آن است که ادامه ی رسالت در این زمان، یاغیگری و گردن کلفتی به حرف محسوب میشود، روضه شهادت و رجزهای تو خالی، نه سلطه ستیزی و برخاستن علیه فرعونها. در چه رویایی بسر میبرد حضرت ولایت!
بکار گیری همین گفتمان مبالغه آمیز و گزافه گویی بود که مذاکرات استانبول را تهی از معنی ساخت. که حکومت دین با سرعت به جلو پیش میراند، شتابی که بر کند کوه را از جا. بنا براین، حضرت ولایت فرمان صادر کرد که هیچکس حق ندارد آنرا متوقف سازد، مانع این پیشرفت تاریخ ساز شود. به مذاکره کنند گان اخطار نمود وای اگر به چیزی کمتر از آنچه ولایت صلاح و صواب دانسته است تن بدهند. چرا که بقای نظام، بسته است به ادامه ی خصومت مسلمانان برهبری ایران اسلامی با جهان استکبار و فرعونها جهانی. که راه پیشرفت، در همه عرصه های علم و تکنولوژی و دست یابی به دانش هسته ای با اتکا به نیروهای داخلی، از ادامه خصومت و ستیز با غرب به رهبری آمریکا، میگذرد. گویی که در گیری با قدرت جهانی، لزوما و بخودی خود به ابر قدرتی می انجامد. این نیاز برای شناخت برای تایید و تصدیق قدرت ولایت تنها میتواند از کوته اندیشی و خوی ظاهر سازی، حیله و فریب کاری نهفته در حرفه ی روحانیت، بر خیزد.
.
مذاکره کنند گان کشورهای 5+1 با این انتظار به استانبول رفته بودند که دیپلمات های ایرانی در باره غنی سازی هسته ای به شفاف سازی قصد و نیت حکومت اسلامی، بپردازند. گویی که آنها نیز مثل غربیها به محاسبه سود و زیان میپردازند و منافع ملت را محور برخورد با طرف مقابل قرار داده و بر اساس عقل محاسبه گر وارد مذاکره میشوند. حال آنکه مذاکره کنند گان نظام اسلامی، تابع عقل اجتهاد اند. محور اندیشه آنان نه زندگی مادی و محاسبه سود و زیان بلکه در به بند کشیدن عقل و خرد آدمی است به آنچه حقیقت است و نهایی. بعید به نظر میرسد که مذاکره کنند گان قدرتهای جهانی، به این خلق و خوی مذاکره کنند گان ایرانی که در دامن ولایت پرورش یافته اند، کوچکترین آشنایی داشته باشند. یعنی که دیپلمات های ایرانی نه از عقل محاسبه گر، عقلی که ریشه ی غربی دارد بلکه از عقل اجتهاد است که تبعیت میکنند، عقلی که در تایید و تصدیق حقیقت رشد مییابد، نه عقلی که جویای حقیقت است. این بدان معنا ست که مذاکره کنند گان ایرانی در پشت میز مذاکره با قدرتهای جهانی می نشیند که نظر ولایت را بر روی میز بگذارند. آنها شخصا برخوردار از اقتدار عقل و ابتکار عمل نیستند. آنها تعهد و التزام به اقتدار ولایت دارند نه ملت یا هر کس دیگری. بهمین دلیل هم مذاکره کنند گان ایران در محافل بین المللی دارای چندان اعتبار و احترامی نیستند. چرا که فرمانبری و فرمانبرداری را همچون مدال افتخار به گردن خود آویزان دارند و در پیشانی پینه بسته و ریشه براق آنها، و نیز قد و قامت شق و رق شان، میدرخشد.
بعبارت دیگر، نا خدای کشتی طوفان زده ولایت، دیپلمات های ایرانی نیستند. آنها نمیتوانند این کشتی را با درایت و ابتکار خود به ساحل برسانند. دیپلمات های ایرانی کوچکترین اختیاری از خود ندارند و بخوبی آگاهند که ولی آنها، رهبر مقدس و دانا و عالم و بینا، چه میخواهد و حرف آخرش چیست. در وین هم با گردانند گان آژانس اتمی سازمان بین الملل به مذاکره پرداختند و قول و قراری گذاشتند، چنان محکم بنظر میرسید که طرفین گفتند خرده اختلافاتی هست اما بر طرف شدنی ست. به بغداد رفتند. معلوم شد که برگ برنده ی آنها فتوای حضرت ولایت مبنی بر حرمت اسلحه ی کشتار جمعی در اسلام است. آنها از طرفهای غربی انتظار داشتند که همانگونه که خود در صداقت و اصالت فتوای "رهبر معظم " شک و تردیدی ندارند و آنرا حقیقت نهایی و غائی بشمار میآورند، طرفهای مقابل نیز فتوای حضرت ولایت، تجسم تقدس و معصومیت، را باور کنند و بی جهت وقت تلف نکنند و از چند و چون و چانه زدن دست بر دارند. که گویا نه تنها به کمتر از 20% غنی سازی رضایت نمیدهند، بلکه خواهان برداشتن تحریمات و گرفتن دیگر امتیازات نیز بوده و هستند.
یعنی که ناخدا ی اصلی این کشتی کسی نیست مگر حضرت ولایت، کشتی ای که سخت افتاده در طوفان ها. اما این ناخدا قصد آن ندارد که کشتی فرسوده خود را بسوی آبهای آرام روان سازد. اشتباه است اگر کسی بیاندیشد که ولایت از رسالت، یعنی فراخواند جهان به تسلیم و اطاعت در برابر الله و تایید و تصدیق یکتایی و یگانگی او، دست بر میدارد. او جهان آشفته را بیشتر میپسندد. آب گل آلود و گرد و غبار را بسیار دوست دارد. به این دلیل هر بار در آستانه ی مذاکرات با قدرت های جهانی، تاج شاهی برسر، دست آویخته به گردن، بر فراز منبر دین ظاهر میشود و خطوط و مرزهای قرمز را تعیین و تعریف میکند. اعلام مواضع خشک و تکراری و انعطاف نا پذیر، در واقع نتیجه مذاکرات را از پیش تعیین میکند. ولایت به چیزی خوشامد میگوید که درمان درد او ست، آشفته و طوفانی بودن شرایط، نه جنگ نه صلح. یعنی که مردم را مضطرب نگاه داشتن. آنها را نگران کردن. ملت نیز سیه روزی و تیره بختی امروز را تحمل میکند به آن امید که آینده سیاه تر و تیره تر از این که هست، نشود. حضرت ولایت و کیش ولایتمداری ست که منشا تمامی آشفتگی ها ست، آشفتگی هایی که هزینه ی آنرا مردم با عرق جبین و پشتی خمیده می پردازند. اما وای به آن لحظه که شمشیر شریعت از گردن ملت بر گرفته شود. در پاسخ به ولایت به تعرض میخروشند که نه: این مدینه فاضله ی ولایت است که فریب است نه غنی سازی هستی ای.
Firoz Nodjomi
[email protected]
rowshanai.org